عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



elbette senden güzel olacaktı 
çizdiğin resim,
yaptığın heykel 
senden büyük olacaktı 
senden yakışıklı.

elbette senden doğru söyleyecekti 
yazdığın şiir,

elbette senden çok duyacaktı 
söylediğin türkü.

sen olduğundan büyüksün 
sen olduğundan iyisin 
sen olduğundan güzel...

#Mustafa_Bülent_Ecevit


@asheghanehaye_fatima


البته که قرار بود زیباتر از تو باشد
نقاشی‌ای که کشیدی.
تندیسی که تراشیدی
قرار بود
از تو بزرگتر باشد
و
خوش‌هیکل‌تر.

شعری که سرودی
البته که از تو راستگو‌تر
و
ترانه‌ای که بر لب جاری ساختی
البته که از تو بیشتر شنیده می‌شود.

تو
از آن‌چه که هستی عظیم‌تر
از آن‌چه که هستی نیکو‌تر
و از آن‌چه که هستی باشکوه‌تری...


#موصطافا_بولنت_اجویت ( #کارا_اوغلان)
(شاعر،نویسنده،روزنامه نگار و نخست وزیر پیشین ترکیه)

برگردان: #فرید_فرخ_زاد
Seni düşünmek güzel şey, ümitli şey, 
Dünyanın en güzel sesinden 
En güzel şarkıyı dinlemek gibi birşey... 
Fakat artık ümit yetmiyor bana, 
Ben artık şarkı dinlemek değil, 
Şarkı söylemek istiyorum.

#Nazım_Hikmet_Ran


اندیشیدن به تو چیز زیبایی‌ست
چیزی پر‌ امید.

اندیشیدن به تو
همچون گوش دادن به زیباترین ترانه‌
با دل‌نوازترین صدای دنیاست.
فقط اینکه
دیگر امید برایم کافی نیست
من اکنون گوش دادن به این ترانه را نمی‌خواهم
من سرودنش را می‌خواهم.

#ناظم_حیکمت_ران
برگردان: #فرید_فرخ_زاد

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



Şu anda, sana güzel bir söz söyleyebilmek için, on bin kitap okumuş olmayı isterdim" dedi;
Gene de az gelişmiş bir cümle söylemeden içim rahat etmeyecek:
"Seni tanıdığıma çok sevindim kendi çapımda..

#Oğuz_Atay

@asheghanehaye_fatima

...گفت:
"همین لحظه برای این‌که بتوانم برایت چیزی زیبا بگویم
می‌خواستم که ده‌هزار کتاب خوانده‌باشم"؛
اما باز
اگر این جمله‌ی نه‌چندان پیش‌افتاده را هم برایت نگویم
درونم آرام نمی‌گیرد:
"از این‌که تو را شناختم با تمام وجودم خوشحال شدم..."

#اوغوز_آتای
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
@asheghabehaye_fatima

Strephon kissed me in the spring,
Robin in the fall,
But Colin only looked at me,
And never kissed at all.

Strephon's kiss was lost in jest,
Robin's lost in play,
But the kiss in Colin's eyes
Haunts me night and day.

#Sarah_Teasdale

در بهار بود که استرافین مرا بوسید،
رابین در پاییز،
اما کالین فقط مرا نگاه کرد،
و هیچ‌گاه مرا نبوسید.

بوسه‌ی استرافین از روی شوخی بود و گم شد.
بوسه‌ی رابین سرگرمی بود و گم شد.
اما بوسه‌ای که در چشم‌های کالین بود
روز و شب
خاطرم را دربرگرفته‌ است...

#سارا_تیزدل
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
@asheghanehaye_fatima

Beni güzel hatırla
Bunlar son satırlar...
Farzet ki bir rüzgardım
Esip geçtim hayatından
Ya da bir yağmur
Sel oldum sokağında
Sonra toprak çekti suyu
Kaybolup gittim,
Belki de bir rüyaydım senin için
Uyandın ve ben bittim...

Beni güzel hatırla
Çünkü sevdim seni ben
Her şeyini...
Sana sırdaş oldum
Dost oldum koynumda ağladın
Yüzüne vurmadım hiçbir eksikliğini
Beni üzdün kınamadım
Alışıktım vefasızlığa 
El oldun aldırmadım...

Beni güzel hatırla
Sayfalarca mektup bıraktım sana,
Şiirler yazdım her gece
Çoğunu okutmadım
Sakladım günahını sevabını içimde
sessizce gittim...
Senden öncekiler gibi sen de
Anlamadın...

Beni güzel hatırla
Sana unutulmaz geceler bıraktım
Sana en yorgun sabahlar...
Gülüşümü...
Gözlerimi...
Sonra sesimi bıraktım 
En güzel şiirleri okudum gözlerine baka baka...
Söylenmemiş merhabalar sakladım her köşeye
Vedalar bıraktım duraklarda...
Ne ararsan bir sevdanın içinde
Fazlasıyla bıraktım ardımda....

Beni güzel hatırla
Dizlerimde uyuduğunu düşün
Saçını okşadığımı
Üşüyen ellerini ısıttığımı
Mutlu olduğun anları getir gözünün önüne
Alnından öptüğüm dakikaları...
Birazdan kapını çalan kişi olabileceğimi düşün 
Şaşırtmayı severim biliyorsun? 
Bu da sana son sürprizim olsun 
Şimdi seninle yaşayan günleri ateşe veriyorum
Beni güzel hatırla 
Gidiyorum...


#Akif_OKTAY

@asheghanehaye_fatima

مرا زیبا به یاد بیاور
این‌ها آخرین سطرهایم هستند
خیال کن که بادی بودم
وزیدم و از زندگانی‌ات گذشتم؛
یا که بارانی بودم
در کوچه‌ات سیل شدم
سپس خاک
آب را در درونش فروکشید
گم شدم و رفتم؛
شاید هم برای تو
چون خوابی بودم
بیدار شدی و من تمام شدم...

مرا زیبا به یاد بیاور
چرا که من با تمام وجود دوستت داشتم؛
سنگ صبور رازهایت شدم
همدمت شدم و در آغوشم گریستی؛
از هیچ کم‌وکاست تو صحبتی نکردم،
مرا آزردی و شماتت نکردم
عادت به بی‌وفایی داشتم
بیگانه شدی و از آن هم گذشتم...

مرا زیبا به یاد بیاور
برایت چندین صفحه نامه به جای گذاشتم؛
هر شب برای تو شعرها نوشتم،
بسیاری از آن‌ها را نخواستم که بخوانی،
نیکی‌وبدی‌هایت را در دلم نگاه داشتم
و آرام رفتم...
تو نیز
هم‌چون آدم‌های پیش از تو،
درک نکردی...

مرا زیبا به یاد بیاور
برایت شب‌های فراموش‌نا‌شدنی یادگار گذاشتم؛
خسته‌ترین سحرها را
خنده‌ام را
چشم‌هایم را
سپس صدایم را بر‌جای گذاشتم؛
به هنگام تماشای چشم‌هایت
برایت زیباترین شعرها را خواندم؛
در هر گوشه و کنار
درود‌هایی به زبان نیامده را برایت نگاه داشتم،
در ایستگاه‌ها
وداع‌ها به یادگار گذاشتم...
هر آن‌چه را که از یک عشق می‌جویی،
من چندین برابرش را
پشت سرم به جای گذاردم...

مرا زیبا به یاد بیاور
لحظه‌هایی را تصور کن
که بر روی زانوانم به خواب می‌رفتی؛
نوازش کردن موهایت را
به گرم کردن دستان سردت،
تصور کن
لحظه‌هایی را که شادمان بودی
دقایقی را که پیشانی‌ات را می‌بوسیدم...
فکر کن
به اینکه می‌توانستم کسی باشم
که اندکی بعد درِ خانه‌ات را به صدا درمی‌آورد؛
می‌دانی من به حیرت‌انداختن را دوست دارم؟
این هم آخرین غافلگیری برای تو باشد،
اکنون
همه‌ی آن روزهایی که با تو زندگی کردم را به آتش می‌سپارم
مرا زیبا به یاد بیاور
می‌روم...

#آکیف_اوکتای /ترکیه
برگردان: #فرید_فرخ_زاد



🔹غزل ۲۹ از #ویلیام_شکسپیر
🔹برگردان: #فرید_فرخ_زاد


🔷سانِت ( Sonnet) یا غزل‌واره سبکی از شعرسُرایی در ادبیّات بعضی زبان‌های اروپایی، از جمله انگلیسی، فرانسوی، و ایتالیایی است. سونت قطعه شعری‌ است که معمولاً دارای ۱۴ مصراع است و در پنج بحر سروده می‌شود. در مقایسه با ادبیات فارسی، سونت ساختاری بسیار شبیه به غزل دارد و در زمره‌ی ادبیات غنایی می‌گنجد. در سرودن سونت‌ها، معمولاً احساسات فردی،عشق، ستایش معشوق و اخلاقیات نقش بسیاری دارند. از معروف‌ترین سرایندگان غزل‌واره که در این زمینه صاحب سبک هستند، #فرانچسکو_پترارک و #ویلیام_شکسپیر را می‌توان نام برد.

🔷سونت شکسپیر دارای چهار بند است؛ سه بند چهارمصراعی و یک بند دومصراعی. در ۳ بند اول، مصراع‌های فرد (اول و سوم) و زوج (دوم و چهارم) هم‌قافیه هستند. معمولاً قافیه بین بندهای بعدی مشترک نیست. در بند نهایی نیز هر دو مصرع قافیه‌ی مشترک دارند که آن نیز با قافیه‌ی مصرع‌های دیگر متفاوت است.
مجموعه غزلیات شکسپیر شامل ۱۵۴ غزل‌واره است.

🛑( لازم به ذکر است که گویا شکل ابتدایی این غزل به شکل زیر که دارای مصاریع بیشتری‌ست بوده و شاعر در ویرایش‌های بعدی به شکل سانت مرسوم درآورده است و در عکس ضمیمه‌شده به اشتراک گذاشته شده است)

@asheghanehaye_fatima


When in disgrace with fortune and men's eyes
I all alone beweep my outcast state;
When I'm having bad luck and am looked down upon by other people,
I cry alone in self-pity;
And trouble deaf heaven with my bootless cries;
And look upon myself, and curse my fate;
And pray, though it seems like no one hears my prayers, and feel sorry for myself;

Wishing me like to one more rich in hope,
Featured like him, like him with friends possessed;
Wishing I were more like someone with more hope in his life, or someone very handsome, or popular;
Desiring this man's art, and that man's scope;

With what I most enjoy contented least;"
Wanting one person's talent, and another's opportunity, and things that usually make me happy only making me more upset;

Yet in these thoughts my self almost despising,
Haply I think on thee, and then my state,"
Even though I am hating myself, I happen to think of you, and then,
Like to the lark at break of day arising
From sullen earth, sings hymns at heaven's gate;
Like a lark that sings at dawn, my situation seems to brighten and become hopeful;
For thy sweet love remembered such wealth brings,
That then I scorn to change my state with kings.
Because thinking of your love makes me feel so rich that I wouldn't switch places with kings!

#William_Shakespeare
( Shake-Speares Sonnets/No29)

@asheghanehaye_fatima


آن هنگام که از بداقبالی خویش
و رسواییِ در میان مردم
در تنهایی‌ام بر آوارگی خود اشک می‌ریزم؛
آن زمان که خوشبخت نبودم
و به دیگران به دیده‌ی احترام نگریسته‌ایم
به خود ترحم کرده و می‌گریم؛

و گوش کر گردون را
با ناله‌های بیهوده‌ی خود می‌آزارم؛
به خود نگاهی انداخته
و به سرنوشت خویش نفرین می‌فرستم؛
و هنگامی که دعا می‌کنم
اگرچه می‌دانم
دعای مرا کسی نمی‌شنود
و از خویش شرمسار می‌گردم؛

آرزو می‌کنم
کاش همچون کسی بودم
که از من امیدوارتر
و دوستانش از من بیشتر است.

ای کاش
چون کسی بودم
به زندگی امیدوارتر از من
خوش‌روی‌تر یا مشهورتر؛
در تمنایِ هنر این مرد و قلمرو و جاهِ مردی دیگر بودن؛

با این حال
چنان خود را محروم می‌بینم
که
خواهانِ استعداد و فرصت‌ کسی دیگر بودن،
خواهان چیزهایی که مرا شاد می‌کنند،
هیچ خرسندم نمی‌کند.

حال
اگرچه با این اوهام
خود را خوار و حقیر می‌شمرم
اما به اتفاق تو را به یاد می‌آورم و دولت خود را؛
اگرچه از خود متنفرم
باری تو را به یاد می‌آورم
و سپس روح من
چون چکاوکی‌ در سپیده‌دم
از خاک عبوس به پرواز درمی‌آید
و بر دروازه‌ی بهشت سرود می‌خواند؛
مانند آن چکاوک آوازخوان در سحرگاه
وجود من روشن‌تر و امیدوارتر می‌گردد.

به یادآوردن عشق شیرین تو
چنان دولتی را برایم به ارمغان می‌آورد
که
مقام شاهان به چشمم خوار و حقیر می‌آید
زیرا که اندیشیدن به عشق تو
به من آنچنان شکوه‌ و ثروتی می‌بخشد
که از بودن در جایگاهِ پادشاهان عار دارم!

#ویلیام_شکسپیر
برگردان: #فرید_فرخ‌_زاد


🔷سانت۱۴ مصرعی
دارای سه بند چاهارمصرعی و یک بند دومصرعی
👇👇👇
@asheghanehaye_fatima


Ölu bir yılan gibi yatiyordu aramizda,
Yorgun,kirli ve umutsuz geçmişim...

Oysa bilmediğin birşey vardı sevgilim,
Ben sende bütün aşklarımı temize çektim!

#Murathan_Mungan

مانند یک مارِ مرده
گذشته‌ی خسته،آلوده و ناامیدم
در میان‌مان می‌خوابید.

حال آن‌که محبوبم،
چیزی بود و نمی‌دانستی:
من
در تو
تمامی عشق‌های درونم را به پاکی کشاندم...

#مورات‌حان_مونگان
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
Her şeyi yırtıp atabilirsin;
Ama bir gün bir kitap içinde
Saklanan mektup ya da fotoğraf
Sana tek el ateş eder.
Unutma!
Anılar ölümsüzdür, sen değil.

#Kadir_Aydemir

@asheghanehaye_fatima

تو می‌توانی
هرچیزی را پاره کنی و دور بیندازی؛
اما روزی
یک نامه‌ و یا یک عکس
که لای یک کتاب پنهان نگاهش داشته‌‌ای،
بی‌هنگام به تو شلیک می‌کند؛
فراموش نکن!
تو می‌میری
اما خاطره‌ها جاودانه‌‌اند...

#کادیر_آی‌دمیر
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
Işkenceden geliyorum
Çığlıkçığlığa üstüm başım
Değemem dudağımı dudağına
Elektirik kokuyor ağzım.

Kelemelerim birbirini vurur
Gözlerim yanar ağlarsam
Dalga dalga uçardı saçlarım
Ben de koşardım bir zaman.

Işkenceden geliyorum
Acıyı umuda kattim
Uzatma sarılası boynunu
Kollarımı askıda bıraktım

Yumuşak yataklar arama
Başıma koyacak bir yer bulurum
Hem ben uyursam artık
Şimşeklik bulutlarda uyurum

Yıkılma sakın birakma kendini
Taşırım ben bu çarpık gövdeyi
Seni yitirmek de olsa ucunda
Yendim işkencede işkenceyi!


#Nevzat_Çelik

@asheghanehaye_fatima

من از زیر شکنجه می‌آیم
سر و رویم پر از فریاد و ضجه،
لبانم را نمی‌توانم بر روی لبانت بگذارم
زیرا که دهانم بوی برق می‌دهد!

کلمه‌ها در دهانم به جان هم افتاده‌اند،
اگر بگریم
چشم‌هایم خواهند سوخت،
من نیز زمانی می‌دویدم
و موهایم موج‌موج در باد پرواز می‌کرد.

از زیر شکنجه می‌آیم
درد را با امید آمیختم،
برای به آغوش‌کشیدنم نزدیک مشو
من
دست‌هایم را نیز در آویزه‌های شکنجه‌گاه جاگذاشتم.

برایم
به دنبال بالینی نرم مباش،
جایی برای گذاشتن سرم می‌یابم
من اگر بخواهم که بخوابم
روی ابرهای پر از آذرخش نیز می‌خوابم.

تو
هرگز از پا میفت و از خود مگذر!
من این لاشه‌ی ناراستم را با خود می‌کشم،
اگر بهایش از دست دادن تو نیز باشد،
در پایان
من شکنجه را در زیر بار شکنجه شکست دادم!

#نوزات_چلیک
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
@asheghanehaye_fatima

Bana yaşadığın şehrin kapılarını aç
Sana diyeceklerim söylemekle bitmez.
Yıllardır yaşamımdan çaldığım zamanlar
Adına düğümlendi.

Bana yaşadığın şehrin kapılarını aç,
Başka şehirleri özleyelim orada seninle.
Bu evler, bu sokaklar, bu meydanlar
İkimize yetmez.

#Özdemir_Asaf


برایم باز کن
درهای شهری را که در آن زندگی‌ می‌کنی،
ناگفته‌هایم برای تو
با سخن‌گفتن تمام نمی‌شوند.

سال‌هاست
لحظه‌هایی را که از زندگانی‌ام دزدیده‌ام
با نام تو گره‌خورده‌اند.

به رویم باز بگذار
درهای شهری را که در آن زندگی می‌کنی،
تا آنجا
با تو
دلتنگ شهرهای دیگری باشیم.
این خانه‌ها،این کوچه‌ها،این میدان‌ها
برای ما دو کافی نیست.

#اوزدمیر_آصاف
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
@asheghanehaye_fatima

Yagmur olsan binlarce damla
Arasinda bulur tutardim seni
Cunku korkardim
Toprak aldigini vermiyor geri…

#Cemal_sureya

اگر باران هم می‌بودی
در میان هزاران قطره
تو را می‌یافتم و می‌گرفتمت،
می‌ترسیدم
چرا که خاک هرچیزی را که بگیرد، پس نمی‌دهد...

#جمال_ثریا
برگردان: #فرید_فرخ_زاد


🔹شعرخوانی #رامیز_روشن/ جمهوری آذربایجان
🔹برگردان: #فرید_فرخ_زاد



Heç bilmirəm mən səni haçan, harda itirdim?
Yağış yudu, yoxsa ki, külək apardı səni?

Bu sevgi nağılını
mən biryolluq bitirdim,
Axtarmıram
axtarsam, yəqin, tapardım səni.

Dünyada bircə qorxum
səni itirmək idi,
Sən yoxsan
dünyada daha mənə qorxu yox.

Amma sənsiz elə bil hər şey şikəstdi indi;
Saatımın əqrəbi,
çaynikimin qulpu yox.

Yel vurduqca yellənir
pencəyimin ətəyi,
Pencəyimin
sonuncu düyməsitək qopmusan.
Barı çoxdan sovulmuş
ağacın üsündəki ən şirin
meyvəsitək qopmusan.

Dərdlilər öz dərdini
suya deyər,– deyiblər.
Yaxşı ki, su da gəldi,
dərdimdən azad oldum.
Armudun yaxşısını
ayı yeyər, – deyiblər.
Getdin, hansı ayının damağında dad oldun?!..

Sənsiz, elə bilmə ki,
kefə baxıram, kefə,
Sən yadıma düşəndə
darıxıram hər gecə.

Uşaq vaxtı, haçansa,
ömrümdə bircə dəfə
Pişiyimiz itəndə
darıxmışdım beləcə.
Daha uşaq deyiləm –
hər itənə ağlayam.
Rahat yatıram daha,
yuxum div yuxusudu.

… Kimdi bu gecə yarı
qapımı cırmaqlayan?
Bu nə səsdi?
Deyəsən, pişik miyoltusudu…

#Ramiz_Rövşən

@asheghanehaye_fatima


هیچ نمی‌دانم
من تو را چه‌زمانی و در کجا گم کردم؟
آیا تو را باران شست
و یا
کولاک تو را با خود برد؟

من این حکایت عشق را
یک‌باره به آخر رساندم،
در جست‌و‌جویت نبودم
که اگر بودم
یقین پیدایت می‌کردم.

در این دنیا
تنهاترین هراسم
تو را گم کردن بود،
تو نیستی و اکنون
دیگر در این دنیا از چیزی نمی‌هراسم.

اما بدون تو
گویی همه‌چیز برای من رنگ شکست دارد
مانند عقربه‌ی ساعتم
مانند دستگیره‌ی فنجانم.

هنگامی که باد می‌وزد
از دامن پیراهنم می‌گذرد،
مانند دکمه‌‌ی آخرِ پیراهنم جدا شدی...

مانند شیرین‌ترین میوه‌ی درخت پربارِ خنک،کنده شدی...

گفته‌اند:
انسان‌های پر درد
دردشان را به آب می‌گویند
چه خوب که آب نیز آمد
از درد رها شدم...

گفته‌اند:
خوش‌طعم‌ترین گلابی را خرس می‌خورد،
رفتی
و طعم لبان کدامینشان شدی؟

گمان مکن
که بی‌تو روزگار خوشی دارم
تا به یاد تو می‌افتم
هرشب تنگ‌حوصله‌ام...

کودک که بودم
آن‌وقت‌ها
تنها یک‌بار هنگامی که گربه‌مان گم شد
این‌‌گونه دلتنگ بودم،
دیگر بچه نیستم
که بر هر گمشده‌ای بگریم،
دیگر راحت به خواب می‌روم
خوابم مثل خواب دیو است.

***
....کیست که در این نیمه‌‌ی‌شب
درِ خانه‌ام را چنگ می‌زند؟
این صدای چیست؟
تو گویی
صدای ناله‌ی گربه‌ست....

#رامیز_روشن
برگردان: #فرید_فرخ_زاد

@asheghanehaye_fatima

👇👇👇