❣خدايا
یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم...
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم...
یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"...
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيند همه دنيا را
┄•●❥
یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم...
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم...
یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"...
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيند همه دنيا را
┄•●❥
👍1
آنهایی که هیچ چیزی نمی دانند به دنیا تهدید نیستند. خطر از جانبِ کسانی متوجه دنیا است که موضوعات را «بد» درک کرده اند. نادرست درک کرده اند. غلط فهمیده اند. کسی که نمی داند، هیچ کاری هم نمی کند. او خطر نیست. تهدید نیست. اما آدمی که نادرست فهمیده، می خواهد برداشتِ خودش را به همه تحمیل کند! او می خواهد ثابت کند که درک و باورش درست بوده است. چنین انسانی بسیار خطرناک است. او باید بجنگد. باید خشن باشد. باید زور بگوید. زیرا اگر خشن و سرسخت نباشد، هیچ کسی از درک و برداشتِ او پیروی نمی کند. زیرا نادرست است. مردم به زودی می فهمند که او چیزی را نادرست فهمیده است. ندانستن بسیار بهتر از بد دانستن است. بهتر است هیچ چیزی ندانی، به جای اینکه نادرست و غلط بدانی. به یاد بسپار: اگر چیزی را درست نمی دانی، هرگز به آن باورمند نباش. زیرا ندانسته باورمند شدن، فوراً یک درکِ نادرست می دهد. آنگاه با درک و باورِ نادرست، به بسیاری چیزها آسیب میزنی. دنیا را آدم های نادان به فناء ندادند. پدیده های زیبا به دستِ انسان هایی نابود گشت که موضوعات را بد و نادرست متوجه شدند.
📅 #شنبه #روز۲ #بهمن #سال۱۴۰۰
📅 #شنبه #روز۲ #بهمن #سال۱۴۰۰
👍1
در این دنیا فقط یک خوشبختی وجود دارد و آن خود بودن است.
و چون هیچکس خودش نیست،
همه تلاش دارند تا پنهان کننده نقاب ها، تظاهرها و نفاق ها، آنان از آنچه که هستند شرمگین اند. ما این دنیا را یک بازار کرده ایم نه یک باغ زیبا تا هرکس مجاز باشد گل وجود خویشتن را به آن باغ آورد. ما گل مریم را وادار ساخته ایم تا گل سرخ به بار آورد، حالا گل مریم از کجا گل سرخ بیاورد؟ آن گل های سرخ، مصنوعی خواهند بود و گلهای مریم، در اعماق دلشان خواهند گریست و شرمسار خواهند بود که "مابه قدر کافی شهامت نداشته ایم تا بر علیه جمعیت عصیان کنیم. آنان گلهای مصنوعی را بر ما تحمیل کرده اند و ما گل های واقعی خودمان را داریم که عصاره هایمان برای آن جاری هستند، ولی قادر نیستیم تا گل های واقعی خود را نشان بدهیم." به شما همه چیزی آموخته اند، ولی نیاموخته اند تا خودتان باشید! این زشت ترین نوع جامعه است زیرا همه را رنجور ساخته است. در مورد یک استاد ادبیات در دانشگاه شنیده ام که از دانشگاه بازنشسته می شد. تمام استادهای دانشگاه و دوستانش گرد هم آمده بودند تا بازنشستگی او را جشن بگیرند. ولی ناگهان متوجه شدند که او گم شده است. یکی از دوستانش که وکیل بود در پی او رفت. شاید به باغ رفته باشد، ولی آنجا چه می کرد؟ زیر درختی نشسته بود. این وکیل نزدیک ترین و قدیمی ترین دوست او بود. از او پرسید، "اینجا چه می کنی؟" او گفت، "اینجا چه می کنم؟ یادت می آید پنجاه سال پیش را نزد تو آمدم و گفتم که می خواهم زنم را به قتل برسانم؟ و تو گفتی «چنین کاری نکن وگرنه پنجاه سال در زندان خواهی بود، در این فکر هستم که اگر به حرف تو گوش نداده بودم، امروز از زندان بیرون آمده بودم و آزاد بودم. من چنان خشمگین هستم که گاهی اوقات میل پیدا می کنم . چرا دست کم تو را نکشم؟! اینک من هفتاد و پنج سال دارم. حتی اگر مرا به پنجاه سال زندان محکوم کنند، نمی توانند مرا پنجاه سال در زندان نگه دارند. من ظرف پنج یا هفت سال خواهم مرد. ولی تو یک دوست نبودی، تو ثابت کردی که بزرگترین دشمن من هستی" بودن آنگونه که نمی خواهی باشی، بودن با کسی که نمی خواهی با او باشی و انجام کاری که نمی خواهی انجام بدهی، پایه و اساس تمام مصیبت های شماست. و جامعه از یکسو ترتیبی داده که همه رنجور باشند و از سویی دیگر همان جامعه از شما انتظار دارد که رنج خود را نشان ندهید، دست کم نه در حضور جمع، نه آشکارا این یک امر خصوصی است. جامعه رنج را آفریده است، و این در واقع، به همه مربوط است، نه اینکه یک امر خصوصی باشد. همان جامعه که تمام دلایل مصیبت را در تو خلق کرده، نهایتا به تو می گوید، "رنج تو مربوط به خودت است، ولی وقتی بیرون می آیی، با لبخند بیرون بیا. چهره مصیبت بار خودت را به مردم نشان نده!؟" و این را آداب معاشرت و فرهنگ می خوانند. این در اساس، نفاق است و تا زمانی که فرد تصمیم نگیرد که، "من خودم خواهم بود، به هر قیمتی، چه مورد سرزنش باشم، چه قبولم نکنند و به من احترام نگذارند. همه چیز خوب است ولی من نمی توانم تظاهر کنم که کس دیگری هستم." این تصمیم و این اعلام، این اعلام آزادی، آزادی از وزنه جمع، به وجود طبیعی تو، به فردیت تو زایشی دوباره می بخشد. آنگاه نیازی به نقاب نداری. آنگاه می توانی به سادگی خودت باشی، درست همانطور که هستی، و لحظه ای که بتوانی فقط خودت باشی، آرامشی عظیمی که ورای ادراک است تو را فرا خواهد گرفت.
#اشو
#زبان_از_یاد_رفته_دل
و چون هیچکس خودش نیست،
همه تلاش دارند تا پنهان کننده نقاب ها، تظاهرها و نفاق ها، آنان از آنچه که هستند شرمگین اند. ما این دنیا را یک بازار کرده ایم نه یک باغ زیبا تا هرکس مجاز باشد گل وجود خویشتن را به آن باغ آورد. ما گل مریم را وادار ساخته ایم تا گل سرخ به بار آورد، حالا گل مریم از کجا گل سرخ بیاورد؟ آن گل های سرخ، مصنوعی خواهند بود و گلهای مریم، در اعماق دلشان خواهند گریست و شرمسار خواهند بود که "مابه قدر کافی شهامت نداشته ایم تا بر علیه جمعیت عصیان کنیم. آنان گلهای مصنوعی را بر ما تحمیل کرده اند و ما گل های واقعی خودمان را داریم که عصاره هایمان برای آن جاری هستند، ولی قادر نیستیم تا گل های واقعی خود را نشان بدهیم." به شما همه چیزی آموخته اند، ولی نیاموخته اند تا خودتان باشید! این زشت ترین نوع جامعه است زیرا همه را رنجور ساخته است. در مورد یک استاد ادبیات در دانشگاه شنیده ام که از دانشگاه بازنشسته می شد. تمام استادهای دانشگاه و دوستانش گرد هم آمده بودند تا بازنشستگی او را جشن بگیرند. ولی ناگهان متوجه شدند که او گم شده است. یکی از دوستانش که وکیل بود در پی او رفت. شاید به باغ رفته باشد، ولی آنجا چه می کرد؟ زیر درختی نشسته بود. این وکیل نزدیک ترین و قدیمی ترین دوست او بود. از او پرسید، "اینجا چه می کنی؟" او گفت، "اینجا چه می کنم؟ یادت می آید پنجاه سال پیش را نزد تو آمدم و گفتم که می خواهم زنم را به قتل برسانم؟ و تو گفتی «چنین کاری نکن وگرنه پنجاه سال در زندان خواهی بود، در این فکر هستم که اگر به حرف تو گوش نداده بودم، امروز از زندان بیرون آمده بودم و آزاد بودم. من چنان خشمگین هستم که گاهی اوقات میل پیدا می کنم . چرا دست کم تو را نکشم؟! اینک من هفتاد و پنج سال دارم. حتی اگر مرا به پنجاه سال زندان محکوم کنند، نمی توانند مرا پنجاه سال در زندان نگه دارند. من ظرف پنج یا هفت سال خواهم مرد. ولی تو یک دوست نبودی، تو ثابت کردی که بزرگترین دشمن من هستی" بودن آنگونه که نمی خواهی باشی، بودن با کسی که نمی خواهی با او باشی و انجام کاری که نمی خواهی انجام بدهی، پایه و اساس تمام مصیبت های شماست. و جامعه از یکسو ترتیبی داده که همه رنجور باشند و از سویی دیگر همان جامعه از شما انتظار دارد که رنج خود را نشان ندهید، دست کم نه در حضور جمع، نه آشکارا این یک امر خصوصی است. جامعه رنج را آفریده است، و این در واقع، به همه مربوط است، نه اینکه یک امر خصوصی باشد. همان جامعه که تمام دلایل مصیبت را در تو خلق کرده، نهایتا به تو می گوید، "رنج تو مربوط به خودت است، ولی وقتی بیرون می آیی، با لبخند بیرون بیا. چهره مصیبت بار خودت را به مردم نشان نده!؟" و این را آداب معاشرت و فرهنگ می خوانند. این در اساس، نفاق است و تا زمانی که فرد تصمیم نگیرد که، "من خودم خواهم بود، به هر قیمتی، چه مورد سرزنش باشم، چه قبولم نکنند و به من احترام نگذارند. همه چیز خوب است ولی من نمی توانم تظاهر کنم که کس دیگری هستم." این تصمیم و این اعلام، این اعلام آزادی، آزادی از وزنه جمع، به وجود طبیعی تو، به فردیت تو زایشی دوباره می بخشد. آنگاه نیازی به نقاب نداری. آنگاه می توانی به سادگی خودت باشی، درست همانطور که هستی، و لحظه ای که بتوانی فقط خودت باشی، آرامشی عظیمی که ورای ادراک است تو را فرا خواهد گرفت.
#اشو
#زبان_از_یاد_رفته_دل
اونی كه بیشتر می گفت "نمیدونم"، بیشتر میدونست!
.
اونی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت!
.
اونی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اونی صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
.
اونی كه خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
.
اونی كه بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میكرد!
.
و بالاخره اینكه ، اونی كه به تفاوت بین ادمها واقف بود، بیشتر نقاط مشترك باهاشون پیدا میكرد!
.
اونی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت!
.
اونی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اونی صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
.
اونی كه خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
.
اونی كه بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میكرد!
.
و بالاخره اینكه ، اونی كه به تفاوت بین ادمها واقف بود، بیشتر نقاط مشترك باهاشون پیدا میكرد!
حضرت ابولحسن خرقانی میفرمایند:
جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
اول :
مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !
او گفت :
ای شیخ ، خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد !
دوم :
مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت.
به او گفتم :
قدم ثابت بردار تا نلغزی !
گفت :
من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ ، که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
ياد اين متن داستايوفسكى از كتاب نفرين شدگان افتادم ؛
هر"پرهیزکاری" گذشته ای دارد
و هر "گناه کاری" آینده ای
پس قضاوت نکن !
جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
اول :
مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !
او گفت :
ای شیخ ، خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد !
دوم :
مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت.
به او گفتم :
قدم ثابت بردار تا نلغزی !
گفت :
من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ ، که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
ياد اين متن داستايوفسكى از كتاب نفرين شدگان افتادم ؛
هر"پرهیزکاری" گذشته ای دارد
و هر "گناه کاری" آینده ای
پس قضاوت نکن !
خدا با تو نه دوست است و نه دشمن. او با کسی شخصی بازی ندارد. خدا آئینه ی وجودِ توست. هر چه تو هستی را به خودت بر می گرداند. اگر از راهِ صلح و دوستی وارد شوی، خدا را بی نهایت دوستانه و زیبا می یابی. اگر از راهِ جنگ و ویرانگری وارد شوی، با خدای بی نهایت خشمگین و بی رحم روبرو می شوی. برای همین آدم هایی که خود شان مهربان و لطیف اند، خدا را با لطافت و زیبایی توصیف می کنند. اما آنهایی که وجودِ شان لبریز از خشم و عصبانیت است، خدا را بی رحم و قهار معرفی می دانند. هر دو درست می گویند. زیرا هر دو خود را در آئینه ی خدا می بینند. خدا فقط هست. او هیچ کاری به تو ندارد. تصمیمی برای تو نمی گیرد. او به سادگی، حقیقتِ وجودت را بسوی تو بر می گرداند. اما تو وجودت را فراموش میکنی. تو نمیدانی که عمیقاً چه چیزی در درونت پنهان است. شاید پر از کینه و ویرانگری باشی. شاید پر از خشم و عصبانیت باشی. زمانی که خداوند این چیزها را دوباره به خودت تقدیم می کند، گمان می کنی که این انتخابِ تو نبوده، و خدا خواسته است. خدا برای هیچ کسی هیچ چیزی نمی خواهد. او نه دوست است و نه دشمن. او فقط آئینه است. چهره ی درونی ات را به خودت نشان می دهد.
👍1
مردم نمیتوانند تنها زندگی کنند، پس به همنشین و همدم نیاز دارند.
اما تراژدی از این جا آغاز میشود که وقتی انسانها نمیتوانند تنها زندگی کنند و از تنها بودن خود لذت ببرند، چگونه میتوانند با دیگری زندگی کنند؟
وقتی دو نفر که هیچ کدام قادر به تنها زندگی کردن نیستند و برای فرار از تنهایی با هم ازدواج میکنند، آن وقت رنجهایشان فقط دو برابر نمیشود، چند برابر میشود.
پس بیاموز که بتوانی با خودت تنها باشی.
در تنهایی چنان خوش باشی که اگر دیگری وجود ندارد، خوشی تو مختل نشود و به دیگری وابسته نباشد.
وقتی چنین دو نفری با یکدیگر ملاقات میکنند، کسانی که خوشیشان به دیگری وابسته نیست، آن وقت ازدواج حقیقی رخ میدهد.
آن گاه آنان برده یکدیگر نیستند. ارباب یکدیگر نیز نیستند.
اما زمانی که وابستگی و اسارت وجود داشته باشد، آنان از گوشه چشم یکدیگر را میپایند تا دیگری فرار نکند.
زن تحقیق میکند که آیا شوهرش جذب زن دیگری شده یا نه. شوهر نیز دائما نگران است که مبادا زنش به او خیانت کند. زمانی که چنین جاسوس بازی شایع شد، چگونه میتواند خوشی و عشق وجود داشته باشد؟
عشق در فضای اعتمادی عظیم رشد میکند. اما شما با وابستگیها و ترسهایتان بهم میچسبید و زنجیر یکدیگر میشوید.
قدری به عقل بیایید.
عشق باید آزادی باشد، نه اسارت.
ازدواج یک همنوازی است، نه یک تکنوازی.
هماهنگی بین فلوت و سیتار است.
مردی فلوت مینوازد " تکنوازی"، این یک چیز است. اما اگر با یک سیتار همنوا شود این چیز دیگر است.
باید هنر همنوازی را آموخت.
شاید در تنهاییات یک تکنواز باشی.
شاید درست بنوازی و شاید نه.
اگر خودت نوازنده و خودت شنونده باشی، این خوشی توست. ولی وقتی همراه با دیگری مینوازی، آن دیگری نوای سیتار را به صدا در میآورد. آن گاه باید بین این دو نوا هماهنگی ایجاد کنی.
ازدواج یک همنوازی است. اگر هنر این همنوازی و هماهنگی را بیاموزی ازدواج میتواند زیبا باشد و عشق به آهستگی میتواند راهی برای نیایش گردد!
( اشو )
📅 #سهشنبه #روز۵ #بهمن #سال۱۴۰۰
اما تراژدی از این جا آغاز میشود که وقتی انسانها نمیتوانند تنها زندگی کنند و از تنها بودن خود لذت ببرند، چگونه میتوانند با دیگری زندگی کنند؟
وقتی دو نفر که هیچ کدام قادر به تنها زندگی کردن نیستند و برای فرار از تنهایی با هم ازدواج میکنند، آن وقت رنجهایشان فقط دو برابر نمیشود، چند برابر میشود.
پس بیاموز که بتوانی با خودت تنها باشی.
در تنهایی چنان خوش باشی که اگر دیگری وجود ندارد، خوشی تو مختل نشود و به دیگری وابسته نباشد.
وقتی چنین دو نفری با یکدیگر ملاقات میکنند، کسانی که خوشیشان به دیگری وابسته نیست، آن وقت ازدواج حقیقی رخ میدهد.
آن گاه آنان برده یکدیگر نیستند. ارباب یکدیگر نیز نیستند.
اما زمانی که وابستگی و اسارت وجود داشته باشد، آنان از گوشه چشم یکدیگر را میپایند تا دیگری فرار نکند.
زن تحقیق میکند که آیا شوهرش جذب زن دیگری شده یا نه. شوهر نیز دائما نگران است که مبادا زنش به او خیانت کند. زمانی که چنین جاسوس بازی شایع شد، چگونه میتواند خوشی و عشق وجود داشته باشد؟
عشق در فضای اعتمادی عظیم رشد میکند. اما شما با وابستگیها و ترسهایتان بهم میچسبید و زنجیر یکدیگر میشوید.
قدری به عقل بیایید.
عشق باید آزادی باشد، نه اسارت.
ازدواج یک همنوازی است، نه یک تکنوازی.
هماهنگی بین فلوت و سیتار است.
مردی فلوت مینوازد " تکنوازی"، این یک چیز است. اما اگر با یک سیتار همنوا شود این چیز دیگر است.
باید هنر همنوازی را آموخت.
شاید در تنهاییات یک تکنواز باشی.
شاید درست بنوازی و شاید نه.
اگر خودت نوازنده و خودت شنونده باشی، این خوشی توست. ولی وقتی همراه با دیگری مینوازی، آن دیگری نوای سیتار را به صدا در میآورد. آن گاه باید بین این دو نوا هماهنگی ایجاد کنی.
ازدواج یک همنوازی است. اگر هنر این همنوازی و هماهنگی را بیاموزی ازدواج میتواند زیبا باشد و عشق به آهستگی میتواند راهی برای نیایش گردد!
( اشو )
📅 #سهشنبه #روز۵ #بهمن #سال۱۴۰۰
اگر به من بگویند زیباترین واژهای که تاکنون یاد گرفتی چیست؟! میگویم: «پذیرش است!» «پذیرش» یعنی:
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم!
پذیرفتن آدمها با تمام نقصهایشان!
پذیرفتن شرایط با تمام سختیهایش!
پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن!
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم!
پذیرفتن اینکه خودم مسئول زندگیم هستم!
پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد!
داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلافها...
📅 #چهارشنبه #روز۶ #بهمن #سال۱۴۰۰
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم!
پذیرفتن آدمها با تمام نقصهایشان!
پذیرفتن شرایط با تمام سختیهایش!
پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن!
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم!
پذیرفتن اینکه خودم مسئول زندگیم هستم!
پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد!
داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلافها...
📅 #چهارشنبه #روز۶ #بهمن #سال۱۴۰۰
چرا تنفس اهمیت دارد ؟
نفسهایتان را بی ارزش نشمارید.
۸۵٪ سموم بدن به علاوه ویروس ها و باکتری ها به واسطه بازدم از بدن خارج می شوند.
و مابقی توسط عرق، ادرار، مدفوع ،اخلاط، اشک و آبریزش بینی.
شما هنگام تنفس فقط اکسیژن مصرف نمی کنید ، انرژی پرانا را وارد کالبد های مختلف خود می کنید که دلیل زنده بودن شما همین انرژی پرانا یا همان انرژی حیات است و نه اکسیژن تنها.
📅 #پنجشنبه #روز۷ #بهمن #سال۱۴۰۰
نفسهایتان را بی ارزش نشمارید.
۸۵٪ سموم بدن به علاوه ویروس ها و باکتری ها به واسطه بازدم از بدن خارج می شوند.
و مابقی توسط عرق، ادرار، مدفوع ،اخلاط، اشک و آبریزش بینی.
شما هنگام تنفس فقط اکسیژن مصرف نمی کنید ، انرژی پرانا را وارد کالبد های مختلف خود می کنید که دلیل زنده بودن شما همین انرژی پرانا یا همان انرژی حیات است و نه اکسیژن تنها.
📅 #پنجشنبه #روز۷ #بهمن #سال۱۴۰۰
همین که به کسی بگویی فلان کار را 《نکن》، بذرِ نافرمانی را در ذهنش میکاری. زیرا با همین فرمانِ تو 《احساس میکند که آزادی اش سلب شده است》. شاید او را به عملی نیک دستور دهی. اما عملی بد و ناپسند را انتخاب میکند. زیرا آزادیِ خود را در انتخابِ نافرمانی میبیند. 《آزادیِ خویش را در متضادِ فرمانِ تو میبیند》. او با آزادیِ خود شر و بدی را انتخاب میکند. اما با فرمانِ تو خیر و نیکویی را انتخاب نمیکند. از روزی که دین را به فرمان و دستور تبدیل کردند، آدمیان از آن بیزار گشتند و گریختند.
📅 #شنبه #روز۹ #بهمن #سال۱۴۰۰
📅 #شنبه #روز۹ #بهمن #سال۱۴۰۰
🥾استادی با شاگردش از باغى ميگذشت، چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.🥾
شاگرد گفت:
گمان ميکنم اين کفش کارگرى است که در اين باغ کار ميکند، بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم...!
استاد گفت:
چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم!
بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين، مقدارى پول درون ان قرار بده!
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را ديد و با گريه، فرياد زد خدايا شکرت ...
خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى، ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد انها باز گردم و همينطور اشک ميريخت....
استاد به شاگردش گفت:
هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه اینکه بستانی...
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
مگر به ” فهم و شعور ”
مگر به ” درک و ادب ”
✅ مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند!
این قدرت تو نیست،
این ” انسانیت ” است ...
☀️ آگاهی، با اشتراک گذاری زیاد میشود
Rastmard.com
شاگرد گفت:
گمان ميکنم اين کفش کارگرى است که در اين باغ کار ميکند، بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم...!
استاد گفت:
چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم!
بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين، مقدارى پول درون ان قرار بده!
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را ديد و با گريه، فرياد زد خدايا شکرت ...
خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى، ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد انها باز گردم و همينطور اشک ميريخت....
استاد به شاگردش گفت:
هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه اینکه بستانی...
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
مگر به ” فهم و شعور ”
مگر به ” درک و ادب ”
✅ مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند!
این قدرت تو نیست،
این ” انسانیت ” است ...
☀️ آگاهی، با اشتراک گذاری زیاد میشود
Rastmard.com
#چاکرای_پنجم
چاکرای پنجم (ویشودها چاکرا) (Throat chakra- Vishuddha – Vishuddhi) چاکرای گردن یا گلو یا مرکز ارتباط نیز نامیده می شود. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است .این رنگ روی بیماریهای گرفتگی گلو و ناراحتیهای عصبی تأثیرگذار است.
چاکرای پنجم و خصوصیات مربوط به آن
رنگ: آبی کم رنگ و همچنین نقره ای یا آبی مایل به سبز
عنصر وابسته: اتر
حس: شنوایی
سمبل (نشانه): لوتوس 16 پر
اصل اساسی: طنین هستی
بخش های وابسته بدن: گردن، گلو و آرواره، گوش ها ، صدا، نای ، لوله های برونشی، لب بالایی ریه ها، مری و بازوها
غده وابسته: تیرویید
غده تیرویید نقش مهمی در رشد استخوان بندی و اندام های درونی دارد. تعادل بین رشد معنوی و فیزیکی را سازمان دهی می کند و از راه متابولیسم به رفتارمان نظم می دهد و باعث سرعت تبدیل خون به انرژی و همچنین مصرف این انرژی می شود. علاوه براین ، متابولیسم ید را کنترل می کند و کلسیم خون و بافت ها را متعادل می سازد.
تذکر: هیچ وقت قبل از پاکسازی کامل هفت چاکرا ها اقدام به فعالسازی و تمرین بر روی چاکرایی خاص را نکنید. چون اگر از چاکرای اول شروع به پاکسازی نکنید ، اختلالات زیادی در کارکرد چاکراها ایجاد می شود و ممکن است دچار مشکلات زیادی شوید. مانند لیوانی پر از آب و گل، شما فقط با فعالسازی چاکرا آب را بیشتر از حد گل آلود میکنید و تاثیری در سلامت چاکراها ایجاد نمی کنید و برعکس کارکرد آن ها را دچار اختلال می کنید.
تأثیرات: نشان دهنده بیان کردن و دریافت کردن است. در اینجا بیان کردن میتواند از طریق ارتباط برقرار کردن با چیزی که میخواهید یا چیزی که احساس میکنید باشد و همچنین میتواند به صورت هنری مانند نقاشی هنرمند، موسیقی یک موسیقیدان و استفاده از اشکال برای بیان درون خود باشد.
این چاکرا انرژی ای به رنگ آبی نیلی جذب میکند که به ما انرژی لازم برای ابراز احساسات را می بخشد. این انرژی به ما کمک می کند که بتوانیم اندیشه، احساسات، نیازها و به عبارتی شخصیتمان را ابراز کنیم.
کم کاری و انسداد چاکرای پنجم موجب مشکلات تنفسی (بواسطه ی مجاورت با چاکرای قلب )، سرفه های خشک مزمن، خروپف در خواب، مشکلات تیروئید و…. می گردد.
داشتن چاکرای پنجم سالم برابر است با ارتباطات سالم بویژه ارتباطات عاطفی که در زندگی مدرن امروزی، هر گونه خلل عاطفی ای در آن ممکن است بسیار آزار دهنده بنظر بیاید. شاید باز هم نیاز به تعمق بیشتری باشد و با ذکر این عبارت که “حرف دلت را بزن” که بارها از روانشناسان و افراد با تجربه ی موفق اطرافمان شنیده ایم، بتوان بهتر اصل مطلب را روشن نمود.
فردی با چاکرای پنجم سالم از نشان دادن علاقه ی خود ترسی ندارد و همچنین از نشان دادن من واقعی خود رضایت دارد و مانند یک کودک آنچه که هست را ابراز می کند و غالبا هم مانند یک کودک مورد علاقه ی اطرافیان خویش قرار می گیرد؛ راحت زندگی می کند و مانند اغلب افراد جامعه برای پنهان کردن ضعف های خویش تن به پیروی های ناعاقلانه نمی دهد.
چاکرای پنجم
متعادل کردن چاکرای گلو
این چاکرا نقش مهمی در انتقال افکار و عقاید دارد.
اگر چاکرای پنجم سالم باشد : از ابراز حقیقت ترسی ندارید. دوست دارید به حرف های دیگران گوش دهید و نظرات دیگران را قبول کنید.
اگر چاکرای پنجم پرکار باشد: اصلا حرف گوش نمی کنید؛ چرا که مدام در حال حرف زدن هستید. با صدای خودتان تمام صداهای دیگر را خفه می کنید.
اگر چاکرای پنجم کم کار باشد: از حقیقت گریزان هستید. در مواقعی که لازم باشد حرف دلتان را نمی زنید. خجالتی هستید و نمی توانید خودتان را مطرح کنید.
علائم فیزیکی عدم توازن چاکرای پنجم: عفونت گوش، مشکلات تیروئید و گلو و بیحالی.
روش توازن چاکرای پنجم
1- دروغ نگویید.
2- قبل از اینکه حرف بزنید به ندای دلتان گوش کنید.
3- با اعتماد به نفس و جدی و شفاف حرف بزنید.
چاکرای پنجم (ویشودها چاکرا) (Throat chakra- Vishuddha – Vishuddhi) چاکرای گردن یا گلو یا مرکز ارتباط نیز نامیده می شود. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است .این رنگ روی بیماریهای گرفتگی گلو و ناراحتیهای عصبی تأثیرگذار است.
چاکرای پنجم و خصوصیات مربوط به آن
رنگ: آبی کم رنگ و همچنین نقره ای یا آبی مایل به سبز
عنصر وابسته: اتر
حس: شنوایی
سمبل (نشانه): لوتوس 16 پر
اصل اساسی: طنین هستی
بخش های وابسته بدن: گردن، گلو و آرواره، گوش ها ، صدا، نای ، لوله های برونشی، لب بالایی ریه ها، مری و بازوها
غده وابسته: تیرویید
غده تیرویید نقش مهمی در رشد استخوان بندی و اندام های درونی دارد. تعادل بین رشد معنوی و فیزیکی را سازمان دهی می کند و از راه متابولیسم به رفتارمان نظم می دهد و باعث سرعت تبدیل خون به انرژی و همچنین مصرف این انرژی می شود. علاوه براین ، متابولیسم ید را کنترل می کند و کلسیم خون و بافت ها را متعادل می سازد.
تذکر: هیچ وقت قبل از پاکسازی کامل هفت چاکرا ها اقدام به فعالسازی و تمرین بر روی چاکرایی خاص را نکنید. چون اگر از چاکرای اول شروع به پاکسازی نکنید ، اختلالات زیادی در کارکرد چاکراها ایجاد می شود و ممکن است دچار مشکلات زیادی شوید. مانند لیوانی پر از آب و گل، شما فقط با فعالسازی چاکرا آب را بیشتر از حد گل آلود میکنید و تاثیری در سلامت چاکراها ایجاد نمی کنید و برعکس کارکرد آن ها را دچار اختلال می کنید.
تأثیرات: نشان دهنده بیان کردن و دریافت کردن است. در اینجا بیان کردن میتواند از طریق ارتباط برقرار کردن با چیزی که میخواهید یا چیزی که احساس میکنید باشد و همچنین میتواند به صورت هنری مانند نقاشی هنرمند، موسیقی یک موسیقیدان و استفاده از اشکال برای بیان درون خود باشد.
این چاکرا انرژی ای به رنگ آبی نیلی جذب میکند که به ما انرژی لازم برای ابراز احساسات را می بخشد. این انرژی به ما کمک می کند که بتوانیم اندیشه، احساسات، نیازها و به عبارتی شخصیتمان را ابراز کنیم.
کم کاری و انسداد چاکرای پنجم موجب مشکلات تنفسی (بواسطه ی مجاورت با چاکرای قلب )، سرفه های خشک مزمن، خروپف در خواب، مشکلات تیروئید و…. می گردد.
داشتن چاکرای پنجم سالم برابر است با ارتباطات سالم بویژه ارتباطات عاطفی که در زندگی مدرن امروزی، هر گونه خلل عاطفی ای در آن ممکن است بسیار آزار دهنده بنظر بیاید. شاید باز هم نیاز به تعمق بیشتری باشد و با ذکر این عبارت که “حرف دلت را بزن” که بارها از روانشناسان و افراد با تجربه ی موفق اطرافمان شنیده ایم، بتوان بهتر اصل مطلب را روشن نمود.
فردی با چاکرای پنجم سالم از نشان دادن علاقه ی خود ترسی ندارد و همچنین از نشان دادن من واقعی خود رضایت دارد و مانند یک کودک آنچه که هست را ابراز می کند و غالبا هم مانند یک کودک مورد علاقه ی اطرافیان خویش قرار می گیرد؛ راحت زندگی می کند و مانند اغلب افراد جامعه برای پنهان کردن ضعف های خویش تن به پیروی های ناعاقلانه نمی دهد.
چاکرای پنجم
متعادل کردن چاکرای گلو
این چاکرا نقش مهمی در انتقال افکار و عقاید دارد.
اگر چاکرای پنجم سالم باشد : از ابراز حقیقت ترسی ندارید. دوست دارید به حرف های دیگران گوش دهید و نظرات دیگران را قبول کنید.
اگر چاکرای پنجم پرکار باشد: اصلا حرف گوش نمی کنید؛ چرا که مدام در حال حرف زدن هستید. با صدای خودتان تمام صداهای دیگر را خفه می کنید.
اگر چاکرای پنجم کم کار باشد: از حقیقت گریزان هستید. در مواقعی که لازم باشد حرف دلتان را نمی زنید. خجالتی هستید و نمی توانید خودتان را مطرح کنید.
علائم فیزیکی عدم توازن چاکرای پنجم: عفونت گوش، مشکلات تیروئید و گلو و بیحالی.
روش توازن چاکرای پنجم
1- دروغ نگویید.
2- قبل از اینکه حرف بزنید به ندای دلتان گوش کنید.
3- با اعتماد به نفس و جدی و شفاف حرف بزنید.
عملکرد هماهنگ
اگر چاکرای پنجم کاملاً باز باشد، احساسات، افکار و دانش درونتان را آزادانه و بدون ترس ابراز می کنید؛ و همچنین می توانید نقاط ضعف و قوت تان را آشکار سازید. صداقت درونی تان نسبت به خود و یا دیگران از موضع درستی بیان می شود.
همچنین کسانی که سالم و پر انرژی هستند، به زمین و زمان خوبی میکنند، خوش خلقند، دنبال نقاط مثبت هستند، شخصیت کاریزماتیک دارند، و نگاهشان پر از انرژی مثبت است، چاکرای گلو در آن ها کاملاً باز است.
عملکرد ناهماهنگ
اگر انرژی های درون چاکرای پنجم قفل باشد، می تواند مانع ارتباط بین ذهن و بدن تان باشد. این به دو صورت می تواند پیش آید. یا اینکه در ابراز احساسات تان دچار مشکل می شوید، در این صورت احساسات برطرف نشده را با اعمال بدون ملاحظه و فکر ابراز می کنید. حالت دیگر این است که برخورد غیرمنطقی می کنید و افکار و احساسات را رد کرده و آن ها را به حق نمی دانید. تنها به آن دسته از احساسات اجازه ابراز می دهید که از فیلتر داوری خودتان گذشته و با قضاوت دیگران هم تناقضی نداشته باشد.
کلام تان هم یا خشن و بی ادبانه است یا سرد و جدی. ممکن است با لکنت صحبت کنید. صدایتان نسبتاً بلند و کلام تان فاقد معنای عمیق باشد. به خودتان اجازه نمی دهید تا نقاط ضعفتان را نشان دهید، بلکه سعی می کنید به هر قیمتی شده دائماً قوی به نظر بیایید. در نتیجه ممکن است خود را خیلی تحت فشار قرار دهید.
اکثر کسانی که صدایشان تغییر پیدا می کند؛ افرادی که مرتب دروغ می گویند و غیبت می کنند؛ کسانی که سوزش گلو دارند، مشکل لثه، اختلالات تیرویئدی، آبسه لثه، دندان درد مکرر، گلو درد ، زخم دهان و لثه، و افردای که مشکل مفصل دارند؛ کسانی که زیاد انتقاد میکنند، مرتب بغض می کنند، بدبین هستند، نمیتوانند دوستی کنند، از شکست میترسند ، حس تنفر دارند وتوانایی نه گفتن را ندارند؛ همگی دچار انسداد در ناحیه چاکرای پنجم هستند.
پاکسازی و فعال کردن چاکرای گلو
لذت بردن از طبیعت
نور آبی شفاف آسمانِ صاف واکنشی در درون چاکرای پنجم ایجاد می کند. برای جذب کامل رنگ آبی آسمانی، روی زمین دراز بکشید و ریلکس کنید، وجود درونی تان را رو به گستردگی لایتناهی افلاک باز کنید. احساس خواهید کرد که چگونه ذهن تان باز و پاک می شود و چگونه انقباض و گرفتگی چاکرای گلو و فضای تحت تأثیر آن به تدریج از بین می رود؛ و حالا قلب شما آمده پذیرفتن «پیام» الهی است.
موسیقی درمانی
هر نوع موزیک یا ترانه ای که سرشار از تُن زیر باشد و همین طور موسیقی های مراقبه ای فوق العاده اثر فعال کننده دارند. تکرار مانترای HAM هام هم بسیار موثر است.
رنگ درمانی
آبی روشن و کم رنگ به چاکرای پنجم اختصاص دارد. این رنگ آرامش می آفریند و بینش روحانی شما را باز و گسترده می کند.
جواهر درمانی
در متعادل سازی چاکرای پنجم ، سنگ های زمردکبود و فیروزه بسیار موثر است.
رایحه درمانی
رایحه تند مریم گلی امواج شفا را به طرف «مرکز تکلم» می فرستد. رایحه اکالیپتوس هم چاکرای پنجم را متعادل می کند.
تغذیه درمانی
استفاده از مواد غذایی آبی رنگ مثل :توت آبی ، انگور ها ،آلو سیاه و اغلب میوه های آبی بسیار موثر است.
توصیه
اگر انگشتر و یا سنگ فیروزه دارید روزی 15 دقیقه بر روی محل چاکرا یا بر روی کف دست خود بگذارید. وقتی ناراحتید از لباس های به رنگ آبی استفاده کنید تا چاکرای پنجم شما را فعال کند.
اگر چاکرای پنجم کاملاً باز باشد، احساسات، افکار و دانش درونتان را آزادانه و بدون ترس ابراز می کنید؛ و همچنین می توانید نقاط ضعف و قوت تان را آشکار سازید. صداقت درونی تان نسبت به خود و یا دیگران از موضع درستی بیان می شود.
همچنین کسانی که سالم و پر انرژی هستند، به زمین و زمان خوبی میکنند، خوش خلقند، دنبال نقاط مثبت هستند، شخصیت کاریزماتیک دارند، و نگاهشان پر از انرژی مثبت است، چاکرای گلو در آن ها کاملاً باز است.
عملکرد ناهماهنگ
اگر انرژی های درون چاکرای پنجم قفل باشد، می تواند مانع ارتباط بین ذهن و بدن تان باشد. این به دو صورت می تواند پیش آید. یا اینکه در ابراز احساسات تان دچار مشکل می شوید، در این صورت احساسات برطرف نشده را با اعمال بدون ملاحظه و فکر ابراز می کنید. حالت دیگر این است که برخورد غیرمنطقی می کنید و افکار و احساسات را رد کرده و آن ها را به حق نمی دانید. تنها به آن دسته از احساسات اجازه ابراز می دهید که از فیلتر داوری خودتان گذشته و با قضاوت دیگران هم تناقضی نداشته باشد.
کلام تان هم یا خشن و بی ادبانه است یا سرد و جدی. ممکن است با لکنت صحبت کنید. صدایتان نسبتاً بلند و کلام تان فاقد معنای عمیق باشد. به خودتان اجازه نمی دهید تا نقاط ضعفتان را نشان دهید، بلکه سعی می کنید به هر قیمتی شده دائماً قوی به نظر بیایید. در نتیجه ممکن است خود را خیلی تحت فشار قرار دهید.
اکثر کسانی که صدایشان تغییر پیدا می کند؛ افرادی که مرتب دروغ می گویند و غیبت می کنند؛ کسانی که سوزش گلو دارند، مشکل لثه، اختلالات تیرویئدی، آبسه لثه، دندان درد مکرر، گلو درد ، زخم دهان و لثه، و افردای که مشکل مفصل دارند؛ کسانی که زیاد انتقاد میکنند، مرتب بغض می کنند، بدبین هستند، نمیتوانند دوستی کنند، از شکست میترسند ، حس تنفر دارند وتوانایی نه گفتن را ندارند؛ همگی دچار انسداد در ناحیه چاکرای پنجم هستند.
پاکسازی و فعال کردن چاکرای گلو
لذت بردن از طبیعت
نور آبی شفاف آسمانِ صاف واکنشی در درون چاکرای پنجم ایجاد می کند. برای جذب کامل رنگ آبی آسمانی، روی زمین دراز بکشید و ریلکس کنید، وجود درونی تان را رو به گستردگی لایتناهی افلاک باز کنید. احساس خواهید کرد که چگونه ذهن تان باز و پاک می شود و چگونه انقباض و گرفتگی چاکرای گلو و فضای تحت تأثیر آن به تدریج از بین می رود؛ و حالا قلب شما آمده پذیرفتن «پیام» الهی است.
موسیقی درمانی
هر نوع موزیک یا ترانه ای که سرشار از تُن زیر باشد و همین طور موسیقی های مراقبه ای فوق العاده اثر فعال کننده دارند. تکرار مانترای HAM هام هم بسیار موثر است.
رنگ درمانی
آبی روشن و کم رنگ به چاکرای پنجم اختصاص دارد. این رنگ آرامش می آفریند و بینش روحانی شما را باز و گسترده می کند.
جواهر درمانی
در متعادل سازی چاکرای پنجم ، سنگ های زمردکبود و فیروزه بسیار موثر است.
رایحه درمانی
رایحه تند مریم گلی امواج شفا را به طرف «مرکز تکلم» می فرستد. رایحه اکالیپتوس هم چاکرای پنجم را متعادل می کند.
تغذیه درمانی
استفاده از مواد غذایی آبی رنگ مثل :توت آبی ، انگور ها ،آلو سیاه و اغلب میوه های آبی بسیار موثر است.
توصیه
اگر انگشتر و یا سنگ فیروزه دارید روزی 15 دقیقه بر روی محل چاکرا یا بر روی کف دست خود بگذارید. وقتی ناراحتید از لباس های به رنگ آبی استفاده کنید تا چاکرای پنجم شما را فعال کند.
👏1
❣بهترین روش برای زندگی کردن:
#ولتر می گوید:
ما هرگز زندگی نمی کنیم ما همیشه در انتظار زندگی هستیم.
ما بجای آنکه همین امروز خوشحال باشیم به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم ما وقت بیشتر می خواهیم پول بیشتر می خواهیم شغل بهتر می خواهیم بازنشستگی می خواهیم مسافرت و تعطیلات می خواهیم و امروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم.
#هنری_وارد_بیچر می گوید:
مهم نیست در اینده چه چیزی پیش می آید اگر امروز می توانی غذا بخوری از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا را شکر کن و از امروزت لذت ببر به گذشته نگاه نکن و به آینده کاری نداشته باش تو از امروز خود مطمئنی پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان.
و #بودا می گوید: در گذشته زندگی نکنید و به آینده فکر نکنید فکر خود را روی همین لحظه متمرکز کنید
📅 #یکشنبه #روز۱۰ #بهمن #سال۱۴۰۰
#ولتر می گوید:
ما هرگز زندگی نمی کنیم ما همیشه در انتظار زندگی هستیم.
ما بجای آنکه همین امروز خوشحال باشیم به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم ما وقت بیشتر می خواهیم پول بیشتر می خواهیم شغل بهتر می خواهیم بازنشستگی می خواهیم مسافرت و تعطیلات می خواهیم و امروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم.
#هنری_وارد_بیچر می گوید:
مهم نیست در اینده چه چیزی پیش می آید اگر امروز می توانی غذا بخوری از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا را شکر کن و از امروزت لذت ببر به گذشته نگاه نکن و به آینده کاری نداشته باش تو از امروز خود مطمئنی پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان.
و #بودا می گوید: در گذشته زندگی نکنید و به آینده فکر نکنید فکر خود را روی همین لحظه متمرکز کنید
📅 #یکشنبه #روز۱۰ #بهمن #سال۱۴۰۰
قانون زندگی پدربزرگ ..
بخونید قشنگه ..
یکی از دوستان میگفت : ﭘﺪﺭ بزرگ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯ ﻣﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺐﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ، ﻣﯽﮔﻔﺖ:ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﯾﮏ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺻﺒﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽﺑﻨﺪﻡ.
ﺍﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﻧﺒﻮﺩ.ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺝ ﻣﯽﮐﺮﺩ.ﺍﻣﺎ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻣﯽﺩﺍﺭﯼ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﻭ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ، ﺑﻪ ﯾﺎﺩ او، ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﻡ.ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭ بزرگم ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽﮔﻔﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﯾﺎ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﯿﺎﯾﺪ.ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.اﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﻣﻪ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻓﻠﮏ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻣﺪﻩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ،ﺣﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺮﺧﯿﺰﯼ.
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ: ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ…
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ که کار میکنم ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣیشوم، ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ:ﺑﺎﺷﻪ.ﻓﻘﻂ ﯾﮏ دقیقه بیشتر کار میکنم.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻡ ﻣﯽﺳﻮﺯﻧﺪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ: ﯾﮏ قدم ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ:ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ «ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ» ﻗﺎﻧﻮﻥﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ،ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﻣﯽﺩﺍﺭﻡ.
ﭘﺪر بزرگم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. تمام زندگی در لحظه ای خلاصه می شود که در عین خستگی،یک گام بیشتر بر می داری.ﻫﻤﯿﻦ ﮔﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﻪ ﺟﺴﻤﺖ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ ﺗﻮ...
پاشو رفيق فقط يه قدم بيشتر.
بخونید قشنگه ..
یکی از دوستان میگفت : ﭘﺪﺭ بزرگ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯ ﻣﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺐﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ، ﻣﯽﮔﻔﺖ:ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﯾﮏ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺻﺒﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽﺑﻨﺪﻡ.
ﺍﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﻧﺒﻮﺩ.ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺝ ﻣﯽﮐﺮﺩ.ﺍﻣﺎ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻣﯽﺩﺍﺭﯼ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﻭ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ، ﺑﻪ ﯾﺎﺩ او، ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﻡ.ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭ بزرگم ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽﮔﻔﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﯾﺎ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﯿﺎﯾﺪ.ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.اﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﻣﻪ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻓﻠﮏ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻣﺪﻩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ،ﺣﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺮﺧﯿﺰﯼ.
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ: ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ…
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ که کار میکنم ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣیشوم، ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ:ﺑﺎﺷﻪ.ﻓﻘﻂ ﯾﮏ دقیقه بیشتر کار میکنم.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻡ ﻣﯽﺳﻮﺯﻧﺪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ: ﯾﮏ قدم ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ:ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ «ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ» ﻗﺎﻧﻮﻥﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ،ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﻣﯽﺩﺍﺭﻡ.
ﭘﺪر بزرگم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. تمام زندگی در لحظه ای خلاصه می شود که در عین خستگی،یک گام بیشتر بر می داری.ﻫﻤﯿﻦ ﮔﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﻪ ﺟﺴﻤﺖ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ ﺗﻮ...
پاشو رفيق فقط يه قدم بيشتر.
بیشتر مردم از واژهٔ «عفو و بخشایش» میهراسند و میپندارند که باید به کاری ناخوشایند یا نمایشی برجسته دست بزنند.
عفو و بخشایش یعنی رها کردن آرمانها و اندیشهها و باورها و احساسها و اوضاع و شرایط کهنه، به منظور جا باز کردن برای چیز بهتر.
بزرگترین فایدهٔ «عفو و بخشایش» این است که خلاء میآفریند و برای موهبتی تازه جا میگشاید.
📚قانون توانگری (کاترین پاندر)
⚜️راستمرد مکانی برای شکوفایی روح
Rastmard.com
عفو و بخشایش یعنی رها کردن آرمانها و اندیشهها و باورها و احساسها و اوضاع و شرایط کهنه، به منظور جا باز کردن برای چیز بهتر.
بزرگترین فایدهٔ «عفو و بخشایش» این است که خلاء میآفریند و برای موهبتی تازه جا میگشاید.
📚قانون توانگری (کاترین پاندر)
⚜️راستمرد مکانی برای شکوفایی روح
Rastmard.com
❤1