عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
همچنان خیره شدن به چشمانت
شبیه لذتِ شمارش ستارگان
در شبی کویری‌ است
و همچنان نامت
در زندگی‌ام تنها نامی‌ است که
«ممنوع از تجزیه» و بحث و گفت‌وگوست
در یادِ منی همچنان
رود رود
و غار غار
و زخم زخم
و خوب به یاد می‌آورم
عطر دستانت را
چوب‌های آبنوس
و ادویه های عربی مبهم
پراکنده در شبِ کشتی‌های سفر کرده به نامعلوم‌ها
اگر نبود حنجره‌ام غاری کولاک شده،
به تو می‌گفتم سخنی شیرین و گوارا
شبیه به جمله‌ «دوستت دارم»

#غادة_السمان


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


قصدم آزارِ شماست!
اگر اینگونه به رندی
با شما
سخن از کامیاریِ خویش در میان می‌گذارم،
ــ مستی و راستی ــ
بجز آزارِ شما
هوایی
در سر
ندارم!

□‏

اکنون که زیر ستاره‌ی دور
بر بامِ بلند
مرغِ تاریک است
که می‌خواند، ــ
اکنون که جدایی گرفته سیم از سنگ و حقیقت از رؤیا،
و پناه از توفان را
بردگانِ فراری
حلقه بر دروازه‌ی سنگینِ زندانِ اربابانِ خویش
بازکوفته‌اند،
و آفتابگردان‌های دو رنگ
ظلمت‌گردانِ شب شده‌اند،
و مردی و مردمی را
همچون خرما و عدس به ترازو می‌سنجند
با وزنه‌های زر،
و هر رفعت را
دستمایه
زوالی‌ست،
و شجاعت را قیاس از سیم و زری می‌گیرند
که به انبان کرده باشی؛ ــ

اکنون که مسلک
خاطره‌یی بیش نیست
یا کتابی در کتابدان؛
و دوست
نردبانی‌ست
که نجات از گودال را
پا بر گرده‌ی او می‌توان نهاد؛
و کلمه‌ی انسان
طلسمِ احضارِ وحشت است و
اندیشه‌ی آن
کابوسی که به رؤیایِ مجانین می‌گذرد؛ ــ

ای شمایان!
حکایتِ شادکامیِ خود را
من
رنج‌مایه‌ی جانِ ناباورِتان می‌خواهم!


#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima




عشق
گاه چون مارى در دل مى‌خزد
و زهر خود را آرام در آن مى‌ريزد،
گاه يک روز تمام چون كبوترى
بر هره‌ى پنجره‌ات كز مى‌كند
و خرده نان مى‌چيند.

گاه از درون گلى خواب آلود بيرون مى‌جهد
و چون يخ نمى بر گلبرگ آن مى‌درخشد،
و گاه حيله گيرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور مى‌كند.

گاه در آرشه‌ى ويولونى مى‌نشيند
و در نغمه‌ى غمگين آن هق‌هق مى‌كند،
و گاه زمانى كه حتى نمى‌خواهى باورش كنى
در لبخند يک نفر جا خوش مى‌كند.

#آنا_آخماتووا
ترجمه‌ #احمد_پوری
خسته شده بودم. از اینکه برای نزدیکتر شدن به تو، با خودم، با گذشته‌ام و با تمام نقشه‌های آینده‌ام بیگانه و بیگانه تر می‌‌شدم.
ترسیده بودم. از اینکه روزی، در این وحشِ بی‌ عاطفه ی ارتباطات، خودم را از دست‌های آدمی‌ حلق آویز کنم که یک احمقِ تمام عیار است . تو آن عاشق شیفته و آن دیوانه ی مشتاق را در وجودم کشته بودی. از ابهتِ با شکوهِ یک اتفاقِ دل انگیز چه مانده بود ؟؟

آه‌ای رویای خوبِ روزگارِ دروغ !
مرا پر از وحشتِ سایه‌های تلخ و حقیقتِ آینه‌های شکسته کرده ای
بگو خداحافظ !!! بگو خداحافظ ....

#نیکی_فیروزکوهی

@asheghanehaye_fatima
بى تو
بى خودم
بى حضورعشق
سخت گريسته ام
رغبت عجيبي‌دارم به دیوانه شدن
رغبت عجیبی‌ به بیراهه زدن
دوست دارم دست‌هایم را روي سينه ام
روی امن ترين جای بدنم بگذارم
و برای همیشه بخوابم
خواب
خواب
خوابي‌ براي نبودن

#نيكى_فيروزكوهى

@asheghanehaye_fatima
غمی‌ست ناآشنا در من
حسی غریب
فهمیدم در این شهر
یا من اضافی‌ام
یا یکی جایش خالیست...

جان یوجل - شاعر ترکیه‌ای
برگردان: حسین بهروزی

Bilinmedik bir hüzün var içimde,
bir gariplik.
Anladım ki,
ya ben fazlayım bu şehirde
ya da biri eksik.

#Can_yücel
#جان_یوجل
#حسین_بهروزی



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




تو را نمی‌خواهم، والسلام نامه تمام.
حتی در بازار هم، جنسی را که از این دست فروخته بودند از آن دست پس نمی‌گرفتند. اما شوهر بی مروت او پس از هفده‌ سال زندگی مشترک، حالا می‌خواست مانند شی فرسوده‌ای که خدمت خود‌ را کرده و دیگر به کاری نمی‌خورد او را از دریچه به بیرون بیندازد.

#علی_‌محمد_افغانی
کتاب #شوهر_آهو_‌خانم
يك‌نفر
به تو فكر می‌كند.
هر روز
به او فكر می‌كنی
عاشق می‌شوی...
به قيمت يك عمر دل‌تنگی!

#پویا_جمشیدی


@asheghanehaye_fatima
دیوانه وار
بی‌ هیچ تسلایی می‌‌گریختم
و باز آرزو داشتم، دوستم داشته باشد
عشق بود یا جنون؟
او بود یا سایه‌ای محو از رویایی دور؟
من بودم یا روحی مبتلا
آلوده به دردِ عشق
آلوده به دلی‌ تنگ؟

#نیکی‌_فیروزکوهی


@asheghanehaye_fatima
.
اﺷﭙﻴﮕﻞ: ﻣﺪﺕ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﻓﻴﺸﺮ: ﻃﺒﻖ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ ﻣﺎ ﺑﻴﻦ هجده ﻣﺎﻩ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮ ﻫﻢ ﺑﺸﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ی ﻋﺸﻘﯽ ﻣﻮﺍﻧﻌﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﺜﻼ ﺍﮔﺮ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﻭ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺗﺮﺷﺤﯽ ﺩﻭﭘﺎﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻐﺰ "ﭘﺎﺩﺍﺷﯽ" ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻧﮑﻨﺪ، ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺧﻴﻠﯽ ﻓﻌﺎﻟﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ.

اﺷﭙﻴﮕﻞ: ﺁﻳﺎ ﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﺸﻖ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻫﺴﺘﻴﻢ؟ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﺁﺯﺍﺩی ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﭘﺎﺭﺗﻨﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻳﻢ؟

ﻓﻴﺸﺮ:ﻣﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺍﻳﻦ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﻮ ﮔﻴﺮی ﮐﻨﻴﻢ. ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﻴﺪ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪی ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺟﺬﺍﺏ ﻣﯽ ﻳﺎﺑﻴﺪ. ﺷﻤﺎ ﻗﺎﺩﺭ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ:"ﻧﻪ،ﻣﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻧﻴﺰ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺍﺳﺖ، ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺎ، ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ". ﭼﻨﻴﻦ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﻣﺸﮑﻞ، ﻭﻟﯽ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ. ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺳﮑﺲ ﺧﻴﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ. ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﺎ ﻣﺮﺗﺐ ﺑﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﻳﻞ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﻳﻢ.

اﺷﭙﻴﮕﻞ: ﭘﺲ ﻋﺸﻖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﮏ ﻣﺎﺩﻩ ﻣﺨﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﻓﻴﺸﺮ:ﺩﻗﻴﻘﺎ، ﭘﺲ ﺑﺮﺍی ﺗﺮک ﺍﻋﺘﻴﺎﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺭی ﮐﺮﺩ. ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺗﺮک ﺍﻋﺘﻴﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺧﻴﻠﯽ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﺗﺮک ﮐﻮﮐﺎﺋﻴﻦ ﺍﺳﺖ.ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﺪﻳﺪ، ﻣﺎﻟﻴﺨﻮﻟﻴﺎ، ﺧﺴﺘﮕﯽ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺭﻭﺣﯽ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻔﺎﻭﺗﻬﺎﻳﯽ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﮐﺎﺋﻴﻦ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﮐﺜﺮﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﺭﺗﻨﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ.
______
پ.ن۱:
بخش هایی از مصاحبه ی مجله ی اشپیگل با #هلن_فیشر،محقق و انسان شناس دانشگاه روتگر نیوجرسی
#فیشر
Forwarded from Hadi Mirhadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا با تو وصال ای جان، میسر کی شود؟ هرگز
که من از خود روم وقتی که گویندم تو می‌آیی

#سیف‌الدین_فرغانی

@asheghanehaye_fatima
Leyli
Pallett
دوباره هوای شهر بی قراره
زمستون به روی شهر موندگاره...


#پالت
لیلی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان

همه پرورده‌ی مهرند و من آزرده‌ی قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان

لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان

مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان

مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژده‌ی وصل برادر به برادر برسان

#فاضل_نظری
@asheghanehaye_fatima




می دانی اولین بوسه ی جهان، چطور کشف شد؟
دستهاش تا آرنج گلی بود. گفت: "در زمان های بسیار قدیم، زن و مردی پینه دوز، یک روز هنگام کار، بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود. تکّه نخی را به دندان کَند. به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بیانداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود. آمد نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است. گفت چه کار کنم و ناچار با لب برداشت... شیرین بود، ادامه دادند ..."

#عباس_معروفی
از کتاب #سال_بلوا
selam şahin -
özledim sesini
t.me/turk1ses
نمیدانم آیا
برای تو هم پیش آمده
شبی ،نیمه شبی ،بیدارشوی و
نشسناسی خودت را ؟؟!!
شده تا بحال مات بودنت شوی ؟؟
شده احساس کنی
اسارت در بند تنت را ؟؟

بیدارمیشوی و
غربت این بُعد غم آلود مبهوتت می کند

از پس ذهنت
جایی در خاطرات خیلی دور ..
یادسبکی سپیدی
مثل نسیم عبور میکند

دلتنگی !
دلتنگ کسی و چیزی و جایی
که نمیدانی چیست میشوی
دلتنگ فاصله ی میان بودن و نبودن

نمیدانم آیا
بودن اجبار است یا اختیار ؟!
شاید
اجباری اختیاریست
و یا برعکس ....

دلتنگم ....
دلتنگ کسی وچیزی و جایی
که نمیدانم چیست ..!!

حجم عظیم خاطرات هزاران سال
درمن است ..
آن همه
آمدن و رفتن
آن همه
عشق و نفرت
فقر و ثروت
اشک و لبخند .....

آه
سی و پنج سالم است و
این همه خسته ..؟؟

نه !
نمیشود

هزارساله ام من ...

#هستی_دارایی



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن..



#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
.
زن زاده نمی شوند،به صورتِ زن در می آیند،هیچ سرنوشت زیستی،روانی و اقتصادی،سیمایی را که ماده انسانی در دل جامعه به خود میگیرد،تعریف نمی کند؛مجموعه تمدن است که این محصولِ حدفاصل نر و اخته را که مؤنث خوانده می شود تولید می کند،تنها وساطتِ فردی دیگر می تواند فردی را به مثابه دیگری بیافریند.کودک تا وقتی که برای خود وجود دارد از لحاظِ جنسی نمی تواند خود را متفاوت بداند.به نظرِ دخترها و پسر بچه ها،تن در درجه اول،درخششِ نوعی ذهنیت است،وسیله ای است که ادراکِ جهان را انجام می دهد؛آن ها از طریقِ چشم ها و دست ها جهان را درک می کنند نه با یاریِ اندام های جنسی.ماجرای غم انگیزِ زاده شدن،ماجرای غم انگیزِ از شیر گرفته شدن،برای کودکانِ شیرخوار،از هر دو جنس،به یک طریق صورت می گیرد؛آنان دارای منافع و میل های یکسانی هستند؛مکیدن،در درجه ی اول،دلپذیرترین احساس های آن ها است؛سپس از یک مرحله ی مقعدی گذر میکنند که در آن بزرگترین ارضاء خاطرها از اعمالِ دفع که برای هر دو مشترک است حاصل می شود؛تحولِ جنسیِ آن ها مشابه است؛با کنجکاوی و بی اعتناییِ یکسانی در پیکرشان به کاوش می پردازند،از کلیتوریس و آلتِ رجولیت لذتِ مبهمِ یکسانی می برند؛احساسشان وقتی جنبه ی بیرونی پیدا می کند به جانبِ مادر گرایش می یابد؛پیکرِ زنانه،نرم،صاف و انعطاف پذیر است و میل جنسی را بر می انگیزد و این میل ها،نیروی گیرندگی دارند؛دختر،مانندِ پسربچه،به نحوی تهاجمی مادر را در بر می گیرد،لمس و نوازش می کند؛اگر فرزند جدیدی متولد شود،آن ها حسادتِ یکسانی دارند؛این احساس را با رفتاری مشابه آشکار می کنند؛خشم ها،قهرها،اختلال های ادراری،برای جلبِ محبتِ بزرگ سالان به دلربایی های یکسانی متوسل می شوند.دختربچه تا دوازده سالگی به اندازه ی برادرانش قوی است،همان توانایی های عقلانی را از خود آشکار می کند؛رقابت کردن با آن ها در هیچ حیطه ای بر او ممنوع نیست.اگر،خیلی پیش از دورانِ بلوغ،و گاه حتی در دورانِ خُردی،دختربچه درنظر ما دارای جنسیتِ متفاوت جلوه می کند به این دلیل نیست که غرایزی مرموز،بلافاصله او را به انفعال،دلربایی،مادری اختصاص می دهد؛بلکه به این دلیل است که دخالتِ دیگری در زندگیِ کودک تقریباً از آغاز صورت می گیرد و از نخستین سالهای زندگی،استعدادش به نحوی آمرانه در او دمیده شده است.

#سیمون_دوبوار
از کتابِ جنسِ_دوم


@asheghanehaye_fatima