@asheghanehaye_fatima
گاه و بيگاه فرو ميشوي
در چاهِ خاموشيات
در ژرفاي خشم پرغرورت
و چون بازميگردي
نميتواني حتا اندكي
از آنچه در آنجا يافتهاي
با خود بياوري
عشق من ، در چاهِ بستهات
چه مييابي ؟
خزهي دريايي ، مانداب ، صخره ؟
با چشماني بسته چه مي بيني ؟
زخمها و تلخيها را ؟
زيباي من ، در چاهي كه هستي
آنچه را كه در بلنديها برايت كنار گذاشتهام
نخواهي ديد
دستهاي ياس شبنمزده را
بوسهاي ژرفتر از چاهت را
از من وحشت نكن
واژههايم را كه براي آزار تو ميآيند
در مشت بگير و از پنجره رهايشان كن
آنها بازميگردند براي آزار من
بي آنكه تو رهنمونشان شده باشي
آنها سلاح را از لحظهاي درشتخويانه گرفتهاند
كه اينك در سينهام خاموش شدهاست
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپاني نيستم نرمخو ، آنگونه كه در افسانه
اما جنگلبانيام
كه زمين را ، باد را و كوه را
با تو قسمت ميكند
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
ياريام كن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودي ندارد
با زخمي كه بر من ميزني ، خود را زخمي نكن
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
ترجمه :
#احمد_پوري
گاه و بيگاه فرو ميشوي
در چاهِ خاموشيات
در ژرفاي خشم پرغرورت
و چون بازميگردي
نميتواني حتا اندكي
از آنچه در آنجا يافتهاي
با خود بياوري
عشق من ، در چاهِ بستهات
چه مييابي ؟
خزهي دريايي ، مانداب ، صخره ؟
با چشماني بسته چه مي بيني ؟
زخمها و تلخيها را ؟
زيباي من ، در چاهي كه هستي
آنچه را كه در بلنديها برايت كنار گذاشتهام
نخواهي ديد
دستهاي ياس شبنمزده را
بوسهاي ژرفتر از چاهت را
از من وحشت نكن
واژههايم را كه براي آزار تو ميآيند
در مشت بگير و از پنجره رهايشان كن
آنها بازميگردند براي آزار من
بي آنكه تو رهنمونشان شده باشي
آنها سلاح را از لحظهاي درشتخويانه گرفتهاند
كه اينك در سينهام خاموش شدهاست
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپاني نيستم نرمخو ، آنگونه كه در افسانه
اما جنگلبانيام
كه زمين را ، باد را و كوه را
با تو قسمت ميكند
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
ياريام كن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودي ندارد
با زخمي كه بر من ميزني ، خود را زخمي نكن
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی 🇨🇱
ترجمه :
#احمد_پوري
" به وِرا "
درختي است در درونم
نهالش را از آفتاب گرفته ام
برگ هايش چون ماهي آتشين، آويزان
ميوه هايش چون پرندگان در نغمه
ديري ست بر سياره ي درونم
مسافراني از كره اي ديگر پا نهاده اند
به زبان روياهايم سخن مي گويند
نه تكبري ، نه تحقيري
نه التماسي، نه تضرعي
در درونم جاده اي سفيد
مورچه ها با دانه هاي گندم
كاميون ها با باري از عيدي
مي آيند و مي روند...
اما گذرا ماشين نعش كش را اجازه اي نيست..
در درونم زمان چون گل سرخي
با عطر مس ايستاده است.
امروز جمعه، فردا شنبه
چه پروا اگر
از جاده ي زندگي ام بيشترش را پيموده باشم.
#ناظم_حكمت
#چهار_عاشقانه ( نزار قباني، آنا آخماتووا، پابلو نرودا ، ناظم حكمت)
#احمد_پوري
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
درختي است در درونم
نهالش را از آفتاب گرفته ام
برگ هايش چون ماهي آتشين، آويزان
ميوه هايش چون پرندگان در نغمه
ديري ست بر سياره ي درونم
مسافراني از كره اي ديگر پا نهاده اند
به زبان روياهايم سخن مي گويند
نه تكبري ، نه تحقيري
نه التماسي، نه تضرعي
در درونم جاده اي سفيد
مورچه ها با دانه هاي گندم
كاميون ها با باري از عيدي
مي آيند و مي روند...
اما گذرا ماشين نعش كش را اجازه اي نيست..
در درونم زمان چون گل سرخي
با عطر مس ايستاده است.
امروز جمعه، فردا شنبه
چه پروا اگر
از جاده ي زندگي ام بيشترش را پيموده باشم.
#ناظم_حكمت
#چهار_عاشقانه ( نزار قباني، آنا آخماتووا، پابلو نرودا ، ناظم حكمت)
#احمد_پوري
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima