کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.05K subscribers
8.49K photos
944 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠 #یاد


🍃 #احمد_محمود
( زاده ۴ دی ۱۳۱۰ اهواز_درگذشته ۱۲ مهر ۱۳۸۱ کرج ) نویسنده


مهدی یزدانی خرم

_ متولد خون، تاریخ و رنجی که در تمام کلمه هایش خودنمایی می کنند. مرد گرم ادبیات ایران متولد دی ماه است. چهارم دی. #احمد_محمود شاید همان توصیفی باشد که از نویسنده ی زجر کشیده ی ایرانی که تاب آورد باشد. هرچه کردند نتوانستند او را « بشکنند ». حتا سعایت کفتارهای زربگیر و سکه باز که رهگذر های مواجب بگیر این دوران بودند نیز تأثیری در شکوه آقای اغلب «ممنوع»  نداشت. بی تردید احمد محمود نیز جان اش از این همه تنگی و ناراستی که برای اش تدارک می دیدند دل خون می شد اما منش او به نحوی بود که نه می خواست مهاجرت کند، نه رام و بز خو شودتا چیزی به دست آورد. او می دانست چه قدر نویسنده ی «کاربلدی» ست.

او هجوم هزارنفر را برای خرید « #همسایه_ها» دیده بود و در عین حال آشنا بود با حبس و تبعید و تلاش برای نبودن اش. در ابتدای انقلاب که حدودا پنجاه سال داشت به اندازه دو پنجاه سال تجربه بر جان اش بود و همین او را «آماده »ی بیست سال زنده گی پر افت و خیز کرد.

🔺او « #زمین_سوخته» را نوشت و کاری کرد که اگر (تأکید می کنم ) هیچ روایت غیر رسمی دیگری از جنگ در اهواز منتشر نشود رمان او کافی باشد تا بفهمیم چه بر این انسان رفت.

محمود از جنوب آمد اما ریشه اش در کل ایران بود. در تمام ایران خوانده می شد و می شود. هرجا سخن از نویسنده ای سخت کوش و رام نشدنی می شود که از قضا گوشه گیر هم بود اما همیشه بر صدر نام اش می آید.

حسادت به او چیزی نیست که نتوان در قلم، بیان و رفتار برخی نویسندگان  هم نسل اش ندید و جالب اینکه ترکیب این حسادت محفلی و آن عداوت دولتی معجونی غریب ساخت تا مرد ساکن خانه ی میدانی در نارمک تهران تنهایی خود را بیش از پیش احساس کند. و همین شد که در آخر های نفس کشیدن اش بسیاری از همان حاسدان برای عکس یادگاری گرفتن با رئالیست بزرگ ایرانی هم را هل دهند. اما هیچ عکسی ، هیچ جایزه دولتی ای که شبانه در خانه اش فرستادند و او نپذیرفت و هیچ ستایش نامه ی پر طمطراقی نتوانست محمود را التیام دهد. که نوشتن در این مملکت نبرد با تاریخ، سنت، قدرت ، نیاید گوها و ده ها سایه ی دیگر است.
که احمد محمود سه نفر بود انگار. احمد، محمود  و احمد محمود. که یک نفر نمی‌تواند تاب بیاورد این حجم فشار را و هر روز هفت صبح بلند شود ،«شانزده» مدادش را بتراشد و تا یک ظهر بی آنکه امیدی به چاپ داشته باشد بنویسد و بنویسد. تنگنای معیشت را پشت در آن اتاق کوچک رو به حیاط بگذارد و بنویسد و سیگار بکشد.

عکس مریم زندی از بهترین تصاویر اوست. استعاره از مردی که میان یک تاریخ رونده و خفه کننده خود را بیرون کشید...


📌 "سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند ..."

#یاد
#زادروز
#احمد_محمود
#نشر_آگاهی
#آشنایی_با_بزرگان

🔹🔹🔹
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/100

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🍃 #احمد_محمود
( زاده ۴ دی ۱۳۱۰ اهواز_درگذشته ۱۲ مهر ۱۳۸۱ کرج ) نویسنده

مهدی یزدانی خرم

🔺بازنشر

_ متولد خون، تاریخ و رنجی که در تمام کلمه هایش خودنمایی می کنند. مرد گرم ادبیات ایران متولد دی ماه است. چهارم دی. #احمد_محمود شاید همان توصیفی باشد که از نویسنده ی زجر کشیده ی ایرانی که تاب آورد باشد. هرچه کردند نتوانستند او را « بشکنند ». حتا سعایت کفتارهای زربگیر و سکه باز که رهگذر های مواجب بگیر این دوران بودند نیز تأثیری در شکوه آقای اغلب «ممنوع»  نداشت. بی تردید احمد محمود نیز جان اش از این همه تنگی و ناراستی که برای اش تدارک می دیدند دل خون می شد اما منش او به نحوی بود که نه می خواست مهاجرت کند، نه رام و بز خو شودتا چیزی به دست آورد. او می دانست چه قدر نویسنده ی «کاربلدی» ست.

او هجوم هزارنفر را برای خرید « #همسایه_ها» دیده بود و در عین حال آشنا بود با حبس و تبعید و تلاش برای نبودن اش. در ابتدای انقلاب که حدودا پنجاه سال داشت به اندازه دو پنجاه سال تجربه بر جان اش بود و همین او را «آماده »ی بیست سال زنده گی پر افت و خیز کرد.

🔺او « #زمین_سوخته» را نوشت و کاری کرد که اگر (تأکید می کنم ) هیچ روایت غیر رسمی دیگری از جنگ در اهواز منتشر نشود رمان او کافی باشد تا بفهمیم چه بر این انسان رفت.

محمود از جنوب آمد اما ریشه اش در کل ایران بود. در تمام ایران خوانده می شد و می شود. هرجا سخن از نویسنده ای سخت کوش و رام نشدنی می شود که از قضا گوشه گیر هم بود اما همیشه بر صدر نام اش می آید.

حسادت به او چیزی نیست که نتوان در قلم، بیان و رفتار برخی نویسندگان  هم نسل اش ندید و جالب اینکه ترکیب این حسادت محفلی و آن عداوت دولتی معجونی غریب ساخت تا مرد ساکن خانه ی میدانی در نارمک تهران تنهایی خود را بیش از پیش احساس کند. و همین شد که در آخر های نفس کشیدن اش بسیاری از همان حاسدان برای عکس یادگاری گرفتن با رئالیست بزرگ ایرانی هم را هل دهند. اما هیچ عکسی ، هیچ جایزه دولتی ای که شبانه در خانه اش فرستادند و او نپذیرفت و هیچ ستایش نامه ی پر طمطراقی نتوانست محمود را التیام دهد. که نوشتن در این مملکت نبرد با تاریخ، سنت، قدرت ، نیاید گوها و ده ها سایه ی دیگر است.
که احمد محمود سه نفر بود انگار. احمد، محمود  و احمد محمود. که یک نفر نمی‌تواند تاب بیاورد این حجم فشار را و هر روز هفت صبح بلند شود ،«شانزده» مدادش را بتراشد و تا یک ظهر بی آنکه امیدی به چاپ داشته باشد بنویسد و بنویسد. تنگنای معیشت را پشت در آن اتاق کوچک رو به حیاط بگذارد و بنویسد و سیگار بکشد.

عکس مریم زندی از بهترین تصاویر اوست. استعاره از مردی که میان یک تاریخ رونده و خفه کننده خود را بیرون کشید...


📌 "سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند ..."

#یاد
#زادروز
#احمد_محمود
#نشر_آگاهی
#آشنایی_با_بزرگان

🔹🔹🔹
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/100

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran