@asheghanehaye_fatima
تنها آرزو دارم تو را دوست داشته باشم
یک طوفان، درهای را پر میکند
یک ماهی، رودخانهای را
تو را به اندازهی تنهاییام درآوردهام
تا همهی دنیا در تو پنهان شود
و روزها و شبها بدانند
که نباید به چشمان تو نگاه کنند
بیشتر از آنکه
من به تو و جهانی که در تصویر توست
فکر میکنم
تا روزها و شبها به فرمان پلکهای تو در بیایند.
شاعر: #پل_الوار
برگردان: #سینا_کمالآبادی
تنها آرزو دارم تو را دوست داشته باشم
یک طوفان، درهای را پر میکند
یک ماهی، رودخانهای را
تو را به اندازهی تنهاییام درآوردهام
تا همهی دنیا در تو پنهان شود
و روزها و شبها بدانند
که نباید به چشمان تو نگاه کنند
بیشتر از آنکه
من به تو و جهانی که در تصویر توست
فکر میکنم
تا روزها و شبها به فرمان پلکهای تو در بیایند.
شاعر: #پل_الوار
برگردان: #سینا_کمالآبادی
@asheghanehaye_fatima
آدمهای بهاری.
چه میكنيد با برگی كه خزان دوست بدارد؟
چه میكنيد با پروانهیی كه به آب افتد؟
از سر هر انگشت
پروانهیی پريده ست.
پروانهی كدام انگشت تشنه بود؟
پروانهی كدام انگشت به آب میميرد؟
من بارها انديشيدهام
من خزان و برف را پياده پيمودهام
پيشانی بر پای بهار سودهام
كه معيار شما نيست.
آدمهای بهاری.
برگ خشک كه از خود رانديد
شايد عزيزترين برگ فصل باشد
بر اين آب سپيد
شايد آخرين اميد پروانه باشد.
#بيژن_الهی
آدمهای بهاری.
چه میكنيد با برگی كه خزان دوست بدارد؟
چه میكنيد با پروانهیی كه به آب افتد؟
از سر هر انگشت
پروانهیی پريده ست.
پروانهی كدام انگشت تشنه بود؟
پروانهی كدام انگشت به آب میميرد؟
من بارها انديشيدهام
من خزان و برف را پياده پيمودهام
پيشانی بر پای بهار سودهام
كه معيار شما نيست.
آدمهای بهاری.
برگ خشک كه از خود رانديد
شايد عزيزترين برگ فصل باشد
بر اين آب سپيد
شايد آخرين اميد پروانه باشد.
#بيژن_الهی
تو رااز کوهها ودره ها می خوانم
تو را می خوانم از انبوه درختان از لبان ابرها
تورا می خوانم از سنگ وچشمه ها
تو را می خوانم از بهار تا بهار
تورا می خوانم از بالا از زير هر چيزواز تمامی اطراف
بشنو مرا
می آيم محجوب ومبهم
بشنو مرا بشنو
رانده شده وسرگشته
دلم از وحشت سياه
وروانم سرخ
اما صفحه جهان سفيد است
و واژه ها سفيد...
@asheghanehaye_fatima
#انسی_الحاج
تو را می خوانم از انبوه درختان از لبان ابرها
تورا می خوانم از سنگ وچشمه ها
تو را می خوانم از بهار تا بهار
تورا می خوانم از بالا از زير هر چيزواز تمامی اطراف
بشنو مرا
می آيم محجوب ومبهم
بشنو مرا بشنو
رانده شده وسرگشته
دلم از وحشت سياه
وروانم سرخ
اما صفحه جهان سفيد است
و واژه ها سفيد...
@asheghanehaye_fatima
#انسی_الحاج
@asheghanehaye_fatima
همان گونه که تارهای سازتنهاهستند ، باآنکه ازیک نغمه به ارتعاش درمی آیند،
دل خودرابه یکدیگربدهید ، امانه برای نگهداری
زیراکه تنهادست زندگی میتوانددل هایتان رانگه دارد.
درکناریکدیگربایستید ، امانه تنگاتنگ
زیراکه ستونهای معبددورازهم ایستاده اند، ودرخت بلوط ودرخت سرودرسایه یکدیگر نمیبالند.
پیامبرودیوانه
#جبران_خلیل_جبران
همان گونه که تارهای سازتنهاهستند ، باآنکه ازیک نغمه به ارتعاش درمی آیند،
دل خودرابه یکدیگربدهید ، امانه برای نگهداری
زیراکه تنهادست زندگی میتوانددل هایتان رانگه دارد.
درکناریکدیگربایستید ، امانه تنگاتنگ
زیراکه ستونهای معبددورازهم ایستاده اند، ودرخت بلوط ودرخت سرودرسایه یکدیگر نمیبالند.
پیامبرودیوانه
#جبران_خلیل_جبران
@asheghanehaye_fatima
حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب تو را
ز تو ماندم، تو را هدر کردم ..
#فروغ_فرخزاد
حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب تو را
ز تو ماندم، تو را هدر کردم ..
#فروغ_فرخزاد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آهنگی بسیار زیبا از گروه #جیپسی_کینگز همراه با صحنه هایی از فیلم #توریست
#ویدئو
Artist: #Gipsy_kings
Music: #amor_mio
...
All of my scars are about
love...!
و زخم هایِ من
همه از عشق است ...!
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
#ویدئو
Artist: #Gipsy_kings
Music: #amor_mio
...
All of my scars are about
love...!
و زخم هایِ من
همه از عشق است ...!
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
..
اینجا تهران ...
تمام خیابان ها
تمام اتوبان های شهر
تمام راه های اصلی هم،
چرا اسم یک زن رویشان نیست
شاید می ترسند
که باعبور هر مردی ...
باز هوای عاشقی به سرش بزند
بایستد پشت اسم یک بزرگراه
زل بزند به یک تابلو توقف ممنوع
و یک مجری عبوس
گلویش تمام رادیو را پاره کند
که حوالی غرب به شرق
یا جنوب به شمال
ترافیک سنگینی دوباره باز
شروع به باریدن گرفته ....
لطفا به تابلوها اینقدر خیره نشوید
بی خیال همت و حکیم
که من مدت هاست
فرعی های نسترن و شکوفه را ...
به یاد تو هر روز دور میزنم...
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
اینجا تهران ...
تمام خیابان ها
تمام اتوبان های شهر
تمام راه های اصلی هم،
چرا اسم یک زن رویشان نیست
شاید می ترسند
که باعبور هر مردی ...
باز هوای عاشقی به سرش بزند
بایستد پشت اسم یک بزرگراه
زل بزند به یک تابلو توقف ممنوع
و یک مجری عبوس
گلویش تمام رادیو را پاره کند
که حوالی غرب به شرق
یا جنوب به شمال
ترافیک سنگینی دوباره باز
شروع به باریدن گرفته ....
لطفا به تابلوها اینقدر خیره نشوید
بی خیال همت و حکیم
که من مدت هاست
فرعی های نسترن و شکوفه را ...
به یاد تو هر روز دور میزنم...
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم؟
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم...
#مولوی
@asheghanehaye_fatima
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم؟
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم...
#مولوی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#هردو_بخوانیم
🔅 برای داشتن زندگی موفق کمی ناشنوا شوید...
اگر می خواهید ازدواج موفقی داشته باشید و یا زندگی خوبی را تجربه کنید کمی ناشنوا باشید ، با اینکارپاداش خوبی می گیرید
❇️گهگاه افراد سخنان نامعقول و نامهربانانه ای به زبان جاری می کنند. در آن زمان بهتر است کمی ناشنوا باشید تا بر خود مسلط شویدو با خشم به صبحت های آنها پاسخ ندهید.
◀️به عنوان مثال هر زمان که شما و همسرتان به خاطر چیزی که بر زبان می آورید از یکدیگر دلخور می شوید، چند نفس عمیق بکشید و خود را به ناشنوایی بزنید. با اینکار ناگهان خشمتان همچون باران بهاری آرام می گیرد.”
#هر_دو_بدانیم
"از نقاط ضعف همسرتان محافظت کنید!"
🔹 هر آدمی حساسیتهایی دارد. بهجا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیل! یکی از دماغش خوشش نمیآید، یکی حرف زدن در مورد خانوادهاش را دوست ندارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و
دیگری ترجیح میدهد بحث مادی نکند و...
🔸 وظیفه ماست که مواظب حساسیتهای همسرمان باشیم، و نه تنها بحث در مورد آنها را پیش نکشیم که حتی اگر در مهمانیها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشود، جریان بحث را عوض کنیم....
✅ سر این حساسیتها هیچ شوخی با هم نداریم. حق نداریم به بهانه «دارم شوخی میکنم!» دست بگذاریم روی حساسیتهای همسرمان...
#همسرانه
@asheghanehaye_fatima
🔅 برای داشتن زندگی موفق کمی ناشنوا شوید...
اگر می خواهید ازدواج موفقی داشته باشید و یا زندگی خوبی را تجربه کنید کمی ناشنوا باشید ، با اینکارپاداش خوبی می گیرید
❇️گهگاه افراد سخنان نامعقول و نامهربانانه ای به زبان جاری می کنند. در آن زمان بهتر است کمی ناشنوا باشید تا بر خود مسلط شویدو با خشم به صبحت های آنها پاسخ ندهید.
◀️به عنوان مثال هر زمان که شما و همسرتان به خاطر چیزی که بر زبان می آورید از یکدیگر دلخور می شوید، چند نفس عمیق بکشید و خود را به ناشنوایی بزنید. با اینکار ناگهان خشمتان همچون باران بهاری آرام می گیرد.”
#هر_دو_بدانیم
"از نقاط ضعف همسرتان محافظت کنید!"
🔹 هر آدمی حساسیتهایی دارد. بهجا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیل! یکی از دماغش خوشش نمیآید، یکی حرف زدن در مورد خانوادهاش را دوست ندارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و
دیگری ترجیح میدهد بحث مادی نکند و...
🔸 وظیفه ماست که مواظب حساسیتهای همسرمان باشیم، و نه تنها بحث در مورد آنها را پیش نکشیم که حتی اگر در مهمانیها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشود، جریان بحث را عوض کنیم....
✅ سر این حساسیتها هیچ شوخی با هم نداریم. حق نداریم به بهانه «دارم شوخی میکنم!» دست بگذاریم روی حساسیتهای همسرمان...
#همسرانه
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
بار سنگین است و من کمطاقت و دنیا حسود
خم شدن را عار میدانم، دعا کن بشکنم...
#محمدرضا_طاهری
بار سنگین است و من کمطاقت و دنیا حسود
خم شدن را عار میدانم، دعا کن بشکنم...
#محمدرضا_طاهری
@asheghanehaye_fatima
نمیخواهم بدانم
زادروزت را
زادگاهت را
کودکیهایت
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.
#نزار_قبانی
نمیخواهم بدانم
زادروزت را
زادگاهت را
کودکیهایت
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
مهد زمین ز گریهی من غرق آب بود
دیوانهای که غاشیهداری به کس نداد
تا پای شهسوار بلا در رکاب بود
دی کامد آفتاب و خریدار شد تو را
با مشتری مقابلهی آفتاب بود
در نامهی عمل ملک از آدمی کشان
گر مینوشت جرم تو را بیحساب بود
از جنبش نسیم زد آتش به خرمنم
آن روی آتشین که به زیر نقاب بود
تنها گذشت و یک قدم از پی نرفتمش
پایم ز بس که در وَحَل اضطراب بود
بر خاک محتشم به تواضع گذر که او
روزی بر آستان تو عالیجناب بود...
#محتشم_کاشانی
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
مهد زمین ز گریهی من غرق آب بود
دیوانهای که غاشیهداری به کس نداد
تا پای شهسوار بلا در رکاب بود
دی کامد آفتاب و خریدار شد تو را
با مشتری مقابلهی آفتاب بود
در نامهی عمل ملک از آدمی کشان
گر مینوشت جرم تو را بیحساب بود
از جنبش نسیم زد آتش به خرمنم
آن روی آتشین که به زیر نقاب بود
تنها گذشت و یک قدم از پی نرفتمش
پایم ز بس که در وَحَل اضطراب بود
بر خاک محتشم به تواضع گذر که او
روزی بر آستان تو عالیجناب بود...
#محتشم_کاشانی
@asheghanehaye_fatima
■رضایت
تو ساعتی، تو چراغی، تو بستری، تو سکوتی
چگونه میتوانم
که غایبات بدانم
مگر که خفته باشی در اندوههایات،
تو واژهای، تو کلامی، تو بوسهای، تو
سلامی
چگونه میتوانم که غایبات بدانم
مگر که مرده باشی در نامههایات،
تو یادگاری، تو وسوسهای، تو گفتوگوی درونی
چگونه میتوانی که غایبام بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظهات...
بهانهها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشقِ مُرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زندهای
به سرنوشت، رضایت دادم.
■●شاعر: #محمدعلی_سپانلو | ۲۹آبان ۱۳۱۹ - ۲۱اردیبهشت ۱۳۹۴ |
■رضایت
تو ساعتی، تو چراغی، تو بستری، تو سکوتی
چگونه میتوانم
که غایبات بدانم
مگر که خفته باشی در اندوههایات،
تو واژهای، تو کلامی، تو بوسهای، تو
سلامی
چگونه میتوانم که غایبات بدانم
مگر که مرده باشی در نامههایات،
تو یادگاری، تو وسوسهای، تو گفتوگوی درونی
چگونه میتوانی که غایبام بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظهات...
بهانهها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشقِ مُرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زندهای
به سرنوشت، رضایت دادم.
■●شاعر: #محمدعلی_سپانلو | ۲۹آبان ۱۳۱۹ - ۲۱اردیبهشت ۱۳۹۴ |
متوجه شدم آدمی که فقط یک روز زندگی کرده باشد، میتواند صدسال را راحت در زندان بگذراند! آنقدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصلهاش سر نرود!
✏️ #آلبر_کامو
📚 #بیگانه
@asheghanehaye_fatima
✏️ #آلبر_کامو
📚 #بیگانه
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «عشق» | "Yamore"
🎙●خواننده: Salif keita | Cesaria Evora | مالی
🔺#سلیف_کیتا (Salif Keita) که به صدای طلایی آفریقا مشهور است در سال ۱۹۴۹ در کشور مالی (غرب آفریقا) به دنیا آمد.
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
سه نیم دور به چپ
دو دورِ کامل به راست!
یک نیم دور برگشت از چپ
یک دور دیگر برگشت از راست!
قفلهای سنگی قدیم
-چه رازنگهدار بودند...
و کلیدها که حقبهگردن داشتند...
صندوقچهی چوبی که دهان باز میکرد
- یک سینه خاطره داشت!
سجلها وُ قبالهها
با عطر آمیختهی صابون عروس!
و طعم ِ شکلاتهای رنگی
نُقل و نبات زعفرانی
نیم کیسه نخود و کشمش متبرّک شده
و آلبوم عکسی
که تداعی روزهای تلخ و شیرین بود...
بوی سکّههای، دو، پنج، ده ریالی
رنگ اسکناسهای تا شده
سبز، نارنجی و...
که حس زیارت را
در نگاه منتظر مادر تازه میکرد...
نیز، سدر و یک کیسه حنا
که حکایت از موهای سپید داشت...
تا خاطرات پنجاه سالِ پیش از این
زمان زیادی نیست!
سوگند به آخرین نگاه ریخته
در کوچهی غروب،
که دلام را چفتِ با غم میکند.
کلیدهای امروزی
گم کردهاند خود را
در جوی آب
زیر سایهی درختها
کنار پیادهروها
در دهان باز خیابان
لابهلای سبزههای گره نخوردهی پارکهای از پار...
و صندوقهای خالی از خاطرهی اکنون
- لال وُ لولا شکسته
از تهی بودناند....
با تو این منام
ای رازدار دلِ تنگ آمده از دیروزم!
با کلیدی سنگی
آویخته بر دیوار کاهگلی تَرَکخورده
در قابِ خاطر!
که حس یک زیارت ساده
مرا به من برمیگرداند...
تا کدام روز
چشمهای بهدل نشستهات
بر این مسافر تنها در بگشاید؟!
نمیدانم...
#گویا_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
دو دورِ کامل به راست!
یک نیم دور برگشت از چپ
یک دور دیگر برگشت از راست!
قفلهای سنگی قدیم
-چه رازنگهدار بودند...
و کلیدها که حقبهگردن داشتند...
صندوقچهی چوبی که دهان باز میکرد
- یک سینه خاطره داشت!
سجلها وُ قبالهها
با عطر آمیختهی صابون عروس!
و طعم ِ شکلاتهای رنگی
نُقل و نبات زعفرانی
نیم کیسه نخود و کشمش متبرّک شده
و آلبوم عکسی
که تداعی روزهای تلخ و شیرین بود...
بوی سکّههای، دو، پنج، ده ریالی
رنگ اسکناسهای تا شده
سبز، نارنجی و...
که حس زیارت را
در نگاه منتظر مادر تازه میکرد...
نیز، سدر و یک کیسه حنا
که حکایت از موهای سپید داشت...
تا خاطرات پنجاه سالِ پیش از این
زمان زیادی نیست!
سوگند به آخرین نگاه ریخته
در کوچهی غروب،
که دلام را چفتِ با غم میکند.
کلیدهای امروزی
گم کردهاند خود را
در جوی آب
زیر سایهی درختها
کنار پیادهروها
در دهان باز خیابان
لابهلای سبزههای گره نخوردهی پارکهای از پار...
و صندوقهای خالی از خاطرهی اکنون
- لال وُ لولا شکسته
از تهی بودناند....
با تو این منام
ای رازدار دلِ تنگ آمده از دیروزم!
با کلیدی سنگی
آویخته بر دیوار کاهگلی تَرَکخورده
در قابِ خاطر!
که حس یک زیارت ساده
مرا به من برمیگرداند...
تا کدام روز
چشمهای بهدل نشستهات
بر این مسافر تنها در بگشاید؟!
نمیدانم...
#گویا_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
و من آنشب فهمیدم كه خنده، غصه را نمیشوید...
اما غصه را با آدم و آدم را با غصه دوست میكند!
به غیر از این چیز دیگری هم فهمیدم؛ حس كردم كه موقع غمگین بودن، یک خندهی آرام مزهی عجیبی دارد...
📚هزار و یک سال
#شهریار_مدنی_پور
و من آنشب فهمیدم كه خنده، غصه را نمیشوید...
اما غصه را با آدم و آدم را با غصه دوست میكند!
به غیر از این چیز دیگری هم فهمیدم؛ حس كردم كه موقع غمگین بودن، یک خندهی آرام مزهی عجیبی دارد...
📚هزار و یک سال
#شهریار_مدنی_پور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنها را دست کم نگیرید !
درنهایتِ ظرافت شان چنان برایت تکیه گاه میشوند ؛که انگشت به دهان بمانی !
زنها هشتمین عجایبِ جهانند ازنوعِ متحرکِ دلبرانه !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@asheghanehaye_fatima
درنهایتِ ظرافت شان چنان برایت تکیه گاه میشوند ؛که انگشت به دهان بمانی !
زنها هشتمین عجایبِ جهانند ازنوعِ متحرکِ دلبرانه !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در نام من برای تو چیست
نامام خواهد مُرد
چون هیاهوی غمناک موجی
که بر ساحل دور فرود آید
یا نوای شبانهای
که در جنگلی خاموش برآید.
نامام
بر برگهی خاطرات
رَدی مُرده خواهد گذاشت
چندان که طرح گورنبشتهای
با زبانی گنگ.
در نام من چیست؟
دیریست فراموش شده مانده است
در تشویشهای تازه و عصیانی
و به جانات دیگر
خاطرهای پاک و لطیف نمیبخشد.
در روزگار غصه اما
در خاموشیات
غمناک
نجوا کن
نامام را
و بدان که از تو یادی هست
و بدان که در دنیا قلبی هست
قلبی که
تو
در آن
زندهای...
■●شاعر: #الکساندر_پوشکین | Alexander Pushkin | روسیه، ۱۸۳۷-۱۷۹۹ |
■●برگردان: #حمیدرضا_آتشبرآب
در نام من برای تو چیست
نامام خواهد مُرد
چون هیاهوی غمناک موجی
که بر ساحل دور فرود آید
یا نوای شبانهای
که در جنگلی خاموش برآید.
نامام
بر برگهی خاطرات
رَدی مُرده خواهد گذاشت
چندان که طرح گورنبشتهای
با زبانی گنگ.
در نام من چیست؟
دیریست فراموش شده مانده است
در تشویشهای تازه و عصیانی
و به جانات دیگر
خاطرهای پاک و لطیف نمیبخشد.
در روزگار غصه اما
در خاموشیات
غمناک
نجوا کن
نامام را
و بدان که از تو یادی هست
و بدان که در دنیا قلبی هست
قلبی که
تو
در آن
زندهای...
■●شاعر: #الکساندر_پوشکین | Alexander Pushkin | روسیه، ۱۸۳۷-۱۷۹۹ |
■●برگردان: #حمیدرضا_آتشبرآب