@asheghanehaye_fatima
توقع زیادی ندارم
هرگز نداشتهام
دلم میخواهد ساعتی پیش از تو
از خواب بیدار که شدم
آفتابی اریب
بر میز صبحانه بتابد
و مربای انجیر در نعلبکی سفیدش
مثل طلا بدرخشد.
قهوه را که دم میکنم
از هزاران گنجشک بیبرنامهی این شهر
دوتاشان هم روبروی من
کنار پنجره بنشینند
و همان نت تکراری را
جیکجیککنان بخوانند،
خردهنانی هم حاضرم
برایشان بپاشم.
میخواهم ساعتی پیش از تو
از خواب که بیدار شدم
قلبم مثل دیشب بیست و پنج ساله باشد
و مغزم برود کشکش را بسابد.
تلویزیون را که روشن میکنم
گویندهی عصا قورتدادهای بگوید:
امروز ریشسفیدان دهکدهی جهانی
همپیمان فرماندادهاند
هیچ تیر و توپی
در هیچ کوچه و برزنی
از هیچ اسلحهای شلیک نشود
یک روز که هزار روز نمیشود
فقط یک روز ناقابل!
من هم قول شرف میدهم دیگر
به ریششان نخندم.
و تورا عزیزم
بعد از چنان شب ِ بیمرزی
فقط در چنین شرایطی
دلم میآید
از خواب بیدار کنم.
#عباس_صفاری
کتاب :
#کبریت_خیس
#مروارید
توقع زیادی ندارم
هرگز نداشتهام
دلم میخواهد ساعتی پیش از تو
از خواب بیدار که شدم
آفتابی اریب
بر میز صبحانه بتابد
و مربای انجیر در نعلبکی سفیدش
مثل طلا بدرخشد.
قهوه را که دم میکنم
از هزاران گنجشک بیبرنامهی این شهر
دوتاشان هم روبروی من
کنار پنجره بنشینند
و همان نت تکراری را
جیکجیککنان بخوانند،
خردهنانی هم حاضرم
برایشان بپاشم.
میخواهم ساعتی پیش از تو
از خواب که بیدار شدم
قلبم مثل دیشب بیست و پنج ساله باشد
و مغزم برود کشکش را بسابد.
تلویزیون را که روشن میکنم
گویندهی عصا قورتدادهای بگوید:
امروز ریشسفیدان دهکدهی جهانی
همپیمان فرماندادهاند
هیچ تیر و توپی
در هیچ کوچه و برزنی
از هیچ اسلحهای شلیک نشود
یک روز که هزار روز نمیشود
فقط یک روز ناقابل!
من هم قول شرف میدهم دیگر
به ریششان نخندم.
و تورا عزیزم
بعد از چنان شب ِ بیمرزی
فقط در چنین شرایطی
دلم میآید
از خواب بیدار کنم.
#عباس_صفاری
کتاب :
#کبریت_خیس
#مروارید
@asheghanehaye_fatima
تو واقعی بودی
نه مثل دستگیره
نه مثل در
تو واقعی بودی
مثل اندوه در مزرعه گندم
به تو فکر کردم
آنقدر فکر کردم
که سرم را کشتم
کبک ها ناپدید شدند
و پرستویی در سکوت فرو رفت تا کمر
آب ها کم عمقند
و زندگی بیشتر از زندگی زیبا نیست.
#غلامرضا_بروسان
کتاب:
#در_آب_ها_دری_باز_شد
نشر:
#مروارید
تو واقعی بودی
نه مثل دستگیره
نه مثل در
تو واقعی بودی
مثل اندوه در مزرعه گندم
به تو فکر کردم
آنقدر فکر کردم
که سرم را کشتم
کبک ها ناپدید شدند
و پرستویی در سکوت فرو رفت تا کمر
آب ها کم عمقند
و زندگی بیشتر از زندگی زیبا نیست.
#غلامرضا_بروسان
کتاب:
#در_آب_ها_دری_باز_شد
نشر:
#مروارید
@asheghanehaye_fatima
🔸 #خواب_بیدار
گرچه با یادش، همه شب،
تا سحرگاهانِ نیلی فام،
بیدارم؛
گاهگاهی نیز،
وقتی چشم بر هم میگذارم،
خوابهای روشنی دارم،
عین هشیاری!
آنچنان روشن که من در خواب،
دمبهدم با خویش میگویم که:
بیداریست، بیداریست، بیداری!
◻️
اینک، اما در سحرگاهی،
چنین از روشنی سرشار،
پیش چشمِ این همه بیدار،
آیا خواب میبینم؟
این منم، همراه او؟
بازو به بازو،
مستِ مست از عشق، از امید؟
رویِ راهی تار و پودش نور،
که از این سوی دریا،
رفته تا دروازهی خورشید؟
◻️
ای زمان، ای آسمان، ای کوه، ای دریا!
خواب یا بیدار،
جاودانی باد این رویای رنگینم!
- #فریدون_مشیری
از دفتر: #مروارید_مهر
🔸 #خواب_بیدار
گرچه با یادش، همه شب،
تا سحرگاهانِ نیلی فام،
بیدارم؛
گاهگاهی نیز،
وقتی چشم بر هم میگذارم،
خوابهای روشنی دارم،
عین هشیاری!
آنچنان روشن که من در خواب،
دمبهدم با خویش میگویم که:
بیداریست، بیداریست، بیداری!
◻️
اینک، اما در سحرگاهی،
چنین از روشنی سرشار،
پیش چشمِ این همه بیدار،
آیا خواب میبینم؟
این منم، همراه او؟
بازو به بازو،
مستِ مست از عشق، از امید؟
رویِ راهی تار و پودش نور،
که از این سوی دریا،
رفته تا دروازهی خورشید؟
◻️
ای زمان، ای آسمان، ای کوه، ای دریا!
خواب یا بیدار،
جاودانی باد این رویای رنگینم!
- #فریدون_مشیری
از دفتر: #مروارید_مهر
ای زنی که رانهایات
مثل نخلهای بیاباناند
و از آن خرماهای طلایی میریزد!
سینههایات به هفتزبان سخن میگویند
و من مجبور شدم
به همهی آنها گوش دهم.
به من فرصت بده
از این توفان دوری کنم،
از این عشق فراگیر،
این هوای زمستانی،
تا متقاعد شوم
کفر بگویم،
و به جسم چیزها وارد شوم.
به من این شانس را بده
که تنها کسی باشم
که روی آب راه میرود.
○●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه |
○●برگردان: #مجتبا_پورمحسن | #مهرناز_زاوه
📗● از کتاب: «عشق ما روی آب راه میرود» | ●نشر: #مروارید
@asheghanehaye_fatima
مثل نخلهای بیاباناند
و از آن خرماهای طلایی میریزد!
سینههایات به هفتزبان سخن میگویند
و من مجبور شدم
به همهی آنها گوش دهم.
به من فرصت بده
از این توفان دوری کنم،
از این عشق فراگیر،
این هوای زمستانی،
تا متقاعد شوم
کفر بگویم،
و به جسم چیزها وارد شوم.
به من این شانس را بده
که تنها کسی باشم
که روی آب راه میرود.
○●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه |
○●برگردان: #مجتبا_پورمحسن | #مهرناز_زاوه
📗● از کتاب: «عشق ما روی آب راه میرود» | ●نشر: #مروارید
@asheghanehaye_fatima
لبخند تو
چون زورقطلایی
که بر دریای نیلی گذر میکند
از پیش چشمان خیرهی من
گذشت
و من یکباره زیبایی تو
و تنهایی خود را
دریافتم.
■●شاعر: #بیژن_جلالی | ۳۰آبان ۱۳۰۶ - ۲۴دی ۱۳۷۸ |
📗●از کتاب: «شعر سکوت» | نشر: #مروارید ۱۳۸۲
@asheghanehaye_fatima
چون زورقطلایی
که بر دریای نیلی گذر میکند
از پیش چشمان خیرهی من
گذشت
و من یکباره زیبایی تو
و تنهایی خود را
دریافتم.
■●شاعر: #بیژن_جلالی | ۳۰آبان ۱۳۰۶ - ۲۴دی ۱۳۷۸ |
📗●از کتاب: «شعر سکوت» | نشر: #مروارید ۱۳۸۲
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
■عشق تو اگر نبود
تو اگر نبودی
من خام میبودم
به ماه میگفتم: چه دوشیزهی زشتی!
به برف میگفتم: چه شئی پلشتی!
در ساحل دریا، موجها را سنگسار میکردم
به قناری میگفتم: «اِنَّ اَنکر الأصواتِ لَصَوتُکَ»
عشق تو اگر نبود
من تروریست میشدم
در کودکستان، عروسکان را سر میبریدم
راه رفتوآمد گلها را مینگذاری میکردم
پاکی تو اگر نبود
من قاضی رشوهخواری میشدم
ترازوی عدالت را زیرپا میگذاشتم
میهنام را به پشیزی میفروختم
تو اگر نبودی
من بیتأملترین
من پستترین مرد دنیا میشدم.
■●شاعر: #قباد_جلیزاده
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
📕●از کتاب: «زیبارویان جهان همه همسایهی تواَند» | ●نشر: #مروارید | چاپ اول ۱۳۹۶ |
■عشق تو اگر نبود
تو اگر نبودی
من خام میبودم
به ماه میگفتم: چه دوشیزهی زشتی!
به برف میگفتم: چه شئی پلشتی!
در ساحل دریا، موجها را سنگسار میکردم
به قناری میگفتم: «اِنَّ اَنکر الأصواتِ لَصَوتُکَ»
عشق تو اگر نبود
من تروریست میشدم
در کودکستان، عروسکان را سر میبریدم
راه رفتوآمد گلها را مینگذاری میکردم
پاکی تو اگر نبود
من قاضی رشوهخواری میشدم
ترازوی عدالت را زیرپا میگذاشتم
میهنام را به پشیزی میفروختم
تو اگر نبودی
من بیتأملترین
من پستترین مرد دنیا میشدم.
■●شاعر: #قباد_جلیزاده
■●برگردان: #رضا_کریممجاور
📕●از کتاب: «زیبارویان جهان همه همسایهی تواَند» | ●نشر: #مروارید | چاپ اول ۱۳۹۶ |
شب میآید
با دستهایی که
همدیگر را عاشقاند
شب میآید
برگشتن و خورشید را زخمی دیدن همیشگیست
سادهتر از همیشه بگریز و
گریه کن
بجوی
ستارهیی را که مهربانتر
حلقآویز میکند
که برای جدایی از این ماه
باید بهانه داشت
■شاعر: #هوشنگ_چالنگی
📕●از کتاب: «گزینهی اشعار هوشنگ چالنگی» | نشر: #مروارید | چ سوم ۱۳۹۹ |
@asheghanehaye_fatima
با دستهایی که
همدیگر را عاشقاند
شب میآید
برگشتن و خورشید را زخمی دیدن همیشگیست
سادهتر از همیشه بگریز و
گریه کن
بجوی
ستارهیی را که مهربانتر
حلقآویز میکند
که برای جدایی از این ماه
باید بهانه داشت
■شاعر: #هوشنگ_چالنگی
📕●از کتاب: «گزینهی اشعار هوشنگ چالنگی» | نشر: #مروارید | چ سوم ۱۳۹۹ |
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
شب میآید
با دستهایی که
همدیگر را عاشقاند
شب میآید
برگشتن و خورشید را زخمی دیدن همیشگیست
سادهتر از همیشه بگریز و
گریه کن
بجوی
ستارهیی را که مهربانتر
حلقآویز میکند
که برای جدایی از این ماه
باید بهانه داشت
#هوشنگ_چالنگی
📕●از کتاب: «گزینهی اشعار هوشنگ چالنگی» | نشر: #مروارید | چ سوم ۱۳۹۹ |
شب میآید
با دستهایی که
همدیگر را عاشقاند
شب میآید
برگشتن و خورشید را زخمی دیدن همیشگیست
سادهتر از همیشه بگریز و
گریه کن
بجوی
ستارهیی را که مهربانتر
حلقآویز میکند
که برای جدایی از این ماه
باید بهانه داشت
#هوشنگ_چالنگی
📕●از کتاب: «گزینهی اشعار هوشنگ چالنگی» | نشر: #مروارید | چ سوم ۱۳۹۹ |