@asheghanehaye_fatima
آنکه هر صبح طلوع می کند
خورشید نیست
کارگری ست با کلاه ایمنی زرد
که از پشت کیسه های سیمان
بیرون می زند
پیغمبری ست
که کفش های ایمنی اش
به او ایمان نیاورده باشند
بلغزد پاهایش
فکرش را بکن
هر روز پیغمبران خسته ای را ببینی
مصلوب شده
از داربست
پایین افتاده باشند
قاچ بشوند
مثل پیتزایی خمیر شده
ما
پیغمبران زیادی هستیم
که معجزه های مختلفی داریم
برای ایمان آوردن
شئ ای که در دست هایم می بینید
سنگ فرز نیست
گل آفتابگردان است
#محمد_نیازی
آنکه هر صبح طلوع می کند
خورشید نیست
کارگری ست با کلاه ایمنی زرد
که از پشت کیسه های سیمان
بیرون می زند
پیغمبری ست
که کفش های ایمنی اش
به او ایمان نیاورده باشند
بلغزد پاهایش
فکرش را بکن
هر روز پیغمبران خسته ای را ببینی
مصلوب شده
از داربست
پایین افتاده باشند
قاچ بشوند
مثل پیتزایی خمیر شده
ما
پیغمبران زیادی هستیم
که معجزه های مختلفی داریم
برای ایمان آوردن
شئ ای که در دست هایم می بینید
سنگ فرز نیست
گل آفتابگردان است
#محمد_نیازی
@asheghanehaye_fatima
همیشه نگرانی ام این بود
قلبم بدون بهانه بتپد
بدون اینکه کسی را دوست داشته باشد
صبح
برای پرنده ها دست تکان ندهد
شب
برای ستاره ها چشمی نفرستد
در خواب هایم
معشوقه ای برای بوسیدن نداشته باشد
همیشه نگرانی ام این بود
خواب پدر بزرگم را ببینم
بگوید
نگران نباش
قلب ات بدون بهانه
ایستاده است
#محمد_نیازی
همیشه نگرانی ام این بود
قلبم بدون بهانه بتپد
بدون اینکه کسی را دوست داشته باشد
صبح
برای پرنده ها دست تکان ندهد
شب
برای ستاره ها چشمی نفرستد
در خواب هایم
معشوقه ای برای بوسیدن نداشته باشد
همیشه نگرانی ام این بود
خواب پدر بزرگم را ببینم
بگوید
نگران نباش
قلب ات بدون بهانه
ایستاده است
#محمد_نیازی
@asheghanehaye_fatima
زمستون امسال روی شال تو
خودش رو نشون داد سفید بخت شد
تو داری تو برفا قدم میزنی
خیال همه کوچه ها تخت شد
یه پالتو یه چکمه یه شال سیاه
یه کوچه که دلتنگ پای تو بود
صداهای گنجشکای رو درخت
صدای رسیدن صدای تو بود
هوا سرده داری بهم میرسی
خودم رو توی قهوه حل می کنم
میام توی کوچه ، چه حالی میده
زمستون و دارم بغل می کنم
کنار شومینه واسه بودنت
یه جنگل سپیدار و صف می کنم
منم توی قهوت دارم سر میرم
منم توی قهوت که کف می کنم
دارم میبینم برف و توی حیاط
زمستون و تو خونه قسمت بکن
یا گنجشکای زیر برف و بیار
به یه قهوه ی داغ دعوت بکن
هوا سرده داری بهم میرسی
خودم رو توی قهوه حل می کنم
میام توی کوچه ، چه حالی میده
زمستون و دارم بغل می کنم
#محمد_نیازی
زمستون امسال روی شال تو
خودش رو نشون داد سفید بخت شد
تو داری تو برفا قدم میزنی
خیال همه کوچه ها تخت شد
یه پالتو یه چکمه یه شال سیاه
یه کوچه که دلتنگ پای تو بود
صداهای گنجشکای رو درخت
صدای رسیدن صدای تو بود
هوا سرده داری بهم میرسی
خودم رو توی قهوه حل می کنم
میام توی کوچه ، چه حالی میده
زمستون و دارم بغل می کنم
کنار شومینه واسه بودنت
یه جنگل سپیدار و صف می کنم
منم توی قهوت دارم سر میرم
منم توی قهوت که کف می کنم
دارم میبینم برف و توی حیاط
زمستون و تو خونه قسمت بکن
یا گنجشکای زیر برف و بیار
به یه قهوه ی داغ دعوت بکن
هوا سرده داری بهم میرسی
خودم رو توی قهوه حل می کنم
میام توی کوچه ، چه حالی میده
زمستون و دارم بغل می کنم
#محمد_نیازی
@asheghanehaye_fatima
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ
مرز ی
ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﯿﺪﻥ بسته ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﻨﯽ هست ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ . . .
ﻭ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ
ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻔﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺍﻧﺪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺣﺎﻻ
ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺍﺵ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ
#محمد_نیازی
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ
مرز ی
ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﯿﺪﻥ بسته ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﻨﯽ هست ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ . . .
ﻭ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ
ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻔﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺍﻧﺪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺣﺎﻻ
ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺍﺵ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ
#محمد_نیازی