@asheghanehaye_fatima
دهانت را به من بده
مى خواهم حرف بزنم
راست بگويم
بدون بوسه هاى مزاحم
كه ميان حرفم مى پرند و
در يك لحظه ناگهان هزار دروغ را در دهان تو مى گذارند
هميشه با خودم حرف مى زدم
و مثل ليوانى خالى پرم از صداهاى پيچيده
كه هر چه حرف مى شنود
با هيچ هوايى پر نمى شود
و هميشه در اوهام خود
دارد چيزى را حل مى كند
حالا با تو حرف مى زنم
از همه چيز
همه چيز...
با تو از يك رژ صورتى حرف مى زنم
يك رژ صورتى كثيف كه خودش را
به نامه هاى تو مى چسبانَد
و فكر مى كند بوى مانده ى يك رژ
تو را به ياد بوسه هاى قديم مى اندازد
يك رژ صورتى كه مى خواهد زمان را به عقب برگرداند
و نمى فهمد كه ديگر اين دندان هاى خنده دار هم مى دانند
تكليف خنده هاى از تاريخ گذشته ام را
هيچ لطيفه اى روشن نمى كند
با تو حرف مى زنم
از يك ساعت مچى زنانه كه عقربه هايش را
براى گذشتن از سال ها تنهايى تيز كرده ام
از يك عينك دودى
كه مى تواند با دو شيشه سياهش
روزهايم را نديده بگيرد
و بگذارد خيلى آرام
گريه ام را پشت خونسردى اش پنهان كنم
از رفتن
از نرفتن با تو حرف مى زنم
و ديگر چه فرقی مى كند از چه حرف مى زنم؟
همين كه گوشی دستت باشد
كافى ست.
📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده
دهانت را به من بده
مى خواهم حرف بزنم
راست بگويم
بدون بوسه هاى مزاحم
كه ميان حرفم مى پرند و
در يك لحظه ناگهان هزار دروغ را در دهان تو مى گذارند
هميشه با خودم حرف مى زدم
و مثل ليوانى خالى پرم از صداهاى پيچيده
كه هر چه حرف مى شنود
با هيچ هوايى پر نمى شود
و هميشه در اوهام خود
دارد چيزى را حل مى كند
حالا با تو حرف مى زنم
از همه چيز
همه چيز...
با تو از يك رژ صورتى حرف مى زنم
يك رژ صورتى كثيف كه خودش را
به نامه هاى تو مى چسبانَد
و فكر مى كند بوى مانده ى يك رژ
تو را به ياد بوسه هاى قديم مى اندازد
يك رژ صورتى كه مى خواهد زمان را به عقب برگرداند
و نمى فهمد كه ديگر اين دندان هاى خنده دار هم مى دانند
تكليف خنده هاى از تاريخ گذشته ام را
هيچ لطيفه اى روشن نمى كند
با تو حرف مى زنم
از يك ساعت مچى زنانه كه عقربه هايش را
براى گذشتن از سال ها تنهايى تيز كرده ام
از يك عينك دودى
كه مى تواند با دو شيشه سياهش
روزهايم را نديده بگيرد
و بگذارد خيلى آرام
گريه ام را پشت خونسردى اش پنهان كنم
از رفتن
از نرفتن با تو حرف مى زنم
و ديگر چه فرقی مى كند از چه حرف مى زنم؟
همين كه گوشی دستت باشد
كافى ست.
📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima
عقب انداخته ام
بازماندن دهان تو را
بستن دهان چمدانم را
و نوشتن چند كلمه ى قرمز
روى آينه
به خانه بر مى گردى
برايت شام مى كشم، با لبخند !
و تو هيچ وقت نمى فهمى
که رفته ام
و حالا چقدر دور شده ام...
📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده
عقب انداخته ام
بازماندن دهان تو را
بستن دهان چمدانم را
و نوشتن چند كلمه ى قرمز
روى آينه
به خانه بر مى گردى
برايت شام مى كشم، با لبخند !
و تو هيچ وقت نمى فهمى
که رفته ام
و حالا چقدر دور شده ام...
📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده