#هراکلیتوس: «...قدرت شاهانه از آنِ کودکان است»
شرح : #اُشو
زندگی فقط یک بازی است. آنرا به یک تجارت بدل نکنید وگرنه آنرا از دست خواهید داد. شما آنرا از دست می دهید چونکه آنرا تجارت میکنید درحالیکه آن یک بازی است. خوب بازی کنید. در این فکر نباشید که از آن، چیزی بدست آورید. درست مانند یک بچه باشید: او بازی می کند و نگران نیست که از آن، چه چیزی حاصل خواهد کرد. بچه های کوچک حتی اگر در یک بازی شکست بخورند، بالا می پرند و احساس شادمانی بسیار می کنند. اگر آن یک بازی باشد، شکست، شکست نیست. درغیر اینصورت، اگر آن یک تجارت باشد، حتی پیروزی هم شکست است. از ناپلئون و اسکندر بپرسید: حتی پیروزی هم شکست است. نهایتاً چه می یابید؟ شما پیروز شده اید و هیچ چیزی بدست نیامده است. شما خیلی شدید مشتاق هدفی بودید و اکنون بدست آمده است و شما به آن رسیده اید و فقط احساس شکست می کنید و کل زندگی تان از دست رفته است.
بیاد داشته باشید: اگر به دنبال هدفی باشید، زندگی از دست خواهد رفت، زیرا زندگی هیچ هدفی ندارد. زندگی یک بازیِ بدون هدف و منظور است. زندگی به هیچ جایی نمی رود، بلکه به سادگی از خودش لذت می برد.
این سخت ترین چیز برای درک کردن است زیرا ذهن ریاضی وار است و می گوید: «پس معنای زندگی چیست؟ منظور از آن چیست؟» هیچ منظوری نیست و هیچ معنایی نیست. آنگاه ذهن بلافاصله می گوید: «اگر هیچ معنایی وجود ندارد، پس چرا زندگی کنیم؟ چرا خودکشی نکنیم؟» اما ببینید: اگر معنایی وجود داشته باشد، همه چیز زشت خواهد شد، آنگاه آن مانند یک تجارت و داد و ستد است. اگر منظوری در کار باشد، آنگاه کل زندگی، شعرش را از دست می دهد.
شعر هست زیرا منظوری نیست. چرا گل سرخ شکوفا می شود؟ اگر از گل سرخ بپرسید، خواهد گفت: «من نمی دانم. اما شکوفا شدن و گل دادن، زیباست. چه نیازی به دانستن است؟ شکوفایی به خودی خود، ذاتاً بسیار زیباست.» اگر از یک پرنده بپرسید: «چرا آواز می خوانی؟» پرنده فقط تعجب خواهد کرد که این چه سوال چرندی است که می پرسی. آواز خواندن بسیار زیباست. و بسیار پربرکت است. چرا این سوال را مطرح کنیم؟ اما ذهن به هدف نگاه می کند. ذهن یک بدست آوردنده است. نمی تواند فقط لذت ببرد. باید چیزی در آینده برای دست یابی وجود داشته باشد. باید هدفی برای رسیدن وجود داشته باشد. در اینصورت ذهن احساس خوبی دارد. اگر هیچ چیزی برای بدست آوردن وجود نداشته باشد، ذهن فرو می افتد. اما کل تلاش همین است: بگذارید ذهن فرو بیفتد!
هیچ منظوری وجود ندارد. هیچ هدفی نیست.
این لحظه، کل هستی در حال جشن است. همه بجز شما. چرا مشارکت نمی کنید؟
چرا مانند یک گل نباشیم و بدون منظور گل ندهیم؟
چرا مانند یک رودخانه نباشیم و بدون منظور جاری نشویم؟
چرا مانند اقیانوس نباشیم و غرّش نکنیم و فقط لذت نبریم؟
هراکلیتوس می گوید: «... قدرت شاهانه از آن کودکان است.»
و هر کودکی یک پادشاه است. فقط به یک کودک نگاه کنید. هر کسی صرفاً یک شاه است، یک امپراطور است.
به حرکت کودک نگاه کنید: یک کودک حتی اگر برهنه باشد، هیچ امپراطوری نمی تواند با او رقابت کند. چرا یک کودک اینقدر زیباست؟ هر کودکی بدون هیچ استثنایی زیباست. زیبایی او در چیست؟ اوهنوز با ذهن دستکاری نشده است که در جستجوی منظور، معنا و هدف باشد، به سادگی بازی می کند و نگران روز بعد نیست.
[...] اگر بتوانید دوباره یک بچه شوید، همه چیز را بدست آورده اید. اگر نتوانید، همه چیز را از دست داده اید. یک قدیس، یک کودکِ دوباره متولد شده است. و کودکانی که اولین بار متولد شده اند، کودکان واقعی نیستند زیرا آنها باید بزرگ شوند. تولد دوم، تولد واقعی است. زیرا کسی که تولد دوباره یابد، خودش را متولد کرده است. این یک تحول است. او دوباره یک کودک شده است. او به دنبال دلائل و چراها نیست. او فقط زندگی می کند. لحظۀ حال هرچه باشد، او با آن حرکت می کند. او هیچ طرحی ندارد، هیچ تعصبی ندارد. او بدون تمنای هیچ چیزی زندگی می کند. و این تنها راه زندگی کردن است. وگرنه شما فقط ظاهراً زندگی می کنید. شما زنده نیستید. برای یک کودک هیچ چیز بدی وجود ندارد، هیچ چیز خوب هم وجود ندارد. یک کودک هر چیزی را قبول می کند. همینطور یک قدیس هم همه چیز را می پذیرد...
[...] کسی که بتواند مسرورانه زندگی کند، نیازی به دعا و نیایش ندارد. دعا یک جایگزین فقیر است. کسی که بتواند مسرورانه زندگی کند نیازی به مدیتیشن ندارد. او می تواند این لحظه را در سرور زندگی کند. و همۀ کاری را که می توان کرد، کرده است. هرچیزی مقدس است. می توان غذا را به شیوه ای خورد که یک نیایش شود. می توان به یک انسان به شیوه ای عشق ورزید که یک نیایش شود. می توان در باغ به شیوه ای چاه کند که یک نیایش شود. نیایش یک چیز تشریفاتی نیست بلکه کیفیتِ بازیگوشی است که شما به چیزی وارد می کنید.
چرا قدرت شاهانه از آنِ کودکان است؟ زیرا قدرت شاهانه به معنای معصومیت است. خدا
شرح : #اُشو
زندگی فقط یک بازی است. آنرا به یک تجارت بدل نکنید وگرنه آنرا از دست خواهید داد. شما آنرا از دست می دهید چونکه آنرا تجارت میکنید درحالیکه آن یک بازی است. خوب بازی کنید. در این فکر نباشید که از آن، چیزی بدست آورید. درست مانند یک بچه باشید: او بازی می کند و نگران نیست که از آن، چه چیزی حاصل خواهد کرد. بچه های کوچک حتی اگر در یک بازی شکست بخورند، بالا می پرند و احساس شادمانی بسیار می کنند. اگر آن یک بازی باشد، شکست، شکست نیست. درغیر اینصورت، اگر آن یک تجارت باشد، حتی پیروزی هم شکست است. از ناپلئون و اسکندر بپرسید: حتی پیروزی هم شکست است. نهایتاً چه می یابید؟ شما پیروز شده اید و هیچ چیزی بدست نیامده است. شما خیلی شدید مشتاق هدفی بودید و اکنون بدست آمده است و شما به آن رسیده اید و فقط احساس شکست می کنید و کل زندگی تان از دست رفته است.
بیاد داشته باشید: اگر به دنبال هدفی باشید، زندگی از دست خواهد رفت، زیرا زندگی هیچ هدفی ندارد. زندگی یک بازیِ بدون هدف و منظور است. زندگی به هیچ جایی نمی رود، بلکه به سادگی از خودش لذت می برد.
این سخت ترین چیز برای درک کردن است زیرا ذهن ریاضی وار است و می گوید: «پس معنای زندگی چیست؟ منظور از آن چیست؟» هیچ منظوری نیست و هیچ معنایی نیست. آنگاه ذهن بلافاصله می گوید: «اگر هیچ معنایی وجود ندارد، پس چرا زندگی کنیم؟ چرا خودکشی نکنیم؟» اما ببینید: اگر معنایی وجود داشته باشد، همه چیز زشت خواهد شد، آنگاه آن مانند یک تجارت و داد و ستد است. اگر منظوری در کار باشد، آنگاه کل زندگی، شعرش را از دست می دهد.
شعر هست زیرا منظوری نیست. چرا گل سرخ شکوفا می شود؟ اگر از گل سرخ بپرسید، خواهد گفت: «من نمی دانم. اما شکوفا شدن و گل دادن، زیباست. چه نیازی به دانستن است؟ شکوفایی به خودی خود، ذاتاً بسیار زیباست.» اگر از یک پرنده بپرسید: «چرا آواز می خوانی؟» پرنده فقط تعجب خواهد کرد که این چه سوال چرندی است که می پرسی. آواز خواندن بسیار زیباست. و بسیار پربرکت است. چرا این سوال را مطرح کنیم؟ اما ذهن به هدف نگاه می کند. ذهن یک بدست آوردنده است. نمی تواند فقط لذت ببرد. باید چیزی در آینده برای دست یابی وجود داشته باشد. باید هدفی برای رسیدن وجود داشته باشد. در اینصورت ذهن احساس خوبی دارد. اگر هیچ چیزی برای بدست آوردن وجود نداشته باشد، ذهن فرو می افتد. اما کل تلاش همین است: بگذارید ذهن فرو بیفتد!
هیچ منظوری وجود ندارد. هیچ هدفی نیست.
این لحظه، کل هستی در حال جشن است. همه بجز شما. چرا مشارکت نمی کنید؟
چرا مانند یک گل نباشیم و بدون منظور گل ندهیم؟
چرا مانند یک رودخانه نباشیم و بدون منظور جاری نشویم؟
چرا مانند اقیانوس نباشیم و غرّش نکنیم و فقط لذت نبریم؟
هراکلیتوس می گوید: «... قدرت شاهانه از آن کودکان است.»
و هر کودکی یک پادشاه است. فقط به یک کودک نگاه کنید. هر کسی صرفاً یک شاه است، یک امپراطور است.
به حرکت کودک نگاه کنید: یک کودک حتی اگر برهنه باشد، هیچ امپراطوری نمی تواند با او رقابت کند. چرا یک کودک اینقدر زیباست؟ هر کودکی بدون هیچ استثنایی زیباست. زیبایی او در چیست؟ اوهنوز با ذهن دستکاری نشده است که در جستجوی منظور، معنا و هدف باشد، به سادگی بازی می کند و نگران روز بعد نیست.
[...] اگر بتوانید دوباره یک بچه شوید، همه چیز را بدست آورده اید. اگر نتوانید، همه چیز را از دست داده اید. یک قدیس، یک کودکِ دوباره متولد شده است. و کودکانی که اولین بار متولد شده اند، کودکان واقعی نیستند زیرا آنها باید بزرگ شوند. تولد دوم، تولد واقعی است. زیرا کسی که تولد دوباره یابد، خودش را متولد کرده است. این یک تحول است. او دوباره یک کودک شده است. او به دنبال دلائل و چراها نیست. او فقط زندگی می کند. لحظۀ حال هرچه باشد، او با آن حرکت می کند. او هیچ طرحی ندارد، هیچ تعصبی ندارد. او بدون تمنای هیچ چیزی زندگی می کند. و این تنها راه زندگی کردن است. وگرنه شما فقط ظاهراً زندگی می کنید. شما زنده نیستید. برای یک کودک هیچ چیز بدی وجود ندارد، هیچ چیز خوب هم وجود ندارد. یک کودک هر چیزی را قبول می کند. همینطور یک قدیس هم همه چیز را می پذیرد...
[...] کسی که بتواند مسرورانه زندگی کند، نیازی به دعا و نیایش ندارد. دعا یک جایگزین فقیر است. کسی که بتواند مسرورانه زندگی کند نیازی به مدیتیشن ندارد. او می تواند این لحظه را در سرور زندگی کند. و همۀ کاری را که می توان کرد، کرده است. هرچیزی مقدس است. می توان غذا را به شیوه ای خورد که یک نیایش شود. می توان به یک انسان به شیوه ای عشق ورزید که یک نیایش شود. می توان در باغ به شیوه ای چاه کند که یک نیایش شود. نیایش یک چیز تشریفاتی نیست بلکه کیفیتِ بازیگوشی است که شما به چیزی وارد می کنید.
چرا قدرت شاهانه از آنِ کودکان است؟ زیرا قدرت شاهانه به معنای معصومیت است. خدا
ونگرایی و برونگرایی. قلب مانند یک دروازه است و زمانی که شخص بر در دروازه میایستد، درست در میانه، عشق رخ میدهد. #عشق ، پدیدهای است میان سکس و نیایش.
سکسِ خالص و پالوده به عشق بدل میشود و عشقِ پالوده به نیایش.
انرژی آنها یکی است. همان انرژی جنسی که بهمراتب بالاتر رفته است.
در شرق مردم همواره کوشیدهاند در وضعیتِ درونگرایی و بالاتر از چاکرای قلب باشند؛
در غرب عملکردِ انسانها درست برعکس این است؛
اما هر دو سبک زندگی از تعادل خارج است!
🔑برای بدل شدن به انسانی کامل و یکپارچه، هر هفت چاکرا باید با هم کار کنند، هیچکدام بر دیگری برتری نداشته باشد و هیچکدام با بقیه درگیر نباشد. این یعنی زندگی در تمام مراکز انرژی بدون درگیری و سرکوب؛ اما ما به ایجاد درگیری عادت کردهایم!
#اشو
#درون_ریزی #برون_ریزی
#تعادل #یکپارچگی #انسان_کامل
منبع
فرانسوا دومینووی
از کتاب
چاکراهای های اعتماد
ترجمه
سیمین الله کردی
نشر دانش
سکسِ خالص و پالوده به عشق بدل میشود و عشقِ پالوده به نیایش.
انرژی آنها یکی است. همان انرژی جنسی که بهمراتب بالاتر رفته است.
در شرق مردم همواره کوشیدهاند در وضعیتِ درونگرایی و بالاتر از چاکرای قلب باشند؛
در غرب عملکردِ انسانها درست برعکس این است؛
اما هر دو سبک زندگی از تعادل خارج است!
🔑برای بدل شدن به انسانی کامل و یکپارچه، هر هفت چاکرا باید با هم کار کنند، هیچکدام بر دیگری برتری نداشته باشد و هیچکدام با بقیه درگیر نباشد. این یعنی زندگی در تمام مراکز انرژی بدون درگیری و سرکوب؛ اما ما به ایجاد درگیری عادت کردهایم!
#اشو
#درون_ریزی #برون_ریزی
#تعادل #یکپارچگی #انسان_کامل
منبع
فرانسوا دومینووی
از کتاب
چاکراهای های اعتماد
ترجمه
سیمین الله کردی
نشر دانش
وقتی امکانات بالاتر را بشناسی ، امکانات پایین تر را رها می کنی زیرا کل انرژی ات بالاتر می رود. یک روز می رسد که کل بیرونت ناپدید می شود زیرا آن انرژی که در آنجا گیر بود دیگر آنجا نیست ؛ به سوی درون رفته است.
آن روز روشن بینی است ...
وقتی بیرون به درون تبدیل شود ، وقتی تقسیم از بین برود ، وقتی پیرامون نداشته باشی و فقط مرکز باشی.
#اشو
#کندالینی #یکپارچگی #ارتعاش_بالاتر #روشن_بینی
#انرژی #درون_ریزی
آن روز روشن بینی است ...
وقتی بیرون به درون تبدیل شود ، وقتی تقسیم از بین برود ، وقتی پیرامون نداشته باشی و فقط مرکز باشی.
#اشو
#کندالینی #یکپارچگی #ارتعاش_بالاتر #روشن_بینی
#انرژی #درون_ریزی
عیسی مسیح شد؛
تو نیز میتوانی مسیح شوی،
همه ظرفیت ذاتی
برای مسیح شدن را دارند.
برآورده نکردن آن،
از دست دادنِ
تمام فرصت زندگی است.
بکوبید و
درها باز میشود،
بخواهید داده میشود.
#اشو
مبارک باد میلاد عیسی مسیح 💜
تو نیز میتوانی مسیح شوی،
همه ظرفیت ذاتی
برای مسیح شدن را دارند.
برآورده نکردن آن،
از دست دادنِ
تمام فرصت زندگی است.
بکوبید و
درها باز میشود،
بخواهید داده میشود.
#اشو
مبارک باد میلاد عیسی مسیح 💜
در سرزمین پروانهها افسانهای وجود دارد در مورد پروانهای پیر.
یک شب وقتی که پروانهی پیر هنوز بسیار جوان بود با دوستانش پرواز میکرد، ناگهان سرش را بلند کرد
و نوری سپید و شگفتآور را دید
که از میان شاخههای درختی آویزان است.
در واقع، این ماه بود؛
ولی چون تمام پروانهها
سرگرم نور شمع و چراغهای خیابان
و سایر چراغها بودند و همیشه به دور آنها میگردند، قهرمان ما و دوستانش هرگز ماه را ندیده بودند.
با دیدن این نور
یک پیمان ناگهانی و محکم،
در او پیدا شد:
"من هرگز به دور هیچ نور دیگری
به جز ماه چرخ نخواهم زد."
از این پس هر شب وقتی پروانهها بیرون میآمدند و به دنبال نور مناسب میگشتند،
پروانهی ما به سمت آسمانها بال میگشود.
ولی ماه، با اینکه همیشه نزدیک به نظر میرسید
همیشه در ورای ظرفیت پرواز او
باقی میماند،
ولی او هرگز اجازه نمیداد
که ناکامیاش بر او چیره شود،
و در واقع، تلاشهای او،
هر چند ناموفق، چیزی را برایش به ارمغان آورد.
برای مدتی دوستان و خانواده و همسایگان و ساکنان سرزمین پروانهها همگی او را مسخره و سرزنش میکردند.
ولی همگی آنان با سوختن و خاکستر شدن در اطراف نورهای جزیی
و در دسترسی که انتخاب کرده بودند
در مرگ از او پیشی گرفتند.
پروانهی پیر
در زیر درخشش سپید و خنک معشوق
در سن بسیار بالا از دنیا رفت.
#سلوک یعنی اینکه،
تو به ماه علاقهمند شدهای.
سلوک یعنی اینکه،
تو به ناممکن علاقهمند شدهای.
سلوک یعنی اینکه،
تو وارد سفر به سواحل ناشناخته شدهای
و این کاری خطرناک است.
ولی از میان این خطرها است که
شخص دوباره متولد میگردد.
از مبان این اشتیاق ناممکن،
شهوت برای ناممکن،
چیزی در تو کامل میشود.
سایر پروانهها
باید هم از تو خشمگین شوند.
آنها تو را مسخره خواهند کرد.
زیرا تو به آنها توهین کردهای.
آنان در اطراف نور شمع
و چراغ های خیابانی زندگی میکنند
و میپندارند که این تنها هدفی است
که در زندگی ارزش دارد.
چرخیدن و چرخ زدن
در اطراف نور شمع و سپس مردن.
کسانی که برای پول و قدرت و اعتبار
زندگی میکنند
فقط به دور نورهای خیابانی چرخ میزنند.
طبیعتاً وقتی تو سرت را بالا بگیری
و ماه را هدف قرار دهی،
آنان از تو خشمگین میشوند.
آنان تو را مسخره میکنند
و تو را دیوانه میخوانند.
آنان میگویند:
هیچکس تاکنون به ماه نرسیده،
احمق نباش.
طبیعی باش.
بیا ببین این شمع چه زیباست
و این چراغ خیابان چه باشکوه است!
سلوک یعنی عشق ....
همین عشق تو را متحول میسازد.
🔑مسئله این نیست که تو به ماه برسی یا نه!
خود عشق در تو دگردیسی بوجود میاورد. خود عشق کیمیاگری میکند. تو دیگر بخشی از دنیای میانحال نخواهی بود. تو در دنیای دیگر زندگی میکنی.
در تو شعر زاده میشود،
شروع میکنی به شنیدن موسیقی ناشناخته ها،
رقص در تو پدید میاید و خداوند یعنی همه اینها.💚
#اشو
#سلوک #عشق
یک شب وقتی که پروانهی پیر هنوز بسیار جوان بود با دوستانش پرواز میکرد، ناگهان سرش را بلند کرد
و نوری سپید و شگفتآور را دید
که از میان شاخههای درختی آویزان است.
در واقع، این ماه بود؛
ولی چون تمام پروانهها
سرگرم نور شمع و چراغهای خیابان
و سایر چراغها بودند و همیشه به دور آنها میگردند، قهرمان ما و دوستانش هرگز ماه را ندیده بودند.
با دیدن این نور
یک پیمان ناگهانی و محکم،
در او پیدا شد:
"من هرگز به دور هیچ نور دیگری
به جز ماه چرخ نخواهم زد."
از این پس هر شب وقتی پروانهها بیرون میآمدند و به دنبال نور مناسب میگشتند،
پروانهی ما به سمت آسمانها بال میگشود.
ولی ماه، با اینکه همیشه نزدیک به نظر میرسید
همیشه در ورای ظرفیت پرواز او
باقی میماند،
ولی او هرگز اجازه نمیداد
که ناکامیاش بر او چیره شود،
و در واقع، تلاشهای او،
هر چند ناموفق، چیزی را برایش به ارمغان آورد.
برای مدتی دوستان و خانواده و همسایگان و ساکنان سرزمین پروانهها همگی او را مسخره و سرزنش میکردند.
ولی همگی آنان با سوختن و خاکستر شدن در اطراف نورهای جزیی
و در دسترسی که انتخاب کرده بودند
در مرگ از او پیشی گرفتند.
پروانهی پیر
در زیر درخشش سپید و خنک معشوق
در سن بسیار بالا از دنیا رفت.
#سلوک یعنی اینکه،
تو به ماه علاقهمند شدهای.
سلوک یعنی اینکه،
تو به ناممکن علاقهمند شدهای.
سلوک یعنی اینکه،
تو وارد سفر به سواحل ناشناخته شدهای
و این کاری خطرناک است.
ولی از میان این خطرها است که
شخص دوباره متولد میگردد.
از مبان این اشتیاق ناممکن،
شهوت برای ناممکن،
چیزی در تو کامل میشود.
سایر پروانهها
باید هم از تو خشمگین شوند.
آنها تو را مسخره خواهند کرد.
زیرا تو به آنها توهین کردهای.
آنان در اطراف نور شمع
و چراغ های خیابانی زندگی میکنند
و میپندارند که این تنها هدفی است
که در زندگی ارزش دارد.
چرخیدن و چرخ زدن
در اطراف نور شمع و سپس مردن.
کسانی که برای پول و قدرت و اعتبار
زندگی میکنند
فقط به دور نورهای خیابانی چرخ میزنند.
طبیعتاً وقتی تو سرت را بالا بگیری
و ماه را هدف قرار دهی،
آنان از تو خشمگین میشوند.
آنان تو را مسخره میکنند
و تو را دیوانه میخوانند.
آنان میگویند:
هیچکس تاکنون به ماه نرسیده،
احمق نباش.
طبیعی باش.
بیا ببین این شمع چه زیباست
و این چراغ خیابان چه باشکوه است!
سلوک یعنی عشق ....
همین عشق تو را متحول میسازد.
🔑مسئله این نیست که تو به ماه برسی یا نه!
خود عشق در تو دگردیسی بوجود میاورد. خود عشق کیمیاگری میکند. تو دیگر بخشی از دنیای میانحال نخواهی بود. تو در دنیای دیگر زندگی میکنی.
در تو شعر زاده میشود،
شروع میکنی به شنیدن موسیقی ناشناخته ها،
رقص در تو پدید میاید و خداوند یعنی همه اینها.💚
#اشو
#سلوک #عشق
" #آهیمسا" یا قانون عدم خشونت می گوید؛
دیگری را از هستی ساقط مکن.
آیا این کافی است؟
این تنها جمله ای است منفی.
دیگران را نکش....
به دیگران آزار مرسان....
آیا این به تنهایی کافی است؟
اما قانون دیگری هم وجود دارد.
و آن قانون #تکریم_زندگی است.
که میگوید؛
تقسیم کن شادی خود را، عشق خود را، آرامش و سعادت خود را...
هر آنچه را که میتوانی تقسیم کنی، تقسیم کن. نه به خاطر نیاز دیگری،
بلکه بخاطر عشق و پاسداشت زندگی. اگر زندگی را تکریم کنی، زندگی، خود عبادت خواهد شد، نیایش خواهد شد. پس خدا را در همه جا حاضر خواهی یافت.
آنگاه دیدن و آب دادن یک درخت عبادت خواهد شد.
آنگاه پذیرایی از میهمان عبادت خواهد شد.
آنگاه تمام زندگی ات عطر نیایش خواهد
داشت.
این است آهیمسای حقیقی.
#اشو
@anandayoga
دیگری را از هستی ساقط مکن.
آیا این کافی است؟
این تنها جمله ای است منفی.
دیگران را نکش....
به دیگران آزار مرسان....
آیا این به تنهایی کافی است؟
اما قانون دیگری هم وجود دارد.
و آن قانون #تکریم_زندگی است.
که میگوید؛
تقسیم کن شادی خود را، عشق خود را، آرامش و سعادت خود را...
هر آنچه را که میتوانی تقسیم کنی، تقسیم کن. نه به خاطر نیاز دیگری،
بلکه بخاطر عشق و پاسداشت زندگی. اگر زندگی را تکریم کنی، زندگی، خود عبادت خواهد شد، نیایش خواهد شد. پس خدا را در همه جا حاضر خواهی یافت.
آنگاه دیدن و آب دادن یک درخت عبادت خواهد شد.
آنگاه پذیرایی از میهمان عبادت خواهد شد.
آنگاه تمام زندگی ات عطر نیایش خواهد
داشت.
این است آهیمسای حقیقی.
#اشو
@anandayoga
*****
به یاد بسپار،
اگر چیزی تو را رنجاند بر آن مراقبه کن.
احتمالا حقیقتی در آن هست.
اگر چیزی تو را رنجاند
به آن احترام بگذار
و در آن عمیق شو.
علت رنجش را کشف کن ،
نتیجه اش پاداش به همراه خواهد داشت.
اینگونه رشد میکنی.
دروغها شیرینند ، نمی رنجانند.
مواظب دروغهای شیرین باش.
وقتی چیزی تو را نمی رنجاند
نمی تواند انگیزه ای برای رشد باشد،
بی فایده است، تو را درگیر نمیکند.
تمام توجهت را روی رنج بگذار
و عصبانی نشو.
تو برای درک کردن اینجا هستی
نه برای عصبانی شدن ...
#اشو
به یاد بسپار،
اگر چیزی تو را رنجاند بر آن مراقبه کن.
احتمالا حقیقتی در آن هست.
اگر چیزی تو را رنجاند
به آن احترام بگذار
و در آن عمیق شو.
علت رنجش را کشف کن ،
نتیجه اش پاداش به همراه خواهد داشت.
اینگونه رشد میکنی.
دروغها شیرینند ، نمی رنجانند.
مواظب دروغهای شیرین باش.
وقتی چیزی تو را نمی رنجاند
نمی تواند انگیزه ای برای رشد باشد،
بی فایده است، تو را درگیر نمیکند.
تمام توجهت را روی رنج بگذار
و عصبانی نشو.
تو برای درک کردن اینجا هستی
نه برای عصبانی شدن ...
#اشو
@oshoe
یک روانشناس تحقیقی را در مورد عشق و نفرت انجام میداد. او به یک کلاس پانزده نفرۀ دانشگاه گفت:
که آنها باید طی سی ثانیه اولین حروف نام دیگر دانشجویان کلاس را که شایستۀ نفرت ورزیدن هستند، بنویسند. یک مرد جوان نتوانست هیچ نامی را بنویسد، دیگران چند نام را نوشتند.
یکی هم بیشترین نام را که شامل سیزده نفر بود، نوشت. حقیقتی که از این آزمایش حاصل شد، بسیار شگفت انگیز بود. آن کسانی که بیشترین نامها را نوشته بودند، نام خودشان توسط اکثر دیگران نوشته شده بود. و شگفت انگیزترین و بامعنی ترین چیز این بود نام شخصی که هیچ نامی ننوشته بود، توسط هیچ کسی نوشته نشده بود.
بدانید کسانی که در سر راه زندگیتان ظاهر میشوند اغلب به صورت یک آینه ظاهر میشوند.
آیا ما انعکاسات خودمان را در دیگران نمی یابیم؟
اگر شما در خود نفرتی داشته باشید، دیگران را شایستۀ مورد نفرت بودن میدانید.
خودِ آن نفرت، تنفر ایجاد و اختراع میکند.
این ایجاد کردن و اختراع کردن هم بی معنی نیست. شخص به این شیوه از دردسرِ دیدنِ آنچه که در خودش منفور است، نجات مییابد. و نفرت و بدی درونش را بدین وسیله فرافکن میکند .
وقتی که شما از کاه کوه میسازید و آنرا در دیگران میبینید، آنگاه آنچه را که در خودتان مانند یک کوه است، کاه خواهید دید..
اجازه دهید بیاد داشته باشیم که وقتی که ما دیگران را ملاقات میکنیم، باید آنها را به عنوان آینه درنظر بگیریم و هر آنچه را که در آنها میبینیم، قبل از همه در خودمان
جستجو کنیم. به این طریق، در آینۀ روابط روزانه، شخص مشغول جستجوی خویشتن خود خواهد شد. فرار کردن از دنیا و روابط آن، نه تنها بزدلانه است، بلکه بیفایده هم هست.
راه درست این است که ما باید از آن روابط برای جستجوی خود استفاده کنیم.
در غیبت آنها، یافتن خودمان، همانقدر غیرممکن است که دیدن چهرۀ خود بدون آینه.
پس ما به آینه دیگران برای رشد و اصلاح خودمان نیاز داریم. در شکل دیگران، ما بطور پیوسته خویشتن خودمان را میبینیم.
قلبی که پر از عشق است، در دیگران عشق میبیند.
نهایتاً تکامل این تجربه، شما را با خدا رودررو میکند. روی همین زمین، افرادی هستند که در جهنم زندگی میکنند و افرادی هم هستند که در بهشت زندگی میکنند. دلیل اصلی درد و لذت در درون خودمان است.
و هر چه در درونمان است، در پرده بیرون منعکس
می شود.
#اشو
یک روانشناس تحقیقی را در مورد عشق و نفرت انجام میداد. او به یک کلاس پانزده نفرۀ دانشگاه گفت:
که آنها باید طی سی ثانیه اولین حروف نام دیگر دانشجویان کلاس را که شایستۀ نفرت ورزیدن هستند، بنویسند. یک مرد جوان نتوانست هیچ نامی را بنویسد، دیگران چند نام را نوشتند.
یکی هم بیشترین نام را که شامل سیزده نفر بود، نوشت. حقیقتی که از این آزمایش حاصل شد، بسیار شگفت انگیز بود. آن کسانی که بیشترین نامها را نوشته بودند، نام خودشان توسط اکثر دیگران نوشته شده بود. و شگفت انگیزترین و بامعنی ترین چیز این بود نام شخصی که هیچ نامی ننوشته بود، توسط هیچ کسی نوشته نشده بود.
بدانید کسانی که در سر راه زندگیتان ظاهر میشوند اغلب به صورت یک آینه ظاهر میشوند.
آیا ما انعکاسات خودمان را در دیگران نمی یابیم؟
اگر شما در خود نفرتی داشته باشید، دیگران را شایستۀ مورد نفرت بودن میدانید.
خودِ آن نفرت، تنفر ایجاد و اختراع میکند.
این ایجاد کردن و اختراع کردن هم بی معنی نیست. شخص به این شیوه از دردسرِ دیدنِ آنچه که در خودش منفور است، نجات مییابد. و نفرت و بدی درونش را بدین وسیله فرافکن میکند .
وقتی که شما از کاه کوه میسازید و آنرا در دیگران میبینید، آنگاه آنچه را که در خودتان مانند یک کوه است، کاه خواهید دید..
اجازه دهید بیاد داشته باشیم که وقتی که ما دیگران را ملاقات میکنیم، باید آنها را به عنوان آینه درنظر بگیریم و هر آنچه را که در آنها میبینیم، قبل از همه در خودمان
جستجو کنیم. به این طریق، در آینۀ روابط روزانه، شخص مشغول جستجوی خویشتن خود خواهد شد. فرار کردن از دنیا و روابط آن، نه تنها بزدلانه است، بلکه بیفایده هم هست.
راه درست این است که ما باید از آن روابط برای جستجوی خود استفاده کنیم.
در غیبت آنها، یافتن خودمان، همانقدر غیرممکن است که دیدن چهرۀ خود بدون آینه.
پس ما به آینه دیگران برای رشد و اصلاح خودمان نیاز داریم. در شکل دیگران، ما بطور پیوسته خویشتن خودمان را میبینیم.
قلبی که پر از عشق است، در دیگران عشق میبیند.
نهایتاً تکامل این تجربه، شما را با خدا رودررو میکند. روی همین زمین، افرادی هستند که در جهنم زندگی میکنند و افرادی هم هستند که در بهشت زندگی میکنند. دلیل اصلی درد و لذت در درون خودمان است.
و هر چه در درونمان است، در پرده بیرون منعکس
می شود.
#اشو
معجزه این نیست که در هوا بپری
و یا از این سوی رودخانه بر کاغذی
در آنسوی رودخانه چیزی بنویسی...
معجزه آن است که:
به چنان قدرت باور نکردنی درونی
برسی که بتوانی خود معمولیات را
با آرامش خاطر بپذیری...
آنگاه که:
دیگر طالب تحسین و تمجید دیگران
نباشی معجزه در تـو رخ داده اسـت
#اشو🌹♥️
و یا از این سوی رودخانه بر کاغذی
در آنسوی رودخانه چیزی بنویسی...
معجزه آن است که:
به چنان قدرت باور نکردنی درونی
برسی که بتوانی خود معمولیات را
با آرامش خاطر بپذیری...
آنگاه که:
دیگر طالب تحسین و تمجید دیگران
نباشی معجزه در تـو رخ داده اسـت
#اشو🌹♥️
Forwarded from OSHO MOVIES
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✨کسی ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﺎ ﻭاﻻﺗﺮ اﺳﺖ
ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ اﺣﺪی ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ نمیکند.
اﻭ میداﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻴﺎﺱ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ اﺳﺖ.
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ اﻳﻦ ،
ﺑﻠﻜﻪ میداﻧﺪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ او
قیاس ﻧﺎﭘﺬﻳﺮﻧﺪ.
اﻭ ﻧﻪ ﻭاﻻﺗﺮ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺣﻘﻴﺮﺗﺮ
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭ ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺯندگی ﻭاﻗﻌﺎ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ.
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭ ،
ﺁﻥﻭﻗﺖ میتوانی بی ﻛﻢ و ﻛﺎﺳﺖ
اﺯ ﺯندگی ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮی...✨
#اشو
ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ اﺣﺪی ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ نمیکند.
اﻭ میداﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻴﺎﺱ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ اﺳﺖ.
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ اﻳﻦ ،
ﺑﻠﻜﻪ میداﻧﺪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ او
قیاس ﻧﺎﭘﺬﻳﺮﻧﺪ.
اﻭ ﻧﻪ ﻭاﻻﺗﺮ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺣﻘﻴﺮﺗﺮ
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭ ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺯندگی ﻭاﻗﻌﺎ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ.
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭ ،
ﺁﻥﻭﻗﺖ میتوانی بی ﻛﻢ و ﻛﺎﺳﺖ
اﺯ ﺯندگی ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮی...✨
#اشو
[...] به یک دلیل دیگر نیز ساکت بودن در کنار من آسانتر است: من ساکت هستم، حتی وقتی صحبت می کنم در سکوت هستم. وجود درونی من هرگز در آن درگیر نیست. آنچه به شما می گویم برای من یک اختلال یا بار یا تنش نیست. من هرآنچه امکان دارد آرامم. صحبت کردن یا نکردن برایم هیچ تفاوتی ندارد.
طبیعتاً این حالت مسری است. با دیدن من، با نگاه کردن به چشمان من... حتی با تماشای دستان من، میتوانید احساس کنید که آنها اشاراتی از یک مرد ساکت هستند. آهسته آهسته شما هم آلوده میشوید. آن به شما سرایت می کند.
#اشو کتاب "دعوت"، فصل 14
طبیعتاً این حالت مسری است. با دیدن من، با نگاه کردن به چشمان من... حتی با تماشای دستان من، میتوانید احساس کنید که آنها اشاراتی از یک مرد ساکت هستند. آهسته آهسته شما هم آلوده میشوید. آن به شما سرایت می کند.
#اشو کتاب "دعوت"، فصل 14
اشو کار شما در اینجا چیست؟
#پاسخ
از من نپرس،که در اینجا کارم چیست
من در شهر کورها آینه میفروشم!!!!
و اینجا به یقین که شهر کورهاست!
تمام این زمین پر از مردمان نابیناست
نابینا هستند زیرا مرگ را نمیبینند که نزدیک میشود؛
نابینا هستند زیرا که نمیبینند که زندگی هرلحظه بخار میشود؛
نابینا هستند زیرا نمیتوانند موقتیبودن هرآنچه را که انباشته میکنند ببینند؛
نابینا هستند زیرا نمیدانند از کجا آمدهاند چرا آمدهاند و مقصدشان کجاست؛
نابینا هستند زیرا که حتی از آنچه در درونی ترین رشتهی وجودشان هست بیخبرند.
#اشو
#پاسخ
از من نپرس،که در اینجا کارم چیست
من در شهر کورها آینه میفروشم!!!!
و اینجا به یقین که شهر کورهاست!
تمام این زمین پر از مردمان نابیناست
نابینا هستند زیرا مرگ را نمیبینند که نزدیک میشود؛
نابینا هستند زیرا که نمیبینند که زندگی هرلحظه بخار میشود؛
نابینا هستند زیرا نمیتوانند موقتیبودن هرآنچه را که انباشته میکنند ببینند؛
نابینا هستند زیرا نمیدانند از کجا آمدهاند چرا آمدهاند و مقصدشان کجاست؛
نابینا هستند زیرا که حتی از آنچه در درونی ترین رشتهی وجودشان هست بیخبرند.
#اشو
در این دنیا فقط یک خوشبختی وجود دارد و آن خود بودن است.
و چون هیچکس خودش نیست،
همه تلاش دارند تا پنهان کننده نقاب ها، تظاهرها و نفاق ها، آنان از آنچه که هستند شرمگین اند. ما این دنیا را یک بازار کرده ایم نه یک باغ زیبا تا هرکس مجاز باشد گل وجود خویشتن را به آن باغ آورد. ما گل مریم را وادار ساخته ایم تا گل سرخ به بار آورد، حالا گل مریم از کجا گل سرخ بیاورد؟ آن گل های سرخ، مصنوعی خواهند بود و گلهای مریم، در اعماق دلشان خواهند گریست و شرمسار خواهند بود که "مابه قدر کافی شهامت نداشته ایم تا بر علیه جمعیت عصیان کنیم. آنان گلهای مصنوعی را بر ما تحمیل کرده اند و ما گل های واقعی خودمان را داریم که عصاره هایمان برای آن جاری هستند، ولی قادر نیستیم تا گل های واقعی خود را نشان بدهیم." به شما همه چیزی آموخته اند، ولی نیاموخته اند تا خودتان باشید! این زشت ترین نوع جامعه است زیرا همه را رنجور ساخته است. در مورد یک استاد ادبیات در دانشگاه شنیده ام که از دانشگاه بازنشسته می شد. تمام استادهای دانشگاه و دوستانش گرد هم آمده بودند تا بازنشستگی او را جشن بگیرند. ولی ناگهان متوجه شدند که او گم شده است. یکی از دوستانش که وکیل بود در پی او رفت. شاید به باغ رفته باشد، ولی آنجا چه می کرد؟ زیر درختی نشسته بود. این وکیل نزدیک ترین و قدیمی ترین دوست او بود. از او پرسید، "اینجا چه می کنی؟" او گفت، "اینجا چه می کنم؟ یادت می آید پنجاه سال پیش را نزد تو آمدم و گفتم که می خواهم زنم را به قتل برسانم؟ و تو گفتی «چنین کاری نکن وگرنه پنجاه سال در زندان خواهی بود، در این فکر هستم که اگر به حرف تو گوش نداده بودم، امروز از زندان بیرون آمده بودم و آزاد بودم. من چنان خشمگین هستم که گاهی اوقات میل پیدا می کنم . چرا دست کم تو را نکشم؟! اینک من هفتاد و پنج سال دارم. حتی اگر مرا به پنجاه سال زندان محکوم کنند، نمی توانند مرا پنجاه سال در زندان نگه دارند. من ظرف پنج یا هفت سال خواهم مرد. ولی تو یک دوست نبودی، تو ثابت کردی که بزرگترین دشمن من هستی" بودن آنگونه که نمی خواهی باشی، بودن با کسی که نمی خواهی با او باشی و انجام کاری که نمی خواهی انجام بدهی، پایه و اساس تمام مصیبت های شماست. و جامعه از یکسو ترتیبی داده که همه رنجور باشند و از سویی دیگر همان جامعه از شما انتظار دارد که رنج خود را نشان ندهید، دست کم نه در حضور جمع، نه آشکارا این یک امر خصوصی است. جامعه رنج را آفریده است، و این در واقع، به همه مربوط است، نه اینکه یک امر خصوصی باشد. همان جامعه که تمام دلایل مصیبت را در تو خلق کرده، نهایتا به تو می گوید، "رنج تو مربوط به خودت است، ولی وقتی بیرون می آیی، با لبخند بیرون بیا. چهره مصیبت بار خودت را به مردم نشان نده!؟" و این را آداب معاشرت و فرهنگ می خوانند. این در اساس، نفاق است و تا زمانی که فرد تصمیم نگیرد که، "من خودم خواهم بود، به هر قیمتی، چه مورد سرزنش باشم، چه قبولم نکنند و به من احترام نگذارند. همه چیز خوب است ولی من نمی توانم تظاهر کنم که کس دیگری هستم." این تصمیم و این اعلام، این اعلام آزادی، آزادی از وزنه جمع، به وجود طبیعی تو، به فردیت تو زایشی دوباره می بخشد. آنگاه نیازی به نقاب نداری. آنگاه می توانی به سادگی خودت باشی، درست همانطور که هستی، و لحظه ای که بتوانی فقط خودت باشی، آرامشی عظیمی که ورای ادراک است تو را فرا خواهد گرفت.
#اشو
#زبان_از_یاد_رفته_دل
و چون هیچکس خودش نیست،
همه تلاش دارند تا پنهان کننده نقاب ها، تظاهرها و نفاق ها، آنان از آنچه که هستند شرمگین اند. ما این دنیا را یک بازار کرده ایم نه یک باغ زیبا تا هرکس مجاز باشد گل وجود خویشتن را به آن باغ آورد. ما گل مریم را وادار ساخته ایم تا گل سرخ به بار آورد، حالا گل مریم از کجا گل سرخ بیاورد؟ آن گل های سرخ، مصنوعی خواهند بود و گلهای مریم، در اعماق دلشان خواهند گریست و شرمسار خواهند بود که "مابه قدر کافی شهامت نداشته ایم تا بر علیه جمعیت عصیان کنیم. آنان گلهای مصنوعی را بر ما تحمیل کرده اند و ما گل های واقعی خودمان را داریم که عصاره هایمان برای آن جاری هستند، ولی قادر نیستیم تا گل های واقعی خود را نشان بدهیم." به شما همه چیزی آموخته اند، ولی نیاموخته اند تا خودتان باشید! این زشت ترین نوع جامعه است زیرا همه را رنجور ساخته است. در مورد یک استاد ادبیات در دانشگاه شنیده ام که از دانشگاه بازنشسته می شد. تمام استادهای دانشگاه و دوستانش گرد هم آمده بودند تا بازنشستگی او را جشن بگیرند. ولی ناگهان متوجه شدند که او گم شده است. یکی از دوستانش که وکیل بود در پی او رفت. شاید به باغ رفته باشد، ولی آنجا چه می کرد؟ زیر درختی نشسته بود. این وکیل نزدیک ترین و قدیمی ترین دوست او بود. از او پرسید، "اینجا چه می کنی؟" او گفت، "اینجا چه می کنم؟ یادت می آید پنجاه سال پیش را نزد تو آمدم و گفتم که می خواهم زنم را به قتل برسانم؟ و تو گفتی «چنین کاری نکن وگرنه پنجاه سال در زندان خواهی بود، در این فکر هستم که اگر به حرف تو گوش نداده بودم، امروز از زندان بیرون آمده بودم و آزاد بودم. من چنان خشمگین هستم که گاهی اوقات میل پیدا می کنم . چرا دست کم تو را نکشم؟! اینک من هفتاد و پنج سال دارم. حتی اگر مرا به پنجاه سال زندان محکوم کنند، نمی توانند مرا پنجاه سال در زندان نگه دارند. من ظرف پنج یا هفت سال خواهم مرد. ولی تو یک دوست نبودی، تو ثابت کردی که بزرگترین دشمن من هستی" بودن آنگونه که نمی خواهی باشی، بودن با کسی که نمی خواهی با او باشی و انجام کاری که نمی خواهی انجام بدهی، پایه و اساس تمام مصیبت های شماست. و جامعه از یکسو ترتیبی داده که همه رنجور باشند و از سویی دیگر همان جامعه از شما انتظار دارد که رنج خود را نشان ندهید، دست کم نه در حضور جمع، نه آشکارا این یک امر خصوصی است. جامعه رنج را آفریده است، و این در واقع، به همه مربوط است، نه اینکه یک امر خصوصی باشد. همان جامعه که تمام دلایل مصیبت را در تو خلق کرده، نهایتا به تو می گوید، "رنج تو مربوط به خودت است، ولی وقتی بیرون می آیی، با لبخند بیرون بیا. چهره مصیبت بار خودت را به مردم نشان نده!؟" و این را آداب معاشرت و فرهنگ می خوانند. این در اساس، نفاق است و تا زمانی که فرد تصمیم نگیرد که، "من خودم خواهم بود، به هر قیمتی، چه مورد سرزنش باشم، چه قبولم نکنند و به من احترام نگذارند. همه چیز خوب است ولی من نمی توانم تظاهر کنم که کس دیگری هستم." این تصمیم و این اعلام، این اعلام آزادی، آزادی از وزنه جمع، به وجود طبیعی تو، به فردیت تو زایشی دوباره می بخشد. آنگاه نیازی به نقاب نداری. آنگاه می توانی به سادگی خودت باشی، درست همانطور که هستی، و لحظه ای که بتوانی فقط خودت باشی، آرامشی عظیمی که ورای ادراک است تو را فرا خواهد گرفت.
#اشو
#زبان_از_یاد_رفته_دل
انسان معمولا در تاریکی به سر میبرد. تاریکی ابتدا یک ضرورت اساسی برای رشد است. درون رحم مادر تاریک است. این تاریکی لازم است، زیرا نور ممکن است رشد جنین را مختل کند. جنین بسیار حساس و ظریف است و به محیطی تاریک برای رشد نیازمند است.
او بیست و چهار ساعت شبانه روز را در شکم مادرش میخوابد. در آن ۹ ماهی که جنین در شکم مادرش به سر میبرد، پیوسته در حال رشد است و نباید هیچ اخلالی در آن ایجاد کرد و گرنه انرژی او منحرف میشود.
همه چیز ابتدا در تاریکی رشد میکند: بذر را درون سوراخ تاریکی که قبلا کندهاند قرار میدهند. اگر بذر را روی زمین بکارند ممکن است از رشد باز بماند، زیرا در برابر نوری شدید قرار میگیرد.
بذر به دل زمین نیاز دارد تا درون آن رشد کند، زیرا آنجا تاریک است. آن گاه بذر شروع به رشد میکند و به سطح زمین بالا میآید. سپس رو به سوی خورشید و ماه و ستارگان اوج میگیرد. نوزاد متولد میشود. جسم او نور را میبیند اما روحش همچنان در تاریکی میماند.
و اين تاریکی را تنها از راه مراقبه میتوان برطرف کرد. پس مراقبه تو را دوباره متولد میسازد.
در نخستین_تولد، جسم تو متولد میشود و در دومین_تولد، روح تو.
جسم تو در زمین و در نور قرار دارد. اینک به زمین دیگری نیاز داری تا روح و روانت نیز نور را ببیند. نور نام دیگر هستی است آن گاه که تو در این نور متولد شوی، روشنی مییابی. تو و نور دو چیز جدا از هم نیستید. تو مشاهده کننده نیستی و نور مشاهده شونده نیست . تو با نور یکی شدهای. خودت نور هستی...
#اشو
📅 #دوشنبه #روز۱۲ #اردیبهشت #سال۱۴۰۱
او بیست و چهار ساعت شبانه روز را در شکم مادرش میخوابد. در آن ۹ ماهی که جنین در شکم مادرش به سر میبرد، پیوسته در حال رشد است و نباید هیچ اخلالی در آن ایجاد کرد و گرنه انرژی او منحرف میشود.
همه چیز ابتدا در تاریکی رشد میکند: بذر را درون سوراخ تاریکی که قبلا کندهاند قرار میدهند. اگر بذر را روی زمین بکارند ممکن است از رشد باز بماند، زیرا در برابر نوری شدید قرار میگیرد.
بذر به دل زمین نیاز دارد تا درون آن رشد کند، زیرا آنجا تاریک است. آن گاه بذر شروع به رشد میکند و به سطح زمین بالا میآید. سپس رو به سوی خورشید و ماه و ستارگان اوج میگیرد. نوزاد متولد میشود. جسم او نور را میبیند اما روحش همچنان در تاریکی میماند.
و اين تاریکی را تنها از راه مراقبه میتوان برطرف کرد. پس مراقبه تو را دوباره متولد میسازد.
در نخستین_تولد، جسم تو متولد میشود و در دومین_تولد، روح تو.
جسم تو در زمین و در نور قرار دارد. اینک به زمین دیگری نیاز داری تا روح و روانت نیز نور را ببیند. نور نام دیگر هستی است آن گاه که تو در این نور متولد شوی، روشنی مییابی. تو و نور دو چیز جدا از هم نیستید. تو مشاهده کننده نیستی و نور مشاهده شونده نیست . تو با نور یکی شدهای. خودت نور هستی...
#اشو
📅 #دوشنبه #روز۱۲ #اردیبهشت #سال۱۴۰۱
#بخشش_نه_صدقه 🔷🔹🔹
#اشو_عزیز: آیا شما با "صدقه و بخشش" مخالفید؟
همه ادیان بر صدقه و بخشش تاکید بسیار دارند. علت آن است که انسان همیشه نسبت به پول نوعی احساس گناه دارد. توصیه و تاکید بر دادن صدقات نیز بخاطر آن است که این احساس تخفیف پیدا کند. هرگاه پولدار باشید ناخود آگاه در برابر مردم فقیر احساس گناه میکنید. صدقه دادن بار گناهانتان را سبک میکند.
#با_خودتان_میگویید:
من کار خیری انجام میدهم، یک بیمارستان یا مدرسه میسازم. به سازمانهای خیریه کمک میکنم. با این افکار احساس شادی میکنید.
صدقه دادن نشانه تقوی نیست. بلکه نوعی ابراز تاسف است بخاطر اعمالی که برای به چنگ آوردن ثروت انجام دادهاید. مثلا صد روپیه بدست آوردهاید، و ده روپیهاش را صدقه میدهید. با این کار نفستان احساس امنیت میکند.
به خدا میگویید: "من در این معامله هم سود بردم و هم به فقرا کمک کردم. "اما من در مورد صدقه حرفی نمیزنم، بلکه از شریک شدن و سهیم شدن حرف میزنم. میگویم: اگر چیزی داری آن را قسمت کن. نه بخاطر آنکه به دیگران کمک کنی. با قسمت کردن و سهیم شدن، انسان رشد میکند. هر چه بیشتر سهیم شوی بیشتر رشد میکنی.
بخشش فقط دادن پول به دیگری نیست، ممکن است مرد ثروتمندی از عشق تهی باشد، عشقات را با او تقسیم کن. شاید فقیری عشق را بشناسد، اما بسیار گرسنه باشد، غذایت را با او سهیم شو. شاید ثروتمندی از آگاهی بیبهره باشد، آگاهی و درکت را با او سهیم شو.
"فقیر هزارو یک شکل دارد". هر چه که دارید، قسمت کنید. اما بدانید هدفم از این حرفها این نیست که این سهیم شدن از شما انسان با تقوایی میسازد و یا در بهشت جای خواهید داشت.
قسمت کردن با صدقه دادن متفاوت است. اینجا صحبت از داشتن یا نداشتن طرف مقابل نیست. شریک شدن بر اثر وفور و فراوانی است، اما صدقه دادن بخاطر نیاز و فقر دیگری است. در صدقه دادن به نظر میآید که شما توانا و بالاترید و نفر مقابل پایین و پست و درمانده است. یک گداست و او به شما نیاز دارد. من این را نمیپسندم.
اینکه احساس کنید شما توانگرید و او محتاج شماست، این احساسی زشت و غیر انسانی است. اما در سهیم شدن این گونه نیست. وقتی آنچه که در اختیار دارید، حتی اگر به کوچکی یک لبخند باشد با دیگران قسمت میکنید، بدون اینکه به داشتن و نداشتن طرف مقابل نگاه کنید، احساس شادی عظیم خواهید کرد.
کسی که فقط پول روی پول میگذارد، آدم خوشحالی نیست. او همیشه عبوس و نگران است و آرامش ندارد و نمیتواند لذتی ببرد. چرا که برای لذت بردن، انسان باید با دیگران شریک شود. زیرا همه لذات و شادیها، نوعی شراکت و سهیم شدن است. 🔷🔹🔹
#اشو
#خودشناسی_آغاز_خردمندیستღ
Join us @OCEAN_OM 🔚
📅 #دوشنبه #روز۹ #آبان #سال۱۴۰۱
#اشو_عزیز: آیا شما با "صدقه و بخشش" مخالفید؟
همه ادیان بر صدقه و بخشش تاکید بسیار دارند. علت آن است که انسان همیشه نسبت به پول نوعی احساس گناه دارد. توصیه و تاکید بر دادن صدقات نیز بخاطر آن است که این احساس تخفیف پیدا کند. هرگاه پولدار باشید ناخود آگاه در برابر مردم فقیر احساس گناه میکنید. صدقه دادن بار گناهانتان را سبک میکند.
#با_خودتان_میگویید:
من کار خیری انجام میدهم، یک بیمارستان یا مدرسه میسازم. به سازمانهای خیریه کمک میکنم. با این افکار احساس شادی میکنید.
صدقه دادن نشانه تقوی نیست. بلکه نوعی ابراز تاسف است بخاطر اعمالی که برای به چنگ آوردن ثروت انجام دادهاید. مثلا صد روپیه بدست آوردهاید، و ده روپیهاش را صدقه میدهید. با این کار نفستان احساس امنیت میکند.
به خدا میگویید: "من در این معامله هم سود بردم و هم به فقرا کمک کردم. "اما من در مورد صدقه حرفی نمیزنم، بلکه از شریک شدن و سهیم شدن حرف میزنم. میگویم: اگر چیزی داری آن را قسمت کن. نه بخاطر آنکه به دیگران کمک کنی. با قسمت کردن و سهیم شدن، انسان رشد میکند. هر چه بیشتر سهیم شوی بیشتر رشد میکنی.
بخشش فقط دادن پول به دیگری نیست، ممکن است مرد ثروتمندی از عشق تهی باشد، عشقات را با او تقسیم کن. شاید فقیری عشق را بشناسد، اما بسیار گرسنه باشد، غذایت را با او سهیم شو. شاید ثروتمندی از آگاهی بیبهره باشد، آگاهی و درکت را با او سهیم شو.
"فقیر هزارو یک شکل دارد". هر چه که دارید، قسمت کنید. اما بدانید هدفم از این حرفها این نیست که این سهیم شدن از شما انسان با تقوایی میسازد و یا در بهشت جای خواهید داشت.
قسمت کردن با صدقه دادن متفاوت است. اینجا صحبت از داشتن یا نداشتن طرف مقابل نیست. شریک شدن بر اثر وفور و فراوانی است، اما صدقه دادن بخاطر نیاز و فقر دیگری است. در صدقه دادن به نظر میآید که شما توانا و بالاترید و نفر مقابل پایین و پست و درمانده است. یک گداست و او به شما نیاز دارد. من این را نمیپسندم.
اینکه احساس کنید شما توانگرید و او محتاج شماست، این احساسی زشت و غیر انسانی است. اما در سهیم شدن این گونه نیست. وقتی آنچه که در اختیار دارید، حتی اگر به کوچکی یک لبخند باشد با دیگران قسمت میکنید، بدون اینکه به داشتن و نداشتن طرف مقابل نگاه کنید، احساس شادی عظیم خواهید کرد.
کسی که فقط پول روی پول میگذارد، آدم خوشحالی نیست. او همیشه عبوس و نگران است و آرامش ندارد و نمیتواند لذتی ببرد. چرا که برای لذت بردن، انسان باید با دیگران شریک شود. زیرا همه لذات و شادیها، نوعی شراکت و سهیم شدن است. 🔷🔹🔹
#اشو
#خودشناسی_آغاز_خردمندیستღ
Join us @OCEAN_OM 🔚
📅 #دوشنبه #روز۹ #آبان #سال۱۴۰۱
شما مستمر در حال آفریدن
زندگی خویش هستید.
ما همواره به خلق امکانات و احتمالات در پیرامون خود ادامه میدهیم و هنگامی که آنها روی می دهند، شگفت زده میشویم ...
فقط به ایده ها و باورهای خود نسبت به هر چیزی بنگرید و ببینید که آنها چگونه زندگی شما را خلق می کنند.
کسی که فکر میکند بسیار ناتوان و بدبخت است، با این ایده واقعیت زندگی خودش را می آفریند. و او هر چه بیشتر پیش میرود در میابد که گویا نشان بدبختی بر پیشانی اش خورده و آن را باور میکند.
و این ایده از رهگذر بروز واکنش بیشتر به اجرا در میآید و او بیش از پیش در چرخه بی رحمانه کاشت بذر بدبختی و برداشت آن گرفتار میشود.
انسانی که فکر کند موفق میشود،
موفق هم میشود.
انسانی که فکر می کند ثروتمند میشود، ثروتمند هم میشود و انسانی که فکر میکند ثروتمند نمی شود، فقیر باقی میماند.
این را امتحان کنید.
و متعجب خواهید شد.
برخی اوقات نمی توانید آن را باور کنید. انسانی که فکر میکند هیچکس را نخواهد یافت که با او دوست شود، هیچکس را پیدا نخواهد کرد.
او یک دیوار چین به گرد خود آفریده است و این دیوار خلقت خود اوست.
وی در دسترس هیچ کس نیست.
اگر فکر کنی زندگی سراسر رنج و بدبختی است، قطعاً همین طور است.
رنج و بدبختی بر سرت آوار خواهد شد.
همه چیز به آنچه در درونت میگذرد بستگی دارد.
فقط کافیست ایده های خود را نظاره کنید، شما مستمر در حال آفریدن زندگی خویش هستید و دارید زندگی خود را تولید میکنید.
بخاطر داشته باش:
زندگی عمر کردن نیست
بلکه رشد کردن است.
عمر کردن کاری است که
از همه حیوانات بر می آید.
اما رشد کردن هدف والای انسان است که عده معدودی میتوانند ادعایش را داشته باشند ...
#اشو
#کتاب_خرد
#زمین_نو
📅 #شنبه #روز۱۳ #بهمن #سال۱۴۰۳
زندگی خویش هستید.
ما همواره به خلق امکانات و احتمالات در پیرامون خود ادامه میدهیم و هنگامی که آنها روی می دهند، شگفت زده میشویم ...
فقط به ایده ها و باورهای خود نسبت به هر چیزی بنگرید و ببینید که آنها چگونه زندگی شما را خلق می کنند.
کسی که فکر میکند بسیار ناتوان و بدبخت است، با این ایده واقعیت زندگی خودش را می آفریند. و او هر چه بیشتر پیش میرود در میابد که گویا نشان بدبختی بر پیشانی اش خورده و آن را باور میکند.
و این ایده از رهگذر بروز واکنش بیشتر به اجرا در میآید و او بیش از پیش در چرخه بی رحمانه کاشت بذر بدبختی و برداشت آن گرفتار میشود.
انسانی که فکر کند موفق میشود،
موفق هم میشود.
انسانی که فکر می کند ثروتمند میشود، ثروتمند هم میشود و انسانی که فکر میکند ثروتمند نمی شود، فقیر باقی میماند.
این را امتحان کنید.
و متعجب خواهید شد.
برخی اوقات نمی توانید آن را باور کنید. انسانی که فکر میکند هیچکس را نخواهد یافت که با او دوست شود، هیچکس را پیدا نخواهد کرد.
او یک دیوار چین به گرد خود آفریده است و این دیوار خلقت خود اوست.
وی در دسترس هیچ کس نیست.
اگر فکر کنی زندگی سراسر رنج و بدبختی است، قطعاً همین طور است.
رنج و بدبختی بر سرت آوار خواهد شد.
همه چیز به آنچه در درونت میگذرد بستگی دارد.
فقط کافیست ایده های خود را نظاره کنید، شما مستمر در حال آفریدن زندگی خویش هستید و دارید زندگی خود را تولید میکنید.
بخاطر داشته باش:
زندگی عمر کردن نیست
بلکه رشد کردن است.
عمر کردن کاری است که
از همه حیوانات بر می آید.
اما رشد کردن هدف والای انسان است که عده معدودی میتوانند ادعایش را داشته باشند ...
#اشو
#کتاب_خرد
#زمین_نو
📅 #شنبه #روز۱۳ #بهمن #سال۱۴۰۳