عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
عشق در فرقه‌ی ما ،
میکده‌ای متروک است
با دری کهنه و فانوسی و میزی کوچک
نور سرما زده‌ی فصلی دور
باز تابیده ز گلدان بلور،
ما در آن شعله‌ی گلدان بودیم
زینت فصل زمستان بودیم.
شبح میکده‌ی متروک
ساقی گمشده در تاریکی
ساغر مدفون در ویرانه
یادگار گل یخ...



#محمدعلی_سپانلو
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
چگونه شعله‌ور است آفتاب
بی‌آن‌که صبحی باشد

چگونه بام‌داد به ما جام می‌دهد
نثارِ خستگی کار
نثارِ ریشه‌های کهن
که از بقایا می‌کنیم
از تنه‌های پوک
با تبرِ تلخ
ترانه‌یی است چنین، خفته در روایت من

زمان خسته کافوری
که خواب رفته به نو راه‌های گورستان
(بهشت بی‌ساز و بی‌پرنده امروز)
و آخرین تپش قلب‌های خاک شده
که سرد می‌شود از ریزش طلایی باران
شراب خشم در انگورهای آبستن
– خلاف آن‌چه ز غم‌ناکی شراب گورستان گویند –
ترانه‌یی است چنین
خفته در روایت من

چگونه شعله‌ور است آفتاب
در این کشور
بی‌آن‌که صبحی باشد؟

#محمدعلی_سپانلو


@asheghanehaye_fatima
بهانه‌ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضایت دادم
یعنی همین که تو
در دوردست زنده‌ای
به سرنوشت رضایت دادم...

#محمدعلی_سپانلو
@asheghanehaye_fatima
"با شاخه‌ی گل یخ "
از مرز این زمستان خواهم گذشت
جایی کنار آتش گمنامی
آن وام کهنه را به تو پس می‌دهم
تا همسفر شوی
با عابران شیفته‌ی گم شدن
شاید حقیقتی یافتی
همرنگ آسمان دیار من  . . .

#محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima
... من در نفس تو رود را پوییدم 
بازیچه ی موج 
از راه تنفس دهان با تو 
از غرق شدن به زندگی برگشت 

هر بازدم تو روح رؤیای من است 
محرابه ی آتشکده در بوسه ی تو 
من آتش را به بوسه برگرداندم 
خاکستر بوسه را به آهی کوتاه 
تا با نفس تو مشتبه گردد 

در راسته ی عطر فروشان ، امشب 
در بین هزار شیشه ی مشک و گلاب 
می پرسم :

دستمال عطر آگینی از نفس او چند؟

#محمدعلی_سپانلو

 
@asheghanehaye_fatima
یک لحظه شام‌گاه به زیباییِ تو بود...
جذاب بود و آرام
آرام می‌گذشت،
مدهوشِ عطرهای نهان‌اش...
زیباییِ برهنه‌ی شب رازپوش بود
حتا به ما نگفت که آزادی
ترجیح بر اسارت دارد
یا خیر!

شب سرگذشتِ ما را
از پیشِ چشم می‌گذرانید
ما نیز می‌گذشتیم
زنجیره‌های ثانیه بر خواب‌های ما
و قیچیِ طلایی
در خاوران مهیا می‌شد...
صبحی که می‌رسید به تنهاییِ تو بود.


#محمدعلی_سپانلو


@asheghanehaye_fatima
باز می‌آيم و می‌خسبم
زيرِ سقفِ خنکِ پاييز
باز می‌آيم و ديوارِ قناتم را
پاک خواهم كرد
چينه خواهم كرد ديوارِ حياطم را
چون به عريانی تابستانه
سنگ‌باران نشود ديوانه
كه نشسته‌ست تن لخت، كنارِ فصل؟
ای صباحِ گذران عشق كجاست؟

#محمدعلی_سپانلو [ ۱۳۹۴-۱۳۱۹ ]

@asheghanehaye_fatima

در دریاچه‌ی ژرف چشمانت
قلب بی‌نوای من غرق می‌شود
و همان‌جا بنیاد می‌نهد
در آب عشق و دیوانگی
ویرانه‌ی خاطره و اندوه را

■شاعر: #گیوم_آپولینر [ Guillaume Apollinaire | فرانسه، ۱۹۸۰--۱۹۱۸ ]

■برگردان: #محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima

تو مثلِ آب لطیفی و مثل باد بلند
تو مثل آتشِ بوری
تو ارتعاش نسیمی و شبهه‌ی لب‌خند
چو خاطراتِ زمین، خواب‌ناک و گسترده
کشیده‌یی به سراشیبِ جلگه‌ها پرده...،
به بوی پرتوی صبح است انتظارِ هوا
به میهمانی نزدیک می‌رویم، برآ
عروسِ سوگلی من، عروسِ تاریخی!

شاعر: #محمدعلی_سپانلو | √●بخشی از شعر «سوگلی»
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
با شاخه‌ی گل یخ 
از مرز این زمستان خواهم گذشت؛
جایی کنار آتشِ گمنامی، 
آن وامِ کهنه را به تو پس می‌دهم 
تا همسفر شوی 
با عابرانِ شیفته‌ی گم شدن؛
شاید حقیقتی یافتی 
همرنگ آسمان دیار من ...


#محمدعلی_سپانلو


@asheghanehaye_fatima
اگر هنوز این ابرها کنار نمی‌روند
محلِ پنجره‌ات را عوض کن!
از این درختِ خشک هم خلاص می‌شوی
و ناگزیر نیستی آلبوم‌ها را ورق بزنی
به عادتِ ته شب‌ها
که پابه‌پای بی‌خوابی
پیِ امیدِ گم‌شده می‌افتی
تا در سایه‌ها فریب بخوری
تخیل‌ات را با افسانه‌ها بخوابانی
و راه برگشتن از خاطرت برود.

#محمدعلی_سپانلو [ ۱۳۹۴-۱۳۱۹ ]


@asheghanehaye_fatima