جامعه‌شناسی
40K subscribers
3.47K photos
478 videos
144 files
2.42K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
درباره «نفرین» اثر بلاتار
#سینما #معرفی_فیلم

«نفرین» داستان روبرتافتن است؛ روبرتافتن یک مرد از آرمان شهری که شاید همان آرمان‌شهر سوسیالیستی و آن معدن‌چی های مشهورش باشد که نمونه‌ای از قهرمانانِ طبقه‌ی کارگرند؛ داستان کسی است که از مدت‌ها پیش، از این آرمان‌شهر روبرتافته است. حالا دیگر چیزی از آن آرمان شهر باقی نمانده جز ردیفِ واگن‌هایِ کوچکِ حملِ ذغال سنگ که نمای بسیار طولانیِ آغازین «نفرین» را شکل می‌دهند و از همان آغاز تکلیف بیننده را هم با ضرب‌آهنگ بسیار آرام فیلم روشن می‌کنند، هم با آن تغییرات جزئی در رنگ خاکستری که تصاویری بسیار تیره و تار ارائه می‌دهند و همه چیز را به رنگ شب و غم و عزا در‌می‌آورند. او شخصیتی است که چهر‌ه‌اش نماینده‌ی اقتصادِ جدید است، یعنی کسی که انگار کم‌تر از دیگران زار و نزار است، کم تر از دیگران زندگی کولی‌وار دارد، کسی که با آن ریش بزی وجهه‌ای شیطانی پیدا کرده و می‌گوید اصلن فقط باید برای پول کار کرد و قهرمان بازی هم درنیاورد. می‌گوید دوره‌ی قهرمان بازی گذشته؛ حالا دیگر چیزی باقی نمانده جز ویرانه، مه، باران، سگ‌های ولگرد، بی اعتمادی و تنهایی. چیزی باقی نمانده جز زنی آوازه‌خوان در کافه‌ای با اسمِ بامسمایِ «بار تایتانیک»؛کسی که انگار دوربین باید تا ابد روی چهر‌ه‌اش ثابت بماند تا ما را با تجربه‌ای از تحملِ طولانی زمان و فضا همراه کند؛ کسی که می‌خواند: «پایان یافت،همه چیز پایان یافت». در پایان(چنین چیزی را می‌توان از همان ابتدا احساس کرد)، کارها بر وفق مراد نخواهد بود و به عکس، همه چیز روبه وخامت خواهد نهاد. در پایان، همین مردی که در نمای دوم او را دیده بودیم که ریش خود را می‌تراشد تا حضوری پاکیزه در این دنیا داشته باشد، در برابر سگی دیگر زوزه می‌کشد و روی زمین‌های بی صاحب سرگردان می‌شود.

استفن بوکه
ترجمه از : محمدرضا شیخی

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY

.
yon.ir/WtinU
🎞 #معرفی_فیلم: من دانیل بلیک... (I Daniel Blake - 2016)
✍️ #عابد_حدودی

▪️فیلم «من دانیل بلیک» روایتی از انسان عشق ورز و به تعبیر فروم "برای خود"ی است که در بین چرخ دنده‌های نظام سرمایه‌داری و بوروکراسی قرار گرفته است. نماهای فکرشده، ترکیب‌بندی‌های فوق العاده، بازی‌های جاافتاده و فیلمنامه‌ی حساب شده، "من دانیل بلیک" را به اثری ستودنی تبدیل کرده است. اثری که نه گنده گویی می‌کند، نه مخاطب را می‌پیچاند و نه ژست روشنفکری می‌گیرد بلکه فیلمی انتقادی است که با زبان بی‌تکلف و نگاه سوسیالیستی (و نه مارکسیستی) به تناقضات جامعه‌ی مدرن می‌پردازد.

▪️این فیلم جلوه‌ای سینمایی از قفس آهنین وبری و سیطره‌ی فرهنگ زیمل (تراژدی فرهنگی) است، که اگرچه در انگلستان رخ می‌دهد اما جامعه‌ای بس گسترده‌تر، شاید در عرصه‌ی جهانی را به تصویر می‌کشد.

▪️من دانیل بلیک... جمله‌ای ناقص است که ضمن طعنه به شروع نامه‌های اداری، در پایان فیلم بطور دراماتیک و تاثیرگذاری کامل می‌شود.

▪️اگر به دنبال آن هستید تا تصویری از انسانیت که ته دلم آدم را می‌لرزاند و آدم را در فکر فرو می‌برد، تماشا کنید، "من دانیل بلیک" یکی از بهترین گزینه‌هاست. این فیلم به کارگردانی کن لوچ، کارگردان صاحب نام انگلیسی است که نخل طلای فستیوال کن 2016 را بحق بدست آورده است.

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝#معرفی_فیلم: مستند باراکا (Baraka - 1992)
✍️ #سارا_سمیعی
مشاهده فیلم در یوتیوب

‼️تماشای این مستند در این ایام،‌ به تنهایی تأملی ژرف در زندگی و هستی انسان و آنچه با سرگیجه درحال انجامش بودیم خواهد بود.

🔸ترجیح می‌دادم در صورت امکان، بعد از تماشای فیلم «باراکا» به جای حرف زدن در مورد آن، یک ساعت در برابرش سکوت کنم. «باراکا» از آن دسته فیلم‌هایی‌ست که زیبایی و عمق اسرار‌آمیزشان، مانند هر اثر هنری دیگر، تنها محصولاجزایشان نیست، بلکه چیزی فراتر از آن‌ است. این مستند نامتعارف، دنیایی را می‌سازد که گویی برای نخستین بار با آن روبرو می‌شویم و رازی کمابیش ناشناخته را به تماشا می‌گذارد.
مشاهده‌ی راز و معما برای نخستین بار، همان تجربه‌ی زیسته‌ی انسان اولیه است. گزاره‌ی معروف: «انسان،‌ حیوان ناطق است» را می‌توان تغییری کوچک داد، تا به نظریه‌ی ماری موندزَن، فیلسوف کانادایی رسید که می‌گوید: «انسان،‌ حیوان تماشاگراست»، زیرا ۳۰هزار سال پیش، با نقش زدن بر دیواره‌های غارها و گره زدن خلق هنری و تماشای آن، همزمان به هنرمند و مخاطب مبدل شد.

🔸فیلم در مدت ۱۴ ماه در ۲۴ کشور و۶ قاره‌ی جهان فیلمبرداری شده، فیلمبردار و تدوین‌گر خود فریک است. او با ابداعاتی در دوربین فیلمبرداری، تصاویری حیرت‌انگیز از جهانی می‌گیرد که زندگی روزمره‌ی ما دیگر قادر به نفوذ در رازهای آن نیست. با اینکه فیلم فریک در نقد تکنولوژی‌ست اما او برای ساخت فیلم خود حداکثر بهره را از تکنولوژی می‌برَد.استفاده‌ی از تصویربرداری تایم-لَپس یا زمان‌گریز و ثبت فریم به فریم زمان یا استفاده از فست موشن در نمایش زندگی روزمره‌ی انسان‌ها، از کاربردمتداول فیلم‌های مستند فراتر می‌رود و با انتخاب هوشمندانه‌ی موسیقی، سکانس‌های فیلم را به بندهای شعری درباره‌ی هستی بشر مبدل می‌کند.
ران فریک (کارگردان فیلم)‌ گفته است:
💬 می‌خواستیم باراکا سفری اکتشافی به عمق طبیعت، تاریخ، روح انسانی و در نهایت قلمرو لایتناهی باشد.


🔸تولیدات انبوه، نیروی کار ارزان در کشورهای شرقی، آشفتگی و سرعت رمه‌وار انسان‌ها در ترافیک، جنون و نظامی‌گری، عوارضی از مدرنیته‌اند که جهان را به مکانی خشن مملو از انسان‌های مسخ‌شده بدل کرده‌اند و گویی همه‌چیز را در این جهان بهطور نظام یافته به نابودی و تباهی‌ می‌کشانند.

🔸به نظرم یکی از بخش‌های تأثیرگذار فیلم سکانسی‌‌ست که یکی از دردناک‌ترین عوارض مخرب تمدن را نمایش در‌می‌آورَد: فقر. انسان متمدن قادر نبوده‌ است کوچکترین گامی به سوی عدالت بردارد، او حتی نمی‌داند با زباله‌هایش چکار کند و هر فرودست در حال استثمار فرودست‌تر از خویش‌ است.

🔸دوربین فریک اما در لحظات آغازین فیلم، زمین را خالی از سکنه (متمدن یا بدوی) به تصویر می‌کشد و برفراز قله‌ها‌یی بکر که دست انسان از آن ها دور مانده است، به پرواز در‌می‌آید، کمی بعد بخارهایی ممکن است یک لحظه ما را به اشتباه بیاندازند وتصور کنیم با نشانه‌ای انسانی که از دودکش خانه‌ای بیرون می‌آید، روبروییم. اما بی‌درنگ متوجه اشتباه خود می‌شویم و با نگاه متفکر و پرسشگر یک میمون روبرو می‌شویم که در چشمه‌ی آب گرم کوهستانی آب‌تنی می‌کند....

جهت مشاهده این فیلم در یوتیوب اینجا کلیک کنید

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬تریلر فیلم مستند باراکا ( Baraka 1992)
کارگردان: ران فریک

این فیلم روایت زندگی انسان، باورها، فرهنگ‌ها، روند جنون‌آمیز تکنولوژی، چرخه‌ی پوچ و بی‌پایان تولید و مصرف انبوه، انباشت سرمایه و نابرابری و فقر است. این فیلم تصویر متفاوتی از جهان مدرنی است که اکنون در باتلاق گسترده‌ و عمیق جدیدی فرو رفته است....

درباره این فیلم در اینجا بخوانید:
https://tttttt.me/iransociology/10906

این فیلم را در یوتیوب در این لینک ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=Sso5n_7mP-0
#معرفی_فیلم

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم:زمانه‌ی گرگ اثر میشل هانکه
Time of the Wolf - 2003
✍️ #احسان_عزیزی


🔸این فیلم روایت‌ِ بی‌رحمانه‌ای از هستی انسان و جامعه نیست، بلکه این واقعیتِ جامعه و انسان است که بی‌رحمانه بر سر ما در روایت هانکه خراب می‌شود. جایی که از انسان موجودی می‌سازد که هیچ حیوانی به توحشش نمی‌رسد.

🔸نکته‌ی مرموزانه و هوشمندانه‌ی این فیلم آن است که مشخص نیست دقیقاً چه اتفاقی رخ داده است و مردم از چه چیزی در حال فرارند؟! جنگ؟ بیماری؟ کشتار؟ قحطی؟ حیوانات وحشی؟؟!! نه هانکه در سطح دیگری می‌خواهد با مخاطب سخن بگوید، با لحنی جدی‌تر از این حرف‌ها که درگیر این حواشی باشد؛ برخلاف سینمای mainstream به دنبال حادثه‌بازی‌های کودکانه نیست،‌ این ابهام حادثه‌ای که رخ داده تمثیل‌وار اشاره به بحران و وخامت حال و روز بشر دارد، وضعیتی که در آن بشر مدام درحال فرار است... فراری بی‌امان و جنون درندگی و غارت... وضعیتی نامتعین که حکم هابزی «انسان گرگ انسان است» را عیان می‌کند.

🔸کدام یک از ما بخصوص در شرایط بحران جهانی کنونی با تماشای این فیلم با حقیقتی که همگی‌مان در حال فرار و انکار آن هستیم مواجه نخواهیم شد؟! وضعیتی که اتفاقاً در بحران‌ِ کووید 19 این‌بار نه از لنز دوربینِ هانکه و در قاب یک فیلم، که با چشم و گوش خود آن را می‌بینیم و احساس می‌کنیم. خبرهایی که از دور و نزدیک می‌رسد: تعداد سالمندانی که در خیابان‌های برخی از کشورها رها شده‌اند، افزایش قیمت کالاهای ضروری و مصرفی، افزایش خرید اسلحه و مصادیق بسیاری که بهتر می‌دانیم...

🔸صحنه‌ای که پسرک عریان می‌شود تا خود را داخل آتش بسوزاند، چه چیزی را در ما فشار می‌دهد جز آنکه سیلی محکمی باشد بر وجدان تاریک و خاموش شده‌ی تک تک مخاطبینی که گویا با دیگر شخصیت‌های داستان شریک جرم‌ و در مظان اتهام‌اند؟! مایی که منفعلانه تماشاگر کثافت وضع موجودیم و هیچ‌کاری نمی‌کنیم... هانکه به ما رحم می‌کند و پسر بچه را نجات می‌دهد... اما هیچ نجات دهنده‌ای در دنیای حقیقی خارج از قاب نیست...

🔸این فیلم جدی‌تر از آن است که بتوان راجع به آن زیادی حرف زد...

🔸هانکه درباره‌ی این فیلم می‌گوید:
🔸[«زمانه‌ی گرگ»]... فرصتی است تا نشان بدهم وقتی قرار باشد برای حفظ بقا از خودمان دفاع کنيم، چطور خوی حيوانیِ نهفته در درون ما امکان بروز پیدا می‌کند. اين همان چيزی است که مردی جوان در انيميشن «والس با بشير» تعريف می‌کند و می‌گوید وقتی در سن هفده سالگی به جنگ می‌رود خيلی زود متوجه می‌شود که اگر اول نکشد، خودش کشته می‌شود. اين همان چيزی است که رفتار آن مرد ساکن خانه‌ی ییلاقی در ابتدای فيلم من نشان می‌دهد. و اين گونه است که می‌رسيم به... «زمانه‌ی گرگ»! عنوان فيلم برگرفته از نقل‌قولی است از یک مجموعه شعر حماسی [...] که پايان دنيا را این‌گونه توصيف می‌کند: «زمانه‌ی باد، زمانه‌ی گرگ، زمانه‌ای که هيچ‌کس مراعات حال دیگری را نمی‌کند...»

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم: موسیو وردو
Monsieur Verdoux - 1947
✍️#عادل_ایرانخواه

🔸چاپلین در فیلم موسیو وردو برای نشان دادن پلشتیهایِ سرمایه‌داری، ترفندِ هوشمندانه‌ای را به کار می‌برد. او مستقیم با مساله رودررو نمی‌شود بلکه میانجیی را واسطه می‌کند تا امر کلی را از طریقِ یک جزء به تصویر بکشد. به این طریق که ابتدا کاراکترِ شروری را در کانونِ نگاهِ ما قرار می‌دهد که زنان متمول را اغوا می‌کند، به قتل می‌رساند و مال و منالشان را تصاحب می‌کند. این پیشه‌ی کثیفِ موسیو وردو است. چهره‌ای نفرت انگیز که قاعدتن همگان از آن متنفراند.

🔸هرچند در ادامه ما متوجه می‌شویم که موسیو وردو را اخراج از کارش (بر اثر بحران اقتصادی 1930) بدل به این انسان خبیث کرده است و او برای رفاهِ زن و فرزندش مرتکبِ این جنایات شده است. اما همین هم نمی‌تواند از کراهتِ او و اعمالش بکاهد. موسیو وردو سرانجام دستگیر می‌شود و دفاعیاتش ما را متوجه کل ماجرا می‌کند. او می‌گوید من سال‌ها شریف و صادق بودم، اما جامعه با بیکار کردنِ من، آن را پس زد. قتل و دزدی کسب و کار من شد. پس اگر از من نفرت دارید، چرا از سیستمی که من را اینگونه کرده است متنفر نیستید؟! اگر از کسب و کار من متنفرید، چرا از سیستمی که سلاح‌های کشتار جعمی را با روش‌های علمی تولید می‌کند متنفر نیستید؟! من در مقابل آنها بسیار ناچیزم! جنگ، درگیری و سرکوب تجارتِ آن‌هاست.

🔸چاپلین با ساختنِ این فیلم شعرِ برشت را به تصویر کشده؛ چه کسی دشمنِ توست؟! به گرسنه‌ای که تکه نانی می‌دزدد به چشم دشمن می‌نگری/ اما خرخرهء دزدی را که اصلن گرسنگی نکشیده هیچگاه نمی‌گیری. موسیو وردو به گیوتین سپرده می‌شود اما انذار گونه می‌گوید که به زودی همه‌ی شما را خواهم دید! و ما دیدیم که راست می‌گوید. دست کم در این مدت برهمه‌ی ما معلوم شد که چگونه ده‌ها بی گناه را قربانیِ منافع و تجارتشان کردند و به کامِ مرگ فرستادند.

🔸مارکس در جایی سرمایه و سرمایه‌داران را اینگونه توصیف می‌کند؛ سرمایه از سودِ کم متنفر است، سودِ کافی او را جسور می‌کند، با 10 درصد سودِ مطمئن می‌توان او را در همه جا به کار گرفت، 20 درصد او را بیتاب می‌کند و 50 درصد دیوانه‌اش می‌کند. با صد درصد سود حاضر است همه‌ی قوانینِ انسانی را زیر پا بگذارد و با 300 درصد سود از هیچ جنایتی روگردانی نمی‌کند.

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم

📃نگاهی جامعه شناختی به فیلم دوازده مرد خشمگین
✍️ #عابد_حدودی

🔸دوازده مرد خشمگین، فیلمی است درباره‌ی هژمونی که در سال 1957 به کارگردانی هنرمندِ صاحب نام «سیدنی لومت» ساخته شده است.

🔸آشوری توضیح می‌دهد: تاکید هژمونی بر آن است که طبقه‌ی مسلط نه تنها از نظر سیاسی و اقتصادی جامعه را زیرنظر دارد، بلکه شیوه‌ی خاص نگرش خویش به جهان و انسان و روابط اجتماعی را نیز چنان همه‌گیر می‌کند که به صورت "عقل سلیم" در می‌آید و آنانی که زیر تسلط هستند، این نگرش را همچون پاره‌ای از "نظم طبیعی" می‌پذیرند.

هنوز چند دقیقه از فیلم نگذشته که می‌فهمیم داستان، ماجرای هیات منصفه‌ایست که می‌بایست درباره‌ی محکوم یا تبرئه کردن یک جوان تصمیم گیری کنند. قضیه از نگاه جامعه‌شناختی وقتی حساس‌تر می‌شود که متهم نه تنها داغ نژادی خورده و طبقه‌ی فرودست جامعه است، که برچسب منحرف اجتماعی نیز بر پوست سیاهش خودنمایی می‌کند. وی متهم به قتل پدر است و دو شاهد عینی این موضوع را تایید کرده‌اند. در چنین وضعیتی قضیه بسیار روشن است.... متن کامل را اینجا بخوانید

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 #معرفی_فیلم - 🎥 مستند #خانه

[لینک مشاهده فیلم با زیرنویس انگلیسی در یوتیوب]

⚠️ مستند "خانه" از تکان دهنده‌ترین مستندهایی است که ویرانگری‌های انسان و جهان #سرمایه_داری را به نمایش می‌گذارد. از ابتدای این مستند به یاد سخنان #کارل_مارکس و نظریات و مفاهیم وی می‌افتیم و رفته رفته در انتهای فیلم پیش‌بینی‌های وی را جدی خواهیم گرفت. در این فیلم افزایش روز افزون جمعیت، فقر و گرسنگی، شکاف طبقاتی بین مردم جهان، قحطی‌ها، خشکسالی‌ها و پیش بینی‌های آینده‌ی زمین و شهرها را به شکلی موجز خواهیم دید...

⚠️ از دیر باز تا به امروز تغییرات بسیاری بر روی این کره خاکی انجام گرفته که این دگرگونی‌ها در سیاره زمین، باعث نتایج مخرب و هم باعث نتایج مطلوب آمیزی شده که می‌توان گفت نتایج مخرب آن به مراتب بیشتر از نتایج مطلوب آمیزش بوده است. مستند Home یا همان خانه ما را با تغییرات مخرب و ناگواری که در سیاره زمین رخ داده است آشنا می‌کند. این تغییرات نه تنها به ضرر دیگر موجودات کره زمین، بلکه برای نسل بشر و دیگر گونه‌ها نیز بسیار خطرناک است....

📃متن کامل را اینجا بخوانید

دانلود با زیرنویس فارسی

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم : پیانیست روایتی از جنگ، جامعه و هنر
✍️ #معصومه_اشتیاقی

🔘پیانیست (2002 - The painist) ساخته رومن پولانسکی روایت زندگی واقعی نوازنده یهودی اهل لهستانی، طی اشغال کشورش در جنگ جهانی دوم توسط المان نازی است. روایت زندگی نوازنده ای از خانواده مرفه ی یهودی است که جنگ و بی رحمی نازی ها بر علیه یهودی ها کل زندگی وی را تحت الشعاع قرار می دهد و تنها امید رهایی بخشی موسیقی مسیر زندگی شخصیت اصلی داستان را ترسیم می کند.

🔘این فیلم که برنده جوایز اسکار، کلدن گلوب و چند جشنواره مهم فیلم و سینما است یکی از شاهکارهای هنری محسوب می شود که در آن جایگاه والای هنر موسیقی در روند خشونت آمیزترین پدیده یعنی جنگ به تصویر کشیده شده است.

🔘تئودور آدرنو نظریه پرداز انتقادی مکتب فرانکفورت از جمله صاحبنظران جامعه شناسی است که به نقش والای هنر مستقل و به ویژه هنر موسیقی در واپس زدن ساختارها و سامان بخشی جامعه پرداخته است. در پیانیست؛ تماشاگر روایتی را دنبال می کند که در جای جای آن نقش موسیقی مسلط تر از قدرت خشن جنگ جریان اجتماعی را به پیش می برد و عنصر تغییر و خلق ساختار معناها است.

🔘پیانیست روایتی عمیق از چگونگی شکست قدرت بی رحمانه، زمخت و خشن جنگ در برابر قدرت ایجازبخش و امیدبخش هنر را برای زندگی انسان به نمایش در می آورد. در طول فیلم موسیقی داستان را به اشکال مختلف به پیش می برد و در نهایت هم موجب نجات شخصیت اصلی همراه اش می شود. در طول داستان شاهد اعتقاد و باور اشپیلمن به نجات و بهبود جامعه جنگ زده‌اش هستیم که تنها قدرت بی‌بدیل موسیقایی می توانست در روح و جان نوازنده جنگ زده، گرسنه، بی خانمان ایجاد کرده باشد. این خوانش از موسیقی را می توان در جمله ای از آدرنو یافت که معتقد بود: " هنر باید به مثابه رمزی برای فرایندهایی باشد که در جامعه رخ می دهد". رمزهایی که از متن نواختن پیانو توسط اشپیلمن، احساسات انسانی در افسر نازی را برانگیخت و زندگی را به شخصیت داستان هدیه کرد.

🔘گزندگی خشونت و جنگ با ایجاز موسیقایی به سخره گرفته شد و این رسالت مهم هنر مستقل و به ویژه موسیقی در جوامع است. موسیقی قادر است فهم‌های انسانی مشترکی ایجاد کند و شرح خود را از متن‌های اجتماعی خلق نمایید.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم:‌ یک زندگی پنهان (A Hidden Life 2019)
✍️ #احسان_عزیزی

🔘صحبت کردن درباره‌ی برخی از آثار سینمایی به قدری دشوار است که آدم نمی‌داند درباره‌شان از چه بگوید و چگونه بگوید. «یک زندگی پنهان» ساخته‌ی «ترنس مالیک» از آن دست فیلم‌هاییست که ابداً به راحتی نمی‌توان درباره‌ی آن گفت و نوشت. نمی‌توان به سادگی گفت که مالیک چه چیز را به تصوی کشیده است، این اثر مهم‌ترین پرسش‌ها و چالش‌های زندگی سیاسی و اجتماعی انسان در تمام ادوار تاریخ است. اثری بی‌بدیل در قاب متحرک دوربین مالیک که مفاهیمی چون آزادی، مقاومت، اسبتداد، خدا، انتخاب، اراده، ایمان، زندگی، مرگ، زندان، اعدام و ... را به شکلی شاعرانه در ذهن مخاطب به چالش می‌کشد.

🔘شخصیت محوری داستان که به هیچ قیمتی حاضر نیست با آنچه که «درست نمی‌داند» مصالحه کند. سازشی در کار نیست، حتی به قیمت مرگ. این رهایی و آزادگی در ناب‌ترین شکل ممکن است. تجلی ایمان و اخلاص، مفاهیمی که در جهان مدرن به کثافت کشیده شده‌آند. چیزی که در داستان فیلم و زندگی حقیقی ما آدم‌های میان‌مایه نیز کمتر کسی شهامت و اراده و فهم‌اش را دارد.

🔘فرانز، شخصیت اصلی نه قهرمانی‌ست که می‌خواهد بشریت را نجات دهد، و نه کسی که آرمان و ایدئولوژی خاصی را دنبال می‌کند. او تنها و تنها می‌خواهد به آنچه درست نمی‌داند «نه» بگوید... این اثر به شکلی حقیقت نظام‌های توتالیتر، فاشیستی، نازیسم و مستبد را به تصویر کشیده است که ماجرا حتی صرفاً نمایش رذالت یک نظام سیاسی نیست. فقط می‌توان گفت این فیلم تصویر نابِ ایمان در سکولارترین و اومانیستی‌ترین وجه ممکن است. تکان‌دهنده‌تر آن‌که این اثر بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته شده است.

🔘این اثر شگرفت تصویر بدون اغراق و بی‌کم و کاست «مقاومت» و «فردیت» است. مقاومت و نبرد با آنچه وجدان بیدار و آگاه بشر به مثابه‌ی «شر» تشخیص داده است؛ مقاومتی با جنگ، توتالیتاریسم، فاشیسم و نازیسمی که نماد ساختار نظام‌های سیاسی‌ است،‌ اما نه جنبش و گروه و جمعیتی در کار است و نه بیانیه و حزبی. «فرانز» تنهای تنها نه حتی در پی سرنگونی با این نظام سیاسی، که در پی احترام به فردیت و موجودیت و وجدان خویش است. او پیش‌ و بیش از هرچیز برای خودِ «زندگی» مقاومت می‌کند، برای حفظ شأن و شخصیت خود. امری که اکثریت مردم جوامع نه تنها به آن پایبند نیستند بلکه حتی چنین حقی برای خود متصور نیستند. فرانز در زمانی که همه باید به پیشوا و تمامیت‌خواهی‌اش قسم می‌خوردند، قسم نخورد.

📎خلاصه‌‌‌‌‌فیلم
فرانز یگشتاتر اتریشی، مردی مخالف خدمت سربازی است و از جنگیدن برای نازی‌ها در جنگ جهانی دوم امتناع می‌کند.

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چگونه همه‌ی ما خواهان حفظ وضع موجودیم؟!
✍️ #عادل_ایرانخواه

▪️یکی از و شاید خطیرترین وظایف ما این است که بدانیم وضع موجود که همه‌ی ما از آن نالانیم چگونه و به چه صورتی ادامه می‌یابد و بازتولید می‌شود؟ چیزی که از منظر بنیامین معادل فاجعه است (فاجعه آن نیست که همه چیز یک آن تغییر کند. فاجعه دقیقن این است که هیچ چیز تغییر نکند) به عبارتی دیگر؛ چگونه است که همه از این اوضاع بیزاریم، اما این وضعیت حفظ می‌شود؟

▪️همه‌ی ما پییر بوردیو را متفکری می‌دانیم که همه چیز را اجتماعی می‌دانست. و قاعدتن هم غیر از این نیست. اما به واقع نه به این سادگی! تلاشِ دستگاه فکری بوردیو این است که عاملیت و ساختار را توامان در نظر بگیرد. از این‌رو مفاهیمی (عادتواره، همدستی) را وضع و کاربست می‌دهد که فرد و عامل انسانی را نیز در چگونگی حفظ/تغییر اوضاع لحاظ کند.

▪️بوردیو با به کارگیری مفهوم "عادتواره" به ما گوشزد می‌کند که چگونه ساختارهای بیرونی به درون ما می‌خزند و بخشی از وجود ما را فرا می‌گیرند. پس این دو جدای از هم نیستند و در بده بستان باهم قرار دارند. ناخوشایند است اما آنچه که در بیرون جریان دارد، در درون ما نیز در جریان است، آنچه که در بیرون رخ می‌دهد، رخ نمی‌داد مگر با "همدستی" ما! از این روست که بوردیو حکمی خلاف آمدِ نگاه جامعه‌شناختی‌اش را صادر می‌کند؛ "یک مبارزه‌ی سیاسی رادیکال، همواره از درون خود فرد آغاز می‌شود!" هرچند که می‌شود بر این حکم خورده‌هایی گرفت. اما به نظرم دیدن چنین سویه‌هایی برای ما ضروریست.

▪️در فیلم استاکر، منطقه‌ای وجود دارد که آرزوها را برآورده می‌کند. و استاکر راهنمایی‌ست که مردم را به منطقه می‌برد. استاکر داستان استاد خویش "خارپشت" را تعریف می‌کند که با آرزوی زنده شدنِ برادرِ مرده‌اش وارد اتاق شد، اما هنگامی که به خانه برگشت، به جای زنده شدنِ برادرش، خود را ثروتمند یافت! منطقه آرزوهایی را برآورده می‌کند که در درون آدم خواسته می‌شود و نه آرزوهایی را که فقط گفته می‌شوند!

▪️از این منظر ما خارپشت‌هایی هستیم که مدام آرزوی تغییر وضع موجود را فریاد می‌زنیم، اما در درونمان چیزی دیگر در جریان است. متنفر از وضع موجود و ترسان از تغییر آن! دشمنش و همدستش!

▪️در انجیل آمده است که مسیح خطاب به مردم چنین گفت؛" آنچه در تاریکی گفته اید، در روشنایی خواهید شنید و آنچه پشت درهای بسته نجوا کرده‌اید، روی بام‌ها خواهید شنید.

#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#تحلیل_فیلم

🎬 کفر ناحوم از کودکی، فقر و جامعه
✍️ #معصومه_اشتیاقی

🔸کفرناحوم (Capharnaum) فیلم درام لبنانی به کارکردانی نادین لبکی محصول ۲۰۱۸ است که موفق به دریافت جایزه جشنواره کن شده است.

🔸خلاصه فیلم: داستان فیلم درباره کودکی به نام "زین"، پسر ۱۲ ساله ساکن محله کفرناحوم از محلات حاشیه نشین بیروت است. روایت فیلم حول شکایت زین از پدر و مادراش در دادگاه است که "چرا او را به دنیا آوردند". در طول داستان چالش‌های این پسر بچه فقیر با خانواده و جامعه اطراف‌اش را شاهد هستیم. آشنایی زین با زنی پناهنده به نام راهیل و کودک وی پرده دیگری از یک روایت واقع در نشان دادن در هم تنیدگی فقر، آوراگی و پناهندگی است که بازتولید کننده محرومیت و شکاف‌های چندگانه در معنای زندگی کودکانی مانند زین در جهان است....

📑متن کامل را اینجا بخوانید
📌 جهت مشاهده متن کامل با تلفن همراه در انتهای تصویر پایین روی گزینه INSTATANT VIEW کلیک کنید

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 درباره داگویل ساخته لارس فون تریه
✍️ #فرهاد_قنبری ؛ #تحلیل_فیم #نقد_فیلم

داگویل روایت فروپاشی اخلاقی یک جامعه است. ساکنان داگویل در برخورد با زن غریبه وقتی متوجه می‌شوند که او پناهگاه و حامی ندارد، وقتی متوجه می‌شوند قانونی از او حمایت نخواهد کرد، به نوبت گریس را به دندان گرفته و از او تغذیه می‌کنند.

فون تریه این جمله که «اگر هر کسی هم جای من بود همین کار را می‌کرد» را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که این منش و نگاه چه میزان خطرناک و پر از خشونت است. نگاهی که در آن فکر و اندیشه تعطیل شده و فرد با فرض این‌که دیگران هم در موقعیت‌های مشابه، واکنشی شبیه به او نشان خواهند داد، خود را از بار مسئولیت اعمالش رها می‌سازد...

📃 متن کامل را در جستارها بخوانید:
🔗 https://jostarha.com/qgia

#معرفی_فیلم

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃درباره “در جستجوی فریده” (تحلیل جامعه‌شناختی نماینده ایران در اسکار ۲۰۲۰)

✍🏼دکتر مهرناز امین آقایی، جامعه شناس

در جستجوی فریده روایت زنی است که در آستانه چهل سالگی به دنبال هویت گم‌شده خود از هلند و از آغوش خانواده‌ای هلندی که او را به فرزندخواندگی گرفته‌اند، راهی ایران می‌شود؛ نه به این قصد که خانواده زیستی‌اش را که وی را در شش ماهگی در مشهد رها کرده‌اند بیاید، بلکه "خود" را بیاید.
این فیلم تنها مستندی نیست که با تم محوریِ هویتِ گمشده، رهاشدگی و با نگاهی ساده‌انگارانه حتی فرزندخواندگی ساخته می شود، اما آنچه این فیلم را متفاوت می‌کند، پارادوکس همیشگی سنت و مدرنیته است که همواره نقطه شروع خوبی برای چنین فیلم هایی به شمار می‌رود....

متن کامل را در سایت جستارها بخوانید:
https://jostarha.com/99n7

#معرفی_فیلم #تحلیل_فیلم

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم
#فیلم: Who You Think I Am (2019)

ما زنان کیستیم؟ دختری ۲۴ ساله که هراس از دست رفتن جوانیمان را داریم و در دهه بیست زندگیمان تثبیت می‌شویم؟...مادری در دهه پنجم زندگی با خط و خطوط دور لبها و چشم‌ها که دو فرزند نوجوان دارد و شوهری که سال‌ها از او جدا شده است؟ زنی که آرزوی عشق تا ابد با او خواهد ماند؟ زنی که تا دم مرگ از رقیبهای جوانتر از خود به خود میلرزد؟ زنی مستقل و استاد ادبیات فرانسه که از پیام پسر جوان زیبایی که رابطه‌ای خیالی با او دارد تمام اندامش به تب و تاب می افتد و شور زندگی در صدایش زنده میشود و او را جوان میکند؟ زنی که میان صدا و نگاهش دوشقه شده است؟ ما زنها برای زنده بودن تشنه‌ی شنیدن برایت میمرم هستیم؟ این صدا با ما چه میکند؟ "دیووونتم، برات می‌میرم، دیگه دوریت رو نمیتونم تحمل کنم" یک زن از زندگی چه می‌خواهد؟ شنیدن این صدا؟؟؟امنیت؟ شور؟ برنده شدن در رقابت؟ بچه و مادرانگی را تجربه کردن؟ همه اینها با هم؟

✍️ #فروغ_ادریسی

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 امید، تکرار و تذکار


#معرفی_فیلم: Shades of the Heart
نام فارسی: سایه‌های قلب
محصول: ۲۰۲۱
✍️
#مصطفی_ملکی


آریل دورفمن نویسنده‌ی شهیر آمریکایی-شیلیایی در بخشی از مصاحبه‌ی خود با مهرداد واعظی‌نژاد در باب امید چنین می‌گوید: «حتی اگر امید سراب باشد، باید آن را زنده نگه داریم، و روشنایی‌اش را ــ هرچند نادر و گذرا ــ با دیگران قسمت کنیم. برای اینکه اگر جز این باشد، هرگز نمی‌توانیم جهان را تغییر دهیم». از این سو کیِ‌رکگور نیز در رساله‌ی تکرار خود از سه مفهوم امید، تکرار و تذکار می‌گوید:«امید همچون بانویی زیبا می‌ماند که از فاصله‌ای دور تو را نظاره می‌کند. تکرار اما همچون همسری می‌ماند که در بستر تو خوابیده است و تذکار چون پیرزنی دائم به تو خیره می‌شود». در این توصیفات کلیدواژه‌ی امید وجود دارد که درون‌مایه‌ی اصلی این فیلم را نیز تشکیل می‌دهد.

چانگ سئوک نویسنده‌ای است که به‌تازگی از لندن به سئول بازگشته تا زندگی خود را در زادگاه‌اش سروسامان دهد. شاید این پلات کمی گنگ به‌نظر برسد. اما این همان چیزی است که کارگردان از ما می‌خواهد و این یعنی با اثری مواجه هستیم که خود را با سکانس‌های‌اش برای ما هویدا خواهد کرد. چه بسا اگر بخواهیم بعد از تماشای فیلم پلاتی دیگر را برای آن بنویسیم نیمی از فیلم را کشته‌ایم و مخاطب را با لاشه‌ی بی‌جانی از تصاویر همراه خواهیم کرد. این فیلم در هر اپیزود خود، که به‌نام افرادی است که چانگ با آنها ملاقات می‌کند، سعی دارد بخشی از زندگی او را توصیف کند. گویی هر کدام از آنها آمده‌اند تا چانگ را بیشتر به خودش بشناسانند.

تمپوی بسیار ملایم فیلم و عجول نبودن دوربین در همگامی با کاراکترها باعث می‌شود تا این درام شاعرانه به‌آرامی خود را شکوفا کند. هرگاه یک برداشت بلند از پیاده‌روی‌های کاراکترها یا هر کار روتین و روزمره‌ای که انجام می‌دهند را تماشا می‌کنم به‌یاد نقل‌قولی از بلاتار می‌افتم که چنین می‌گوید:«سینما برای من یعنی پاره‌ای از زندگی واقعی هر کدام از ما. من می‌خواهم همین زندگی را به‌تصویر بکشم و هدفی جز این ندارم، حتی اگر مجبور شوم یک کاراکتر را دو ساعت در صف بانک نشان دهم». در این فیلم هم می‌بینیم که تکنیک‌ها همگام با روایت باعث شده‌اند مخاطب بیشتر به درون ذهن و روح چانگ برود و با او هم‌ذات‌پنداری داشته باشد.

کیِ‌رکگور به سه‌ واژه‌ی امید و تکرار و تذکار اشاره کرده بود. شاید در اینجا بین تذکار و تکرار کمی شباهت وجود داشته باشد اما این دو فرسنگ‌ها از یکدیگر فاصله دارند. تکرار در این فیلم همان بازگشت چانگ به کره و بازدید از مکان‌های آشنای گذشته است. در مقابل تذکار همان گریه‌های او در مکالمه‌ با همسرش است که نوعی مرورهای آزاردهنده از تلخی‌ها و شادی‌های گذشته به‌حساب می‌آید. او در بستر تکرار خود دچار نوعی فراخی بال می‌شود و در تذکار همچون روحی سرخورده می‌ماند. آنچه از تقابل این دو و واژه‌ی امید را می‌خواهیم این فیلم به ما می‌دهد. پالت رنگی سرد و درآمیختن آن با کورسوهای نورهای گرم باعث شده فضای فیلم تبدیل به برزخی از نمی‌دانم‌ها شود. این درهم‌آمیزی رنگ‌ها به‌هیچ‌عنوان آزاردهنده نیست و برعکس باعث می‌شود مخاطب، همان‌طور که کارگردان می‌خواهد، از فضای ملودرام فاصله بگیرد و خود را با زندگی ملموس و کاملاً رئال چانگ و مردمان اطراف او همراه کند.

کیم جونگ-کوآن طی ۱۵ سالی که از دوران حرفه‌ای‌اش در عرصه‌ی فیلم سازی می‌گذرد همیشه خود را در مسیر ملودرام‌های عاشقانه و درام‌هایی اقتباسی نگه داشته است. او سعی کرده با فیلم «سایه‌های قلب» کمی خود را از فضای ملودرام جدا کند و به‌ مکاشفه‌ای درون شخصیت‌ها برود. آثار او را که نگاه می‌کنیم بیشتر به این تغییر مسیر امیدوار می‌شویم. البته کوآن فیلم دیگری با نام «خوزه» دارد که برگرفته از داستان کوتاه ژاپنی با همین نام است و روایتی از زندگی عاشقانه‌ی خوزه و یونگ-سئوک را به‌تصویر می‌کشد. فیلم خوزه از آن جهت مهم است که تقریباً با این اثر هم‌زمانی داشته است و می‌توان نگاه کارگردان را در دو دنیای متفاوت ملاحظه کرد؛ دنیایی عاشقانه در برابر دنیایی مملو از تجرد روح. «سایه‌های قلب» استعاره‌ای زیبا از انچه خاطرات روی روح ما حک می‌کنند به‌حساب می‌آید و تصویری را نشان می‌دهد که شاید گاهی تنها بذر هویت هر کدام از ما باشد؛ تصویری از امید. / منبع: یک فیلم, یک زندگی

لینک دانلود از سایت ۳۰نما



🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY