#asheghanehaye_fatima
ابریشم سیاه دو چشمت
یاد آور شبی زمستانی است
من بی ردا
بدون وحشت دشنه
شادمانه خواب می رفتم
ابریشم سیاه دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می روم
و می میرم.
#خسرو_گلسرخی
ابریشم سیاه دو چشمت
یاد آور شبی زمستانی است
من بی ردا
بدون وحشت دشنه
شادمانه خواب می رفتم
ابریشم سیاه دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می روم
و می میرم.
#خسرو_گلسرخی
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع
#روز_چهارم
تو هنوز آدم قبل نشدی
اما من سعی کردم امروز آدم قبل بشم
حتی بهتر
بهترین لباسم رو می پوشم
موهامو رها میکنم رو شونه هام
راه میرم
حرف میزنم
جریان دارم
می خوام توروهم به جریان بندازم
باید منو ببینی
باید صدامو بشنوی
#باید_صداتو_بشنوم
تو این فاصله سردم شده
باید از حجم بودنت
یه آغوش گرم برای خودم دست و پا کنم.
#ن_ع .
#asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع
#روز_چهارم
تو هنوز آدم قبل نشدی
اما من سعی کردم امروز آدم قبل بشم
حتی بهتر
بهترین لباسم رو می پوشم
موهامو رها میکنم رو شونه هام
راه میرم
حرف میزنم
جریان دارم
می خوام توروهم به جریان بندازم
باید منو ببینی
باید صدامو بشنوی
#باید_صداتو_بشنوم
تو این فاصله سردم شده
باید از حجم بودنت
یه آغوش گرم برای خودم دست و پا کنم.
#ن_ع .
#asheghanehaye_fatima
آدم که دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش
پیشِ هر غریبهای باز نشود...؟
#لیلا_کردبچه
#asheghanehaye_fatima
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش
پیشِ هر غریبهای باز نشود...؟
#لیلا_کردبچه
#asheghanehaye_fatima
بوسه را
سرخ تر بنویس
تا از نوش لب هایت تب کنم !
حاشا نکن
می دانم که
دوست داری
یک جرعه بیشتر برایت بمیرم !
💕 #asheghanehaye_fatima
سرخ تر بنویس
تا از نوش لب هایت تب کنم !
حاشا نکن
می دانم که
دوست داری
یک جرعه بیشتر برایت بمیرم !
💕 #asheghanehaye_fatima
#asheghanehaye_fatima
به دل سوخته كه پماد نميزنند
تو یک میهمانی خانوادگی دیدمش، آروم اومد گوشه ای که خلوتی پیدا کرده بودم. اشک در چشمانش حلقه زده بود و خسته بود، نیازی به زیاد حرف زدن نبود وقتی همه سلولهای بدنش از درجه سوختگیش فریاد میزدند. بعد از نقل خلاصه داستان، لختی سکوت کرد.
بهش گفتم شنیده ام دردی که آدمی را از پای در نیاورد، قوی ترش میکند. عشق های آدمی وقتی دردهای او میشود، گنج هستند و باید مراقبشان بود.
عشقهای ما میراث فرهنگی روح ماهستند و نباید تاراج شوند.
مگذار خاطرات خوبت به یغما بروند. همه خوبیهای خودت و رابطه ات و محبوب سابقت را توهم نپندار.
اینطوری میتوانی عبور کنی از دردهایت...
و زنی بزرگتر شوی برای این زندگی بزرگ
گفت میخواهم فراموشش کنم
گفتم فراموشی در کار نیست…
بنا هم نیست باشد.
بناست با همین جای زخمها تا ته نور پیش برویم هرچند ابلهیست هر بار زخم را نیشتر بزنیم و با نبش قبر خاطراتمان خود را بیازاریم
…بیا و به حرفهای سوزاننده آخرش زیاد فکر نکن…
او نیز قربانی جهالتش است.آدمیان دشمن نادانسته های خود هستند
گل خنده ای گوشه لبش افتاد
آسمان برقی زد
فرشته ای قطره ای به زمین آورد
و در گوش دختر خواند :
خدا در انتهای جاده آغوشش را برای تو باز نگه میدارد و این شبهای تو را از یادت خواهد برد و جای تمام زخمهایت را فرشتگان بوسه خواهند زد
#دکترشیری
به دل سوخته كه پماد نميزنند
تو یک میهمانی خانوادگی دیدمش، آروم اومد گوشه ای که خلوتی پیدا کرده بودم. اشک در چشمانش حلقه زده بود و خسته بود، نیازی به زیاد حرف زدن نبود وقتی همه سلولهای بدنش از درجه سوختگیش فریاد میزدند. بعد از نقل خلاصه داستان، لختی سکوت کرد.
بهش گفتم شنیده ام دردی که آدمی را از پای در نیاورد، قوی ترش میکند. عشق های آدمی وقتی دردهای او میشود، گنج هستند و باید مراقبشان بود.
عشقهای ما میراث فرهنگی روح ماهستند و نباید تاراج شوند.
مگذار خاطرات خوبت به یغما بروند. همه خوبیهای خودت و رابطه ات و محبوب سابقت را توهم نپندار.
اینطوری میتوانی عبور کنی از دردهایت...
و زنی بزرگتر شوی برای این زندگی بزرگ
گفت میخواهم فراموشش کنم
گفتم فراموشی در کار نیست…
بنا هم نیست باشد.
بناست با همین جای زخمها تا ته نور پیش برویم هرچند ابلهیست هر بار زخم را نیشتر بزنیم و با نبش قبر خاطراتمان خود را بیازاریم
…بیا و به حرفهای سوزاننده آخرش زیاد فکر نکن…
او نیز قربانی جهالتش است.آدمیان دشمن نادانسته های خود هستند
گل خنده ای گوشه لبش افتاد
آسمان برقی زد
فرشته ای قطره ای به زمین آورد
و در گوش دختر خواند :
خدا در انتهای جاده آغوشش را برای تو باز نگه میدارد و این شبهای تو را از یادت خواهد برد و جای تمام زخمهایت را فرشتگان بوسه خواهند زد
#دکترشیری
#asheghanehaye_fatima
برای همه مردم همینطور است: با هم ازدواج میکنند، باز هم کمی همدیگر را دوست دارند و کار میکنند.
آنقدر کار میکنند که دوست داشتن را فراموش کنند. ژان هم کار میکرد، چون رئیس اداره به وعدهاش عمل نکرده بود.
"اینجا لازم بود که انسان کمی از نیروی تخیل خود کمک بگیرد تا بفهمد که (گُران) چه میگوید."
خود را تسلیم خستگی کار کرده بود که به زنش اطمینان بدهد که دوستش دارد. مردی که کار میکند، فقر، آیندهای که رفته رفته هر گونه امیدی از آن سلب میشود، سکوتی که شبها بر دور میز حکمفرما است...
در چنین دنیایی دیگر جائی برای عشق باقی نمیماند. متحملا ژان رنج میبرد. با وجود این او را رها نکرد و باقیماند.
#آلبر_کامو
كتاب: طاعون
برای همه مردم همینطور است: با هم ازدواج میکنند، باز هم کمی همدیگر را دوست دارند و کار میکنند.
آنقدر کار میکنند که دوست داشتن را فراموش کنند. ژان هم کار میکرد، چون رئیس اداره به وعدهاش عمل نکرده بود.
"اینجا لازم بود که انسان کمی از نیروی تخیل خود کمک بگیرد تا بفهمد که (گُران) چه میگوید."
خود را تسلیم خستگی کار کرده بود که به زنش اطمینان بدهد که دوستش دارد. مردی که کار میکند، فقر، آیندهای که رفته رفته هر گونه امیدی از آن سلب میشود، سکوتی که شبها بر دور میز حکمفرما است...
در چنین دنیایی دیگر جائی برای عشق باقی نمیماند. متحملا ژان رنج میبرد. با وجود این او را رها نکرد و باقیماند.
#آلبر_کامو
كتاب: طاعون
#asheghanehaye_fatima
〇🍂
🍂
و منتظرش باش
تا تنفس کند این هوای بیگانه بر قلباش را
و منتظرش باش
تا دامناش را،
چین
چین،
بالا بزند
و منتظرش باش،
و پیش از شراب ،
آب را،
تقدیماش کن
و به آن دو همزاد کبک خفته بر سینهاش،
نگاه نکن
و منتظرش باش
و آرام
آرام ،
دستاناش را،
نوازش کن؛
هنگامی که،
جام را بر روی مرمر،
میگذارد
گویی که،
قطرات شبنم را،
از آن میزدایی●
☆☆☆☆☆☆
وانتظرها،
لكي تتنفَّسَ هذا الهواء الغريبَ على قلبها
وانتظرها،
لترفع عن ساقها ثَوْبَها غيمةً غيمةً
وانتظرها،
وقدَّمْ لها الماءَ قبل النبيذِ
ولا تتطلَّع إلى تَوْأَمَيْ حَجَلٍ نائمين على صدرها
وانتظرها،
ومُسَّ على مَهَل يَدَها عندما تَضَعُ الكأسَ فوق الرخامِ
كأنَّكَ تحملُ عنها الندى.
#محمود_درویش
〇🍂
🍂
و منتظرش باش
تا تنفس کند این هوای بیگانه بر قلباش را
و منتظرش باش
تا دامناش را،
چین
چین،
بالا بزند
و منتظرش باش،
و پیش از شراب ،
آب را،
تقدیماش کن
و به آن دو همزاد کبک خفته بر سینهاش،
نگاه نکن
و منتظرش باش
و آرام
آرام ،
دستاناش را،
نوازش کن؛
هنگامی که،
جام را بر روی مرمر،
میگذارد
گویی که،
قطرات شبنم را،
از آن میزدایی●
☆☆☆☆☆☆
وانتظرها،
لكي تتنفَّسَ هذا الهواء الغريبَ على قلبها
وانتظرها،
لترفع عن ساقها ثَوْبَها غيمةً غيمةً
وانتظرها،
وقدَّمْ لها الماءَ قبل النبيذِ
ولا تتطلَّع إلى تَوْأَمَيْ حَجَلٍ نائمين على صدرها
وانتظرها،
ومُسَّ على مَهَل يَدَها عندما تَضَعُ الكأسَ فوق الرخامِ
كأنَّكَ تحملُ عنها الندى.
#محمود_درویش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥اجرای زندهی آهنگ: «همهچیز تو رو بهیادم میآره»
🔺"Ola se Thimizoun"
🎧🎙خواننده: #هریس_الکسیو | Haris Alexiou | یونان|
■با زیرنویس فارسی
#asheghanehaye_fatima
🔺"Ola se Thimizoun"
🎧🎙خواننده: #هریس_الکسیو | Haris Alexiou | یونان|
■با زیرنویس فارسی
#asheghanehaye_fatima
امروز روز دیگریست
پستو همآدم نوییشو
از گذشته رها هرچه بوده
از آینده جدا هرچه که خواهد شد
امروز را زندگیکن
همان کسیباش کهیکعمر
آرزویبودنشرا در سر داشتی☺️👍
درس امروزو یادمون نره
زندگی عادلانه نیست!
و بهتر است که تو هم
به این موضوع عادت کنی...
#آلیس_مونرو.
#asheghanehaye_fatima
#صبح
پستو همآدم نوییشو
از گذشته رها هرچه بوده
از آینده جدا هرچه که خواهد شد
امروز را زندگیکن
همان کسیباش کهیکعمر
آرزویبودنشرا در سر داشتی☺️👍
درس امروزو یادمون نره
زندگی عادلانه نیست!
و بهتر است که تو هم
به این موضوع عادت کنی...
#آلیس_مونرو.
#asheghanehaye_fatima
#صبح
🎼●آهنگ عربی: «همیشه با تواَم» | "تملي معاك"
🎙●خواننده: #عمرو_دياب | مصر، ۱۹۶۱ |
همیشه با تواَم
حتا اگه از من دور باشی عشقات در قلب من است
همیشه با تواَم
همیشه در فکر و قلب منی
و هیچوقت فراموشات نمیکنم
همیشه دلتنگ دیدنات هستم
حتا وقتی که کنارتام
همیشه مشتاقات هستم عزیزم
همیشه چشمانام تو را صدا میزنند
حتا اگه تمام دنیا در اختیار من باشد
باز تنها به تو نیاز دارم عزیزم
همیشه با توام
قلبام، روح و روانام همراه توست، ای گرانمایهترین عشق
هر چهقدر از من دور باشی
نزدیک قلبام هستی
ای گذشته و آینده من
ای زیباترین اتفاق زندگیام
همیشه مشتاق دیدنات هستم عزیزم
همیشه چشمانام اسم تو را صدا میزنند
حتا اگه تمام دنیا مال من باشه
باز تنها محتاج توام عزیزم.
#asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
روزی تا خرخره عاشق بودم،
تا فرق سرم...
منی که حالا حوصلهی
دوست داشتن خودم را هم ندارم.
#رویا_شاه_حسین_زاده
#asheghanehaye_fatima
تا فرق سرم...
منی که حالا حوصلهی
دوست داشتن خودم را هم ندارم.
#رویا_شاه_حسین_زاده
#asheghanehaye_fatima
خیلی ترسناکه وقتی ادمایی که باهاشون نزدیکی، یهو تبدیل به غریبه بشن!
📽 Longest Ride
#دیالوگ
#asheghanehaye_fatima
📽 Longest Ride
#دیالوگ
#asheghanehaye_fatima
آه اگر شعر
برای گفتن دوستت دارم بس بود،
دخترکم، رفیقکم.
اگر میتوانستم به تو دسته گلی دهم
و دست در دست تو قدم زنم؛
اگر میتوانستم در شبی نمناک در ساحل ببوسمت
آه اگر میتوانستم با شعری
بگویمت که چقدر دوستت دارم
دخترکم، رفیقکم
اما نه.
همین دم سرشار زیباییست
و تو خود میدانی که دوستت دارم،
بیمنتِ شب نمناک و دریا و گل و شعر.
اکنون همهسو عشق دم میزند و ترانه میخواند؛
و چراغهای آینده، در روزهای روشن، از دور پیداست.
عشق، مفرد است و جمع
از آن ما، از آن من، از آن همه.
و بیخیال که آیا این شعر
میتواند در این نوزدهمِ ماهِ نمیدانم چه،
گویای حرفی باشد
که تو خود میدانیش:
این که دوستت دارم
در این وقت سعد که خود، گذشتهی آینده است؛
این که دوستت دارم
دخترکم، رفیقکم .
#لوئیس_رگلیو_نوگراس
#asheghanehaye_fatima
برای گفتن دوستت دارم بس بود،
دخترکم، رفیقکم.
اگر میتوانستم به تو دسته گلی دهم
و دست در دست تو قدم زنم؛
اگر میتوانستم در شبی نمناک در ساحل ببوسمت
آه اگر میتوانستم با شعری
بگویمت که چقدر دوستت دارم
دخترکم، رفیقکم
اما نه.
همین دم سرشار زیباییست
و تو خود میدانی که دوستت دارم،
بیمنتِ شب نمناک و دریا و گل و شعر.
اکنون همهسو عشق دم میزند و ترانه میخواند؛
و چراغهای آینده، در روزهای روشن، از دور پیداست.
عشق، مفرد است و جمع
از آن ما، از آن من، از آن همه.
و بیخیال که آیا این شعر
میتواند در این نوزدهمِ ماهِ نمیدانم چه،
گویای حرفی باشد
که تو خود میدانیش:
این که دوستت دارم
در این وقت سعد که خود، گذشتهی آینده است؛
این که دوستت دارم
دخترکم، رفیقکم .
#لوئیس_رگلیو_نوگراس
#asheghanehaye_fatima
زمانی پخته می شوی که میفهمی،
نیازی نیست؛
به هر چیزی واکنش نشان دهی و یا به هر حرفی جوابی بدهی
#مازیتوفسکی
#asheghanehaye_fatima
#صبح
نیازی نیست؛
به هر چیزی واکنش نشان دهی و یا به هر حرفی جوابی بدهی
#مازیتوفسکی
#asheghanehaye_fatima
#صبح
یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
نور چون چشم ز پیشانی من می بارید
تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود
از گهر بود اگر رشته من آبی داشت
پرده لاغریم چربی پهلوی تو بود
آن که می برد مرا از خود و از راه کرم
باز می داد به خود هر نفسی، بوی تو بود
غمگساری که به رویم گه بیهوشی آب
می زد از راه مروت، عرق روی تو بود
تخم امید من آن روز برومندی داشت
که سویدای دلم خال لب جوی تو بود
همزبانی که غمی از دل من برمی داشت
در سراپرده دل چشم سخنگوی تو بود
خال رخسار جهان بود سیه رویی من
دل سودازده آن روز که هندوی تو بود
دل کافر به تهیدستی رضوان می سوخت
روزگاری که بهشتم گل خودروی تو بود
بود بر خون گل آن روز شرف خاک مرا
که دل خونشده ام نافه آهوی تو بود
پرده ای بود به چشم من گستاخ نگاه
هیکل شرم و حیایی که به بازوی تو بود
خار در پیرهن شبنم گل بود از رشک
تا مرا تکیه گه از خاک سر کوی تو بود
عشرت روی زمین بود سراسر از من
تا سرم در خم چوگان تو چون گوی تو بود
تا تو رفتی ز نظر، دیده من شد تاریک
صیقل دیده من آینه روی تو بود
دل یوسف هوس حلقه زنجیر تو داشت
صائب آن روز که در سلسله موی تو بود
صائب تبریزی, دیوان اشعار, غزلیات
صائب تبریزی
#asheghanehaye_fatima
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
نور چون چشم ز پیشانی من می بارید
تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود
از گهر بود اگر رشته من آبی داشت
پرده لاغریم چربی پهلوی تو بود
آن که می برد مرا از خود و از راه کرم
باز می داد به خود هر نفسی، بوی تو بود
غمگساری که به رویم گه بیهوشی آب
می زد از راه مروت، عرق روی تو بود
تخم امید من آن روز برومندی داشت
که سویدای دلم خال لب جوی تو بود
همزبانی که غمی از دل من برمی داشت
در سراپرده دل چشم سخنگوی تو بود
خال رخسار جهان بود سیه رویی من
دل سودازده آن روز که هندوی تو بود
دل کافر به تهیدستی رضوان می سوخت
روزگاری که بهشتم گل خودروی تو بود
بود بر خون گل آن روز شرف خاک مرا
که دل خونشده ام نافه آهوی تو بود
پرده ای بود به چشم من گستاخ نگاه
هیکل شرم و حیایی که به بازوی تو بود
خار در پیرهن شبنم گل بود از رشک
تا مرا تکیه گه از خاک سر کوی تو بود
عشرت روی زمین بود سراسر از من
تا سرم در خم چوگان تو چون گوی تو بود
تا تو رفتی ز نظر، دیده من شد تاریک
صیقل دیده من آینه روی تو بود
دل یوسف هوس حلقه زنجیر تو داشت
صائب آن روز که در سلسله موی تو بود
صائب تبریزی, دیوان اشعار, غزلیات
صائب تبریزی
#asheghanehaye_fatima
دلی خواهم که شیدای تو باشد
سراپا داغِ سودای تو باشد
جهانی مختصر خواهم که در وی
همین جای من و جای تو باشد
بکُش امروز عاشق را که خواهم
شفاعتخواهِ فردای تو باشد
دل خود تنگ میخواهم که در آن
نمیخواهم بجز جای تو باشد.
#فوجی_نیشابوری
#عزیز_روزهام
#asheghanehaye_fatima
سراپا داغِ سودای تو باشد
جهانی مختصر خواهم که در وی
همین جای من و جای تو باشد
بکُش امروز عاشق را که خواهم
شفاعتخواهِ فردای تو باشد
دل خود تنگ میخواهم که در آن
نمیخواهم بجز جای تو باشد.
#فوجی_نیشابوری
#عزیز_روزهام
#asheghanehaye_fatima
.
و فرمود : در آنچه اختیاری نیست ،
حکمی نیست ... مانندِ عشق!
پ. ن :
چه چیز داری با خویشتن
که دیدارَت
چو قلّههای مِهآلود
مَحو و رؤیایی است ؟؟!
#حسین_منزوی
#asheghanehaye_fatima
و فرمود : در آنچه اختیاری نیست ،
حکمی نیست ... مانندِ عشق!
پ. ن :
چه چیز داری با خویشتن
که دیدارَت
چو قلّههای مِهآلود
مَحو و رؤیایی است ؟؟!
#حسین_منزوی
#asheghanehaye_fatima