عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﯼ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺟﻮد ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﻟﺮﺯﻩ ﯾﺎ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻭ ﯾﺎ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺟﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻃﺎﻗﻢ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ، ﺩﻭﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺘﺮﮐﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪﯾﻢ!


#بوف_کور
#صادق_هدایت
دیدارت
سکوت است
آبشار پرندگانى که
راه سپیده را می ‏جویند...


@asheghanehaye_fatima


#شمس_لنگرودى
@asheghanehaye_fatima


گرسنگی‌ام
قدیمی است
به عشق که رسیدی
قوت مرا،
با مشت و شتاب،
پیمانه کن
از بد حادثه
به سراغ تو
نیامده‌ام
از پیراهنت دستمالی می‌خواهم
که زخم عتیقم را ببندم
و از دهانت بوسه‌یی
که جهانم را
تازه کنم...

#حسین_منزوی
.

من در تو گریزان شدم از فتنه‌ی خویش

من آنِ توام ، مرا به من باز مده ...!



#مولانا


@asheghanehaye_fatima
#آلبر_کامو می‌گه:

"من انسان‌های زیادی را دیده‌ام که مرده‌اند؛ چون زندگی برایشان ارزش زندگی کردن نداشت. از همین جا به این نتیجه می‌رسم که پرسش درباره‌ی معنای زندگی ضروری‌ترین پرسشِ همه‌ی زمان‌هاست!"


@asheghanehaye_fatima
ما در گردبادی
از زخم ، زندگی می‌كنيم
و وزنه‌ هـای حقيقت
به پای روياهامان
زنجير شده‌اند...

#يغما_گلرويی

@asheghanehaye_fatima
«تو فرشته داری؟»
صداش هنوز تو گوشم پخش میشه.تو تاکسی دیدمش. پنج ، شش سالش بود. یه عروسک گرفته بود تو بغلش و داشت واسش لالایی می خوند.‌‌ مادرش داشت با تلفن حرف می‌زد و منم سرم تو گوشی بود. انقدر با عشق برای عروسکش لالایی می خوند که همه ی حواسم پرتش شد. بهش گفتم اسم عروسکت چیه؟ گفت عروسک نیست. اسمش فرشته ست.با هم دوستیم. عروسک هم زیاد دارم تو خونه مون... ولی از بازی کردن باهاشون زود خسته میشم. دوستم نیستن. توام عروسک داری؟ گفتم نه عزیزم... گفت فرشته چی؟ « تو فرشته داری؟» خندیدم و گفتم نه... آدم بزرگا که عروسک و فرشته ندارن. گفت عروسک رو نمی دونم ولی مامان جونم میگه همه ی آدما فرشته دارن فقط خیلی ها نمی دونن فرشته شون کجاست. باید بری همه ی مغازه ها رو‌ خوب بگردی تا فرشته ت رو پیدا کنی!!! بدنم یخ زد... تو دلم هزار تا حس‌ مرده زنده شد. تو ذهنم هزار تا اسم چرخید.آدم های مثل عروسک زیاد داشتم تو‌ زندگیم، خیلی وقتا شاید خودم هم عروسک دیگران بودم. یعنی فقط بودم. برای سرگرمی... برای وقت گذرونی... برای بازی... برای همین دلم رو می‌زدن... دلشون رو می زدم... چون با یه سر چرخوندن هزار تا بهترش پیدا می شد!!! ولی فرشته چی؟ چند تا فرشته داشتم تو زندگیم؟ چند تا رفیق داشتم؟! اصلا فرشته بودم برای کسی؟ رفیق بودم برای کسی؟ همون جا بود که تصمیم گرفتم دیگه تو زندگی عروسک بازی نکنم!!! آدمای عروسکی رو از زندگیم حذف کنم. بگردم و فرشته پیدا کنم. رفیق ... کسی که از بودنش خسته نشم، از بودنم خسته نشه. کسی که جایگزین نداشته باشه‌.
وقتی چشمم رو به روی آدم های عروسکی بستم تازه فرشته ها رو دیدم. شبیه همه بودن و شبیه هیچ کسی نبودن...نه بال داشتن و نه‌ لباس سفید... ولی دلشون ، روحشون برق می زد از تمیزی‌... هیچ‌وقت از حرفاشون ، خنده هاشون ، دیدنشون خسته نمی شدم. آدم عروسکی نبودن که بعد از یه مدت دل رو بزنن.
بین خودمون بمونه رفیق... وقتی فرشته بیاد تو زندگیت تازه می فهمی زندگی یعنی چی... رفیق یعنی چی... اون‌وقت دیگه هیچ وقت هیچ عروسکی رو تو زندگیت راه نمیدی. حتی اگه دنیا عروسک پسند باشه تو یه نفر با فرشته ت می مونی. تو یه نفر فرشته ت رو ترک نمی کنی.


@asheghanehaye_fatima


#حسین_حائریان
شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید
داستان غم دوشینه فراموش کنیم

#شهریار.

@asheghanehaye_fatima
راه مان دور و دل مان کنار همین گریستن است
خدا را چه ديده‌اي ري‌را !
شايد آنقدر بارانِ بنفشه باريد 
که قليلي شاعر از پي گل ني 
آمدند ، رفتند دنبال چراغ و آينه 
شمعداني، عسل، حلقه‌ي نقره و قرآن کريم .
...
سرانجام باورت مي‌کنند 
بايد اين کوچه‌نشينانِ ساده بدانند 
که جرم باد ... ربودن بافه‌هاي رويا نبوده است .

گريه نکن ري‌را 
راه مان دور و دل مان کنار همين گريستن است .
دوباره اردي‌بهشت به ديدنت مي‌آيم . . .

#سيدعلی_صالحی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

غزلی از دهه ی هفتاد و جوانی:

اجازه هست که اسم تو را صدا بزنم
به عشق قبلی یک مرد، پشت پا بزنم؟!

اجازه هست که عاشق شوم، که روحم را
میان دست عرق کرده ی تو، تا بزنم؟!

دوباره بچه شوم بی بهانه گریه کنم
دوباره سنگ به جمع پرنده ها بزنم؟!

دوباره کنج اتاقم نشسته، شعر شوم
و یا نه! یک تلفن به خود شما بزنم؟!...

نشسته ای و لباس عروسی ات خیس است
هنوز منتظری تا که زنگ را بزنم

برای تو که در آغاز زندگی هستی
چگونه حرف ز پایان ماجرا بزنم؟!

دوباره آمده ای تا که عاشقت باشم
و من اجازه ندارم عزیز جا بزنم!

#سیدمهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima

‍ .

می خواهم #تو را دوست داشته باشم
با یک فنجان چای
یک تکه نان
یک مداد سیاه
چند ورق کاغذ

می خواهم #تو را دوست داشته باشم
با یک پیراهن کهنه
یک شلوار پاره پاره
دست هایی خالی
جیب هایی سوراخ

می خواهم #تو را دوست داشته باشم
درون این اتاق پنهانی
پشت سیم خاردارهای تیز
روبروی گلوله باران های دشمن

می خواهم #تو را دوست داشته باشم
با کمی زندگی
اندکی زنده ماندن ...




#انسی_الحاج
@asheghanehaye_fatima



زندگی با ماجراهای فراوانش،
ظاهری دارد بسانِ بیشه ای بغرنج و در هم بافت

ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست ؛
چیست اما ساده تر از این ، که در باطن
تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟

#مهدی_اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima



عشقی که خواستی بچشانی به من
 آیا همین صراحی زهرست ؟
 این لطف بی ریای شماست
 من هم به آن چه لطف کنی شاکرم
 اینک نسیم از بن زلف
تو می وزد
 از عطر شیشه مخمور
 و چشم های تو
 همرنگ زهر ، زیبا ، با حسن نیمرنگ
در بوسه های تو مزه ی اخلاص
 از مایه ی خلاص شدن...

#محمدعلی_سپانلو
@asheghanehaye_fatima



همیشه بارِ نخست
دشوار تو را می‌بینم،
اندکی از شب می‌گذرد؛
به خانه می‌آیی به گوشه‌ای از پنجره‌ام
خانه‌ای پر از خیال
آن‌جا، که از آنی به آن
در این شبِ مقدس
چشم انتظار زخمی؛ دیگرم
خود این؛ تنها و یگانه زخم
بر سردرِ خانه؛ بر قلب‌ام.

تا نزدیک‌ترت می‌شوم
نه در خیال
نشانِ کلیدهای بیش،
بر اتاق‌های ناشناخته می‌بینم
وقتی، «تنها»… پیش از من ظهور می‌کنی
اول، سراپا با نور می‌آمیزی
بر گوشه‌ی گریزانِ پرده‌ها
یک دشتِ یاسمن است، من به انتهای راه خیره‌ام
به جایی حوالیِ گراس
به سراشیب اندام‌های ِ دختران ترشیده‌اش
که پشت سرشان است، بال‌های تیره، بال‌های ریزانِ درختانی‌ست؛ که عریان می‌شوند
پیش از آن‌ها، خط‌خطی‌های چشم‌نوازِ نور.
پرده می افتد
گل‌ها دیوانه‌وار روی برمی‌گردانند
به سوی…
تو
آن‌جایی کنارِ رود؛ به وقتی که هیچ‌گاه تا تو نخوابیده‌ای، نمی‌گذرد.
تو آن‌چنان؛ که می‌بایدی
همیشه همان!
جز آن‌که دیگر هرگز؛ نبینم‌ات
چنانیِ که انگار نمی‌دانی، نگاه‌ات می‌کنم
و عجیب! نمی‌دانم دیگر که می‌دانی.

تو بی خیال، اشک، به چشم‌های‌ام می‌آوری
در ازدحامِ تأویل‌های تن‌ات
در جست‌وجویِ شهد
آن‌جا روی ایوان، پر از صندلی‌های گه‌واره‌ای‌ست شاخه‌هایی؛ که در جنگل، شانه‌های‌ات را می‌خراشند.

پشتِ ویترین ِ مغازه‌های نتردام
دو تا ساق پای دوست داشتنی؛ توی جوراب‌اند
زبانه می‌کشند به میان راهِ شبدرهای سپید.
نردبانی ابریشمی پیچیده در پیچک‌ها.
آن‌جاست
انحنای من بر پرت‌گاه ِ
بود و نبودِ تو
در این تصویر نومیدانه…
کشفِ من، رازِ
عاشق‌ات بودن است
همیشه همچون همان بارِ نخست…

■●شاعر: #آندره_برتون | André Breton | فرانسه، ۱۹۶۶-۱۸۹۶ |

■●برگردان: #باهار_افسری
طرف ما شب نيست
چخماق‌ها کنار فتيله بی‌طاقت‌اند
 
خشم کوچه در مُشت توست
در لبان تو، شعر روشن صيقل می‌خورد
من تو را دوست می‌دارم
و شب از ظلمت خود وحشت می‌کند.

■●شاعر: #احمد_شاملو | √●بخشی از یک شعر

@asheghanehaye_fatima
امروز روز دیگریست
پس‌تو هم‌آدم نویی‌شو
از گذشته رها هرچه بوده
از آینده جدا هرچه که خواهد شد
امروز را زندگی‌کن
همان کسی‌باش که‌یک‌عمر
آرزوی‌بودنش‌را در سر داشتی☺️👍

درس امروزو یادمون نره


زندگی عادلانه نیست!
و بهتر است که تو هم
به این موضوع عادت کنی...


#آلیس_مونرو.

#asheghanehaye_fatima
#صبح
صبح رقص زنی زیباست
با آهنگ نسیم در میان گندمزار خیال


#فریبا_الف

@asheghanehaye_fatima
.
صبحی ژاله بار است
که می‌بارد بر من
بیدارم می‌کند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح به خیر می‌گوید..



#شمس_لنگرودی

صبحتون کوک
@asheghanehaye_fatima