@asheghanehaye_fatima
نگاهم کن
شرجی
وحشیانه
مواج
چونان که
دریایی تبدار ، جزیره اش را
و به آغوشم بکش
گرم
مرطوب
صمیمی
چونان که استوا
زمینش را
بگذار
آن سان در میان تو باشم
که از تو گریزی نباشد .
#محمد_ذکریانژاد
نگاهم کن
شرجی
وحشیانه
مواج
چونان که
دریایی تبدار ، جزیره اش را
و به آغوشم بکش
گرم
مرطوب
صمیمی
چونان که استوا
زمینش را
بگذار
آن سان در میان تو باشم
که از تو گریزی نباشد .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
من چنان جزئی از تو شده ا م
که جزیره ی غرق شده
جزئی از دریا
چشمانت چگونه می تواند انکارم کند
وقتی در سینه ات
خاطراتم موج می زند .
#محمد_ذکریانژاد
من چنان جزئی از تو شده ا م
که جزیره ی غرق شده
جزئی از دریا
چشمانت چگونه می تواند انکارم کند
وقتی در سینه ات
خاطراتم موج می زند .
#محمد_ذکریانژاد
من جهان زنانگی را دوست می دارم
از آن جهت که
خشونت
جنگ
کشتار
هرچه هست
زنانه نیست .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
از آن جهت که
خشونت
جنگ
کشتار
هرچه هست
زنانه نیست .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
تمام سعیم بر آن است
که تو را
به فراموشی نسپارم
خوب می دانم
حسرت بزرگی است
روزی که
تو بیایی
و من نشناسمت.
#محمد_ذکریانژاد
که تو را
به فراموشی نسپارم
خوب می دانم
حسرت بزرگی است
روزی که
تو بیایی
و من نشناسمت.
#محمد_ذکریانژاد
چنان از اشک های من
بی تفاوت می گذری
که انگار چون باران
یک پدیده ی آب و هوایی است
که انگار باید ببارد
که انگار مقصر نیستی
و اصلا
بارش اشک های من به تو ربطی ندارد
که انگار
زمین
برای رفع خستگی
و سر حال آمدنش
به حمام رفته
دوش آب را باز کرده است .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
بی تفاوت می گذری
که انگار چون باران
یک پدیده ی آب و هوایی است
که انگار باید ببارد
که انگار مقصر نیستی
و اصلا
بارش اشک های من به تو ربطی ندارد
که انگار
زمین
برای رفع خستگی
و سر حال آمدنش
به حمام رفته
دوش آب را باز کرده است .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بارها و بارها گفته ام
چرا قبل از رفتنت
پنجره را نبسته ای
کرکره را پایین نکشیده ای
چراغ ها را خاموش نکرده ای
در ها را قفل
راستی
از آخرین باری که رفتی
هنوز
پنجره ها بازند
کرکره ها بالا
چراغ ها روشن
درها گشوده .
#محمد_ذکریانژاد
بارها و بارها گفته ام
چرا قبل از رفتنت
پنجره را نبسته ای
کرکره را پایین نکشیده ای
چراغ ها را خاموش نکرده ای
در ها را قفل
راستی
از آخرین باری که رفتی
هنوز
پنجره ها بازند
کرکره ها بالا
چراغ ها روشن
درها گشوده .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دریا باشم
ماهیانی شدند
که در زیر پوست های من
آزادانه پرسه می زنند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه جنگلی باشم
پرندگانی شده اند
که مدام می خوانند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دشتی باشم
صدای سم اسب
و آهوانی که می خرامند را
میشنوم.
شاید
برای تو
نمی دانم
برای تو #بوسه ای بود
اما برای من
#بهشتی شد
که درد و رنج های مرا
به آتش کشید .
#محمد_ذکریانژاد
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دریا باشم
ماهیانی شدند
که در زیر پوست های من
آزادانه پرسه می زنند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه جنگلی باشم
پرندگانی شده اند
که مدام می خوانند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دشتی باشم
صدای سم اسب
و آهوانی که می خرامند را
میشنوم.
شاید
برای تو
نمی دانم
برای تو #بوسه ای بود
اما برای من
#بهشتی شد
که درد و رنج های مرا
به آتش کشید .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
شب
گیسوان توست
ریخته بر شانه های آسمان
و صبح
بی گمان
یعنی
موهایت را بالای سرت بافته ای .
#محمد_ذکریانژاد
شب
گیسوان توست
ریخته بر شانه های آسمان
و صبح
بی گمان
یعنی
موهایت را بالای سرت بافته ای .
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
بارها
خودم را جا گذاشته ام
در خانه
محل کار
پیاده روها
تاکسی ها
در میان دو نفر که عاشقانه کنار هم ایستاده اند
رفتی
و خودم را جا گذاشته ام
میان همه چیز
هرجا هستم
جز در مکانی که ایستاده ام .
#محمد_ذکریانژاد
بارها
خودم را جا گذاشته ام
در خانه
محل کار
پیاده روها
تاکسی ها
در میان دو نفر که عاشقانه کنار هم ایستاده اند
رفتی
و خودم را جا گذاشته ام
میان همه چیز
هرجا هستم
جز در مکانی که ایستاده ام .
#محمد_ذکریانژاد
هر گاه خسته مي شوم
به چشم هاي تو رجوع مي كنم
در اين كوير
چشم هاي تو
شبي است مهتابي
جنگلي است زندگي بخش
درياي است متلاطم با بندرگاهي كه از قبل برايم جا رزرو شده است
راحت بگويم
بانو
چشمهاي تو شمال من است
در هواي تو ديوانه مي شوم
از الفباي موسيقي چيزي نميدانم
از نت ها و ارزش زماني شان
اما چشمان تو
مرا كوك مي كند
چشمان تو به من جرات مي دهد
گاه مي خوانم
گاه سكوت مي كنم
همانگونه كه موسيقي از كنار هم گذاشت سكوت ها و صدا ها ايجاد مي شود
در كنار تو
من يك قطعه ي موسيقي ام.
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima
به چشم هاي تو رجوع مي كنم
در اين كوير
چشم هاي تو
شبي است مهتابي
جنگلي است زندگي بخش
درياي است متلاطم با بندرگاهي كه از قبل برايم جا رزرو شده است
راحت بگويم
بانو
چشمهاي تو شمال من است
در هواي تو ديوانه مي شوم
از الفباي موسيقي چيزي نميدانم
از نت ها و ارزش زماني شان
اما چشمان تو
مرا كوك مي كند
چشمان تو به من جرات مي دهد
گاه مي خوانم
گاه سكوت مي كنم
همانگونه كه موسيقي از كنار هم گذاشت سكوت ها و صدا ها ايجاد مي شود
در كنار تو
من يك قطعه ي موسيقي ام.
#محمد_ذکریانژاد
@asheghanehaye_fatima