عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
رنگ ها را تو به جهان بخشیده ای..
گر نبودی تو، بی گمان
سیاه و سفید می ماند این جهان!

#نزار_قبانی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
جهان تا هست خواهم بود .
اگر تو جان‌من باشی..
.

اندوه‌ تو‌ را رُبودم
و چون عصاره‌‌ در شیشه‌ی عطری ریختم
تا در جشن ها و مراسم شادمانی که بی حضور توست...
در سر‌آستین و یقه‌ام
یاد_آورت باشد.

#حمید_جدیدی

@asheghanehaye_fatima
Kalbin Yok Mu
Marc Aryan - Topic
🎤 #Marc_Aryan
🎼 #Kalbin_Yok_Mu


@asheghanehaye_fatima

.

خیالتو بردار
از جلوی چشمام،
رویاتو بردار
منو از این درد نجات بده

من نمی خوام رویا ببینم
اگه میای بیا
مگه عشق میتونه اینجوری باشه؟
مگه تو دل نداری؟
مگه تو دل نداری؟
تو دل نداری...

من نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم
من به صدات احتیاج دارم
شیرین و گرم روی صورتم
با نفس های سرگردان تو

رویاتو را بردارید
چهره واقعی خودتو نشون بده
مگه عشق میتونه اینجوری باشه؟
مگه تو دل نداری؟
مگه تو دل نداری؟
تو دل نداری...

وقتی به تو نیاز دارم
دستای تو کیو نوازش می کنه؟
اگر واقعی باشی تو دل یکی دیگه هستی...
خیالت واسه من مونده

آیا تو ترسیدی
آیا این عشق برات زیاده؟
دل نداری؟
مگه تو دل نداری؟
مگه تو دل نداری؟
تو دل نداری....


@asheghanehaye_fatima
دارم عادت میکنم به نخواستن خواسته هایم .... "
به گمانم این آغاز بی تفاوتی ست ..
و من
میترسم از چنین روزی ... میگویم ...
پاییز معجزه ای ندارد .. ؟"
مثلا یک روز صبح با صدای باران بیدار شوم
و نشسته باشم کنار خدا ..
" حوالی آسمــــــ ـآن ها "
دیگر هیچ هراسم نباشد ...
ازاین عادت های زمینی ... ! "
 
#عادل_دانتیسم
📚عهد شکستن کار من نیست

@asheghanehaye_fatima
حفظتُ كل كلامكِ ، سوى
تلك البسمة كيف كُنتِ
ترسميها على شفتيكِ ؟

تمام حرف هايت را به خاطر سپردم
به جز آن لبخندت،
چگونه بر لبهايت نقش مي بندد؟


@asheghanehaye_fatima
.

آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باورنکردنی و احمقانه نیست؟ آیا من افسانه و قصه خودم را نمی‌نویسم؟ قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است، _آرزوهایی که به آن نرسیده‌اند، آرزوهایی که هر متل‌سازی مطابق روحیه محدود موروثی خودش تصور کرده است.


#صادق_هدایت
- بوف کور

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

اگر فهمیدی نور زندگی کسی هستی خودتو از اون آدم نگیر....

@asheghanehaye_fatima
.

از تو کبریتی خواستم
که شب را روشن کنم
تا پله ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستانت را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستانت را به من سپردی
زمان کهنه شد
و مُرد..

#احمدرضا_احمدی

@asheghanehaye_fatima
دریا با این‌همه آب
رودخانه با این‌همه آب
تنگ بلور حتی با این‌همه آب
رخصت  نمی‌دهد این‌همه آب
تا بنگریم که ماهی چگونه می‌گرید....!


#بیژن_نجدی

@asheghanehaye_fatima
صدایت...
صدایت تماس مردّد سرشاخه‌های بید بود
بر روانیِ آب زلالِ جوی


#شهریار_مندنی‌پور

@asheghanehaye_fatima
خیال می‌کنم با آن حجم از کینه‌ که در وجود تو هست و این میزان دلتنگی و بی‌قراری که در سینه‌ی من، می‌توانیم کشوری را اشغال کنیم. یا سرزمین دیگری بسازیم. می‌توانیم جزیره‌ی ناشناخته‌ای را از اعماق اقیانوسی بیرون بکشیم یا شهری را به زیر آب ببریم. اما دریغا نمی‌توانیم، ریشه‌ی ستم را بخشکانیم. نقش‌مان در کم‌رنگ کردن جفا و بی‌رحمی آدمیان ناچیز است. و صد البته این دو موهبت، امکان بازگشت به کسانی که دوست داشته‌ایم را به ما بازنخواهد گرداند.
در این سفر به کشفی تازه رسیده‌ام. رابطه‌ی من با سفر، شبیه رابطه با خواب است. چشم می‌بندم و با خود می‌گویم این بار دیگر بیدار نخواهم شد. سفر بی‌مراجعه.

شب در کنار آتش کولی‌ها گذشت. آرام، خلوت، و عجیب است. در آسمان نه ستاره می‌بینی نه ابر. سوی چراغ‌های کاسل‌گاندولفو پیداست. نمی‌شد شب را در رم بگذرانم. اگر دست خودم بود سفر بی‌مراجعه را همین امشب تمام می‌کردم. برمی‌گشتم. برای همین به کاسل‌گاندالفو رفتیم. اما زیر هیچ سقفی دوام نمی‌آورم. محمد‌ بینوا عاجز شده. در اتاقی که اجاره کرده بودیم ماند. من آمدم پیش این‌ها. غروب فاجعه است. مردی نیم‌برهنه در لیوانی دسته فلزی شرابی عجیب تعارف کرد. قول داده بودم چند شبی را دور از می بگذرانم. امروز صبح، دیروز و روزهای قبل هم. در پیمان‌شکنی با خودم ید طولایی دارم، می‌دانی. خودم که «او» نیستم. به خاطرش تا این‌جا آمده‌ام. حالا نمی‌توانم شب را در شهر بگذرانم. نشست انجمن قلم سه روز دیگر ادامه دارد. نخواهم رفت. می‌روم در شهر پیدایش کنم. نزدیک نخواهم شد. از کنارش با سری افتاده عبور خواهم کرد.

دختری کولی آوازی سحرآمیز می‌خواند. خواستم تا صبح همین را بخواند. می‌گوید کولی هستیم، دیوانه نیستیم. می‌خندند. به دختر؟ به آواز؟ به من؟ چه فرقی می‌کند... من دیوانه هستم. اما به طریقی کولی‌ هم هستم.... روی خاک دراز می‌کشم،  امشب روی سنگ‌ها می‌خوابم. دختر هنوز می‌خواند. اسمش به فارسی می‌شود «سپیدار» . راستی تو تفاوت سپیدار را با تبریزی می‌دانی؟ من نمی‌دانم...



از #نامه‌های دریابند به عزالدین ماه‌رویان|بهار ۱۳۵۵


او در سفری به همراه محمد مختاری، غلامحسین ساعدی و چند تن دیگر و به دعوت انجمن قلم ایتالیا به رم سفر می‌کنند.  دریابند در کاغذ جداگانه‌ای ترجمه‌ای از آواز دختر کولی؛ که می‌گوید نامش به فارسی سپیدار خوانده می‌شود نوشته و آن را ضمیمه‌ی نامه کرده است:


عشق (هم به معنی عشق است و هم معشوق را با این اسم صدا می‌کنند)، عشق...
تو که از من می‌گذری و حتی نامم را به زبان نمی‌آوری
که به من نزدیک نمی‌شوی اما مانند باری بر قلبم باقی می‌مانی تنها برای این‌که بگویی هستی
عشق عشق...
تو برای من سوگند خوردی که گذر زمان درد را آرام می‌کند
مرا از این فکر آزاد کن که من خود توام
نجاتم بده، مرا از خودم رها کن.
خودم را سترون و غیرقابل فهم حس می‌کنم
شکننده‌تر از همیشه و غیرقابل توجه
عشقم، مرا از این فکر از خودت آزاد کن، چرا که می‌خواهم برای خودم هم زندگی کنم.
عشق...
به جستجوی من بیا، مرا پیدا کن و بوی خود را به مشامم برسان
مرا از این فکر رها کن که من خود توام
مرا از خودم برهان
چرا که تنهایی من میان اشک‌هایم در باد حل شده است.
مرا با خود ببر و مرا از این فکر رها کن
چرا که می‌خواهم برای خود نیز زندگی کنم...


@asheghanehaye_fatima
▫️

چمدانت
جایی برای من نداشت ..
دلت چه !؟

#پوریا_نبی_پور
#نامه_هایی_برای_حنا

@asheghanehaye_fatima
دیگرم گرمی نمی‌بخشی
عشق، ای خورشید یخ بسته!
سینه‌ام صحرای نومیدی‌ست
خسته‌ام، از عشق هم خسته


#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
دلم؟ میخواهد دائم با تو باشم. درست مثل زخم روی چانه ات. که همیشه سعی میکنی با کرم پودر از بقیه پنهانش کنی. پنهانم کن. مرا هم توی جیب مانتوی گلدارت. بعد بیرون برو. چای دم کن. نوک موهایت را دور انگشتت بپیچ. فیلم ببین. آشپزی کن. در تمام مدت بگذارم پشت گوش هایت. درست مثل موهایت. به جای سنجاق، مرا به سینه ات بزن. با خودت به مهمانی ببر. جلوی دوستانت مرا به اسم کوچک صدا بزن. از من بخواه مسافتی را بخاطر تو بدَوَم. شماره ی کسی را بخاطر تو از گوشی ام پاک کنم. قراری را بخاطرت به هم بزنم. مرا مثل شعر های شاملو به خاطرت بسپار. اگر باران بارید، مرا روی سرت بگیر. سردت اگر بود، مرا بپوش. فقط یکبار جای گردنبندت، دست هایم را دور گردنت بنداز. به من دروغی بگو. مثلا با "دوستت دارم" شروع کن.


#محمدرضا_جعفری


@asheghanehaye_fatima
▫️

آیا هنوز قادر به خندیدن هستی؟
می‌ترسم، که خندیدن را در میان این
مردمان تلخ کاملا فراموش کنی ..

‌منسوب به #نیچه
@asheghanehaye_fatima
نام تو را نمی دانم
اما می دانم
که نامت از کلام رهایی مشتق است
و ریشه اش
به معنی وسیع شکفتن
در سال های گل بر می گردد
و با کلید آبی زیبایی
تفسیر می شود
نام تو را نمی دانم
آری
اما می دانم
گل ها اگر که نام تو را می دانستند
نسل بهار از این سان
رو سوی انقراض نمی رفت

#حسین_منزوی

@asheghanehaye_fatima