📃 امید، تکرار و تذکار
#معرفی_فیلم: Shades of the Heart
نام فارسی: سایههای قلب
محصول: ۲۰۲۱
✍️ #مصطفی_ملکی
آریل دورفمن نویسندهی شهیر آمریکایی-شیلیایی در بخشی از مصاحبهی خود با مهرداد واعظینژاد در باب امید چنین میگوید: «حتی اگر امید سراب باشد، باید آن را زنده نگه داریم، و روشناییاش را ــ هرچند نادر و گذرا ــ با دیگران قسمت کنیم. برای اینکه اگر جز این باشد، هرگز نمیتوانیم جهان را تغییر دهیم». از این سو کیِرکگور نیز در رسالهی تکرار خود از سه مفهوم امید، تکرار و تذکار میگوید:«امید همچون بانویی زیبا میماند که از فاصلهای دور تو را نظاره میکند. تکرار اما همچون همسری میماند که در بستر تو خوابیده است و تذکار چون پیرزنی دائم به تو خیره میشود». در این توصیفات کلیدواژهی امید وجود دارد که درونمایهی اصلی این فیلم را نیز تشکیل میدهد.
چانگ سئوک نویسندهای است که بهتازگی از لندن به سئول بازگشته تا زندگی خود را در زادگاهاش سروسامان دهد. شاید این پلات کمی گنگ بهنظر برسد. اما این همان چیزی است که کارگردان از ما میخواهد و این یعنی با اثری مواجه هستیم که خود را با سکانسهایاش برای ما هویدا خواهد کرد. چه بسا اگر بخواهیم بعد از تماشای فیلم پلاتی دیگر را برای آن بنویسیم نیمی از فیلم را کشتهایم و مخاطب را با لاشهی بیجانی از تصاویر همراه خواهیم کرد. این فیلم در هر اپیزود خود، که بهنام افرادی است که چانگ با آنها ملاقات میکند، سعی دارد بخشی از زندگی او را توصیف کند. گویی هر کدام از آنها آمدهاند تا چانگ را بیشتر به خودش بشناسانند.
تمپوی بسیار ملایم فیلم و عجول نبودن دوربین در همگامی با کاراکترها باعث میشود تا این درام شاعرانه بهآرامی خود را شکوفا کند. هرگاه یک برداشت بلند از پیادهرویهای کاراکترها یا هر کار روتین و روزمرهای که انجام میدهند را تماشا میکنم بهیاد نقلقولی از بلاتار میافتم که چنین میگوید:«سینما برای من یعنی پارهای از زندگی واقعی هر کدام از ما. من میخواهم همین زندگی را بهتصویر بکشم و هدفی جز این ندارم، حتی اگر مجبور شوم یک کاراکتر را دو ساعت در صف بانک نشان دهم». در این فیلم هم میبینیم که تکنیکها همگام با روایت باعث شدهاند مخاطب بیشتر به درون ذهن و روح چانگ برود و با او همذاتپنداری داشته باشد.
کیِرکگور به سه واژهی امید و تکرار و تذکار اشاره کرده بود. شاید در اینجا بین تذکار و تکرار کمی شباهت وجود داشته باشد اما این دو فرسنگها از یکدیگر فاصله دارند. تکرار در این فیلم همان بازگشت چانگ به کره و بازدید از مکانهای آشنای گذشته است. در مقابل تذکار همان گریههای او در مکالمه با همسرش است که نوعی مرورهای آزاردهنده از تلخیها و شادیهای گذشته بهحساب میآید. او در بستر تکرار خود دچار نوعی فراخی بال میشود و در تذکار همچون روحی سرخورده میماند. آنچه از تقابل این دو و واژهی امید را میخواهیم این فیلم به ما میدهد. پالت رنگی سرد و درآمیختن آن با کورسوهای نورهای گرم باعث شده فضای فیلم تبدیل به برزخی از نمیدانمها شود. این درهمآمیزی رنگها بههیچعنوان آزاردهنده نیست و برعکس باعث میشود مخاطب، همانطور که کارگردان میخواهد، از فضای ملودرام فاصله بگیرد و خود را با زندگی ملموس و کاملاً رئال چانگ و مردمان اطراف او همراه کند.
کیم جونگ-کوآن طی ۱۵ سالی که از دوران حرفهایاش در عرصهی فیلم سازی میگذرد همیشه خود را در مسیر ملودرامهای عاشقانه و درامهایی اقتباسی نگه داشته است. او سعی کرده با فیلم «سایههای قلب» کمی خود را از فضای ملودرام جدا کند و به مکاشفهای درون شخصیتها برود. آثار او را که نگاه میکنیم بیشتر به این تغییر مسیر امیدوار میشویم. البته کوآن فیلم دیگری با نام «خوزه» دارد که برگرفته از داستان کوتاه ژاپنی با همین نام است و روایتی از زندگی عاشقانهی خوزه و یونگ-سئوک را بهتصویر میکشد. فیلم خوزه از آن جهت مهم است که تقریباً با این اثر همزمانی داشته است و میتوان نگاه کارگردان را در دو دنیای متفاوت ملاحظه کرد؛ دنیایی عاشقانه در برابر دنیایی مملو از تجرد روح. «سایههای قلب» استعارهای زیبا از انچه خاطرات روی روح ما حک میکنند بهحساب میآید و تصویری را نشان میدهد که شاید گاهی تنها بذر هویت هر کدام از ما باشد؛ تصویری از امید. / منبع: یک فیلم, یک زندگی
لینک دانلود از سایت ۳۰نما
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#معرفی_فیلم: Shades of the Heart
نام فارسی: سایههای قلب
محصول: ۲۰۲۱
✍️ #مصطفی_ملکی
آریل دورفمن نویسندهی شهیر آمریکایی-شیلیایی در بخشی از مصاحبهی خود با مهرداد واعظینژاد در باب امید چنین میگوید: «حتی اگر امید سراب باشد، باید آن را زنده نگه داریم، و روشناییاش را ــ هرچند نادر و گذرا ــ با دیگران قسمت کنیم. برای اینکه اگر جز این باشد، هرگز نمیتوانیم جهان را تغییر دهیم». از این سو کیِرکگور نیز در رسالهی تکرار خود از سه مفهوم امید، تکرار و تذکار میگوید:«امید همچون بانویی زیبا میماند که از فاصلهای دور تو را نظاره میکند. تکرار اما همچون همسری میماند که در بستر تو خوابیده است و تذکار چون پیرزنی دائم به تو خیره میشود». در این توصیفات کلیدواژهی امید وجود دارد که درونمایهی اصلی این فیلم را نیز تشکیل میدهد.
چانگ سئوک نویسندهای است که بهتازگی از لندن به سئول بازگشته تا زندگی خود را در زادگاهاش سروسامان دهد. شاید این پلات کمی گنگ بهنظر برسد. اما این همان چیزی است که کارگردان از ما میخواهد و این یعنی با اثری مواجه هستیم که خود را با سکانسهایاش برای ما هویدا خواهد کرد. چه بسا اگر بخواهیم بعد از تماشای فیلم پلاتی دیگر را برای آن بنویسیم نیمی از فیلم را کشتهایم و مخاطب را با لاشهی بیجانی از تصاویر همراه خواهیم کرد. این فیلم در هر اپیزود خود، که بهنام افرادی است که چانگ با آنها ملاقات میکند، سعی دارد بخشی از زندگی او را توصیف کند. گویی هر کدام از آنها آمدهاند تا چانگ را بیشتر به خودش بشناسانند.
تمپوی بسیار ملایم فیلم و عجول نبودن دوربین در همگامی با کاراکترها باعث میشود تا این درام شاعرانه بهآرامی خود را شکوفا کند. هرگاه یک برداشت بلند از پیادهرویهای کاراکترها یا هر کار روتین و روزمرهای که انجام میدهند را تماشا میکنم بهیاد نقلقولی از بلاتار میافتم که چنین میگوید:«سینما برای من یعنی پارهای از زندگی واقعی هر کدام از ما. من میخواهم همین زندگی را بهتصویر بکشم و هدفی جز این ندارم، حتی اگر مجبور شوم یک کاراکتر را دو ساعت در صف بانک نشان دهم». در این فیلم هم میبینیم که تکنیکها همگام با روایت باعث شدهاند مخاطب بیشتر به درون ذهن و روح چانگ برود و با او همذاتپنداری داشته باشد.
کیِرکگور به سه واژهی امید و تکرار و تذکار اشاره کرده بود. شاید در اینجا بین تذکار و تکرار کمی شباهت وجود داشته باشد اما این دو فرسنگها از یکدیگر فاصله دارند. تکرار در این فیلم همان بازگشت چانگ به کره و بازدید از مکانهای آشنای گذشته است. در مقابل تذکار همان گریههای او در مکالمه با همسرش است که نوعی مرورهای آزاردهنده از تلخیها و شادیهای گذشته بهحساب میآید. او در بستر تکرار خود دچار نوعی فراخی بال میشود و در تذکار همچون روحی سرخورده میماند. آنچه از تقابل این دو و واژهی امید را میخواهیم این فیلم به ما میدهد. پالت رنگی سرد و درآمیختن آن با کورسوهای نورهای گرم باعث شده فضای فیلم تبدیل به برزخی از نمیدانمها شود. این درهمآمیزی رنگها بههیچعنوان آزاردهنده نیست و برعکس باعث میشود مخاطب، همانطور که کارگردان میخواهد، از فضای ملودرام فاصله بگیرد و خود را با زندگی ملموس و کاملاً رئال چانگ و مردمان اطراف او همراه کند.
کیم جونگ-کوآن طی ۱۵ سالی که از دوران حرفهایاش در عرصهی فیلم سازی میگذرد همیشه خود را در مسیر ملودرامهای عاشقانه و درامهایی اقتباسی نگه داشته است. او سعی کرده با فیلم «سایههای قلب» کمی خود را از فضای ملودرام جدا کند و به مکاشفهای درون شخصیتها برود. آثار او را که نگاه میکنیم بیشتر به این تغییر مسیر امیدوار میشویم. البته کوآن فیلم دیگری با نام «خوزه» دارد که برگرفته از داستان کوتاه ژاپنی با همین نام است و روایتی از زندگی عاشقانهی خوزه و یونگ-سئوک را بهتصویر میکشد. فیلم خوزه از آن جهت مهم است که تقریباً با این اثر همزمانی داشته است و میتوان نگاه کارگردان را در دو دنیای متفاوت ملاحظه کرد؛ دنیایی عاشقانه در برابر دنیایی مملو از تجرد روح. «سایههای قلب» استعارهای زیبا از انچه خاطرات روی روح ما حک میکنند بهحساب میآید و تصویری را نشان میدهد که شاید گاهی تنها بذر هویت هر کدام از ما باشد؛ تصویری از امید. / منبع: یک فیلم, یک زندگی
لینک دانلود از سایت ۳۰نما
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY