عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
عشق را نكته‏ ی پوشيده اى نيست
ما آشكارى مطلقيم
عاشقان،
خود را در خانه ى ما می انگارند..

#پل_الوار
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه: #احمد_شاملو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سكوت من است
طولانی‌ترین و پرهیاهوترین سكوت
تو همیشه در منی
مانند قلب ساده‌ام
اما قلبی كه به درد می‌آورد

#الن_برن
#شاعر_فرانسه
از مجموعه:
#شب_با_من_از_تو_حرف_می_زند
ترجمه:
#اصغر_نوری🌱
@asheghanehaye_fatima




تو را می جویم فراتر از انتظار
فراتر از خودِ خویشتنم
و آنچنان دوستت دارم
که نمی دانم
کدامیک از ما غایب است .

#پل_الوآر
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه : #جواد_فرید
@asheghanehay_fatima



زمان چیست؟

زمان چیست؟
یک در آبی کم رنگ که بسته می شود
خاطره چیست؟
سه بچه که بازی می کنند بدون نگاه کردن به من
ترس چیست؟
قایقی لنگر انداخته در ساحل خالی
خستگی چیست؟
این تکه نیم خورده ی نان
مرگ چیست؟
میزی که بر آن می نویسم این عبارت های بی فایده را
عشق چیست؟
میزی که بر آن می نویسم تو اینجا نیستی

#کلود_استبان
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه : #علیرضا_بهنام
@asheghanehaye_fatima




تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحم را،نه خونم را و نه صدایم را

لب هایم دیگر از هم باز نمی شوند
جز برای گفتن نامت

و اگر از گل سرخ حرف می زنم
از توست
یا اگر از نان،عسل،شن یا از خودم
حرف میزنم

تو پس تمام کلماتم هستی
لبریزشان می کنی ،می سوزانی،تهی میکنی
تو آب دهانم هستی و دهانم
حتی سکوتم از تو مضطرب است.

#الن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
#اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima



«هفت»

امروز روز هفتم بی‌مهری‌ست
شب را کنار پنجره با ترسهای نامفهوم سر كرده‌ام
پای درختهای پر از بیمهای چلچله‌ها
گربه ها کشیک می‌دادند
بر تو چه می‌گذشت در آن زیر، زیر خاکهای جوان، خاک‌های عطر؟

گیسوی سِدر بر تن من خال می‌زند
من مُرده‌ام که آب و نور و هوا را
آلوده می‌کنم این‌گونه؟
یا تو،
که عطر ناب تنت را به خاکها ایثار كرده‌ای؟

دیشب: شب مثل غبغبِ صد لایه که بر لایه‌های آن صدها ستاره‌ی گلگونِ میخ پرچ

کابوس می‌رسد
گل را به روی گور تو می‌ریزیم
می‌گرییم
طاووسِ سر بریده‌ای از چشمهای جمع می‌آویزد
آن تو چه می‌گذرد هان چه می‌گذرد آن تو با گونه‌های تو؟

عطری که گیج می‌کند آدم را
عطری که وول می‌خورد از خواب، خوابهای هراسانی در مغز ما
بوی

زیر پل میرابو رود سن می گذرد
آیا باید به یاد عشق های مان بیفتیم
همیشه شادی پس از رنج می آمد

شب می آید ساعت زنگ می زند
روزها می روند من می مانم

دست در دست و چهره به چهره بمانیم
چندان که زیر پل بازوان ما
موجی خسته از نگاه های ابدی
بگذرد

شب می آید ساعت زنگ می زند
روزها می روند من می مانم
عشق چونان آب روان می رود
عشق می رود
چه قدر زندگی کُند گذر است
و چه قدر امید تند گذر

شب می آید ساعت زنگ می زند
روزها می روند من می مانم

روزها می گذرند و هفته ها می گذرند
نه دوران گذشته
نه عشق ها بر می گردند
زیر پل میرابو رود سن می گذرد

شب می آید ساعت زنگ می زند
روزها می روند من می مانم

#گیوم_آپولینر
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه : #محمدعلی_سپانلو
@asheghanehaye_fatima




آفتاب که بر جهان می دود
یقین دارم که آفتاب بسان تو
چشم زمین را به جهان باز می کند

لبخندی بر فراز شبها
بر چهره عریان زنی خفته
که سپیده دم را به خواب می بیند

راز بزرگ کامجویی
این ستیز غریب مِه
که آسمان و زمین را می رباید از ما

ولی ما را برای هم به جا می نهد
و همواره ما را برای هم خلق می کند
ای آنکه خاطره ات را زنده می کنم

ای آنکه خواهان نیکبختی ات بودم.

#پل_الوار
#شاعر_فرانسه 🇫🇷
ترجمه: #محمدرضا_پارسایار
@asheghanehaye_fatima



مرگ است که تسکین می‌دهد
افسوس! مرگ، امکانِ زندگی‌ست
غایتِ زندگی‌‌ست و تنها امید
که چونان اِکسیری برپامی‌دارد و سرمست می‌کند
و ارزانی می‌دارد دلِ تا شب پیش‌رفتن را

از میانه‌ی توفان و برف و سرما
درخششِ لرزانِ افقِ سیاهِ ماست
پناهگاهِ والای حک‌شده بر کتاب
برای نشستن و آسایش و سیرشدن

فرشته‌ای‌ست
که با خواب و موهبتِ رؤیاهای عمیق
در سرانگشتانِ جادویی‌ِ خویش
بستر را آماده‌می‌کند
برای برهنگان و فقیران

شُکوهِ خدایان است
اتاقکِ مرموزِ کوچکِ زیرشیروانی‌ست
ثروت و موطنِ باستانیِ فقراست
رواقِ گشوده‌ به آسمان‌های ناشناخته است

#مرگ_فقرا
#شارل_بودلر
#شاعر_فرانسه
ترجمه:
#سارا_سمیعی
@asheghanehaye_fatima



اﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ...!
ﭼﺮﺍ ﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻘﺪﺭ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﺶ
ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﻔﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ...؟

#غسان_کنفانی
#شاعر_فلسطین🇸🇩
ترجمه: #محمد_حمادی

.

اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سكوت من است
طولانی‌ترین و پرهیاهوترین سكوت
تو همیشه در منی
مانند قلب ساده‌ام
اما قلبی كه به درد می‌آورد

#الن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
من در کشوری می‌نویسم
که طاعون آن را ویران کرده
کشوری که دیگر فقط توده‌ای‌ست
از درد و از زخم
در کشوری می‌نویسم
که خون قیافه‌اش را زشت کرده
ویرانه‌ای که مرگ در آن
با استخوان‌ها قاب‌بازی می‌کند.

در این کشور می‌نویسم وقتی در آن زورگویان
در هر ساعت شب درون خانه‌ها رخنه می‌کنند
کشوری که مردمان را در خاکروبه و تشنگی
در سکوت و گرسنگی حبس می‌کنند.

در این کشور می‌نویسم
که قصاب‌ها می‌بُرند سرش را
و من رگ‌ها و عضلاتش
دل‌ و روده و استخوان‌هایش را
جنگل‌هایش را می‌بینم
که چون مشعل می‌سوزند
و بر گندم‌زارانِ شعله‌ور
گریزِ پرندگان‌اش را

من در این صحنه‌ی سوگوار می‌نویسم
که بازیگرانش
گم کرده‌اند راه‌شان را
خواب‌شان را جایگاه‌شان را
در این تئاتر خالی که غاصبان در آن
بلند بلند واژه‌ می‌گویند تنها برای جاهلان.

#لویی_آراگون
#شاعر_فرانسه
ترجمه:
#تینوش_نظم‌جو

@asheghanehaye_fatima