@asheghanehaye_fatima
تا به من گوش دهی،
کلماتم
گاه نازکی میگیرند
چون رد گاکیان روی کرانهها.
طوق، زنگولهی مست
برای دستهای تو، به نرمیی انگور.
و من نظاره میکنم از دور به کلماتم.
بیشتر از آن تواَند تا از آن من.
از درد کهنهی من بالا میروند چون پیچکها.
بالا میروند، همچنان، از جدارهای نمور،
گناه این بازیی بیرحم به گردن توست.
میگریزند از کنام تاریکم.
هرچه را میاکنی تو، هرچه را میاکنی.
پیش از تو آنان انزوایی راکه تو انباشتی میآکندند،
و آشناترند از تو به اندوهم.
حال میخواهم بگویند
آنچه من میخواهم بگویمت
تا گوش دهی همان گونه که من میخواهم گوش به من دهی.
باد اضطراب بر آنها هنوز می خزد.
گردباد رؤیاها هنوزگاهی از پا درشان میفکند.
به صداهای دیگری گوش میدهی در صدای دردناک من.
زاریی دهانهای پیر، خون لابههای پیر.
دوستم بدار، ای یار. مرا وامگذار. از پیی من بیا.
بیا از پیی من، ای یار، براین موج اضطراب.
اما کلمات من از عشق تو لکهدار میشود.
هرچه را میانباری، هرچه را میانباری.
من آنها را
میکشم به رشتهی طوقی بیپایان
برای دستهای سفید تو، به نرمیی انگور.
#پابل_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
تا به من گوش دهی،
کلماتم
گاه نازکی میگیرند
چون رد گاکیان روی کرانهها.
طوق، زنگولهی مست
برای دستهای تو، به نرمیی انگور.
و من نظاره میکنم از دور به کلماتم.
بیشتر از آن تواَند تا از آن من.
از درد کهنهی من بالا میروند چون پیچکها.
بالا میروند، همچنان، از جدارهای نمور،
گناه این بازیی بیرحم به گردن توست.
میگریزند از کنام تاریکم.
هرچه را میاکنی تو، هرچه را میاکنی.
پیش از تو آنان انزوایی راکه تو انباشتی میآکندند،
و آشناترند از تو به اندوهم.
حال میخواهم بگویند
آنچه من میخواهم بگویمت
تا گوش دهی همان گونه که من میخواهم گوش به من دهی.
باد اضطراب بر آنها هنوز می خزد.
گردباد رؤیاها هنوزگاهی از پا درشان میفکند.
به صداهای دیگری گوش میدهی در صدای دردناک من.
زاریی دهانهای پیر، خون لابههای پیر.
دوستم بدار، ای یار. مرا وامگذار. از پیی من بیا.
بیا از پیی من، ای یار، براین موج اضطراب.
اما کلمات من از عشق تو لکهدار میشود.
هرچه را میانباری، هرچه را میانباری.
من آنها را
میکشم به رشتهی طوقی بیپایان
برای دستهای سفید تو، به نرمیی انگور.
#پابل_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی