زندگی - استاد ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
💠 #یاد
🔹 امیر هوشنگ ابتهاج (۶ اسفند ۱۳۰۶ – ۱۹ مرداد ۱۴۰۱) متخلص به هـ. ا. سایه، شاعر و پژوهشگر
🔹 زندگی
چه فکر می کنی، که بادبان شکسته
زورق ِ شکسته ایست زندگی؟
در این خراب ِ ریخته که رنگ ِ عافیت ازو گریخته
به بُن رسیده راه بسته ایست زندگی؟ ...
نگاه کن هنوز آن بلند ِ دور آن سپیده
آن شکوفه زار ِ انفجار ِ نور کهربای آرزوست
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز ...
🔹 چه فکر می کنی
جهان چو آبگینه شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه درکمین درههای این غروب تنگ
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
«امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش»
#هوشنگ_ابتهاج
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹 امیر هوشنگ ابتهاج (۶ اسفند ۱۳۰۶ – ۱۹ مرداد ۱۴۰۱) متخلص به هـ. ا. سایه، شاعر و پژوهشگر
🔹 زندگی
چه فکر می کنی، که بادبان شکسته
زورق ِ شکسته ایست زندگی؟
در این خراب ِ ریخته که رنگ ِ عافیت ازو گریخته
به بُن رسیده راه بسته ایست زندگی؟ ...
نگاه کن هنوز آن بلند ِ دور آن سپیده
آن شکوفه زار ِ انفجار ِ نور کهربای آرزوست
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز ...
🔹 چه فکر می کنی
جهان چو آبگینه شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه درکمین درههای این غروب تنگ
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
«امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش»
#هوشنگ_ابتهاج
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
#محمد_مختاری
(۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ – ۱۲ آذر ۱۳۷۷) شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد و از فعالان کانون نویسندگان
🔹 مختاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد زاده شد و در روز پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت. مقامهای قضایی بعدها اعلام کردند جسد محمد مختاری روز ۱۳ آذر در پشت کارخانه سیمان ری از سوی عابران کشف و به عنوان مجهول الهویه به پزشکی قانونی تحویل داده شد.
🔺از کتاب "تمرین مدارا" نوشته محمد مختاری
در تاریخ فرهنگی دیرینهی ما، بهترین راه برای حفظ مناسبات مسلط این دانسته شده است که پرسش به یک رفتار نهادی تبدیل نشود. پیداست که این عارضه هم برآمد مناسبات مسلط بوده است، و هم مؤثر در بقای مناسبات مسلط. کسی نباید به پرسیدن عادت میکرده است. پس روانشناسی اجتماعی ما اهل پرسش نشده است. تاریخ استبدادی ۲۵۰۰ساله پرسیدن را برنمیتافته است.
پرسیدن ریشهی تفکر انتقادی است. ریشهی دانستن، خِرَد است. و پرسیدن کاربرد آزادانهی خرد است. زمانی کانت گفته بود: «جرأت کن که بدانی.» جرأت داشته باش که خرد خود را به کار گیری. یعنی پرسیدن ترکیب آزادی و خرد است و تبلور خرد در آزادی ست. این شعار عصر مدرن است. برای استقرار این رفتار، چیزهایی لازم است که ما نداشتهایم. فرهنگی لازم است که ما نداشتهایم. ما این گرایش و برداشت را نداشتهایم که آزادی یعنی از خرد خود در همه چیز آشکار استفاده کردن.
برای عادت کردن به پرسش، ابتدا باید به خود «حق» پرسش عادت کرد. یعنی اول باید دریافت که هر کسی «حق» دارد بپرسد. و اساسا هر کسی حق حضور و نظر و انتخاب و رأی و پرسش و تعیین سرنوشت دارد...
🔻 آثار
▪️اشعار
• پنجاه و هفت. تهران: شباهنگ، ۱۳۵۷.
•بر شانه فلات. تهران: توس، ۱۳۵۶.
•در وهم سندباد: (مجموعه شعر). تهران: انتشارات پیوند، ۱۳۵۸.
•سحابی خاکستری (۱۳۶۵–۱۳۷۰) و پانزده •شعر از خیابان بزرگ (۱۳۶۵–۱۳۶۸). تهران: توس، ۱۳۷۸.
•قصیدههای هاویه. تهران: آرمان، ۱۳۵۶.
•آرایش درونی (یک شعر بلند). تهران: توس، ۱۳۷۸.
•منظومه ایرانی. تهران: قطره، ۱۳۶۹.
•وزن دنیا: مجموعه اشعار. تهران: توس، ۱۳۷۸.
•مجموعهاشعار محمد مختاری. مشهد: بوتیمار، ۱۳۹۵.
▪️ترجمهها
•ویرایش تراس، ویکتور. مایاکوفسکی. تهران: کهکشان: دفتر ویراسته، ۱۳۷۶.
•کینگ، مارین. مارینا تسوتایوا. تهران: کهکشان: دفتر ویراسته، ۱۳۷۳.
•درایور، سام. آنا آخماتووا. تهران: کهکشان: دفتر ویراسته، ۱۳۷۵.
▪️سایر آثار
• اسطوره زال: تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی. تهران: نشر آگه، ۱۳۶۹.
• انسان در شعر معاصر، یا، (درک حضور دیگری): با تحلیل شعر نیما، شاملو، اخوان، فرخزاد. تهران: توس، ۱۳۷۸.
• تمرین مدارا: (بیست مقاله در بازخوانی فرهنگ و…). تهران: ویستار، ۱۳۷۷.
•چشم مرکب (نواندیشی از نگاه شعر معاصر). تهران: توس، ۱۳۷۸.
•حماسه در رمز و راز ملی. تهران: نشر قطره، ۱۳۶۸.
•زاده اضطراب جهان (۱۵۰ شعر از ۱۲ شاعر اروپایی). تهران: سمر، ۱۳۷۱.
• منوچهر آتشی. تهران: توس، ۱۳۷۸.
• هفتاد سال عاشقانه: تحلیلی از ذهنیت غنایی معاصر و گزینهٔ شعر ۲۰۰ شاعر ۱۳۷۰–۱۳۰۰. تهران: تیراژه، ۱۳۷۷.
#زادروز
#نویسنده
#محمد_مختاری
#قتلهای_زنجیره_ای
#کانون_نویسندگان_ایران
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/163
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
#محمد_مختاری
(۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ – ۱۲ آذر ۱۳۷۷) شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد و از فعالان کانون نویسندگان
🔹 مختاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد زاده شد و در روز پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت. مقامهای قضایی بعدها اعلام کردند جسد محمد مختاری روز ۱۳ آذر در پشت کارخانه سیمان ری از سوی عابران کشف و به عنوان مجهول الهویه به پزشکی قانونی تحویل داده شد.
🔺از کتاب "تمرین مدارا" نوشته محمد مختاری
در تاریخ فرهنگی دیرینهی ما، بهترین راه برای حفظ مناسبات مسلط این دانسته شده است که پرسش به یک رفتار نهادی تبدیل نشود. پیداست که این عارضه هم برآمد مناسبات مسلط بوده است، و هم مؤثر در بقای مناسبات مسلط. کسی نباید به پرسیدن عادت میکرده است. پس روانشناسی اجتماعی ما اهل پرسش نشده است. تاریخ استبدادی ۲۵۰۰ساله پرسیدن را برنمیتافته است.
پرسیدن ریشهی تفکر انتقادی است. ریشهی دانستن، خِرَد است. و پرسیدن کاربرد آزادانهی خرد است. زمانی کانت گفته بود: «جرأت کن که بدانی.» جرأت داشته باش که خرد خود را به کار گیری. یعنی پرسیدن ترکیب آزادی و خرد است و تبلور خرد در آزادی ست. این شعار عصر مدرن است. برای استقرار این رفتار، چیزهایی لازم است که ما نداشتهایم. فرهنگی لازم است که ما نداشتهایم. ما این گرایش و برداشت را نداشتهایم که آزادی یعنی از خرد خود در همه چیز آشکار استفاده کردن.
برای عادت کردن به پرسش، ابتدا باید به خود «حق» پرسش عادت کرد. یعنی اول باید دریافت که هر کسی «حق» دارد بپرسد. و اساسا هر کسی حق حضور و نظر و انتخاب و رأی و پرسش و تعیین سرنوشت دارد...
🔻 آثار
▪️اشعار
• پنجاه و هفت. تهران: شباهنگ، ۱۳۵۷.
•بر شانه فلات. تهران: توس، ۱۳۵۶.
•در وهم سندباد: (مجموعه شعر). تهران: انتشارات پیوند، ۱۳۵۸.
•سحابی خاکستری (۱۳۶۵–۱۳۷۰) و پانزده •شعر از خیابان بزرگ (۱۳۶۵–۱۳۶۸). تهران: توس، ۱۳۷۸.
•قصیدههای هاویه. تهران: آرمان، ۱۳۵۶.
•آرایش درونی (یک شعر بلند). تهران: توس، ۱۳۷۸.
•منظومه ایرانی. تهران: قطره، ۱۳۶۹.
•وزن دنیا: مجموعه اشعار. تهران: توس، ۱۳۷۸.
•مجموعهاشعار محمد مختاری. مشهد: بوتیمار، ۱۳۹۵.
▪️ترجمهها
•ویرایش تراس، ویکتور. مایاکوفسکی. تهران: کهکشان: دفتر ویراسته، ۱۳۷۶.
•کینگ، مارین. مارینا تسوتایوا. تهران: کهکشان: دفتر ویراسته، ۱۳۷۳.
•درایور، سام. آنا آخماتووا. تهران: کهکشان: دفتر ویراسته، ۱۳۷۵.
▪️سایر آثار
• اسطوره زال: تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی. تهران: نشر آگه، ۱۳۶۹.
• انسان در شعر معاصر، یا، (درک حضور دیگری): با تحلیل شعر نیما، شاملو، اخوان، فرخزاد. تهران: توس، ۱۳۷۸.
• تمرین مدارا: (بیست مقاله در بازخوانی فرهنگ و…). تهران: ویستار، ۱۳۷۷.
•چشم مرکب (نواندیشی از نگاه شعر معاصر). تهران: توس، ۱۳۷۸.
•حماسه در رمز و راز ملی. تهران: نشر قطره، ۱۳۶۸.
•زاده اضطراب جهان (۱۵۰ شعر از ۱۲ شاعر اروپایی). تهران: سمر، ۱۳۷۱.
• منوچهر آتشی. تهران: توس، ۱۳۷۸.
• هفتاد سال عاشقانه: تحلیلی از ذهنیت غنایی معاصر و گزینهٔ شعر ۲۰۰ شاعر ۱۳۷۰–۱۳۰۰. تهران: تیراژه، ۱۳۷۷.
#زادروز
#نویسنده
#محمد_مختاری
#قتلهای_زنجیره_ای
#کانون_نویسندگان_ایران
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/163
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
🔺 جبار باغچهبان، معلم دنیای سکوت
✍نوشته محمد امیری
🔹جبارعسکرزاده (باغچهبان)، از پیشگامان آموزش و پرورش نو در ایران، ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ خورشیدی، در شهر ایروان، پایتخت ارمنستان، زاده شد...؛ پدرش از ایرانیان مهاجری بود که در ایروان، به کار معماری و شیرینیپزی اشتغال داشت. جبار به سبب سختگیری پدرش نتوانست به مدرسههای نو راه یابد. دوران آموزش او در کودکی و نوجوانی در مسجدها و نزد یک روحانی به قرائت قرآن و سپس زبان فارسی پرداخت. از ۱۵ سالگی به ناچار درس و مشق را رها کرد و برای گذران زندگی، همچون پدر، به کار معماری و شیرینیپزی پرداخت...؛ در سال ۱۲۸۴ شمسی در هنگامه درگیریهای ارمنیان و مسلمانان قفقاز به زندان افتاد. در آنجا با همکاری یکی از همبندان خود مجله فکاهی "ملانهیب" را منتشرکرد...
🔹او خبرنگار روزنامه قفقاز و از طنزنویسان و شاعران روزنامه فکاهی ملانصرالدین و مدیر مجله فکاهی لکلک ایروان بود...؛ در سال ۱۲۹۸ شمسی، جبار با کاروان آوارگان جنگ از راه جلفا به ایران آمد. پس از پشت سرگذاشتن دشواریهای بسیار و بیماریهای سخت به مرند رفت و در دبستان احمدیه آن شهر آموزگار شد....؛ عسکرزاده در سال ۱۳۰۳، پس از بازدید از کودکستان ارمنیان در تبریز، کودکستانی در این شهر بازکرد و نام آن را باغچه اطفال گذاشت و پیشنهاد کرد که مربیان کودکستان را باغچهبان بنامند و برای خود نیز نام خانوادگی باغچهبان را برگزید.
🔹باغچه بان در سال ۱۳۲۲، جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را بنیان گذاشت. سپس آموزشگاه ویژه کر و لالها در منطقه یوسفآباد تهران ساخته شد. او درباره روش کار خود در این آموزشگاه نوشت:
" ... آموزشگاه من هیچ وقت به روی کودکان فقیر بسته نبوده و نخواهد بود... فرق دین و مذهب و ملیت و نژاد و وضع مالی کودکان، هرگز مانعی برای ورود آنها به مدرسه من نبوده و نخواهد بود، و یگانه شرط تحصیل در مدرسه من، کر بودن و بر اثر آن لال ماندن یک کودک است، نه چیز دیگری..."
🔹باغچهبان در سال ۱۳۲۵، ابزاری به نام تلفن گنگ، برای رساندن صوت از راه دندان به مرکز شنوایی اختراع کرد و آن را به نام خود به ثبت رساند. باغچه بان از سال ۱۳۲۳ تا سال ۱۳۲۶، مجله زبان را منتشرکرد. در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶، با وزیر آموزش و پرورش، که از دانشآموختگان آمریکا بود، ناسازی پیداکرد. فرزندش، ثمین باغچهبان، دراینباره نوشته است:
" وزیر هرجور چوبی را لای چرخ او میگذاشت، تهمتهای سیاسی به او میزد، حقوقش را کم میکرد... میگفت مدرک تحصیلی ندارد و... "
- پدرم در جواب به این مهملات، مقاله تند و تیزی نوشت:
" آقای وزیر، من مانند فلانی برلن ندیده و مثل فلانی از پاریس نیامدهام.... قدرت من، فکر من، معلومات من و ایمان من، همه ایرانی است...؛ نه مثل تو کسب شرف کردهای از آمریکا. من انفاس پیغمبری را از زردشت، حس نوع پروری را از سعدی، قدرت تشخیص را از بوعلی و جسارت سربازی را از فردوسی... جرات انقلاب را از کاوه به ارث بردهام... من این دعوا را با شما در موقعی شروع کردهام که شما وزیر هستید و من آموزگاری بیش نیستم. من نمیتوانم در برابر ظلم و ستم و دروغ، مانند گوسفندی ساکت بمانم و تسلیم بشوم، زیرا در این صورت پرورش یافتگان من نیز اخلاق گوسفندی پیدا خواهند کرد..."
🔹باغچهبان در سال ۱۳۳۰، کانون کر و لالها را پایهگذاری کرد. در سال ۱۳۳۲ در آموزشگاه خود، دوره یکسالهای، برای تربیت آموزگار ویژه کر و لالها ترتیب داد. دانشآموختگان این دوره در همان آموزشگاه به کار پرداختند. باغچهبان در سال پایانی زندگی خود جمعیت سلام یا گرامیداشت را برای بزرگداشت نیکوکاران بنیان نهاد.
🔹باغچهبان افزون بر شماری از کتابهای کودکان همچون "زندگی کودکان"، "پیر و ترب"، "گرگ و چوپان"، ..."درخت مروارید"، آثاری در زمینه آموزش الفبا منتشر کرد...، "اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنجساله ناشنوایان برای آموزش زبان و حرفه"، کتاب "الفبای سربازان"، کتاب "حساب"و...از جمله دیگر آثار او برای بزرگسالان هستند.
🔹ثمین، فرزند باغچهبان، درباره روزهای پایانی زندگی پدرش نوشته است:
"" در آخرین روز آبان ماه ۱۳۴۵، دیروقت شب تلفن زنگ زد. از آموزشگاه خبردادند که حال پدرم بدشده، خودمان را فورا برسانیم... ؛ وقتی مامورین آمبولانس با شتاب زدگی او را بر روی برانکارد خوابانده و با سرعت از راهروی آموزشگاه میگذشتند، داد زد:
" خداحافظ آموزشگاه، خداحافظ آموزگاران، خداحافظ شاگردانم " "".
- باغچهبان در ۴ آذرماه سال ۱۳۴۵ چشم از جهان فروبست.
(https://s8.uupload.ir/files/%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C_(37)_2oci.jpeg)
#زادروز_جبار_باغچه_بان
📚 تاریخ ادبیات کودکان ایران، محمد هادی محمدی و زهره قائینی، جلد هفتم، تهران، شرکت نشر چیستا، صفحات ۹۵۴-۹۵۸.
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺 جبار باغچهبان، معلم دنیای سکوت
✍نوشته محمد امیری
🔹جبارعسکرزاده (باغچهبان)، از پیشگامان آموزش و پرورش نو در ایران، ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ خورشیدی، در شهر ایروان، پایتخت ارمنستان، زاده شد...؛ پدرش از ایرانیان مهاجری بود که در ایروان، به کار معماری و شیرینیپزی اشتغال داشت. جبار به سبب سختگیری پدرش نتوانست به مدرسههای نو راه یابد. دوران آموزش او در کودکی و نوجوانی در مسجدها و نزد یک روحانی به قرائت قرآن و سپس زبان فارسی پرداخت. از ۱۵ سالگی به ناچار درس و مشق را رها کرد و برای گذران زندگی، همچون پدر، به کار معماری و شیرینیپزی پرداخت...؛ در سال ۱۲۸۴ شمسی در هنگامه درگیریهای ارمنیان و مسلمانان قفقاز به زندان افتاد. در آنجا با همکاری یکی از همبندان خود مجله فکاهی "ملانهیب" را منتشرکرد...
🔹او خبرنگار روزنامه قفقاز و از طنزنویسان و شاعران روزنامه فکاهی ملانصرالدین و مدیر مجله فکاهی لکلک ایروان بود...؛ در سال ۱۲۹۸ شمسی، جبار با کاروان آوارگان جنگ از راه جلفا به ایران آمد. پس از پشت سرگذاشتن دشواریهای بسیار و بیماریهای سخت به مرند رفت و در دبستان احمدیه آن شهر آموزگار شد....؛ عسکرزاده در سال ۱۳۰۳، پس از بازدید از کودکستان ارمنیان در تبریز، کودکستانی در این شهر بازکرد و نام آن را باغچه اطفال گذاشت و پیشنهاد کرد که مربیان کودکستان را باغچهبان بنامند و برای خود نیز نام خانوادگی باغچهبان را برگزید.
🔹باغچه بان در سال ۱۳۲۲، جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را بنیان گذاشت. سپس آموزشگاه ویژه کر و لالها در منطقه یوسفآباد تهران ساخته شد. او درباره روش کار خود در این آموزشگاه نوشت:
" ... آموزشگاه من هیچ وقت به روی کودکان فقیر بسته نبوده و نخواهد بود... فرق دین و مذهب و ملیت و نژاد و وضع مالی کودکان، هرگز مانعی برای ورود آنها به مدرسه من نبوده و نخواهد بود، و یگانه شرط تحصیل در مدرسه من، کر بودن و بر اثر آن لال ماندن یک کودک است، نه چیز دیگری..."
🔹باغچهبان در سال ۱۳۲۵، ابزاری به نام تلفن گنگ، برای رساندن صوت از راه دندان به مرکز شنوایی اختراع کرد و آن را به نام خود به ثبت رساند. باغچه بان از سال ۱۳۲۳ تا سال ۱۳۲۶، مجله زبان را منتشرکرد. در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶، با وزیر آموزش و پرورش، که از دانشآموختگان آمریکا بود، ناسازی پیداکرد. فرزندش، ثمین باغچهبان، دراینباره نوشته است:
" وزیر هرجور چوبی را لای چرخ او میگذاشت، تهمتهای سیاسی به او میزد، حقوقش را کم میکرد... میگفت مدرک تحصیلی ندارد و... "
- پدرم در جواب به این مهملات، مقاله تند و تیزی نوشت:
" آقای وزیر، من مانند فلانی برلن ندیده و مثل فلانی از پاریس نیامدهام.... قدرت من، فکر من، معلومات من و ایمان من، همه ایرانی است...؛ نه مثل تو کسب شرف کردهای از آمریکا. من انفاس پیغمبری را از زردشت، حس نوع پروری را از سعدی، قدرت تشخیص را از بوعلی و جسارت سربازی را از فردوسی... جرات انقلاب را از کاوه به ارث بردهام... من این دعوا را با شما در موقعی شروع کردهام که شما وزیر هستید و من آموزگاری بیش نیستم. من نمیتوانم در برابر ظلم و ستم و دروغ، مانند گوسفندی ساکت بمانم و تسلیم بشوم، زیرا در این صورت پرورش یافتگان من نیز اخلاق گوسفندی پیدا خواهند کرد..."
🔹باغچهبان در سال ۱۳۳۰، کانون کر و لالها را پایهگذاری کرد. در سال ۱۳۳۲ در آموزشگاه خود، دوره یکسالهای، برای تربیت آموزگار ویژه کر و لالها ترتیب داد. دانشآموختگان این دوره در همان آموزشگاه به کار پرداختند. باغچهبان در سال پایانی زندگی خود جمعیت سلام یا گرامیداشت را برای بزرگداشت نیکوکاران بنیان نهاد.
🔹باغچهبان افزون بر شماری از کتابهای کودکان همچون "زندگی کودکان"، "پیر و ترب"، "گرگ و چوپان"، ..."درخت مروارید"، آثاری در زمینه آموزش الفبا منتشر کرد...، "اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنجساله ناشنوایان برای آموزش زبان و حرفه"، کتاب "الفبای سربازان"، کتاب "حساب"و...از جمله دیگر آثار او برای بزرگسالان هستند.
🔹ثمین، فرزند باغچهبان، درباره روزهای پایانی زندگی پدرش نوشته است:
"" در آخرین روز آبان ماه ۱۳۴۵، دیروقت شب تلفن زنگ زد. از آموزشگاه خبردادند که حال پدرم بدشده، خودمان را فورا برسانیم... ؛ وقتی مامورین آمبولانس با شتاب زدگی او را بر روی برانکارد خوابانده و با سرعت از راهروی آموزشگاه میگذشتند، داد زد:
" خداحافظ آموزشگاه، خداحافظ آموزگاران، خداحافظ شاگردانم " "".
- باغچهبان در ۴ آذرماه سال ۱۳۴۵ چشم از جهان فروبست.
(https://s8.uupload.ir/files/%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C_(37)_2oci.jpeg)
#زادروز_جبار_باغچه_بان
📚 تاریخ ادبیات کودکان ایران، محمد هادی محمدی و زهره قائینی، جلد هفتم، تهران، شرکت نشر چیستا، صفحات ۹۵۴-۹۵۸.
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺 امروز تولد کیان پورفلک است؛ یادش گرامی
🔹اجازه تولد گرفتن برای دانش آموز ۹ساله داده نشد.
#کیان_پیرفک
#ایذه
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔹اجازه تولد گرفتن برای دانش آموز ۹ساله داده نشد.
#کیان_پیرفک
#ایذه
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🍃 #زادروز
#توران_میرهادی( ۲۶خرداد۱۳۰۶_۱۸آبان ۱۳۹۵)
نود و ششمین سالروز تولد توران خانم.
توران میرهادی
🔹 "سختی ها به من یاد دادند، همه چیز را غنیمت بشمارم، و تا زمانی که نفس می کشم بکوشم خدمت کنم، و هر کار که از دستم بر می آید، انجام بدهم.
در تمام عمرم هم شاگرد بودهام و هم معلم.
آن چه را که بلد بوده ام، یاد می دادم و آن چه را بلد نبودم یاد می گرفتم.
و این جریان هنوز هم ادامه دارد و چون شاگرد خوبی هستم و بسیار می آموزم خسته نمی شوم.
احترام به اساتید هنوز هم در دل و جان من پا بر جاست."
🔹 «این یک اصل است که ترقی و سعادت یک مملکت ،
نه مربوط به ازدیاد عواید است و نه به جنگ افزارهای پیشرفته، نه به زیبائی بناها و معابد تاریخی،
بلکه ازدیاد عدۀ مردم تربیت شده و فرهنگ دوست است که قدرت واقعی یک سرزمین را میسازد.»
#صلح_را_از_کودکی_باید_آموخت
#تقویم_آموزشی
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#مدارس_نوین
#آشنایی_با_بزرگان
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍃 #زادروز
#توران_میرهادی( ۲۶خرداد۱۳۰۶_۱۸آبان ۱۳۹۵)
نود و ششمین سالروز تولد توران خانم.
توران میرهادی
🔹 "سختی ها به من یاد دادند، همه چیز را غنیمت بشمارم، و تا زمانی که نفس می کشم بکوشم خدمت کنم، و هر کار که از دستم بر می آید، انجام بدهم.
در تمام عمرم هم شاگرد بودهام و هم معلم.
آن چه را که بلد بوده ام، یاد می دادم و آن چه را بلد نبودم یاد می گرفتم.
و این جریان هنوز هم ادامه دارد و چون شاگرد خوبی هستم و بسیار می آموزم خسته نمی شوم.
احترام به اساتید هنوز هم در دل و جان من پا بر جاست."
🔹 «این یک اصل است که ترقی و سعادت یک مملکت ،
نه مربوط به ازدیاد عواید است و نه به جنگ افزارهای پیشرفته، نه به زیبائی بناها و معابد تاریخی،
بلکه ازدیاد عدۀ مردم تربیت شده و فرهنگ دوست است که قدرت واقعی یک سرزمین را میسازد.»
#صلح_را_از_کودکی_باید_آموخت
#تقویم_آموزشی
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#مدارس_نوین
#آشنایی_با_بزرگان
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 #صبحگاه
🔹 #یاد
🥀 #سارینا_اسماعیل_زاده
۱۱ تیر ۱۳۸۵ _ ۱ مهر ۱۴۰۱
🍃 #زادروز
نیاز داشت.
او نیاز داشت؛
به نفس کشیدن.
به دست رو هم گذاشتن.
او نیاز داشت به ترس
به بودنهای بیبهانه
او در مردابِ رویاگوناش زندگی را تقلا میکرد
او نیاز داشت به زیستن
نیاز داشت که وجود داشته باشد
پس دستش را دراز کرد
نمیدانست به چه امیدی
فقط میخواست که قدمی بردارد
او یادش رفته بود که در مرداب است
لجن
نزول
تعفن
انزجار
نفرت
غم
فریادی که دهان ندارد
چشمانی که سو ندارد
آسمانی که رنگ ندارد
پاییزی که باران ندارد
و پایانی که پایان ندارد...
1401/6/26
01:19
✍ #سارینا_اسماعیل_زاده
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔹 #یاد
🥀 #سارینا_اسماعیل_زاده
۱۱ تیر ۱۳۸۵ _ ۱ مهر ۱۴۰۱
🍃 #زادروز
نیاز داشت.
او نیاز داشت؛
به نفس کشیدن.
به دست رو هم گذاشتن.
او نیاز داشت به ترس
به بودنهای بیبهانه
او در مردابِ رویاگوناش زندگی را تقلا میکرد
او نیاز داشت به زیستن
نیاز داشت که وجود داشته باشد
پس دستش را دراز کرد
نمیدانست به چه امیدی
فقط میخواست که قدمی بردارد
او یادش رفته بود که در مرداب است
لجن
نزول
تعفن
انزجار
نفرت
غم
فریادی که دهان ندارد
چشمانی که سو ندارد
آسمانی که رنگ ندارد
پاییزی که باران ندارد
و پایانی که پایان ندارد...
1401/6/26
01:19
✍ #سارینا_اسماعیل_زاده
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
💠 #یاد
🍂 #درگذشت
🔹 #علیاشرف_درویشیان
( زاده ۳ شهریور ۱۳۲۰ کرمانشاه -- درگذشته ۴ آبان ۱۳۹۶ تهران )
معلم، نویسنده
🔹درویشیان داستاننویس و پژوهشگر حوزه ادبیات عامه بود که بسیاری از افسانهها را در کتاب افسانهها و متلهای کردی آورده است.
او درباره قصههای کودکیاش میگفت:
"در زندگی پای قصههای خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادر بزرگم از همه آنها بهتر بود و به آنچه میگفت آگاهی کافی داشت. افسانه را با آب و تاب و با سود جستن از مثلها و اصطلاحات محلی بیان میکرد. آنها را با مسائل روز و نکتههای مورد علاقه ما میآمیخت، آرام و بیشتاب قصه میگفت و عقیده داشت که گفتن متل در روز سبب کسالت و خستگی میشود، بنابراین همیشه شبها و بهویژه پیش از خواب برای ما قصه میگفت. پدرم هم قصهگوی خوبی بود، اما نه به اندازه مادربزرگم. او کم سواد بود و برای ما اشعار حافظ و باباطاهر را میخواند. نخستین کتاب داستانی که بهخانه ما آمد، امیرارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شبهای زمستان برای خانواده میخواندم".
🔹 وی در سال ۱۳۳۷ پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه ۸ سال در روستاهای کرمانشاه و گیلانغرب آموزگار بود.
در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته مشاوره و راهنمای تحصیلی پیش رفت.
🔹 او از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب "از این ولایت" و فعالیتهای سیاسی، ۳ بار دستگیر و ممنوعالقلم شد و ۶ سال بهخاطر انتشار کتابهایش در زندان بود و مجموعه "فصل نان" و قصه "رنگینه" را در زندان نوشت و توسط همسرش بهخارج از زندان فرستاد.
وی در بسیاری از آثارش از جمله در آبشوران، سالهای ابری، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختیهای آن سالها پرداخته است.
🔹 آثار:
_ بیستون
_ آبشوران
_ فصل نان
_ همراه آهنگهای بابام
_ گل طلا وکلاش قرمز
_ ابر سیاه هزار چشم
_ روزنامه دیواری مدرسه ما
_ رنگینه
_ کی برمیگردی داداش جان
_ آتش در کتابخانه بچهها
_ چون و چرا
_ داستانهای محبوب من (۶ جلد)
_ سلول ۱۸
_ سی و دوسال مقاومت در زندان
_ افسانهها و متلهای کردی
_ سالهای ابری (۲ جلد)
_ درشتی (مجموعه داستان کوتاه)
_ مجموعه ۲۰ جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی با همکاری رضا خندان مهابادی
_ واژهنامه گویش کرمانشاهی
_یادمان صمد (صمدبهرنگی)
_ شب آبستن
_ از این ولایت: نشرچشمه
_قصههای آن سالها: نشرچشمه
_ خاطرات صفرخان (صفر قهرمانیان)
#زادروز
#علیاشرف_درویشیان
#نشر_آگاهی
#آشنایی_با_بزرگان
#نابرابری_آموزشی
#نابرابری_اجتماعی
✍یادداشت عبدالرضا قنبری در مورد علی اشرف درویشیان 👇
https://tttttt.me/KSMtehran/2138
https://tttttt.me/KSMtehran/2139
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍂 #درگذشت
🔹 #علیاشرف_درویشیان
( زاده ۳ شهریور ۱۳۲۰ کرمانشاه -- درگذشته ۴ آبان ۱۳۹۶ تهران )
معلم، نویسنده
🔹درویشیان داستاننویس و پژوهشگر حوزه ادبیات عامه بود که بسیاری از افسانهها را در کتاب افسانهها و متلهای کردی آورده است.
او درباره قصههای کودکیاش میگفت:
"در زندگی پای قصههای خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادر بزرگم از همه آنها بهتر بود و به آنچه میگفت آگاهی کافی داشت. افسانه را با آب و تاب و با سود جستن از مثلها و اصطلاحات محلی بیان میکرد. آنها را با مسائل روز و نکتههای مورد علاقه ما میآمیخت، آرام و بیشتاب قصه میگفت و عقیده داشت که گفتن متل در روز سبب کسالت و خستگی میشود، بنابراین همیشه شبها و بهویژه پیش از خواب برای ما قصه میگفت. پدرم هم قصهگوی خوبی بود، اما نه به اندازه مادربزرگم. او کم سواد بود و برای ما اشعار حافظ و باباطاهر را میخواند. نخستین کتاب داستانی که بهخانه ما آمد، امیرارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شبهای زمستان برای خانواده میخواندم".
🔹 وی در سال ۱۳۳۷ پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه ۸ سال در روستاهای کرمانشاه و گیلانغرب آموزگار بود.
در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته مشاوره و راهنمای تحصیلی پیش رفت.
🔹 او از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب "از این ولایت" و فعالیتهای سیاسی، ۳ بار دستگیر و ممنوعالقلم شد و ۶ سال بهخاطر انتشار کتابهایش در زندان بود و مجموعه "فصل نان" و قصه "رنگینه" را در زندان نوشت و توسط همسرش بهخارج از زندان فرستاد.
وی در بسیاری از آثارش از جمله در آبشوران، سالهای ابری، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختیهای آن سالها پرداخته است.
🔹 آثار:
_ بیستون
_ آبشوران
_ فصل نان
_ همراه آهنگهای بابام
_ گل طلا وکلاش قرمز
_ ابر سیاه هزار چشم
_ روزنامه دیواری مدرسه ما
_ رنگینه
_ کی برمیگردی داداش جان
_ آتش در کتابخانه بچهها
_ چون و چرا
_ داستانهای محبوب من (۶ جلد)
_ سلول ۱۸
_ سی و دوسال مقاومت در زندان
_ افسانهها و متلهای کردی
_ سالهای ابری (۲ جلد)
_ درشتی (مجموعه داستان کوتاه)
_ مجموعه ۲۰ جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی با همکاری رضا خندان مهابادی
_ واژهنامه گویش کرمانشاهی
_یادمان صمد (صمدبهرنگی)
_ شب آبستن
_ از این ولایت: نشرچشمه
_قصههای آن سالها: نشرچشمه
_ خاطرات صفرخان (صفر قهرمانیان)
#زادروز
#علیاشرف_درویشیان
#نشر_آگاهی
#آشنایی_با_بزرگان
#نابرابری_آموزشی
#نابرابری_اجتماعی
✍یادداشت عبدالرضا قنبری در مورد علی اشرف درویشیان 👇
https://tttttt.me/KSMtehran/2138
https://tttttt.me/KSMtehran/2139
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #یادداشت
🔹 علی اشرف درویشیان، رفیق فرودستان ص۱
✍ عبدالرضا قنبری
#زادروز
#علیاشرف_درویشیان
🔹 «علی اشرف درویشیان»، شرف قلم، ملقب به لطیف تلخستانی را همه میشناسند. اکنون از میان ما رفت. او در زمینه داستان و پژوهش، کارهای خوبی انجام داده است. «صمد…
🔹 علی اشرف درویشیان، رفیق فرودستان ص۱
✍ عبدالرضا قنبری
#زادروز
#علیاشرف_درویشیان
🔹 «علی اشرف درویشیان»، شرف قلم، ملقب به لطیف تلخستانی را همه میشناسند. اکنون از میان ما رفت. او در زمینه داستان و پژوهش، کارهای خوبی انجام داده است. «صمد…
💠 #یاد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
عشق عمومی
احمد شاملو
💠 #یاد
🔹#احمد_شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴_۲مرداد۱۳۷۹)
🌱 #زادروز
عشق عمومی
...قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند.
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔹#احمد_شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴_۲مرداد۱۳۷۹)
🌱 #زادروز
عشق عمومی
...قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند.
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه
میتوانم در سحرگاه زمستانها
در میان کوچههای شهر بگریزم
و صدایم منعکس در انجماد خانههای شهر
نعره بردارم که اینک آفتاب آمد...، که اینک آفتاب آمد...ای مردم!
و صلا بردارم:
«مردم، ای مردم!
لحظهای بر تیغههای بامهای خانههاتان بنگرید!
که افتاب از آسمان آمد
آفتاب آمد! »
میتوانم من به تنهایی شفا یابم...
#رضا_براهنی
#زادروز_۲۱آذر
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
میتوانم در سحرگاه زمستانها
در میان کوچههای شهر بگریزم
و صدایم منعکس در انجماد خانههای شهر
نعره بردارم که اینک آفتاب آمد...، که اینک آفتاب آمد...ای مردم!
و صلا بردارم:
«مردم، ای مردم!
لحظهای بر تیغههای بامهای خانههاتان بنگرید!
که افتاب از آسمان آمد
آفتاب آمد! »
میتوانم من به تنهایی شفا یابم...
#رضا_براهنی
#زادروز_۲۱آذر
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه
پیچیدهگی
پیچیده است مرز
پیچیده است جغرافیا
جهانِ سومِ مظلوم، فقیر، خشن
پیچیده است خودکشی دستهجمعی نهنگها در ساحل
ساده است اما
پاسپورتهای خفه شدهی مهاجر در قایقها
جهانِ سومِ قربانی!
ارزان است نان و مرگ در تو
ای کاش تلسکوپها بهجای مریخ
به کشف تو برمیخاستند
جهانِ سومِ زخمی، غمگین، مرگآلود!
#بکتاش_آبتین
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
پیچیدهگی
پیچیده است مرز
پیچیده است جغرافیا
جهانِ سومِ مظلوم، فقیر، خشن
پیچیده است خودکشی دستهجمعی نهنگها در ساحل
ساده است اما
پاسپورتهای خفه شدهی مهاجر در قایقها
جهانِ سومِ قربانی!
ارزان است نان و مرگ در تو
ای کاش تلسکوپها بهجای مریخ
به کشف تو برمیخاستند
جهانِ سومِ زخمی، غمگین، مرگآلود!
#بکتاش_آبتین
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🔺 #بکتاش_آبتین
🔹 مهدی کاظمی (۲۵ آذر ۱۳۵۳ – ۱۸ دی ۱۴۰۰) معروف به #بکتاش_آبتین، شاعر و مستندساز، عضو کانون نویسندگان ایران.
بکتاش آبتین شاعر و مستندساز آثاری چون «و پای من که قلم شد نوشت برگردیم»، «مژهها، چشمهایم را بخیه کردهاند»، «شناسنامه خلوت»، «در میمون خودم پدربزرگم» و «پتک» در زمینه ادبیات و شعر از خود بر جای گذاشت. علاوه بر شعر و کتاب های شعری که به یادگار گذاشته، در زمنیه فیلمسازی و مستندسازی نیز فعال بود و آثاری چون: «کاملا خصوصی برای آگاهی عموم» (زندگی علیشاه مولوی)، «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷» (زندگی لوریس چکناوریان)، «موریانهای با دندانهای شیری» (سلفپرتره از زندگی خود هنرمند)، «پارک مارک»، «میکا»، «مُری زن میخواد»، «آنسور» و «همایون خرم» و … از ماندگارترین مستندهای او هستند.
🔹جوایز ادبی و سینمایی:
کتاب سال هفتمین دوره جایزه خبرنگاران (به کتاب پتک)
دیپلم افتخار از دوازدهمین جشن مستقل سینمای مستند ایران (برای فیلم موریانه ای با دندان های شیری)
بهترین فیلم بلند پرتره از ششمین جشنواره سینما حقیقت (برای فیلم ۱۳ اکتبر ۱۹۳۷)
🔹 پس از چند بار دستگیری و محکومیت، در نهایت بکتاش آبتین در تاریخ ۵ مهر ۱۳۹۹ به اتهام فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به ۶ سال حبس محکوم شد. از اتهامات او می توان به انتشار تاریخچه داخلی درباره ۵۰ سال فعالیت کانون نویسندگان اشاره نمود.
وی در مدتی که دوران حبس خود را در زندان اوین میگذارند، دو بار به ویروس کرونا مبتلا شد. بار نخست، در تیر ۱۴۰۰، انتشار تصاویر او با پابند و بستهشده به تخت بیمارستان موجب اعتراض تعدادی از هنرمندان و نویسندگان مطرح شد.
در مرتبه دوم (آذر ۱۴۰۰) وضعیت بیماری او حاد شده و در تاریخ ۱۲ دی ۱۴۰۰ به کمای مصنوعی فرو ببرند. در تاریخ ۱۸ دی ۱۴۰۰ بکتاش آبتین در بیمارستان طالقانی درگذشت و پیکر وی یکشنبه ۱۹ دیماه در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و جاودان باد.
🔹 «پرچم سفید»
به دنبال دستی میگردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبده ای چنین را دوست دارم
🔹 «شغل تمام وقت»
پرسید شغل؟
گفتم شاعرم
خندید و کف دستم را مهر زد
روی برگهی اعزام به بیمارستان
افسر نگهبان
شغلام را «آزاد» نوشته بود
خندیدم
چگونه یک زندانی
می تواند شغلش آزاد باشد؟!
محبوبم به تو فکر میکنم
به تو، که میدانی شاعرم
و دوست داشتن تو
شغل تمام وقت من است
🔹“زمستان سرپوشیده“
امروز اما
شیشهها کثیف و کدر بودند
گوشی را برداشتیم
بیشک حرفهایمان شنود میشد
و دوستت دارم
جملهای سبک
برای گوشهایی سنگین بود
دستانمان را
روی هم گذاشتیم
شیشههای بین دستانمان
سرد و کثیف بود
زندان اوین، آبان ۱۳۹۹
🔹 «چشمهای خُرمایی مرگ»
از طعم اشک
بر گونهی انسان باخبرم
و از اینهمه سیاهی منتشر در گورستان
سینی حلوا و خرما را بچرخان
بگذار مرگ
طعم شیرینتری داشته باشد.
🔹 ” آکاردئون رنجور“
نالههایی محزون
در حافظهاش جا مانده بود
و چون آکاردئونی رنجور
آوای درد را
در خود پنهان کرده بود
او را شکنجه کرده بودند
اما او در انفرادی
ترانهای حماسهای زمزمه میکرد
او بهزودی
در سحرگاه اعدام میشد
و یکبار دیگر
بر دوش طنابدار
جای خالی انسانی
سنگینی میکرد
زندان اوین، دی ۱۳۹۹
#یاد
#شاعر_زندانی
#بکتاش_آبتین
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/238
🔺 #بکتاش_آبتین
🔹 مهدی کاظمی (۲۵ آذر ۱۳۵۳ – ۱۸ دی ۱۴۰۰) معروف به #بکتاش_آبتین، شاعر و مستندساز، عضو کانون نویسندگان ایران.
بکتاش آبتین شاعر و مستندساز آثاری چون «و پای من که قلم شد نوشت برگردیم»، «مژهها، چشمهایم را بخیه کردهاند»، «شناسنامه خلوت»، «در میمون خودم پدربزرگم» و «پتک» در زمینه ادبیات و شعر از خود بر جای گذاشت. علاوه بر شعر و کتاب های شعری که به یادگار گذاشته، در زمنیه فیلمسازی و مستندسازی نیز فعال بود و آثاری چون: «کاملا خصوصی برای آگاهی عموم» (زندگی علیشاه مولوی)، «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷» (زندگی لوریس چکناوریان)، «موریانهای با دندانهای شیری» (سلفپرتره از زندگی خود هنرمند)، «پارک مارک»، «میکا»، «مُری زن میخواد»، «آنسور» و «همایون خرم» و … از ماندگارترین مستندهای او هستند.
🔹جوایز ادبی و سینمایی:
کتاب سال هفتمین دوره جایزه خبرنگاران (به کتاب پتک)
دیپلم افتخار از دوازدهمین جشن مستقل سینمای مستند ایران (برای فیلم موریانه ای با دندان های شیری)
بهترین فیلم بلند پرتره از ششمین جشنواره سینما حقیقت (برای فیلم ۱۳ اکتبر ۱۹۳۷)
🔹 پس از چند بار دستگیری و محکومیت، در نهایت بکتاش آبتین در تاریخ ۵ مهر ۱۳۹۹ به اتهام فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به ۶ سال حبس محکوم شد. از اتهامات او می توان به انتشار تاریخچه داخلی درباره ۵۰ سال فعالیت کانون نویسندگان اشاره نمود.
وی در مدتی که دوران حبس خود را در زندان اوین میگذارند، دو بار به ویروس کرونا مبتلا شد. بار نخست، در تیر ۱۴۰۰، انتشار تصاویر او با پابند و بستهشده به تخت بیمارستان موجب اعتراض تعدادی از هنرمندان و نویسندگان مطرح شد.
در مرتبه دوم (آذر ۱۴۰۰) وضعیت بیماری او حاد شده و در تاریخ ۱۲ دی ۱۴۰۰ به کمای مصنوعی فرو ببرند. در تاریخ ۱۸ دی ۱۴۰۰ بکتاش آبتین در بیمارستان طالقانی درگذشت و پیکر وی یکشنبه ۱۹ دیماه در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و جاودان باد.
🔹 «پرچم سفید»
به دنبال دستی میگردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبده ای چنین را دوست دارم
🔹 «شغل تمام وقت»
پرسید شغل؟
گفتم شاعرم
خندید و کف دستم را مهر زد
روی برگهی اعزام به بیمارستان
افسر نگهبان
شغلام را «آزاد» نوشته بود
خندیدم
چگونه یک زندانی
می تواند شغلش آزاد باشد؟!
محبوبم به تو فکر میکنم
به تو، که میدانی شاعرم
و دوست داشتن تو
شغل تمام وقت من است
🔹“زمستان سرپوشیده“
امروز اما
شیشهها کثیف و کدر بودند
گوشی را برداشتیم
بیشک حرفهایمان شنود میشد
و دوستت دارم
جملهای سبک
برای گوشهایی سنگین بود
دستانمان را
روی هم گذاشتیم
شیشههای بین دستانمان
سرد و کثیف بود
زندان اوین، آبان ۱۳۹۹
🔹 «چشمهای خُرمایی مرگ»
از طعم اشک
بر گونهی انسان باخبرم
و از اینهمه سیاهی منتشر در گورستان
سینی حلوا و خرما را بچرخان
بگذار مرگ
طعم شیرینتری داشته باشد.
🔹 ” آکاردئون رنجور“
نالههایی محزون
در حافظهاش جا مانده بود
و چون آکاردئونی رنجور
آوای درد را
در خود پنهان کرده بود
او را شکنجه کرده بودند
اما او در انفرادی
ترانهای حماسهای زمزمه میکرد
او بهزودی
در سحرگاه اعدام میشد
و یکبار دیگر
بر دوش طنابدار
جای خالی انسانی
سنگینی میکرد
زندان اوین، دی ۱۳۹۹
#یاد
#شاعر_زندانی
#بکتاش_آبتین
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/238
Telegram
..
💠 #یاد
🍃 #احمد_محمود
( زاده ۴ دی ۱۳۱۰ اهواز_درگذشته ۱۲ مهر ۱۳۸۱ کرج ) نویسنده
✍ مهدی یزدانی خرم
🔺بازنشر
_ متولد خون، تاریخ و رنجی که در تمام کلمه هایش خودنمایی می کنند. مرد گرم ادبیات ایران متولد دی ماه است. چهارم دی. #احمد_محمود شاید همان توصیفی باشد که از نویسنده ی زجر کشیده ی ایرانی که تاب آورد باشد. هرچه کردند نتوانستند او را « بشکنند ». حتا سعایت کفتارهای زربگیر و سکه باز که رهگذر های مواجب بگیر این دوران بودند نیز تأثیری در شکوه آقای اغلب «ممنوع» نداشت. بی تردید احمد محمود نیز جان اش از این همه تنگی و ناراستی که برای اش تدارک می دیدند دل خون می شد اما منش او به نحوی بود که نه می خواست مهاجرت کند، نه رام و بز خو شودتا چیزی به دست آورد. او می دانست چه قدر نویسنده ی «کاربلدی» ست.
او هجوم هزارنفر را برای خرید « #همسایه_ها» دیده بود و در عین حال آشنا بود با حبس و تبعید و تلاش برای نبودن اش. در ابتدای انقلاب که حدودا پنجاه سال داشت به اندازه دو پنجاه سال تجربه بر جان اش بود و همین او را «آماده »ی بیست سال زنده گی پر افت و خیز کرد.
🔺او « #زمین_سوخته» را نوشت و کاری کرد که اگر (تأکید می کنم ) هیچ روایت غیر رسمی دیگری از جنگ در اهواز منتشر نشود رمان او کافی باشد تا بفهمیم چه بر این انسان رفت.
محمود از جنوب آمد اما ریشه اش در کل ایران بود. در تمام ایران خوانده می شد و می شود. هرجا سخن از نویسنده ای سخت کوش و رام نشدنی می شود که از قضا گوشه گیر هم بود اما همیشه بر صدر نام اش می آید.
حسادت به او چیزی نیست که نتوان در قلم، بیان و رفتار برخی نویسندگان هم نسل اش ندید و جالب اینکه ترکیب این حسادت محفلی و آن عداوت دولتی معجونی غریب ساخت تا مرد ساکن خانه ی میدانی در نارمک تهران تنهایی خود را بیش از پیش احساس کند. و همین شد که در آخر های نفس کشیدن اش بسیاری از همان حاسدان برای عکس یادگاری گرفتن با رئالیست بزرگ ایرانی هم را هل دهند. اما هیچ عکسی ، هیچ جایزه دولتی ای که شبانه در خانه اش فرستادند و او نپذیرفت و هیچ ستایش نامه ی پر طمطراقی نتوانست محمود را التیام دهد. که نوشتن در این مملکت نبرد با تاریخ، سنت، قدرت ، نیاید گوها و ده ها سایه ی دیگر است.
که احمد محمود سه نفر بود انگار. احمد، محمود و احمد محمود. که یک نفر نمیتواند تاب بیاورد این حجم فشار را و هر روز هفت صبح بلند شود ،«شانزده» مدادش را بتراشد و تا یک ظهر بی آنکه امیدی به چاپ داشته باشد بنویسد و بنویسد. تنگنای معیشت را پشت در آن اتاق کوچک رو به حیاط بگذارد و بنویسد و سیگار بکشد.
عکس مریم زندی از بهترین تصاویر اوست. استعاره از مردی که میان یک تاریخ رونده و خفه کننده خود را بیرون کشید...
📌 "سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند ..."
#یاد
#زادروز
#احمد_محمود
#نشر_آگاهی
#آشنایی_با_بزرگان
🔹🔹🔹
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/100
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍃 #احمد_محمود
( زاده ۴ دی ۱۳۱۰ اهواز_درگذشته ۱۲ مهر ۱۳۸۱ کرج ) نویسنده
✍ مهدی یزدانی خرم
🔺بازنشر
_ متولد خون، تاریخ و رنجی که در تمام کلمه هایش خودنمایی می کنند. مرد گرم ادبیات ایران متولد دی ماه است. چهارم دی. #احمد_محمود شاید همان توصیفی باشد که از نویسنده ی زجر کشیده ی ایرانی که تاب آورد باشد. هرچه کردند نتوانستند او را « بشکنند ». حتا سعایت کفتارهای زربگیر و سکه باز که رهگذر های مواجب بگیر این دوران بودند نیز تأثیری در شکوه آقای اغلب «ممنوع» نداشت. بی تردید احمد محمود نیز جان اش از این همه تنگی و ناراستی که برای اش تدارک می دیدند دل خون می شد اما منش او به نحوی بود که نه می خواست مهاجرت کند، نه رام و بز خو شودتا چیزی به دست آورد. او می دانست چه قدر نویسنده ی «کاربلدی» ست.
او هجوم هزارنفر را برای خرید « #همسایه_ها» دیده بود و در عین حال آشنا بود با حبس و تبعید و تلاش برای نبودن اش. در ابتدای انقلاب که حدودا پنجاه سال داشت به اندازه دو پنجاه سال تجربه بر جان اش بود و همین او را «آماده »ی بیست سال زنده گی پر افت و خیز کرد.
🔺او « #زمین_سوخته» را نوشت و کاری کرد که اگر (تأکید می کنم ) هیچ روایت غیر رسمی دیگری از جنگ در اهواز منتشر نشود رمان او کافی باشد تا بفهمیم چه بر این انسان رفت.
محمود از جنوب آمد اما ریشه اش در کل ایران بود. در تمام ایران خوانده می شد و می شود. هرجا سخن از نویسنده ای سخت کوش و رام نشدنی می شود که از قضا گوشه گیر هم بود اما همیشه بر صدر نام اش می آید.
حسادت به او چیزی نیست که نتوان در قلم، بیان و رفتار برخی نویسندگان هم نسل اش ندید و جالب اینکه ترکیب این حسادت محفلی و آن عداوت دولتی معجونی غریب ساخت تا مرد ساکن خانه ی میدانی در نارمک تهران تنهایی خود را بیش از پیش احساس کند. و همین شد که در آخر های نفس کشیدن اش بسیاری از همان حاسدان برای عکس یادگاری گرفتن با رئالیست بزرگ ایرانی هم را هل دهند. اما هیچ عکسی ، هیچ جایزه دولتی ای که شبانه در خانه اش فرستادند و او نپذیرفت و هیچ ستایش نامه ی پر طمطراقی نتوانست محمود را التیام دهد. که نوشتن در این مملکت نبرد با تاریخ، سنت، قدرت ، نیاید گوها و ده ها سایه ی دیگر است.
که احمد محمود سه نفر بود انگار. احمد، محمود و احمد محمود. که یک نفر نمیتواند تاب بیاورد این حجم فشار را و هر روز هفت صبح بلند شود ،«شانزده» مدادش را بتراشد و تا یک ظهر بی آنکه امیدی به چاپ داشته باشد بنویسد و بنویسد. تنگنای معیشت را پشت در آن اتاق کوچک رو به حیاط بگذارد و بنویسد و سیگار بکشد.
عکس مریم زندی از بهترین تصاویر اوست. استعاره از مردی که میان یک تاریخ رونده و خفه کننده خود را بیرون کشید...
📌 "سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند ..."
#یاد
#زادروز
#احمد_محمود
#نشر_آگاهی
#آشنایی_با_بزرگان
🔹🔹🔹
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/100
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
🔺زهرا کیا (خانلری)
تولد: اول اردیبهشت ۱۲۹۱
زهرا کیا در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. اجداد پدریش اهل نور مازندران بودند. پدرش میرزا هادی کیانوری پسر فضلالله نوری و نوهٔ دختری حسین محدث نوری و مادرش عصمت الحاجیه بروجردی بود که هر دو از خاندان علمای دین برخاسته بودند. او یکی از پنج فرزند خانواده بود.
زهرا کیا تحصیلات ابتدائی را در مدرسه #ناموس تهران انجام داد که مهمترین مدرسه دخترانه آن زمان بود و خیلی از کسانی که به آن مدرسه راه یافتند از زنان تحصیل کرده ایران گردیدند. زهرا کیا که از شاگردان برجستهٔ مدرسه ناموس بود به دانشسرای عالی راه یافت و سپس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۱۸ در دوره دکتری ادبیات پذیرفته شد و با پرویز خانلری همدرس بود. زهرا کیا از نخستین بانوانی است که در داخل کشور درجه دکتری ادبیات گرفت و رسالهٔ دکتری خود را تحت عنوان «سبک ادبی کتابهای تاریخی ایران» زیر نظر ملکالشعرای بهار به پایان رسانید.که با درجه خوب از تصویب گذرانیده و سپس به تدریس در مدارس کشور پرداخت؛ و دبیر ادبیات دبیرستان #نوربخش تهران شد که از مهمترین مدارس دخترانهٔ کشور بود. زهرا خانلری با گذرانیدن امتحان دانشیاری به تدریس در دانشگاه پرداخت و به مقام استادی دانشگاه رسید و سالها در دانشگاه تدریس میکرد.
فعالیت ادبی و فرهنگی
زهرا کیا پس از چند سال تدریس در دبیرستان به ریاست دبیرستان نوربخش (رضاشاه کبیر سابق) منصوب شد و چند سال به سمت دانشیاری و پس از آن به مقام استادی دانشکدهٔ ادبیات نایل آمد. در سال ۱۳۲۰ با پرویز خانلری همکلاسی رشتهٔ دکترای خود ازدواج کرد و با کمک هم مجله سخن را در سال ۱۳۲۲ منتشر کردند و در این ایام در شورای زنان با #فاطمه_سیاح و عده ای دیگر به فعالیتهای اجتماعی پرداخت و به سمت منشی هیئت مدیره شورا منصوب شد. او برای مطالعه دربارهٔ کتابهای درسی به کشورهای فرانسه و انگلستان سفر کرد و پس از بازگشت، در سازمان کتابهای درسی با عدهای از همکارانش به تغییر و تحول در کتابها پرداخت.
نمونه غزل از مجموعهٔ شاهکار ادبیات فارسی، روش تدریس فارسی و دستور، فرهنگ ادبیات جهان، بحث تحقیقی دربارهٔ فعل در تاریخ بیهقی، تاریخ و تاریخنویسی در ایران، چهار داستان حماسی از شاهنامه فردوسی، راهنمای ادبیات فارسی، داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی، برگزیدهٔ قابوسنامه، و افسانهٔ سیمرغ برای کودکان از جمله آثار تألیفی اوست.
زهرا کیا(خانلری) از پیشگامان فعالیتهای زنان در ایران بود و طی نوشتهها و گفتههای خود چنین یادآور شدهاست:
«فکر ترقی و تساوی زن و مرد باید در تمام شئون اجتماعی و سیاسی و حقوقی واقتصادی عادی جاری این کشور باشد.»
«زن ایرانی بهیچوجه کم استعدادتر از زنان دیگر کشورها نیست. تنها علت عقب ماندگی اش، عقب ماندگی اجتماع و استبداد حکومت است؛ زیرا زن ایرانی از عهده هر کاری بر میآید».
بیست داستان، سه اندیشهٔ دخترک گوژپشت، خانهٔ افسونزده، انتقام سگ، روسری سیاه، شب عروسی، دود، زن مرده و زن زنده، سکته ناقص، و پاپ سبز هم از جمله ترجمههای او بهشمار میرود.
▪️وفات
زهرا کیا در سال ۱۳۴۴ تقاضای بازنشستگی کرد چون با به اجرا درآمدن قانون کار در آن زمان و کار تماموقت در دانشگاه تهران، دیگر فرصتی برای تألیف و ترجمه پیدا نمیکرد. از این رو خود را بازنشسته کرد تا با فراغ بال به تألیف و ترجمه بپردازد. با این حال او همواره آموزش و به ویژه آموزش ابتدایی را سنگ بنای آموزش کشور میدانست و در سرتاسر عمر خود در جهت اعتلای آن کوشید. وی در روز ۶ اسفند ۱۳۶۹ شش ماه پس از درگذشت همسرش پرویز خانلری از دنیا رفت و در کنار همسر خود در بهشت زهرای تهران قطعه ۷۳، ردیف ۳۱، شماره ۶۶ به خاک سپرده شد و آثار زیادی چه در تألیف و ترجمه از خود به جا گذاشت.
#زهراکیا
#زادروز
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/276
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺زهرا کیا (خانلری)
تولد: اول اردیبهشت ۱۲۹۱
زهرا کیا در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. اجداد پدریش اهل نور مازندران بودند. پدرش میرزا هادی کیانوری پسر فضلالله نوری و نوهٔ دختری حسین محدث نوری و مادرش عصمت الحاجیه بروجردی بود که هر دو از خاندان علمای دین برخاسته بودند. او یکی از پنج فرزند خانواده بود.
زهرا کیا تحصیلات ابتدائی را در مدرسه #ناموس تهران انجام داد که مهمترین مدرسه دخترانه آن زمان بود و خیلی از کسانی که به آن مدرسه راه یافتند از زنان تحصیل کرده ایران گردیدند. زهرا کیا که از شاگردان برجستهٔ مدرسه ناموس بود به دانشسرای عالی راه یافت و سپس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۱۸ در دوره دکتری ادبیات پذیرفته شد و با پرویز خانلری همدرس بود. زهرا کیا از نخستین بانوانی است که در داخل کشور درجه دکتری ادبیات گرفت و رسالهٔ دکتری خود را تحت عنوان «سبک ادبی کتابهای تاریخی ایران» زیر نظر ملکالشعرای بهار به پایان رسانید.که با درجه خوب از تصویب گذرانیده و سپس به تدریس در مدارس کشور پرداخت؛ و دبیر ادبیات دبیرستان #نوربخش تهران شد که از مهمترین مدارس دخترانهٔ کشور بود. زهرا خانلری با گذرانیدن امتحان دانشیاری به تدریس در دانشگاه پرداخت و به مقام استادی دانشگاه رسید و سالها در دانشگاه تدریس میکرد.
فعالیت ادبی و فرهنگی
زهرا کیا پس از چند سال تدریس در دبیرستان به ریاست دبیرستان نوربخش (رضاشاه کبیر سابق) منصوب شد و چند سال به سمت دانشیاری و پس از آن به مقام استادی دانشکدهٔ ادبیات نایل آمد. در سال ۱۳۲۰ با پرویز خانلری همکلاسی رشتهٔ دکترای خود ازدواج کرد و با کمک هم مجله سخن را در سال ۱۳۲۲ منتشر کردند و در این ایام در شورای زنان با #فاطمه_سیاح و عده ای دیگر به فعالیتهای اجتماعی پرداخت و به سمت منشی هیئت مدیره شورا منصوب شد. او برای مطالعه دربارهٔ کتابهای درسی به کشورهای فرانسه و انگلستان سفر کرد و پس از بازگشت، در سازمان کتابهای درسی با عدهای از همکارانش به تغییر و تحول در کتابها پرداخت.
نمونه غزل از مجموعهٔ شاهکار ادبیات فارسی، روش تدریس فارسی و دستور، فرهنگ ادبیات جهان، بحث تحقیقی دربارهٔ فعل در تاریخ بیهقی، تاریخ و تاریخنویسی در ایران، چهار داستان حماسی از شاهنامه فردوسی، راهنمای ادبیات فارسی، داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی، برگزیدهٔ قابوسنامه، و افسانهٔ سیمرغ برای کودکان از جمله آثار تألیفی اوست.
زهرا کیا(خانلری) از پیشگامان فعالیتهای زنان در ایران بود و طی نوشتهها و گفتههای خود چنین یادآور شدهاست:
«فکر ترقی و تساوی زن و مرد باید در تمام شئون اجتماعی و سیاسی و حقوقی واقتصادی عادی جاری این کشور باشد.»
«زن ایرانی بهیچوجه کم استعدادتر از زنان دیگر کشورها نیست. تنها علت عقب ماندگی اش، عقب ماندگی اجتماع و استبداد حکومت است؛ زیرا زن ایرانی از عهده هر کاری بر میآید».
بیست داستان، سه اندیشهٔ دخترک گوژپشت، خانهٔ افسونزده، انتقام سگ، روسری سیاه، شب عروسی، دود، زن مرده و زن زنده، سکته ناقص، و پاپ سبز هم از جمله ترجمههای او بهشمار میرود.
▪️وفات
زهرا کیا در سال ۱۳۴۴ تقاضای بازنشستگی کرد چون با به اجرا درآمدن قانون کار در آن زمان و کار تماموقت در دانشگاه تهران، دیگر فرصتی برای تألیف و ترجمه پیدا نمیکرد. از این رو خود را بازنشسته کرد تا با فراغ بال به تألیف و ترجمه بپردازد. با این حال او همواره آموزش و به ویژه آموزش ابتدایی را سنگ بنای آموزش کشور میدانست و در سرتاسر عمر خود در جهت اعتلای آن کوشید. وی در روز ۶ اسفند ۱۳۶۹ شش ماه پس از درگذشت همسرش پرویز خانلری از دنیا رفت و در کنار همسر خود در بهشت زهرای تهران قطعه ۷۳، ردیف ۳۱، شماره ۶۶ به خاک سپرده شد و آثار زیادی چه در تألیف و ترجمه از خود به جا گذاشت.
#زهراکیا
#زادروز
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/276
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #یاد هشتم اردیبهشت زادروز سیمین دانشور خانم دانشور را من اولینبار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس…
کاش دنیا دستِ زن ها بود. زن ها که زاییده اند یعنی خلق کرده اند وقدرِ مخلوق خودشان را می دانند.قدرِ تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت خالق نبوده اند، آن قدر خود را به آب و آتش می زنند تا چیزی بیافرینند.
اگر دنیا دستِ زن ها بود، جنگ کجا بود؟
#سووشون
#سیمین_دانشور
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
اگر دنیا دستِ زن ها بود، جنگ کجا بود؟
#سووشون
#سیمین_دانشور
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Forwarded from کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #یاد
🍃#مریم_میرزاخانی
(زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۹۶)
نامت سپیده دمیست
كه بر پیشانیِ آسمان می گذرد.
متبرک باد نامِ تو
🔹 ۲۲ اردیبهشت (۱۲ مه) #روز_جهانی_زنان_در_ریاضیات است. این روز به مناسبت تولد #مریم_میرزاخانی و به منظور تشویق و حمایت زنان برای گسترش دستاوردهایشان در ریاضیات از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان، روز «زنان در ریاضیات» نام گرفت.
مریم میرزاخانی در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها»کاوش می کرد او اولین زن و اولین ایرانی بود که موفق شد این مدال را بدست آورد.
🔹این ریاضیدان به عنوان یکی از ۱۰ ذهن جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و به عنوان «ذهن برتر» در رشته ریاضیات تجلیل شد.
🔹او نخستین ایرانی و نخستین زنی بود که موفق به دریافت مدال فیلدز اتحادیه جهانی ریاضیات (IMU) شد. مریم میرزاخانی ۴۲ سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد و دو سال قبل، پس از چهار سال مبارزه با بیماری سرطان، در سن ۴۰ سالگی از دنیا رفت
📌نغزترین سخن را پدرش احمد میرزاخانی گفت: مریم را، #الگو_کنید_نه_اسطوره...
🌺 ۲۲ اردیبهشت ماه زاد روز فخرِ ایرانزمین
«مریمِ میرزاخانی» تنها زنِ برندهیِ معتبرترین جایزهیِ ریاضیات در جهان را گرامی میداریم.
#نشرآگاهی
#زادروز
#زنان_موفق
#زنان_تاثیر_گذار
#الگوی_دختران
#آشنایی_با_بزرگان
#معرفی_زنان_تاثیر_گذار
https://tttttt.me/ksmtehran1/239
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍃#مریم_میرزاخانی
(زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۹۶)
نامت سپیده دمیست
كه بر پیشانیِ آسمان می گذرد.
متبرک باد نامِ تو
🔹 ۲۲ اردیبهشت (۱۲ مه) #روز_جهانی_زنان_در_ریاضیات است. این روز به مناسبت تولد #مریم_میرزاخانی و به منظور تشویق و حمایت زنان برای گسترش دستاوردهایشان در ریاضیات از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان، روز «زنان در ریاضیات» نام گرفت.
مریم میرزاخانی در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها»کاوش می کرد او اولین زن و اولین ایرانی بود که موفق شد این مدال را بدست آورد.
🔹این ریاضیدان به عنوان یکی از ۱۰ ذهن جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و به عنوان «ذهن برتر» در رشته ریاضیات تجلیل شد.
🔹او نخستین ایرانی و نخستین زنی بود که موفق به دریافت مدال فیلدز اتحادیه جهانی ریاضیات (IMU) شد. مریم میرزاخانی ۴۲ سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد و دو سال قبل، پس از چهار سال مبارزه با بیماری سرطان، در سن ۴۰ سالگی از دنیا رفت
📌نغزترین سخن را پدرش احمد میرزاخانی گفت: مریم را، #الگو_کنید_نه_اسطوره...
🌺 ۲۲ اردیبهشت ماه زاد روز فخرِ ایرانزمین
«مریمِ میرزاخانی» تنها زنِ برندهیِ معتبرترین جایزهیِ ریاضیات در جهان را گرامی میداریم.
#نشرآگاهی
#زادروز
#زنان_موفق
#زنان_تاثیر_گذار
#الگوی_دختران
#آشنایی_با_بزرگان
#معرفی_زنان_تاثیر_گذار
https://tttttt.me/ksmtehran1/239
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
🍃 #محمدجعفر_پوینده (۱۷ خرداد ۱۳۳۳ – ۱۸ آذر ۱۳۷۷) مترجم، نویسنده و جامعهشناس، از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران
🔺 #بازنشر
🔹 سیما صاحبی:
به مناسبت هفده خرداد، #زادروز همسرم #محمدجعفر_پوینده که به جرم دفاع از آزادی قلم و اندیشه به قتل رسید.
لازم دانستم به بخشی از دیدگاه های او در باره آزادی قلم و بیان که یکی از جوهرهای اصلی تفکر او بودند اشاره کنم:
🔺"آزادی قلم به گفته کانت " یگانه محافظ حقوق راستین مردم است". آزادی قلم وبیان لازمه دمکراسی و از مهم ترین آزادی های مدنی است که باید در جامعه مدنی رعایت شود . بدون آزادی بیان ، دمکراسی و توسعه فرهنگی امکان ناپذیر است و مشارکت مردم نیز بی معنا و صوری میشود.
تحقق موفقیت آمیز دمکراسی در جامعه مدنی در گرو آن است که هیچ گونه محدویتی بر أزادی بیان تحمیل نشود.
هر گونه محدویتی که در قانون برای آزادی بیان تعیین شود به وسیله ای برای سرکوب اندیشه های مخالف بدل میگردد و به همین سبب است که آزادی قلم باید از دسترس حکومت ها بیرون باشد . اگر در قانون به دولت اجازه داده شودکه محدویتی برای آزادی بیان قایل شود در واقع دولت میتواند هر وقت که لازم دید به بهانه همین محدویت ها، هر گونه منعی را بر بیان اندیشه ها و آثاری به صورت قانونی تحمیل کند."
📖 از کتاب" تا دام آخر" : محمد جعفر پوینده
🔗 انتقاد و اعتراض جرم نیست.
آزادی همه #زندانیان_سیاسی
#نویسندگان_زندانی
#معلمان_زندانی
#حرمت_قلم
#زادروز
#نویسنده
#قتلهای_زنجیره_ای
#قتل_سیستمی
#کانون_نویسندگان
#نویسندگان_زندانی
#نویسندگان_به_قتل_رسیده
https://tttttt.me/ksmtehran1/278
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍃 #محمدجعفر_پوینده (۱۷ خرداد ۱۳۳۳ – ۱۸ آذر ۱۳۷۷) مترجم، نویسنده و جامعهشناس، از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران
🔺 #بازنشر
🔹 سیما صاحبی:
به مناسبت هفده خرداد، #زادروز همسرم #محمدجعفر_پوینده که به جرم دفاع از آزادی قلم و اندیشه به قتل رسید.
لازم دانستم به بخشی از دیدگاه های او در باره آزادی قلم و بیان که یکی از جوهرهای اصلی تفکر او بودند اشاره کنم:
🔺"آزادی قلم به گفته کانت " یگانه محافظ حقوق راستین مردم است". آزادی قلم وبیان لازمه دمکراسی و از مهم ترین آزادی های مدنی است که باید در جامعه مدنی رعایت شود . بدون آزادی بیان ، دمکراسی و توسعه فرهنگی امکان ناپذیر است و مشارکت مردم نیز بی معنا و صوری میشود.
تحقق موفقیت آمیز دمکراسی در جامعه مدنی در گرو آن است که هیچ گونه محدویتی بر أزادی بیان تحمیل نشود.
هر گونه محدویتی که در قانون برای آزادی بیان تعیین شود به وسیله ای برای سرکوب اندیشه های مخالف بدل میگردد و به همین سبب است که آزادی قلم باید از دسترس حکومت ها بیرون باشد . اگر در قانون به دولت اجازه داده شودکه محدویتی برای آزادی بیان قایل شود در واقع دولت میتواند هر وقت که لازم دید به بهانه همین محدویت ها، هر گونه منعی را بر بیان اندیشه ها و آثاری به صورت قانونی تحمیل کند."
📖 از کتاب" تا دام آخر" : محمد جعفر پوینده
🔗 انتقاد و اعتراض جرم نیست.
آزادی همه #زندانیان_سیاسی
#نویسندگان_زندانی
#معلمان_زندانی
#حرمت_قلم
#زادروز
#نویسنده
#قتلهای_زنجیره_ای
#قتل_سیستمی
#کانون_نویسندگان
#نویسندگان_زندانی
#نویسندگان_به_قتل_رسیده
https://tttttt.me/ksmtehran1/278
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
#به_نام_خدای_رنگین_کمان
🕊 امروز تولد #کیان_پیرفلک است؛ یادش گرامی
#کیان_پیرفک
#ایذه
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
#به_نام_خدای_رنگین_کمان
🕊 امروز تولد #کیان_پیرفلک است؛ یادش گرامی
#کیان_پیرفک
#ایذه
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🍃 #زادروز
#توران_میرهادی( ۲۶خرداد۱۳۰۶_۱۸آبان ۱۳۹۵)
نود و هفتمین سالروز تولد توران خانم
این خیال که صلح خود به خود ایجاد می شود ، خیال واهی است .
چنین چیزی امکان ندارد .
زیرا گروهی از وجود جنگ ها سود می برند ، و از این راه قدرتمند می شوند .
به نظر می آید ، شکلی جدید از استبداد قصد دارد کل دنیا را تسخیر کند .
در گذشته استبداد را فقط به مفهوم پادشاهی اش تصور می کردیم .
اما امروز استبداد به مفهوم نظام صنعتی پیشرفته ای که می خواهد دنیا را تسخیر کند ، حرکت خودش را آغاز کرده است ،
و اگر جلوی آن نایستیم،جهان را به خاک و خون می کشد .
"صلح را باید از کودکی آموخت ""
#صلح_را_از_کودکی_باید_آموخت
#تقویم_آموزشی
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#مدارس_نوین
#آشنایی_با_بزرگان
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🍃 #زادروز
#توران_میرهادی( ۲۶خرداد۱۳۰۶_۱۸آبان ۱۳۹۵)
نود و هفتمین سالروز تولد توران خانم
این خیال که صلح خود به خود ایجاد می شود ، خیال واهی است .
چنین چیزی امکان ندارد .
زیرا گروهی از وجود جنگ ها سود می برند ، و از این راه قدرتمند می شوند .
به نظر می آید ، شکلی جدید از استبداد قصد دارد کل دنیا را تسخیر کند .
در گذشته استبداد را فقط به مفهوم پادشاهی اش تصور می کردیم .
اما امروز استبداد به مفهوم نظام صنعتی پیشرفته ای که می خواهد دنیا را تسخیر کند ، حرکت خودش را آغاز کرده است ،
و اگر جلوی آن نایستیم،جهان را به خاک و خون می کشد .
"صلح را باید از کودکی آموخت ""
#صلح_را_از_کودکی_باید_آموخت
#تقویم_آموزشی
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#مدارس_نوین
#آشنایی_با_بزرگان
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran