@asheghanehaye_fatima
تو رفتی، نباید بهت فک کنم
نباید به خوابم بیای بعد ازین...
بهم گفتی دیگه نمی بینمت!
بهت گفته بودم که گرده زمین!
*
میمیرم روی شونه های پتو!
بغل میکنم گریه هامو به جات
به شعرا ی تلخم سپردم تورو
که برگشتی آغوش باشن برات...
*
تو صد ساله بی من قدم میزنی...
تو رفتی که دنیای من دق کنه
تصور کن انقدر غمگین بشی...
خیابون به جای تو هق هق کنه!
*
حواسم به اشکامه! باشه.... نباش!
با دیوار حرفامو میگم برو:
میگم " دیگه دوسِت ندارم ولی
یه بار دیگه کاشکی ببینم تورو!"
#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
تو رفتی، نباید بهت فک کنم
نباید به خوابم بیای بعد ازین...
بهم گفتی دیگه نمی بینمت!
بهت گفته بودم که گرده زمین!
*
میمیرم روی شونه های پتو!
بغل میکنم گریه هامو به جات
به شعرا ی تلخم سپردم تورو
که برگشتی آغوش باشن برات...
*
تو صد ساله بی من قدم میزنی...
تو رفتی که دنیای من دق کنه
تصور کن انقدر غمگین بشی...
خیابون به جای تو هق هق کنه!
*
حواسم به اشکامه! باشه.... نباش!
با دیوار حرفامو میگم برو:
میگم " دیگه دوسِت ندارم ولی
یه بار دیگه کاشکی ببینم تورو!"
#اهورا_فروزان
#بانو_شما_که_گریه_نمیکردید
#نشر_شانی
چه شد در من؟!
نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
خیلی دوست دارم...
#نجمه_زارع
@asheghanehaye_fatima
نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
خیلی دوست دارم...
#نجمه_زارع
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
لمیده ام!
کنج کافه ای متروک،
که نبودنت
تار تنیده بر تنِ منجمدِ ثانیه هایش...
خیالت را
از فنجانِ سردِ بی قهوه!
سر می کشم،
و نقش می زنم دست هایت را
بر انزوای انگشتانم...
در خیابانی خیالی!
که تحجّرِ افکارِ عابرانش
می لرزانَد هنوز...
شیشه ی شکسته ی غار تنهاییِ مرا!
#مهسا_جهانشیری
لمیده ام!
کنج کافه ای متروک،
که نبودنت
تار تنیده بر تنِ منجمدِ ثانیه هایش...
خیالت را
از فنجانِ سردِ بی قهوه!
سر می کشم،
و نقش می زنم دست هایت را
بر انزوای انگشتانم...
در خیابانی خیالی!
که تحجّرِ افکارِ عابرانش
می لرزانَد هنوز...
شیشه ی شکسته ی غار تنهاییِ مرا!
#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima
.
دوستت دارمت را تمدید کن
بگذار با خیال راحت
ظرفهایم را بشویم
نیم ساعت دیرتر که به خانه
برمیگردی یادم می رود
موقع رفتن چقدر دوستم داشتی
هزار فکر و خیال
از ذهنم عبور می کند...
دوستت دارمت را تمدید کن
من زود به زود فراموشش میکنم
هنرپیشه مورد علاقه ات را که
لایک می کنی یادم می رود
دوستم داری
به خانم همسایه بالاییمان که
سلام می دهی
یادم می رود دوستم داری
ازپرستاری که پای مرا گچ می گیرد
گرم تشکر میکنی
یادم می رود دوستم داری
به مربی مهد دخترمان
که لبخند میزنی
یادم می رود دوستم داری
یا همین چند لحظه پیش
به خانم زیبایی که راه دادی
تا سبقت بگیرد
الان هم نمیدانم دوستم داری یا نه!!
دوستت دارمت را زود به زود
تمدید کن
تا از تمام زن های شهر
بیزار نشدم...
#راضیه_محتشمی
.
دوستت دارمت را تمدید کن
بگذار با خیال راحت
ظرفهایم را بشویم
نیم ساعت دیرتر که به خانه
برمیگردی یادم می رود
موقع رفتن چقدر دوستم داشتی
هزار فکر و خیال
از ذهنم عبور می کند...
دوستت دارمت را تمدید کن
من زود به زود فراموشش میکنم
هنرپیشه مورد علاقه ات را که
لایک می کنی یادم می رود
دوستم داری
به خانم همسایه بالاییمان که
سلام می دهی
یادم می رود دوستم داری
ازپرستاری که پای مرا گچ می گیرد
گرم تشکر میکنی
یادم می رود دوستم داری
به مربی مهد دخترمان
که لبخند میزنی
یادم می رود دوستم داری
یا همین چند لحظه پیش
به خانم زیبایی که راه دادی
تا سبقت بگیرد
الان هم نمیدانم دوستم داری یا نه!!
دوستت دارمت را زود به زود
تمدید کن
تا از تمام زن های شهر
بیزار نشدم...
#راضیه_محتشمی
@asheghanehaye_fatima
.
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی¬بینم تو را ابری¬ست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می¬گردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میله¬ها ماندم
تمام هستی¬ام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر می¬گشتم از امروز می¬دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می¬ماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این¬ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
#مهدي_فرجي
.
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی¬بینم تو را ابری¬ست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می¬گردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میله¬ها ماندم
تمام هستی¬ام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر می¬گشتم از امروز می¬دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می¬ماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این¬ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
#مهدي_فرجي
casual in love string...
sudden heart cut!water by
helmet to take! feeling
blessed thistle...
اتفاقیعاشقمشد...
ناگهانیدلبرید!
ابباخودمیبرد!
احساسباداوردهرا...
@asheghanehaye_fatima
sudden heart cut!water by
helmet to take! feeling
blessed thistle...
اتفاقیعاشقمشد...
ناگهانیدلبرید!
ابباخودمیبرد!
احساسباداوردهرا...
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
متهم یعنی
شاهبیتی که هیچ وقت
پایش به گلیـمِ شعر دراز نشد.. تا
زیر گوشِ شاعر، از عشق بخواند .. و
همچون نر و مادۀ گیاه،
طوری شعر را در آغوش کشد که
روحش محکوم به دمیده شدن
در کالبدِ بیجانِ واژهها شود..
این شعرها
از کُرگی شاه بیت نداشتند..
تنها یک راه بودند برای فرار
از آرزوهای ذلیل شدۀ شاعری که
"تنهایی" را تخلص شعریاش کرده بود..
حالا چه فرقی دارد که
مکنوناتِ قلبی شاعر ناگفته بمانند یا
با لحنِ مرگی تدریجی، منتشر شوند..
به شعر مَرّگی که دچار باشی،
همیشه محکوم به نوشتنی.. شاید
شاه بیت شعرت ... متعاقباً اعلام شود..
#حمیدرضا_هندی
🍀🍀
متهم یعنی
شاهبیتی که هیچ وقت
پایش به گلیـمِ شعر دراز نشد.. تا
زیر گوشِ شاعر، از عشق بخواند .. و
همچون نر و مادۀ گیاه،
طوری شعر را در آغوش کشد که
روحش محکوم به دمیده شدن
در کالبدِ بیجانِ واژهها شود..
این شعرها
از کُرگی شاه بیت نداشتند..
تنها یک راه بودند برای فرار
از آرزوهای ذلیل شدۀ شاعری که
"تنهایی" را تخلص شعریاش کرده بود..
حالا چه فرقی دارد که
مکنوناتِ قلبی شاعر ناگفته بمانند یا
با لحنِ مرگی تدریجی، منتشر شوند..
به شعر مَرّگی که دچار باشی،
همیشه محکوم به نوشتنی.. شاید
شاه بیت شعرت ... متعاقباً اعلام شود..
#حمیدرضا_هندی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
تو درست پشت خانهات،
عظیم ترین جنگلهای دنیا را خواهی داشت؛
البته به شرط اینکه فکر حصار کشیدن به دور آن به سرت نیفتد...
و بالای سرت، پهناورترین آسمان آبی دنیا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی آنرا پشت قباله ات بیندازم...
و رو به رویت، دریا، دریا، دریا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی تمام آب دریا را به درون کیف حصیری بزرگت خالی کنی و به خانه بیاوری.
آخر، ماهی ها تشنه می مانند...
زن فریاد کشید: من میخواهم درختان مال من باشد، خانه مال من باشد، همه چیز مال من باشد...
نقاش _ که دیگر چندان هم عاشق نبود _ به نرمی گفت: من میخواهم که هیچ چیز بجز تو،
مال من باشد...
نادر ابراهیمی
🍀🍀
تو درست پشت خانهات،
عظیم ترین جنگلهای دنیا را خواهی داشت؛
البته به شرط اینکه فکر حصار کشیدن به دور آن به سرت نیفتد...
و بالای سرت، پهناورترین آسمان آبی دنیا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی آنرا پشت قباله ات بیندازم...
و رو به رویت، دریا، دریا، دریا را خواهی داشت،
بشرط آنکه نخواهی تمام آب دریا را به درون کیف حصیری بزرگت خالی کنی و به خانه بیاوری.
آخر، ماهی ها تشنه می مانند...
زن فریاد کشید: من میخواهم درختان مال من باشد، خانه مال من باشد، همه چیز مال من باشد...
نقاش _ که دیگر چندان هم عاشق نبود _ به نرمی گفت: من میخواهم که هیچ چیز بجز تو،
مال من باشد...
نادر ابراهیمی
🍀🍀
#انتشارات_شادان
رابطه عاطفی دقیقا چیست؟
شاید هیچکس نتواند جواب دقیقی به این سوال بدهد. جان استنفورد می گوید:
ما عشق را نمی شناسیم، تعریف عشق کار ما روانشناسان نیست؛ کار شاعران و هنرمندان است...
گوگنبال، روانکاو یونگین می گوید:
چیزی که در سال ها مطالعه و تحقیق و درس گرفتن از درمانگران و استادان مختلف آموختم این بود که رابطه قرار نیست حال کسی را خوب کند...رابطه، ادامه ی تنهایی هابهشان برروی زمین را درک کنی....تمامی بهشت ها تاریخ انقضا دارند و اگر خیلی آگاه باشیم می فهمیم هیچ بهشتی روی زمین وجود خارجی ندارد...
در رابطه عاطفی بارها از بهشت بیرون می افتیم تا بفهمیم نمی توانیم انتظاری از محبوب داشته باشیم...شاید گاهی فقط یک انتخاب داشته باشیم، عشق بدهیم جزآنکه انتظار عشق داشته باشیم و شاید بتوانیم به این درک برسیم که عاشق از معشوق جداست... دیگری، طرف مقابل تو، صرفا یک "دیگری" است نه راهی برای رسیدن به ایده آل های درون... راه رسیدن به ایده آل های درون فقط جاده درون است نه بیرون !
رابطه جایی است که می توانی بفهمی تو واقعا کیستی؟ چقدر بخشنده ای؟ چقدر خسیسی؟ چقدر...
رابطه جایی است که می فهمی هیچکس مسئول شادی هیچ کس نیست...بهتر است از بهشت مامان خواهی و باباخواهی بیایم بیرون...
در رابطه عاطفی دختر به زن بدل می شود و پسر به مرد !... نه از نظر جسمی...بلکه به لحاظ روانی!...
رابطه جایی است که تو حل مسئله را می آموزی و سال ها پنهان کردن خودت در تنهایی ها را بیخیال می شوی و به شهر می آیی و می فهمی:
درویش آن نیست که به کوه رود
درویش در میان مردمان عارف می گردد.
رابطه، فراموش کردن دوران کودکی و شیرخوارگی است؛ رهایی از گیرکردگی های رشد و رسیدن به بلوغ؛ رابطه احترام متقابل است در عین احترام به خود با رعایت دقیق مرزهای عاطفی و شخصی...
رابطه عاطفی، گیر آوردن یک شریک رقص و همراه برای میهمانی های شبانه نیست؛ درک طرف مقابل است؛ یعنی درونیات خودت!
رابطه، آمدن برای ماندن است نه آمدن برای رفتن؛ رابطه یعنی زخم های من مال من است و اگر توانستی درکم کنی؛ بیشتر عاشقت می شوم اما ببخشید که نمی توانم خوبت کنم، التیام و شفای
تو، در توست...!
@asheghanehaye_fatima
رابطه عاطفی دقیقا چیست؟
شاید هیچکس نتواند جواب دقیقی به این سوال بدهد. جان استنفورد می گوید:
ما عشق را نمی شناسیم، تعریف عشق کار ما روانشناسان نیست؛ کار شاعران و هنرمندان است...
گوگنبال، روانکاو یونگین می گوید:
چیزی که در سال ها مطالعه و تحقیق و درس گرفتن از درمانگران و استادان مختلف آموختم این بود که رابطه قرار نیست حال کسی را خوب کند...رابطه، ادامه ی تنهایی هابهشان برروی زمین را درک کنی....تمامی بهشت ها تاریخ انقضا دارند و اگر خیلی آگاه باشیم می فهمیم هیچ بهشتی روی زمین وجود خارجی ندارد...
در رابطه عاطفی بارها از بهشت بیرون می افتیم تا بفهمیم نمی توانیم انتظاری از محبوب داشته باشیم...شاید گاهی فقط یک انتخاب داشته باشیم، عشق بدهیم جزآنکه انتظار عشق داشته باشیم و شاید بتوانیم به این درک برسیم که عاشق از معشوق جداست... دیگری، طرف مقابل تو، صرفا یک "دیگری" است نه راهی برای رسیدن به ایده آل های درون... راه رسیدن به ایده آل های درون فقط جاده درون است نه بیرون !
رابطه جایی است که می توانی بفهمی تو واقعا کیستی؟ چقدر بخشنده ای؟ چقدر خسیسی؟ چقدر...
رابطه جایی است که می فهمی هیچکس مسئول شادی هیچ کس نیست...بهتر است از بهشت مامان خواهی و باباخواهی بیایم بیرون...
در رابطه عاطفی دختر به زن بدل می شود و پسر به مرد !... نه از نظر جسمی...بلکه به لحاظ روانی!...
رابطه جایی است که تو حل مسئله را می آموزی و سال ها پنهان کردن خودت در تنهایی ها را بیخیال می شوی و به شهر می آیی و می فهمی:
درویش آن نیست که به کوه رود
درویش در میان مردمان عارف می گردد.
رابطه، فراموش کردن دوران کودکی و شیرخوارگی است؛ رهایی از گیرکردگی های رشد و رسیدن به بلوغ؛ رابطه احترام متقابل است در عین احترام به خود با رعایت دقیق مرزهای عاطفی و شخصی...
رابطه عاطفی، گیر آوردن یک شریک رقص و همراه برای میهمانی های شبانه نیست؛ درک طرف مقابل است؛ یعنی درونیات خودت!
رابطه، آمدن برای ماندن است نه آمدن برای رفتن؛ رابطه یعنی زخم های من مال من است و اگر توانستی درکم کنی؛ بیشتر عاشقت می شوم اما ببخشید که نمی توانم خوبت کنم، التیام و شفای
تو، در توست...!
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
می گریزم
از خودم
که جا مانده ام
از رویایِ بهشت
که خالی تر از همیشه
بی خیالِ آبیِ آسمان و آسمان آبی شده ام
و چقدر بعید میشود
بودنِ کسی
که بی هیچ تصوری از لحظه
آرام آرام تن به حل شدن در انتظار میدهد
می گریزم
از تو
از اتاقی که بویِ نبودنت را گرفته
از خیابان
که حجمِ سنگینِ آدمهای تنهایش
بارور میکند
اندوهِ بی پایانِ نداشتنت را
از مادرم
که هنوز نگران آیندهای ست که نمیخواهم داشته باشم
... نمیتوانم داشته باشم
می گریزم
از آدم ها
با اعتمادی که به خاطرههایشان دارم
با حسِ عمیقی که به روایت چشم هاشان دارم
که دوست داشتن را عجیب دوست دارم
که سخت دلتنگشان میشوم
و چه سخت ... چه سخت دلشان تنگ میشود
و بگریزید از من
که پلنگِ زخمی نمینالد
نمی درد
نمی جنگد
خودش را رسوا میکند
تا زندگیِ هزار رنگ را
در حیرتِ نگاه شما
هزار پاره کند
شاید هنوز هم کسی باشد ، بیمارِ دوست داشتن
از من بگریزید ... از عالمی گریخته ام
#نيكى_فيروزكوهي
🍀🍀
می گریزم
از خودم
که جا مانده ام
از رویایِ بهشت
که خالی تر از همیشه
بی خیالِ آبیِ آسمان و آسمان آبی شده ام
و چقدر بعید میشود
بودنِ کسی
که بی هیچ تصوری از لحظه
آرام آرام تن به حل شدن در انتظار میدهد
می گریزم
از تو
از اتاقی که بویِ نبودنت را گرفته
از خیابان
که حجمِ سنگینِ آدمهای تنهایش
بارور میکند
اندوهِ بی پایانِ نداشتنت را
از مادرم
که هنوز نگران آیندهای ست که نمیخواهم داشته باشم
... نمیتوانم داشته باشم
می گریزم
از آدم ها
با اعتمادی که به خاطرههایشان دارم
با حسِ عمیقی که به روایت چشم هاشان دارم
که دوست داشتن را عجیب دوست دارم
که سخت دلتنگشان میشوم
و چه سخت ... چه سخت دلشان تنگ میشود
و بگریزید از من
که پلنگِ زخمی نمینالد
نمی درد
نمی جنگد
خودش را رسوا میکند
تا زندگیِ هزار رنگ را
در حیرتِ نگاه شما
هزار پاره کند
شاید هنوز هم کسی باشد ، بیمارِ دوست داشتن
از من بگریزید ... از عالمی گریخته ام
#نيكى_فيروزكوهي
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
.
باید خیلی سریع ابرها را توصیف کنم
چراکه تنها ثانیه ای کافیست
تابه شکلی دیگر بدل شوند
.
هیچ نشان خاصی ندارند.
هرگز حتی یک شکل ساده را هم دوبار به خود نمیگیرند
حتی سایه هاشان هم مثل قبل نیست
نه موقعیت
و نه حتی چیدمان شان.
سبک بار، چون خیالِ کودکان
برفراز حقایق می گذرند
.
ابرها چه چیزِ زمین را تابِ دیدن می آورند.
هردم که چیزی رخ دهد، آنها زود پراکنده شده و رفته اند
.
اما برعکسِ ابرها
زندگی بر زمین، سخت در جریان است
ثابت و همیشگی.
.
برای ابرها
حتی پاره سنگی هم برادر است.
کسانی که به راستی، می توان به آنان اعتماد کرد
حال آن که دور می شوند
این عموزادگانِ در پرواز
.
بگذار اگر مردم میخواهند
زنده باشند و بعد چشم فروببندند
ابرها
هیچ باک شان نیست
این پایین چه میگذرد
.
و چه مغرور می گذرند این ابرها
چه آرام رد می شوند
بر فراز زندگانیِ من و تو.
.
وقتی که ما دیگر رفته ایم
آنها هرگز مجبور نیستند پنهان شوند
وقتی که خودشان می روند
هیچ نیازی نیست کسی دیده باشد آنان را...
.
.
#ویسواوا_شیمبورسکا
ترجمه : #بابک_زمانی
.
از کتاب : عجیبترین کلمات/گزینه اشعار شیمبورسکا
.
باید خیلی سریع ابرها را توصیف کنم
چراکه تنها ثانیه ای کافیست
تابه شکلی دیگر بدل شوند
.
هیچ نشان خاصی ندارند.
هرگز حتی یک شکل ساده را هم دوبار به خود نمیگیرند
حتی سایه هاشان هم مثل قبل نیست
نه موقعیت
و نه حتی چیدمان شان.
سبک بار، چون خیالِ کودکان
برفراز حقایق می گذرند
.
ابرها چه چیزِ زمین را تابِ دیدن می آورند.
هردم که چیزی رخ دهد، آنها زود پراکنده شده و رفته اند
.
اما برعکسِ ابرها
زندگی بر زمین، سخت در جریان است
ثابت و همیشگی.
.
برای ابرها
حتی پاره سنگی هم برادر است.
کسانی که به راستی، می توان به آنان اعتماد کرد
حال آن که دور می شوند
این عموزادگانِ در پرواز
.
بگذار اگر مردم میخواهند
زنده باشند و بعد چشم فروببندند
ابرها
هیچ باک شان نیست
این پایین چه میگذرد
.
و چه مغرور می گذرند این ابرها
چه آرام رد می شوند
بر فراز زندگانیِ من و تو.
.
وقتی که ما دیگر رفته ایم
آنها هرگز مجبور نیستند پنهان شوند
وقتی که خودشان می روند
هیچ نیازی نیست کسی دیده باشد آنان را...
.
.
#ویسواوا_شیمبورسکا
ترجمه : #بابک_زمانی
.
از کتاب : عجیبترین کلمات/گزینه اشعار شیمبورسکا
@asheghanehaye_fatima
حکایت رفاقت من و تو
حکایت قهوه ای ست
که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم
که با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه...؟
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد فهمیدم
باز هم قهوه میخواهم
حتی تلخِ تلخ
#عاطفه_اکبری_فر
حکایت رفاقت من و تو
حکایت قهوه ای ست
که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم
که با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه...؟
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد فهمیدم
باز هم قهوه میخواهم
حتی تلخِ تلخ
#عاطفه_اکبری_فر
@asheghanehaye_fatima
به قول قدیمی ها
کارم درست است ولی
دکانم بد جاست
ساکت و سنگینم اما
پشت سرم حرف بسیار است
مثل پیراهنی مشکی
وسط عقد کنان
شیرینم اما
اعصاب همه را به هم می ریزم
مثل شکری که در نمکدان ریختند
یا کیک تولدی که مجلس ختم بردند
خوب یا بد
مردی زمینی ام که
هست و نیستش
روی هواست
مثل ماچ سوم
حین دیده بوسی
که بگیر نگیر دارد
#رسول_ادهمی
به قول قدیمی ها
کارم درست است ولی
دکانم بد جاست
ساکت و سنگینم اما
پشت سرم حرف بسیار است
مثل پیراهنی مشکی
وسط عقد کنان
شیرینم اما
اعصاب همه را به هم می ریزم
مثل شکری که در نمکدان ریختند
یا کیک تولدی که مجلس ختم بردند
خوب یا بد
مردی زمینی ام که
هست و نیستش
روی هواست
مثل ماچ سوم
حین دیده بوسی
که بگیر نگیر دارد
#رسول_ادهمی
@asheghanehaye_fatima
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ
مرز ی
ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﯿﺪﻥ بسته ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﻨﯽ هست ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ . . .
ﻭ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ
ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻔﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺍﻧﺪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺣﺎﻻ
ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺍﺵ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ
#محمد_نیازی
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ
مرز ی
ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﯿﺪﻥ بسته ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﻨﯽ هست ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ . . .
ﻭ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ
ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻔﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺍﻧﺪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺣﺎﻻ
ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺍﺵ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ
#محمد_نیازی
@asheghanehaye_fatima
مردی كلاهش
زنی گوشواره هايش
قلبی پيراهنِ سرخش
كودكی عروسكش
پايي كفش های خسته اش
من اما
عكس ترا آويختم
عابران
به #ديوار نگاه میكردند
مهربان میشدند
و
به يكديگر لبخند میزدند
#محمد_رضا_اميری
مردی كلاهش
زنی گوشواره هايش
قلبی پيراهنِ سرخش
كودكی عروسكش
پايي كفش های خسته اش
من اما
عكس ترا آويختم
عابران
به #ديوار نگاه میكردند
مهربان میشدند
و
به يكديگر لبخند میزدند
#محمد_رضا_اميری
@asheghanehaye_fatima
#بـــانو
تموم آرزوهای منی بانو
همه چیزی که ازدنیاطلب دارم
نمیشه ازجهانی که تو رو داره
برای لحظه ای هم دست بردارم
تموم آرزوهای منی بـــانو
آهای بـانوی نوروعطروابریشم
توگرماگرم این دنیای عاشق کش
یه لحظه سایه برداری تلف می شم
یه لحظه سربچرخونی تلف می شم
یه لحظه رو بگیری پـــاک نابودم
منی که تو نگاه مردم دنیا
همیشه مرد روزای بلا بودم
تو اقیانوس تنهایی گرفتارم
بریدم،آب رفتم،درد دل دارم
بزن بادموافق راهمو وا کن
یه عــالم قایق مونده به گل دارم
توتنهایی و تلخی ضربه ها خوردم
منی که کوه صبرو همت و دردم
ولی باور کن این دوران تاریکو
به تنهایی به اول برنمی گردم
تومـی دونی که ازدنیا چیا می خوام
به جز تو ازتمــام زندگی سیرم
ببین امکان نداره بی تو برگردم
من از روزای تلخم درس می گیرم
#علیرضا_آذر✒️
#بـــانو
تموم آرزوهای منی بانو
همه چیزی که ازدنیاطلب دارم
نمیشه ازجهانی که تو رو داره
برای لحظه ای هم دست بردارم
تموم آرزوهای منی بـــانو
آهای بـانوی نوروعطروابریشم
توگرماگرم این دنیای عاشق کش
یه لحظه سایه برداری تلف می شم
یه لحظه سربچرخونی تلف می شم
یه لحظه رو بگیری پـــاک نابودم
منی که تو نگاه مردم دنیا
همیشه مرد روزای بلا بودم
تو اقیانوس تنهایی گرفتارم
بریدم،آب رفتم،درد دل دارم
بزن بادموافق راهمو وا کن
یه عــالم قایق مونده به گل دارم
توتنهایی و تلخی ضربه ها خوردم
منی که کوه صبرو همت و دردم
ولی باور کن این دوران تاریکو
به تنهایی به اول برنمی گردم
تومـی دونی که ازدنیا چیا می خوام
به جز تو ازتمــام زندگی سیرم
ببین امکان نداره بی تو برگردم
من از روزای تلخم درس می گیرم
#علیرضا_آذر✒️
@asheghanehaye_fatima
عقب انداخته ام
بازماندن دهان تو را
بستن دهان چمدانم را
و نوشتن چند كلمه ى قرمز
روى آينه
به خانه بر مى گردى
برايت شام مى كشم، با لبخند !
و تو هيچ وقت نمى فهمى
که رفته ام
و حالا چقدر دور شده ام...
📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده
عقب انداخته ام
بازماندن دهان تو را
بستن دهان چمدانم را
و نوشتن چند كلمه ى قرمز
روى آينه
به خانه بر مى گردى
برايت شام مى كشم، با لبخند !
و تو هيچ وقت نمى فهمى
که رفته ام
و حالا چقدر دور شده ام...
📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده