@asheghanehaye_fatima
بانوی بانوان شب و شعر
خانم
لیلی
آغوش باز كن
دست مرا بگیر
از چهارراه خواب گذركن !
بگذار بگذریم زین خیلِ خفتگان
دست مرا بگیر تا بسرایم :
در دستهای من
بال كبوتریست !
لیلی
من آبروی عشقم
هشدار ... تا به خاك نریزی !
لیلی
وقتی كه پاک میكنی خط چشمت را
دیوارهای این شب سنگین را
درهم شكسته ، آه ، كه بیداد میكنی
وقتی كه پاک میكنی خط چشمت را
در باغهای سبز تنت ، شب را -
آزاد میكنی
لیلی
بیمرز باش !
دیوار را ، ویران كن
خط را به حال خویش رها كن
بی خط و خال باش
با من بیا ... همیشهترین باش !
بارید شب
بارش سیل اشکها شكست
خط سیاه دایرهی شب را ...
خط پاک شد
گل در میان دستم پرپر زد و فسرد
در هم دوید خط
ویران شد !
لیلی
بیمرز عشقبازی كن
بی خط و خال باش
با من بیا كه خوبترینم
با من كه آبروی عشقم
با من كه شعرم ... شعرم ... شعرم !
وای ...
در من وضو بگیر
سجادهام ، بایست كنارم
رو كن به من كه قبلهی عشاقام
آنگه نماز را ،
با بوسهای بلند ، قامت ببند
لیلی
با من بودن خوب است !
من میسرایمت ....
#نصرت_رحمانی
بانوی بانوان شب و شعر
خانم
لیلی
آغوش باز كن
دست مرا بگیر
از چهارراه خواب گذركن !
بگذار بگذریم زین خیلِ خفتگان
دست مرا بگیر تا بسرایم :
در دستهای من
بال كبوتریست !
لیلی
من آبروی عشقم
هشدار ... تا به خاك نریزی !
لیلی
وقتی كه پاک میكنی خط چشمت را
دیوارهای این شب سنگین را
درهم شكسته ، آه ، كه بیداد میكنی
وقتی كه پاک میكنی خط چشمت را
در باغهای سبز تنت ، شب را -
آزاد میكنی
لیلی
بیمرز باش !
دیوار را ، ویران كن
خط را به حال خویش رها كن
بی خط و خال باش
با من بیا ... همیشهترین باش !
بارید شب
بارش سیل اشکها شكست
خط سیاه دایرهی شب را ...
خط پاک شد
گل در میان دستم پرپر زد و فسرد
در هم دوید خط
ویران شد !
لیلی
بیمرز عشقبازی كن
بی خط و خال باش
با من بیا كه خوبترینم
با من كه آبروی عشقم
با من كه شعرم ... شعرم ... شعرم !
وای ...
در من وضو بگیر
سجادهام ، بایست كنارم
رو كن به من كه قبلهی عشاقام
آنگه نماز را ،
با بوسهای بلند ، قامت ببند
لیلی
با من بودن خوب است !
من میسرایمت ....
#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
در بکارتِ اندامی تخت!
مریم وار به انتظار نشسته ام،
زایشی که
بوسه های مادرانه را،
به صلیب آویخته...!
و من،
در توهمِ دهانی!
که هرگز
نهرهای سپیدِ پردیسم را...
نخواهد مکید!...
#سمیه_شکری
در بکارتِ اندامی تخت!
مریم وار به انتظار نشسته ام،
زایشی که
بوسه های مادرانه را،
به صلیب آویخته...!
و من،
در توهمِ دهانی!
که هرگز
نهرهای سپیدِ پردیسم را...
نخواهد مکید!...
#سمیه_شکری
جهان
به وقت آغوش تو زیباست
'' جهان ''
به وقت آغوش تو
'' بوسیدنی ست '' ....
📝 #حسنا_میرصنم
@asheghanehaye_fatima
به وقت آغوش تو زیباست
'' جهان ''
به وقت آغوش تو
'' بوسیدنی ست '' ....
📝 #حسنا_میرصنم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
روشنای زندگیام
نسیم من
فانوسام
بیانیه باغهای من
پلی به سمت من بکش از عطر نارنج
جایی به من بده
چون شانه عاجی
در میان شب گیسوانت
و آنگاه فراموشم کن...
«نزار قبانی»
ترجمه :سیامک بهرام پرور
#نزار_قبانی
روشنای زندگیام
نسیم من
فانوسام
بیانیه باغهای من
پلی به سمت من بکش از عطر نارنج
جایی به من بده
چون شانه عاجی
در میان شب گیسوانت
و آنگاه فراموشم کن...
«نزار قبانی»
ترجمه :سیامک بهرام پرور
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
هیچ نبودم
هیچ نداشتم
پیش از اینکه عاشقت باشم
پیش از این که دوستت بدارم.
بی تو
بی اهمیت و بی نام
در خیابان های مشکوک و مردد
به استنشاق هوای انتظار
به اتلاف خویش لحظه ها را قربانی می کردم.
بی تو در اتاقی پر از خاکستر
در مجلسی که ماه به گودالش فرو می افتد
در انبارهائی که واژه " گم شو" را غر می زدند
همه چیز گنگ و خاموش
دستگیر و متروک
و پوسیده و فاسد می نمود
آنها متعلق به شخص دیگری بودند
متعلق به " هیچکس".
تا تو آمدی
با فقرت
و زیبایی ات
و با هدایائی
که خزانم را کامل می کرد ...
«پابلو نرودا »
#پابلو_نرودا
هیچ نبودم
هیچ نداشتم
پیش از اینکه عاشقت باشم
پیش از این که دوستت بدارم.
بی تو
بی اهمیت و بی نام
در خیابان های مشکوک و مردد
به استنشاق هوای انتظار
به اتلاف خویش لحظه ها را قربانی می کردم.
بی تو در اتاقی پر از خاکستر
در مجلسی که ماه به گودالش فرو می افتد
در انبارهائی که واژه " گم شو" را غر می زدند
همه چیز گنگ و خاموش
دستگیر و متروک
و پوسیده و فاسد می نمود
آنها متعلق به شخص دیگری بودند
متعلق به " هیچکس".
تا تو آمدی
با فقرت
و زیبایی ات
و با هدایائی
که خزانم را کامل می کرد ...
«پابلو نرودا »
#پابلو_نرودا
@asheghanehaye_fatima
هیچ چی توو این دنیا پایدار نیست. حتی "دوست داشتن".
پس بجای فکر کردن به آینده که چی میشه آخرش و هست یا نیست و اینجور چیزا... از زمان حالتون لذت ببرید.
شکلات ۷۰ درصد بخورید. جلوی آینه شکلک دربیارید، اسطوقدوس دم کنید و موقع خواب اون رویِ سرد بالشتو... محکم بغل کنید.
#شبتون_بخیر
#حمید_جدیدی
هیچ چی توو این دنیا پایدار نیست. حتی "دوست داشتن".
پس بجای فکر کردن به آینده که چی میشه آخرش و هست یا نیست و اینجور چیزا... از زمان حالتون لذت ببرید.
شکلات ۷۰ درصد بخورید. جلوی آینه شکلک دربیارید، اسطوقدوس دم کنید و موقع خواب اون رویِ سرد بالشتو... محکم بغل کنید.
#شبتون_بخیر
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
کنارِ امیر دراز میکشم. حالا، نه برایش زنم، نه مادر، نه خواهر. هیچ ربطی به هم نداریم. نورِ سرد و سفیدِ تلویزیون، مثلِ نورافکنی از خطِ دشمن به رویمان افتاده و دنبالِ شناسایی ماست که مثلِ دو غریبه، روی قالی افتادهایم.
به امیر میچسبم و شانههایش را محکم میگیرم. برمیگردد و توی خواب، بغلم میکند. حالا، نه او شوهر است و نه من همسر. نه او مرد است و نه من زن.
دو آدمیم تنگِ هم و پناه گرفته در هم.
#فریبا_وفی
از کتاب #پرنده_من
کنارِ امیر دراز میکشم. حالا، نه برایش زنم، نه مادر، نه خواهر. هیچ ربطی به هم نداریم. نورِ سرد و سفیدِ تلویزیون، مثلِ نورافکنی از خطِ دشمن به رویمان افتاده و دنبالِ شناسایی ماست که مثلِ دو غریبه، روی قالی افتادهایم.
به امیر میچسبم و شانههایش را محکم میگیرم. برمیگردد و توی خواب، بغلم میکند. حالا، نه او شوهر است و نه من همسر. نه او مرد است و نه من زن.
دو آدمیم تنگِ هم و پناه گرفته در هم.
#فریبا_وفی
از کتاب #پرنده_من
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعضی شب ها ،
بعضی حرف ها
و کلی دلتنگی جمع می شود
در یک جمله ی .
"شب بخیر عزیزم " ...
این آدم ها مدت هاست
یک آغوش ،
یک گوش ،
یک پشتوانه کم دارند ...
رهایشان نکنید,
همین .
#ستایش_قاسم
.
بعضی حرف ها
و کلی دلتنگی جمع می شود
در یک جمله ی .
"شب بخیر عزیزم " ...
این آدم ها مدت هاست
یک آغوش ،
یک گوش ،
یک پشتوانه کم دارند ...
رهایشان نکنید,
همین .
#ستایش_قاسم
.
@asheghanehaye_fatima
آقا/ خانم...
با شما هستم که بی پروا خوشحالید!
گل می دهید بهم
و از تنهایی هیچ چیز نمی فهمید!
معشوقه ام را ندیده اید؟!
ما زمانمان را با هم تنظیم کرده بودیم
قرار بود راس ساعت چهار و چند دقیقه،
کنار برج هایی که از زیبایی بابِل می گفتند
کنار جویی که از ونیز انشعاب می گرفت
یا این میدان
که از "تی آن من" با شکوه تر بود!
کنار من اصلا...
نه...!
پس چرا هیچکس نیست!
" از مَرد کمتری که گریه می کنی!
_هم خانه ایم می گوید_
که اینطور مثل زن ها
افتاده ای به جان ظرف های آشپزخانه
قوی باش!
مثل گل های "زامفولیا"
که بی آب و نوراند... ولی هستند!"
هستم!
از کسی پنهان نیست
بی آب و نور هم می توانم ادامه دهم
و گل های سرخِ این بشقاب چینی
می تواند مرا سیر کند
می توانم از سهم خوابم
تا صبح
با ماه همنشینی کنم
با لباس های خشک رها شده از بند
پرواز کنم
ولی شما...
شما که هیچ دلِ خوشی از فراموشی ندارید
تو را به جان عزیزتان...
معشوقه ام را ندیده اید؟!
#حمید_جدیدی
نه...!
این انصاف نیست که اینطور از آغاز دوست داشتنت می گویی
وقتی هنوز جانی، نفسی، چیزی مانده از من هنوز
نه....! اصلا شب قشنگی نیست...
آقا/ خانم...
با شما هستم که بی پروا خوشحالید!
گل می دهید بهم
و از تنهایی هیچ چیز نمی فهمید!
معشوقه ام را ندیده اید؟!
ما زمانمان را با هم تنظیم کرده بودیم
قرار بود راس ساعت چهار و چند دقیقه،
کنار برج هایی که از زیبایی بابِل می گفتند
کنار جویی که از ونیز انشعاب می گرفت
یا این میدان
که از "تی آن من" با شکوه تر بود!
کنار من اصلا...
نه...!
پس چرا هیچکس نیست!
" از مَرد کمتری که گریه می کنی!
_هم خانه ایم می گوید_
که اینطور مثل زن ها
افتاده ای به جان ظرف های آشپزخانه
قوی باش!
مثل گل های "زامفولیا"
که بی آب و نوراند... ولی هستند!"
هستم!
از کسی پنهان نیست
بی آب و نور هم می توانم ادامه دهم
و گل های سرخِ این بشقاب چینی
می تواند مرا سیر کند
می توانم از سهم خوابم
تا صبح
با ماه همنشینی کنم
با لباس های خشک رها شده از بند
پرواز کنم
ولی شما...
شما که هیچ دلِ خوشی از فراموشی ندارید
تو را به جان عزیزتان...
معشوقه ام را ندیده اید؟!
#حمید_جدیدی
نه...!
این انصاف نیست که اینطور از آغاز دوست داشتنت می گویی
وقتی هنوز جانی، نفسی، چیزی مانده از من هنوز
نه....! اصلا شب قشنگی نیست...
@asheghanehaye_fatima
فرقی نداره آسمون باشه...نباشه...
وقتی که دنیا بوی بارونو نمیده
وقتی نمیخندم همش توو فکر اینم
اصلن خدا واسم چرا لب آفریده؟؟؟
شعرای من کی بوی آه و ناله میداد؟
این مرد اون مرد همیشه شادتونه!
حالا یه تیکه سنگ توو دستای رودم
من یه زمانی کوه بودم یادتونه؟؟؟
مردم مگه دست شما مرهم نبوده!
پس واسه زخم من چرا چیزی ندارید
رسم شکستن کل دنیا رو گرفته
این آینه رو با سنگها تنها نذارید
من آخر این جاده ها رو دیده بودم
من خواستم...اما خدا گف برنگردم
من زندگیمو پیش بینی کرده بودم
واسه همین روز شروعش گریه کردم
بازم شبم!توو حسرت روزای روشن!
اما واسه خورشید انگاری مهم نیست!
وقتی که توو خوابم پر از کابوس باشی
اینکه دیگه خوابی یا بیداری مهم نیست!
چن روز مونده تا ته روزای عمرم؟
کی میشه رفت از این جهنم به جهنم؟؟؟
فرصت نشد حقم رو از دنیا بگیرم
فرصت نشد اما نمیذارم که بچه م...
این بغض میذاره مگه آروم بگیرم...
#علی_منصوری
فرقی نداره آسمون باشه...نباشه...
وقتی که دنیا بوی بارونو نمیده
وقتی نمیخندم همش توو فکر اینم
اصلن خدا واسم چرا لب آفریده؟؟؟
شعرای من کی بوی آه و ناله میداد؟
این مرد اون مرد همیشه شادتونه!
حالا یه تیکه سنگ توو دستای رودم
من یه زمانی کوه بودم یادتونه؟؟؟
مردم مگه دست شما مرهم نبوده!
پس واسه زخم من چرا چیزی ندارید
رسم شکستن کل دنیا رو گرفته
این آینه رو با سنگها تنها نذارید
من آخر این جاده ها رو دیده بودم
من خواستم...اما خدا گف برنگردم
من زندگیمو پیش بینی کرده بودم
واسه همین روز شروعش گریه کردم
بازم شبم!توو حسرت روزای روشن!
اما واسه خورشید انگاری مهم نیست!
وقتی که توو خوابم پر از کابوس باشی
اینکه دیگه خوابی یا بیداری مهم نیست!
چن روز مونده تا ته روزای عمرم؟
کی میشه رفت از این جهنم به جهنم؟؟؟
فرصت نشد حقم رو از دنیا بگیرم
فرصت نشد اما نمیذارم که بچه م...
این بغض میذاره مگه آروم بگیرم...
#علی_منصوری
دلم
مسافر خواب آلود
در آن اتاق خیال اندود
چو روح کهنهء سرگردان
هنوز می پلکد حیران
به جست و جوی کسی شاید
که از کنار تو می آید. "
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
مسافر خواب آلود
در آن اتاق خیال اندود
چو روح کهنهء سرگردان
هنوز می پلکد حیران
به جست و جوی کسی شاید
که از کنار تو می آید. "
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
هر صبح
که چشم باز می کنم
نیستی
تو پای بودنت همیشه لنگ می زند
و من پای رفتنم
عزیز جانم
برگرد
من برایت
دل قربانی کرده ام!
#سارا_قبادی
@asheghanehaye_fatima
که چشم باز می کنم
نیستی
تو پای بودنت همیشه لنگ می زند
و من پای رفتنم
عزیز جانم
برگرد
من برایت
دل قربانی کرده ام!
#سارا_قبادی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهیی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند! ...
«احمد شاملو»
#احمد_شاملو
#شعر
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهیی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند! ...
«احمد شاملو»
#احمد_شاملو
#شعر
@asheghanehaye_fatima
این منم
مردی که در خوابهایش
از پرتگاههای بسیاری پرت میشود
و در بیداریها
استخوانهایش به تمامی درد میکنند
و با چشمهایی که از خواب بیدار میشوم
هرگز همان چشمهایی نیستند
که با آنها به خواب رفته بودم
#حسن_آذری
این منم
مردی که در خوابهایش
از پرتگاههای بسیاری پرت میشود
و در بیداریها
استخوانهایش به تمامی درد میکنند
و با چشمهایی که از خواب بیدار میشوم
هرگز همان چشمهایی نیستند
که با آنها به خواب رفته بودم
#حسن_آذری
Good morning
today is the youngest you're
ever going to be. Enjoy it.
صبح بخير.
امروز در جوان ترين سنى هستى
كه از اينجا به بعد خواهى داشت.
ازش لذت ببر .
@asheghanehaye_fatima
today is the youngest you're
ever going to be. Enjoy it.
صبح بخير.
امروز در جوان ترين سنى هستى
كه از اينجا به بعد خواهى داشت.
ازش لذت ببر .
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چهار چوب کوچکِ خانه یِ ما
همان وسعتِ پیراهن مردانه ی توست
و صدای با اُبهت و مَردانه ات,
که اسمم را با قشنگترین هارمونی دنیا صدا میکند,
همانطور محکم,
همانجور مهربان,
همانقدر لطیف,
و این روح من است که در کنارت هربار و هربار روح نواز ترین خاطرات بچگی ام را در آغوشت پیدا میکند,
به شانه هایت میچسباند,
و با تمام ذوق و شوق به تو نگاه میکند.
قشنگترین پیراهن دنیارا
پدر من دارد
وقتی سجده یِ خستگی هایم میشود و من بی چشم داشت و کودکانه زیرِ حجمِ بالهای او آرام میگیرم,
که هر شب شِمُردن دانه های سفید شده یِ موهایش زیباترین ساعت هایِ سنگین من است
مساحتِ وطنِ من,
همان کوچک آغوشِ پیراهن توست که من با تو قَد علم میکنم,
و با تو به تمامِ خستگی هایم بی وقفه میخندم,
#فرگل_مشتاقی
چهار چوب کوچکِ خانه یِ ما
همان وسعتِ پیراهن مردانه ی توست
و صدای با اُبهت و مَردانه ات,
که اسمم را با قشنگترین هارمونی دنیا صدا میکند,
همانطور محکم,
همانجور مهربان,
همانقدر لطیف,
و این روح من است که در کنارت هربار و هربار روح نواز ترین خاطرات بچگی ام را در آغوشت پیدا میکند,
به شانه هایت میچسباند,
و با تمام ذوق و شوق به تو نگاه میکند.
قشنگترین پیراهن دنیارا
پدر من دارد
وقتی سجده یِ خستگی هایم میشود و من بی چشم داشت و کودکانه زیرِ حجمِ بالهای او آرام میگیرم,
که هر شب شِمُردن دانه های سفید شده یِ موهایش زیباترین ساعت هایِ سنگین من است
مساحتِ وطنِ من,
همان کوچک آغوشِ پیراهن توست که من با تو قَد علم میکنم,
و با تو به تمامِ خستگی هایم بی وقفه میخندم,
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
تو زاده ی آسوده خاطر بهارانی
خود بهارانی
من فرزند خزان ظلمت آلود
خود خزان
ولی در من میل به
بهاران است
دست هایم را به سویت
دراز میکنم
بهاران_ و تو دیگر نمی گریزی
به میان بازوانم می افتی
ما، بهاران و خزان
یکدیگر را در بر بگیریم
از بوسه هایمان تابستان
زاده میشود...
#گوستاو_سویتس
تو زاده ی آسوده خاطر بهارانی
خود بهارانی
من فرزند خزان ظلمت آلود
خود خزان
ولی در من میل به
بهاران است
دست هایم را به سویت
دراز میکنم
بهاران_ و تو دیگر نمی گریزی
به میان بازوانم می افتی
ما، بهاران و خزان
یکدیگر را در بر بگیریم
از بوسه هایمان تابستان
زاده میشود...
#گوستاو_سویتس