@asheghanehaye_fatima
به ياد خواهي آورد
روزي پرنده اي را خيس از عشق
يا رايحه اي شيرين را
و بازي رودخانه اي كه قطره قطره
با دستان تو عشق بازي مي كند
به ياد خواهي آورد
روزي هديه اي را از زمين
كه چونان رسي طلائي رنگ
يا چونان علفي
در تو مي زايد
به ياد خواهي آورد
دسته گلي را كه از حباب هاي دريايي
با سنگي چيده خواهد شد
آن زمان درست مثل هرگز
درست مثل هميشه است
دستانت را به من بده
تا به آنجا حركت كنيم
جايي كه هيچ چيز ، در انتظار هيچ چيز نيست
جايي كه همه چيز ، تنها در انتظار ماست
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
مترجم :
#شاهکار_بينش_پژوه
به ياد خواهي آورد
روزي پرنده اي را خيس از عشق
يا رايحه اي شيرين را
و بازي رودخانه اي كه قطره قطره
با دستان تو عشق بازي مي كند
به ياد خواهي آورد
روزي هديه اي را از زمين
كه چونان رسي طلائي رنگ
يا چونان علفي
در تو مي زايد
به ياد خواهي آورد
دسته گلي را كه از حباب هاي دريايي
با سنگي چيده خواهد شد
آن زمان درست مثل هرگز
درست مثل هميشه است
دستانت را به من بده
تا به آنجا حركت كنيم
جايي كه هيچ چيز ، در انتظار هيچ چيز نيست
جايي كه همه چيز ، تنها در انتظار ماست
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
مترجم :
#شاهکار_بينش_پژوه
@asheghanehaye_fatima
گاه و بيگاه فرو ميشوي
در چاهِ خاموشيات
در ژرفاي خشم پرغرورت
و چون بازميگردي
نميتواني حتا اندكي
از آنچه در آنجا يافتهاي
با خود بياوري
عشق من ، در چاهِ بستهات
چه مييابي ؟
خزهي دريايي ، مانداب ، صخره ؟
با چشماني بسته چه مي بيني ؟
زخمها و تلخيها را ؟
زيباي من ، در چاهي كه هستي
آنچه را كه در بلنديها برايت كنار گذاشتهام
نخواهي ديد
دستهاي ياس شبنمزده را
بوسهاي ژرفتر از چاهت را
از من وحشت نكن
واژههايم را كه براي آزار تو ميآيند
در مشت بگير و از پنجره رهايشان كن
آنها بازميگردند براي آزار من
بي آنكه تو رهنمونشان شده باشي
آنها سلاح را از لحظهاي درشتخويانه گرفتهاند
كه اينك در سينهام خاموش شدهاست
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپاني نيستم نرمخو ، آنگونه كه در افسانه
اما جنگلبانيام
كه زمين را ، باد را و كوه را
با تو قسمت ميكند
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
ياريام كن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودي ندارد
با زخمي كه بر من ميزني ، خود را زخمي نكن
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
ترجمه :
#احمد_پوري
گاه و بيگاه فرو ميشوي
در چاهِ خاموشيات
در ژرفاي خشم پرغرورت
و چون بازميگردي
نميتواني حتا اندكي
از آنچه در آنجا يافتهاي
با خود بياوري
عشق من ، در چاهِ بستهات
چه مييابي ؟
خزهي دريايي ، مانداب ، صخره ؟
با چشماني بسته چه مي بيني ؟
زخمها و تلخيها را ؟
زيباي من ، در چاهي كه هستي
آنچه را كه در بلنديها برايت كنار گذاشتهام
نخواهي ديد
دستهاي ياس شبنمزده را
بوسهاي ژرفتر از چاهت را
از من وحشت نكن
واژههايم را كه براي آزار تو ميآيند
در مشت بگير و از پنجره رهايشان كن
آنها بازميگردند براي آزار من
بي آنكه تو رهنمونشان شده باشي
آنها سلاح را از لحظهاي درشتخويانه گرفتهاند
كه اينك در سينهام خاموش شدهاست
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپاني نيستم نرمخو ، آنگونه كه در افسانه
اما جنگلبانيام
كه زمين را ، باد را و كوه را
با تو قسمت ميكند
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
ياريام كن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودي ندارد
با زخمي كه بر من ميزني ، خود را زخمي نكن
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
ترجمه :
#احمد_پوري
@asheghanehaye_fatima
چه احساس زيبايي است
وقتي تو را شباهنگام
ميان بازوانم حس مي كنم اي عشق من
و اين چنين
سردرگمي ام را به سان توري درهم پيچيده
از هم باز مي كنم
قلبت ميان روياها به پرواز است
ليك جسمت ، همچنان روي زمين
همچنان كنار من
نفس مي كشد
تو را من خواب مي بينم
و تو چون گياهي كه در تاريكي قلمه مي زند
خوابم را كامل مي كني
و صبح
وقتي دوباره طلوع مي كني
فرد ديگري خواهي بود
اما هنوز
چيزي از شب در تو باقي مانده است
از آن بود و نبود جايي كه
ما خويش را يافته ايم
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
مترجم :
#شاهکار_بينش_پژوه
چه احساس زيبايي است
وقتي تو را شباهنگام
ميان بازوانم حس مي كنم اي عشق من
و اين چنين
سردرگمي ام را به سان توري درهم پيچيده
از هم باز مي كنم
قلبت ميان روياها به پرواز است
ليك جسمت ، همچنان روي زمين
همچنان كنار من
نفس مي كشد
تو را من خواب مي بينم
و تو چون گياهي كه در تاريكي قلمه مي زند
خوابم را كامل مي كني
و صبح
وقتي دوباره طلوع مي كني
فرد ديگري خواهي بود
اما هنوز
چيزي از شب در تو باقي مانده است
از آن بود و نبود جايي كه
ما خويش را يافته ايم
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
مترجم :
#شاهکار_بينش_پژوه
@Asheghanehaye_fatima
می گسترم دلم را
تا به سان آبشارکِ آتش
جهان درون آید .
روز نوین فرا می رسد ، و با رسیدنش
مرا نفس بریده ترک می گوید .
من آواز می خوانم ، همچون غاری بشکوه
من آواز می خوانم روز نوین را
خسران موهبت را
گم و پیدا شده ام من
ناچیزم
بدون پیشکشی
پذیرشی
تا آنکه گورگونِ شب
پشت کند مغلوب و
پا در گریز گذارد .
#گابریلا_میسترال
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه :
#فواد_نظیری
می گسترم دلم را
تا به سان آبشارکِ آتش
جهان درون آید .
روز نوین فرا می رسد ، و با رسیدنش
مرا نفس بریده ترک می گوید .
من آواز می خوانم ، همچون غاری بشکوه
من آواز می خوانم روز نوین را
خسران موهبت را
گم و پیدا شده ام من
ناچیزم
بدون پیشکشی
پذیرشی
تا آنکه گورگونِ شب
پشت کند مغلوب و
پا در گریز گذارد .
#گابریلا_میسترال
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه :
#فواد_نظیری
Forwarded from دستیار
.
دست هايم را مي بيني ؟ آن ها زمين را پيموده اند
خاک و سنگ را جدا کرده اند
جنگ و صلح را بنا کرده اند
فاصله ها را
از درياها و رودخانه ها برگرفته اند
و باز
آن گاه که بر تن تو مي گذرند
محبوب کوچکم
دانه گندمم ، پرستويم
نمي توانند تو را در برگيرند
از تاب و توان افتاده
در پي کبوتراني توامان اند
که در سينه ات مي آرمند يا پرواز مي کنند
آن ها دوردست هاي پاهايت را مي پيمايند
در روشناي کمرگاه تو مي آسايند
براي من گنجي هستي تو
سرشار از بي کرانگي ها تا دريا و شاخه هايش
سپيد و گسترده و نيلگوني
چون زمين به فصل انگورچينان
در اين سرزمين
از پاها تا پيشاني ات
پياده ، پياده ، پياده
زندگي ام را سپري خواهم کرد
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
ترجمه :
#احمد_پوری
@Asheghanehaye_fatima
دست هايم را مي بيني ؟ آن ها زمين را پيموده اند
خاک و سنگ را جدا کرده اند
جنگ و صلح را بنا کرده اند
فاصله ها را
از درياها و رودخانه ها برگرفته اند
و باز
آن گاه که بر تن تو مي گذرند
محبوب کوچکم
دانه گندمم ، پرستويم
نمي توانند تو را در برگيرند
از تاب و توان افتاده
در پي کبوتراني توامان اند
که در سينه ات مي آرمند يا پرواز مي کنند
آن ها دوردست هاي پاهايت را مي پيمايند
در روشناي کمرگاه تو مي آسايند
براي من گنجي هستي تو
سرشار از بي کرانگي ها تا دريا و شاخه هايش
سپيد و گسترده و نيلگوني
چون زمين به فصل انگورچينان
در اين سرزمين
از پاها تا پيشاني ات
پياده ، پياده ، پياده
زندگي ام را سپري خواهم کرد
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
ترجمه :
#احمد_پوری
@Asheghanehaye_fatima
اما پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا و خشکی را گام می نهند
تا تو را به من برسانند
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
@ashehghanehaye_fatima
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا و خشکی را گام می نهند
تا تو را به من برسانند
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
@ashehghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
.
مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم
که گیسوانت را یک به یک
شعری باید و ستایشی
دیگران
معشوق را مایملک خویش میپندارند
اما من
تنها میخواهم تماشایت کنم
در ایتالیا تو را مدوسا صدا میکنند
به خاطر موهایت ....
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه :
#شاهکار_بینش_پژوه
@asheghanehaye_fatima
مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم
که گیسوانت را یک به یک
شعری باید و ستایشی
دیگران
معشوق را مایملک خویش میپندارند
اما من
تنها میخواهم تماشایت کنم
در ایتالیا تو را مدوسا صدا میکنند
به خاطر موهایت ....
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه :
#شاهکار_بینش_پژوه
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چه رنجی کشیدهای از عادتات به من؛
به روح تنها و وحشیام؛
و به نامام که میرماند، همه را!
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
چه رنجی کشیدهای از عادتات به من؛
به روح تنها و وحشیام؛
و به نامام که میرماند، همه را!
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
عشق من!
درآنجا چیزی جز سایه نیست
جاییکه من وتو
دررویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اکنون بیاباهم آرزو کنیم که هرگز
نوری برنتابدمان
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
@asheghanehaye_fatima
درآنجا چیزی جز سایه نیست
جاییکه من وتو
دررویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اکنون بیاباهم آرزو کنیم که هرگز
نوری برنتابدمان
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
...بهار چنان طولانیست
که تمامِ زمستان میپاید.
زمان پوزارش را گُم کردهست.
هر سالی چهار قرن است.
چون هر شبه میخوابم،
چه خوانده میشوم یا خوانده نمیشوم؟
و چون بیدار میشوم، کیاَم؟
اگر آنگاه که خفته بودم، من نبودهام؟
این بدان معنیست
که هنوز به زندگی ننشسته
چون نوزادانی درمیرسیم؛
مگذار دهانهایمان را پُر کنیم
با اینهمه نامهای الکن،
با اینهمه رسمهای غمبار،
با اینهمه نامههای مطنطن،
با اینهمه مالِ توها و مالِ منها،
با اینهمه امضا پای سندها.
برآنم که همهچیز را در هم ریزم،
یکیشان کنم، بزایانمشان،
با همشان بیامیزم، عریانشان کنم،
تا نورِ جهان
یگانگیِ اقیانوس بیابد،
تمامیتی عظیم و سخاوتمند
رایحهای پُرجنجال.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
#چرا_این_همه_نام_ها
ترجمه
#احمد_میر_علایی🌱
...بهار چنان طولانیست
که تمامِ زمستان میپاید.
زمان پوزارش را گُم کردهست.
هر سالی چهار قرن است.
چون هر شبه میخوابم،
چه خوانده میشوم یا خوانده نمیشوم؟
و چون بیدار میشوم، کیاَم؟
اگر آنگاه که خفته بودم، من نبودهام؟
این بدان معنیست
که هنوز به زندگی ننشسته
چون نوزادانی درمیرسیم؛
مگذار دهانهایمان را پُر کنیم
با اینهمه نامهای الکن،
با اینهمه رسمهای غمبار،
با اینهمه نامههای مطنطن،
با اینهمه مالِ توها و مالِ منها،
با اینهمه امضا پای سندها.
برآنم که همهچیز را در هم ریزم،
یکیشان کنم، بزایانمشان،
با همشان بیامیزم، عریانشان کنم،
تا نورِ جهان
یگانگیِ اقیانوس بیابد،
تمامیتی عظیم و سخاوتمند
رایحهای پُرجنجال.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
#چرا_این_همه_نام_ها
ترجمه
#احمد_میر_علایی🌱
@asheghanehaye_fatima
اگر اندك
اندك
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل میبرم
اندك
اندك
اگر یكباره فراموشم كنی
در پی من نگرد
زیرا
پیش از تو فراموشت كرده ام
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #جواد_فرید
اگر اندك
اندك
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل میبرم
اندك
اندك
اگر یكباره فراموشم كنی
در پی من نگرد
زیرا
پیش از تو فراموشت كرده ام
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #جواد_فرید
امروز زندگــی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
مگذار که به آرامی بمیری
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
مگذار که به آرامی بمیری
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
اما پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا و خشکی را گام می نهند
تا تو را به من برسانند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا و خشکی را گام می نهند
تا تو را به من برسانند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
:
همیشه،
همیشه عصرها دور میشوی.
روبه آنجاکه شفق میشتابد و از پس او
پیکرهها محو میشوند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima🌱
همیشه،
همیشه عصرها دور میشوی.
روبه آنجاکه شفق میشتابد و از پس او
پیکرهها محو میشوند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima🌱
@asheghanehaye_fatima
....گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت.
تورا از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی ِ عشق یکباره برسرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم و حس میکنم که تو دوری؟...
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی🌱
....گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت.
تورا از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی ِ عشق یکباره برسرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم و حس میکنم که تو دوری؟...
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی🌱
@asheghanehaye_fatima
چه رنجی کشیدهای از عادتات به من؛
به روح تنها و وحشیام؛
و به نامام که میرماند، همه را!
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
چه رنجی کشیدهای از عادتات به من؛
به روح تنها و وحشیام؛
و به نامام که میرماند، همه را!
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بی بهاری كه تو باشی
حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد
منی كه تا دست هایم را به اندوه فروختم
آه عشق من
اكنون مرا با بوسه هایت ترك كن
و با گیسوانت تمامی درها را ببند
برای دستانت
گلی
و برای احساس عاشقانه ات
گندمی خواهم چید
تنها ، فراموشم مكن
اگر شبی گریان از خواب برخاستم
چرا كه هنوز در رویای كودكی ام غوطه می خورم
عشق من
در آنجا چیزی جز سایه نیست
جایی كه من و تو
در رویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اكنون بیا با هم آرزو كنیم كه هرگز
نوری برنتابدمان
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بی بهاری كه تو باشی
حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد
منی كه تا دست هایم را به اندوه فروختم
آه عشق من
اكنون مرا با بوسه هایت ترك كن
و با گیسوانت تمامی درها را ببند
برای دستانت
گلی
و برای احساس عاشقانه ات
گندمی خواهم چید
تنها ، فراموشم مكن
اگر شبی گریان از خواب برخاستم
چرا كه هنوز در رویای كودكی ام غوطه می خورم
عشق من
در آنجا چیزی جز سایه نیست
جایی كه من و تو
در رویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اكنون بیا با هم آرزو كنیم كه هرگز
نوری برنتابدمان
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
@asheghanehaye_fatima
مجال ستایش موهایت ندارم
باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما
تنها آرزوی من آرایش موهای توست
تو و من ، چون سنگِ مزار فرو می افتیم
و این گونه ، عشق نافرجام ما
چون هستی جاویدانِ خاک ، پایاست
دوست می دارم آن وجب خاکی که تو هستی
من که در مراتع سبز ِ افلاک
ستاره ای ندارم ، این تکرار ِ توست
تو ، تکثیر دنیای من.
در چشمان ِ درشت ِ تو نوری است
که از سیارات مغلوب به من می تابد
بر پوست تو ، بغض ِ راه هایی می تپد
هم مسیر ِ شهاب و تندر ِ باران
منحنی کمرت قرص مهتاب ِ من شد
و خورشید ، حلاوت دهان ژرف تو
نور سوزان و عسل ِ سایه ها
من در خفا ، میان سایه و روح دوستت دارم.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه : #احمد_پوری
مجال ستایش موهایت ندارم
باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما
تنها آرزوی من آرایش موهای توست
تو و من ، چون سنگِ مزار فرو می افتیم
و این گونه ، عشق نافرجام ما
چون هستی جاویدانِ خاک ، پایاست
دوست می دارم آن وجب خاکی که تو هستی
من که در مراتع سبز ِ افلاک
ستاره ای ندارم ، این تکرار ِ توست
تو ، تکثیر دنیای من.
در چشمان ِ درشت ِ تو نوری است
که از سیارات مغلوب به من می تابد
بر پوست تو ، بغض ِ راه هایی می تپد
هم مسیر ِ شهاب و تندر ِ باران
منحنی کمرت قرص مهتاب ِ من شد
و خورشید ، حلاوت دهان ژرف تو
نور سوزان و عسل ِ سایه ها
من در خفا ، میان سایه و روح دوستت دارم.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه : #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
اما
پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا
و خشکی را گام می نهند
تا
تووووو را به من برسانند
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
اما
پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا
و خشکی را گام می نهند
تا
تووووو را به من برسانند
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
تا به من گوش دهی،
کلماتم
گاه نازکی میگیرند
چون رد گاکیان روی کرانهها.
طوق، زنگولهی مست
برای دستهای تو، به نرمیی انگور.
و من نظاره میکنم از دور به کلماتم.
بیشتر از آن تواَند تا از آن من.
از درد کهنهی من بالا میروند چون پیچکها.
بالا میروند، همچنان، از جدارهای نمور،
گناه این بازیی بیرحم به گردن توست.
میگریزند از کنام تاریکم.
هرچه را میاکنی تو، هرچه را میاکنی.
پیش از تو آنان انزوایی راکه تو انباشتی میآکندند،
و آشناترند از تو به اندوهم.
حال میخواهم بگویند
آنچه من میخواهم بگویمت
تا گوش دهی همان گونه که من میخواهم گوش به من دهی.
باد اضطراب بر آنها هنوز می خزد.
گردباد رؤیاها هنوزگاهی از پا درشان میفکند.
به صداهای دیگری گوش میدهی در صدای دردناک من.
زاریی دهانهای پیر، خون لابههای پیر.
دوستم بدار، ای یار. مرا وامگذار. از پیی من بیا.
بیا از پیی من، ای یار، براین موج اضطراب.
اما کلمات من از عشق تو لکهدار میشود.
هرچه را میانباری، هرچه را میانباری.
من آنها را
میکشم به رشتهی طوقی بیپایان
برای دستهای سفید تو، به نرمیی انگور.
#پابل_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
تا به من گوش دهی،
کلماتم
گاه نازکی میگیرند
چون رد گاکیان روی کرانهها.
طوق، زنگولهی مست
برای دستهای تو، به نرمیی انگور.
و من نظاره میکنم از دور به کلماتم.
بیشتر از آن تواَند تا از آن من.
از درد کهنهی من بالا میروند چون پیچکها.
بالا میروند، همچنان، از جدارهای نمور،
گناه این بازیی بیرحم به گردن توست.
میگریزند از کنام تاریکم.
هرچه را میاکنی تو، هرچه را میاکنی.
پیش از تو آنان انزوایی راکه تو انباشتی میآکندند،
و آشناترند از تو به اندوهم.
حال میخواهم بگویند
آنچه من میخواهم بگویمت
تا گوش دهی همان گونه که من میخواهم گوش به من دهی.
باد اضطراب بر آنها هنوز می خزد.
گردباد رؤیاها هنوزگاهی از پا درشان میفکند.
به صداهای دیگری گوش میدهی در صدای دردناک من.
زاریی دهانهای پیر، خون لابههای پیر.
دوستم بدار، ای یار. مرا وامگذار. از پیی من بیا.
بیا از پیی من، ای یار، براین موج اضطراب.
اما کلمات من از عشق تو لکهدار میشود.
هرچه را میانباری، هرچه را میانباری.
من آنها را
میکشم به رشتهی طوقی بیپایان
برای دستهای سفید تو، به نرمیی انگور.
#پابل_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی