احساسِ آزادی میکنم و لبریزم از اندوهی آرام
و غصهام تنها از خاطرهی تو زلال است
هیچ اضطرابِ دلخراشی سودایم را مجروح نمیکند
و عشق که دوباره میافروزد دلی را که بیعشق بیجان است.
#الکساندر_پوشکین | Alexander Pushkin | روسیه، ۱۸۳۷-۱۷۹۹ |
برگردان: #تینوش_نظمجو
@asheghanehaye_fatima
و غصهام تنها از خاطرهی تو زلال است
هیچ اضطرابِ دلخراشی سودایم را مجروح نمیکند
و عشق که دوباره میافروزد دلی را که بیعشق بیجان است.
#الکساندر_پوشکین | Alexander Pushkin | روسیه، ۱۸۳۷-۱۷۹۹ |
برگردان: #تینوش_نظمجو
@asheghanehaye_fatima
من در کشوری مینویسم
که طاعون آن را ویران کرده
کشوری که دیگر فقط تودهایست
از درد و از زخم
در کشوری مینویسم
که خون قیافهاش را زشت کرده
ویرانهای که مرگ در آن
با استخوانها قاببازی میکند.
در این کشور مینویسم وقتی در آن زورگویان
در هر ساعت شب درون خانهها رخنه میکنند
کشوری که مردمان را در خاکروبه و تشنگی
در سکوت و گرسنگی حبس میکنند.
در این کشور مینویسم
که قصابها میبُرند سرش را
و من رگها و عضلاتش
دل و روده و استخوانهایش را
جنگلهایش را میبینم
که چون مشعل میسوزند
و بر گندمزارانِ شعلهور
گریزِ پرندگاناش را
من در این صحنهی سوگوار مینویسم
که بازیگرانش
گم کردهاند راهشان را
خوابشان را جایگاهشان را
در این تئاتر خالی که غاصبان در آن
بلند بلند واژه میگویند تنها برای جاهلان.
#لویی_آراگون
#شاعر_فرانسه
ترجمه:
#تینوش_نظمجو
@asheghanehaye_fatima
که طاعون آن را ویران کرده
کشوری که دیگر فقط تودهایست
از درد و از زخم
در کشوری مینویسم
که خون قیافهاش را زشت کرده
ویرانهای که مرگ در آن
با استخوانها قاببازی میکند.
در این کشور مینویسم وقتی در آن زورگویان
در هر ساعت شب درون خانهها رخنه میکنند
کشوری که مردمان را در خاکروبه و تشنگی
در سکوت و گرسنگی حبس میکنند.
در این کشور مینویسم
که قصابها میبُرند سرش را
و من رگها و عضلاتش
دل و روده و استخوانهایش را
جنگلهایش را میبینم
که چون مشعل میسوزند
و بر گندمزارانِ شعلهور
گریزِ پرندگاناش را
من در این صحنهی سوگوار مینویسم
که بازیگرانش
گم کردهاند راهشان را
خوابشان را جایگاهشان را
در این تئاتر خالی که غاصبان در آن
بلند بلند واژه میگویند تنها برای جاهلان.
#لویی_آراگون
#شاعر_فرانسه
ترجمه:
#تینوش_نظمجو
@asheghanehaye_fatima