عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



تو برایم چو وجودی غمینی،
گل زودمیرای شعر،
که همان‌دم که با آن خوش‌ام
و بر آن‌ام تا سرمست شوم از وجودش،
حس می‌کنم که باید بگریزم به دورها،
بسیار دور،
به‌سبب شوربختی جان خویش؛
شوربختی اندوه‌ناک من.
آن‌گاه که دیوانه‌وار به سینه‌ات می‌فشارم
و لبان‌ات را به دهان می‌کشم،
طولانی و بی‌وقفه،
غم‌گین‌ام، عزیز من!
زان رو که قلب‌ام بسیار خسته است
از عشقی چنین عاجزانه به تو...




#چزاره_پاوزه
برگردان: #ماریا_عباسیان | √●بخشی از یک‌ شعر
"تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی"

تنها برای این آواز می‌خوانم که تو مرا دوست می‌داشتی
در سال‌های دور مرا دوست می‌داشتی
در آفتاب، در آستانه‌ی تابستان، مرا دوست می‌داشتی،
در باران، در برف، در فصل‌های سرد؛
من آواز می‌خوانم، تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی.

تنها برای این که چشمانت به من نگریستند
با روحِ روشن تو به تجلی در نگاهت؛
سرشار از غرور، من عالی‌ترین تاجِ وجودم را
بر سر نهادم
تنها برای این که چشمانت به من نگریستند.

تنها برای این که در خرامیدنم ستایشم کردی
و در نگاهت، خرامان، سایه‌ی لغزانم را دیدم،
به سان رؤیایی،
رؤیایی بازیگوش و و دردکشان و غمناک -
تنها برای این که به گاهِ خرامیدنم، آری، ستایشم کردی.

صدایم که زدی انگار به تردید افتاده باشم
تو دست‌هایت را به سوی من دراز کردی
و چشمانت تیره و تار بود،
سرشار از محبت و عشق
صدایم که زدی، انگار به تردید افتاده باشم.
چرا که فقط بر تو، فقط بر تو این خوش آمده بود
هم از این رو رفتنِ من، برای همیشه
زیبا و دلپذیر برجا ماند؛
انگار هرجا که می‌رفتم، تو در پیِ من می‌آمدی،
انگار تو جایی در کنار من می‌رفتی،
چرا که فقط بر تو، فقط بر تو خوش آمده بود.

تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی به جهان آمدم،
تنها برای این مقصود - زندگی را
چون هدیه‌ای تابان به من دادند.
در این زندگیِ بی‌مراد، بی‌شادی و امید،
مرادِ زندگی من اینچنین یک‌سَره برآورده شد.
تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی به جهان آمدم.

تنها برای عشقِ برگزیده‌ی تو
سپیده‌ی سحری، سرخ‌گل‌های رنگینش را نثارِ بازوانم کرد.
برای آن‌که راهِ تو را لحظه‌ای روشنایی دهم،
شبِ خجسته‌ی معصوم،
چشمانم را از ستارگانِ کریمِ خود پر کرد،
تنها برای عشقِ برگزیده‌ی تو.
تنها برای این که تو مرا این همه زیبا دوست می‌داشتی
زندگی کردم، تا رؤیاهای تو را افزون کنم
زندگی کردم،
اما اکنون تو چون آفتابی غروب کرده‌ای،
و از این روست که من نیز بی‌تو
این‌چنین دل‌انگیز می‌میرم
تها برای این که تو مرا این همه زیبا
دوست می‌داشتی...

ماریا پولیدوری - شاعر یونانی
برگردان: فریدون فریاد
از کتاب: شعر امروز یونان
نشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

#ماریا_پولیدوری
#فریدون_فریاد




@asheghanehaye_fatima
ما با هم زندگی می‌کنیم، مبارزه می‌کنیم و با هم امیدواریم. ماریای عزیزم. نگذار قلبت مایوس شود. دوباره شعله‌ورش کن، با من و برای من؛ مرا این طور، دور و بی‌یاور و بی‌دفاع رهایم نکن، چراکه عشقمان در خطر است. یک علامت از تو، فقط یک علامت کافی است تا زندگی دوباره ممکن شود. آه! دیگر نمی‌دانم چه بگویم. این سکوت دهانم را بسته است و قلبم را عذاب می‌دهد. دوستت دارم، دوستت دارم به عبث، در تنهایی، در زمهریری هولناک.


#آلبر_کامو
نامه‌ای به #ماریا_کاسارس
در هفتاد و چند سال پیش
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



برایم زیاد و زود بنویس. تنهایم نگذار. منتظرت می مانم. هر چقدر که لازم باشد. در هر چه به تو مربوط است، بی نهایت صبورم. اما در عین حال تب و تابی در خونم می جوشد که آزارم می دهد. میلی به سوزاندن و بلعیدن همه چیز، و این همه از عشقم به توست. خداحافظ، پیروزی کوچک! در خیالت کنارم باش. خواهش می کنم زود بیا. با اشتیاق تمام می بوسمت.



#خطاب_به_عشق
#کامو به #ماریا ص 16
I love you
I love you.
In vain,
Alone,
In a Terrible Cold!

August, 16, 1949.
Albert Camus to Maria Casarès.


دوستت دارم،
دوستت دارم.
به عبَث،
در تنهایی،
در زَمهَریری هولناک!


سه‌شنبه ۱۶ اوت ۱۹۴۹
از نامه‌های #آلبر_کامو به #ماریا_کاسارس.



@asheghanehaye_fatima
تو هرگز زیباتر از آن شبی نبودی که گفتی خوشحالی.
به شکل‌های زیادی دوستت دارم اما بیش از همه این‌طور، با چهره‌ای شاد و پر از برق زندگی که همیشه مرا زیر و زبر می‌کند.

نامه #کامو به #ماریا
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
مرا در شولایی بپیچ
و در باغچه به خاک بسپار
روی سنگ قبرم بنویس
از غربتی به غربتی دیگر رفت
برای دلم اما دریچه‌ای بگذار
مطمئن باش
باز برای تو تنگ می‌شود
و گاهی به دیدنت می‌آید.


#ماریا_رنز


@asheghanehaye_fatima
من هرگز در زندگی
به‌اندازه‌ی الآن
که خودم را به‌تمامی
به تو سپرده‌ام،
احساس امنیت نکرده‌ام.

از #نامه‌های عاشقانه #آلبر_کامو به #ماریا

@asheghanehaye_fatima
در دنیای بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات ، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه‌ی ارضای حیوانات می‌شود ، نخواهد بود و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.

#ماریا_بارگاس_یوسا
کتاب: چرا ادبیات
ترجمه: عبدالله کوثری


@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#رقص
🎥شما را به دیدن این #تانگوی زیبا دعوت می کنم #ماریا_پلازا و #فرانسیس_گویا

Artist #Francis_Goya
Artist #Mariya_Plazaa
Music #dance_me_to_the_end_of_love

می‌خواهم همیشه کنارم باشی
تا اگر اندوه زمین روی شانه‌هایم افتاد
به سمت تو کج شوم...

#زهرا_الحجاج

@asheghanehaye_fatima
بگویم چه در دلم می‌گذرد؟ خب من همه چیز را به تو می‌گویم، بدون هیچ نیت درونی، عشق عزیزم. آنچه درباره‌اش با تو حرف نمی‌زنم، خودت می‌دانی، این ازهم‌گسیختگی است که در آن افتاده‌ایم. این رنج‌کشیدن از رنج‌دادن است، ناتوانی در خوشبخت نگه‌داشتن کسی که از همه‌ی دنیا بیشتر دوستش داریم. عزیزم، به جز تو با که می‌توانم از آن حرف بزنم. وقت‌هایی هست که به خودم نزدیک نیستم و دوست دارم فرار کنم یا بمیرم. اما همیشه لحظه‌ای هست که برمی‌گردم به عشق‌مان و در عشق‌مان غرور واقعی را می‌یابم... نزدیک منی تو، همراه منی، با نامه‌هایت و با نفس‌هایت یاری‌ام می دهی. ما با هم هستیم، علیه همه. هیچ‌چیز نمی‌تواند هرگز از هم جدایمان کند و این رابطه را خراب کند، نرم و محکم مثل ریشه‌ی زندگی. بله تو زندگی منی، روح منی، عزیزترینِ من، دلخوشی من، طغیان و آرامش زیبای من.


از #نامه‌ی #آلبر_کامو به #ماریا_کاسارس
ترجمه‌ی زهرا خانلو ‌


@asheghanehaye_fatima
.


دوستت دارم. زندگی کن. تا آنجا که جا دارد، خوشحال باش‌. چقدر می‌توانی خوشبخت باشی اگر بخواهی! دوستت دارم، عزیزم؛ مرا به‌خاطر خودت ببخش، من! تو را باور دارم و از اعماق روحم دوست دارم. تو را محکم می‌بوسم، محکم. این منم که میل و علاقه‌ی میانمان را از زندگی‌ام بهتر حفظ می‌کنم و پیشاپیش برای خوشبختی وحشتناکی که از داشتن یک‌روزه‌ی تو در کنارم احساس خواهم کرد، مهیا شده‌ام. برو، من پیشت هستم، با تو هستم. برو، برو؛ تو تمام اعتماد مرا با خودت داری. مراقب خودت باش، تو تمام امید مرا با خودت داری‌.


از #نامه‌ی #ماریا به #آلبر_کامو
ترجمه‌ی خانلو‌
@asheghanehaye_fatima
قول بده در تمامِ
سال هایی که باقی مانده
تاابد مراقب خودت باشی
دیگر نیستم که یاد آوری کنم


#ماریا_کاسارس

@asheghanehaye_fatima
حتی اگر با تو مخالف باشم
در جبهه ی تو می مانم... پس نترس

از #نامه‌ی #ماریا به #آلبر_کامو
ترجمه‌ی خانلو‌
@asheghanehaye_fatima
همه جا تو را می‌خواهم، تمامت را، تمامِ تمامت را، تو را برای همیشه می‌خواهم، بله، همیشه. و نه که بگویم «اگر...» یا «شاید...» یا «به شرط اینکه...» تو را می‌خواهم، می‌دانم، این نیاز است و من تمام قلبم را، تمام روحم را تمام خواست و اراده‌ام را و حتی اگر لازم شود، تمام بی‌روحی‌ام را در راه داشتنت خواهم گذاشت.


#نامه‌ی #ماریا به #آلبر_کامو
ترجمه‌ی خانلو
@asheghanehaye_fatima

[از وقتی به زندگی‌ام آمدی] من بهتر نفس کشیده‌ام، نفرتم نسبت به همه‌چیز کمتر شده، آزادانه هرچه را به بودنش می‌ارزیده، ستایش کرده‌ام. قبل از تو، به جز تو، من به هیچ‌چیز حس تعلق نداشتم... با تو بیشتر چیزها را پذیرفته‌ام. به‌نحوی، زندگی کردن را یاد گرفته‌ام. حقیقت ندارد که آدم‌ها بهتر می‌شوند. همیشه به اینکه چه‌چیزهایی را از دست داده‌ام واقفم. اما آدم کم‌وبیش می‌پذیرد که کیست و چه می‌کند. اینطور است که آدم به راستی بزرگ می‌شود، مرد می‌شود. با تو خودم را مرد احساس می‌کنم.


#آلبر_کامو
#نامه به #ماریا، ترجمه‌ی خانلو
@asheghanehaye_fatima
تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی
به جهان آمدم،
تنها برای این مقصود زندگی را
چون هدیه‌یی تابان به من دادند.
در این زندگیِ بی‌مراد، بی‌شادی و امید،
مرادِ زندگی من این‌چنین یک‌سَره برآورده شد.
تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی
به جهان آمدم.

■شاعر: #ماریا_پولیدوری [ Maria Polydouri (Μαρία Πολυδούρη) | یونان، ۱۹۳۰-۱۹۰۲
برای #عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
تنها برای این آواز می‌خوانم که تو مرا دوست
می‌داشتی
در سال‌های دور مرا دوست می‌داشتی
در آفتاب، در آستانه‌ی تابستان، مرا دوست می‌داشتی،
در باران، در برف، در فصل‌های سرد؛
من آواز می‌خوانم، تنها برای این‌که مرا دوست می‌داشتی.

تنها برای این که چشمان‌ات به من نگریستند
با روحِ روشنِ تو به تجلی در نگاه‌ات؛
سرشار از غرور، من عالی‌ترین تاجِ وجودم را
بر سر نهادم
تنها برای این که چشمان‌ات به من نگریستند.

#ماریا_پولیدوری


@asheghanehaye_fatima
‌بیشتر از هر چیزی دلم می‌خواست، می‌توانستم تمامِ روحَم را در چشمانم بگذارم و تا اَبَد، هنگامِ مرگم، به تو نگاه کنم‌...

خطاب به عشق  (نامه های عاشقانه ی #آلبر_کامو به #ماریا_کاسارس )
عکس: از #روبرت_دوانو
"Robert_Doisneau"
عکاسِ فرانسوی

@asheghanehaye_fatima