@asheghanehaye_fatima
گاهی خودم را شبیهِ حیوانی بزرگ و درنده میبینم
که به نوازش نسیمی رام میشود
افسوس ..
در جنگلِ پر از وحش آدم ها
کسی چیزی از محبت نمیداند
#نيكى_فيروزكوهي
📗پرنده اي كه از بام شما پريد/نشر مايا
گاهی خودم را شبیهِ حیوانی بزرگ و درنده میبینم
که به نوازش نسیمی رام میشود
افسوس ..
در جنگلِ پر از وحش آدم ها
کسی چیزی از محبت نمیداند
#نيكى_فيروزكوهي
📗پرنده اي كه از بام شما پريد/نشر مايا
@asheghanehaye_fatima
می گریزم
از خودم
که جا مانده ام
از رویایِ بهشت
که خالی تر از همیشه
بی خیالِ آبیِ آسمان و آسمان آبی شده ام
و چقدر بعید میشود
بودنِ کسی
که بی هیچ تصوری از لحظه
آرام آرام تن به حل شدن در انتظار میدهد
می گریزم
از تو
از اتاقی که بویِ نبودنت را گرفته
از خیابان
که حجمِ سنگینِ آدمهای تنهایش
بارور میکند
اندوهِ بی پایانِ نداشتنت را
از مادرم
که هنوز نگران آیندهای ست که نمیخواهم داشته باشم
... نمیتوانم داشته باشم
می گریزم
از آدم ها
با اعتمادی که به خاطرههایشان دارم
با حسِ عمیقی که به روایت چشم هاشان دارم
که دوست داشتن را عجیب دوست دارم
که سخت دلتنگشان میشوم
و چه سخت ... چه سخت دلشان تنگ میشود
و بگریزید از من
که پلنگِ زخمی نمینالد
نمی درد
نمی جنگد
خودش را رسوا میکند
تا زندگیِ هزار رنگ را
در حیرتِ نگاه شما
هزار پاره کند
شاید هنوز هم کسی باشد ، بیمارِ دوست داشتن
از من بگریزید ... از عالمی گریخته ام
#نيكى_فيروزكوهي
🍀🍀
می گریزم
از خودم
که جا مانده ام
از رویایِ بهشت
که خالی تر از همیشه
بی خیالِ آبیِ آسمان و آسمان آبی شده ام
و چقدر بعید میشود
بودنِ کسی
که بی هیچ تصوری از لحظه
آرام آرام تن به حل شدن در انتظار میدهد
می گریزم
از تو
از اتاقی که بویِ نبودنت را گرفته
از خیابان
که حجمِ سنگینِ آدمهای تنهایش
بارور میکند
اندوهِ بی پایانِ نداشتنت را
از مادرم
که هنوز نگران آیندهای ست که نمیخواهم داشته باشم
... نمیتوانم داشته باشم
می گریزم
از آدم ها
با اعتمادی که به خاطرههایشان دارم
با حسِ عمیقی که به روایت چشم هاشان دارم
که دوست داشتن را عجیب دوست دارم
که سخت دلتنگشان میشوم
و چه سخت ... چه سخت دلشان تنگ میشود
و بگریزید از من
که پلنگِ زخمی نمینالد
نمی درد
نمی جنگد
خودش را رسوا میکند
تا زندگیِ هزار رنگ را
در حیرتِ نگاه شما
هزار پاره کند
شاید هنوز هم کسی باشد ، بیمارِ دوست داشتن
از من بگریزید ... از عالمی گریخته ام
#نيكى_فيروزكوهي
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
هم بستر که میشدیم
قلبش قلعهای بود بی دفاع
و من فاتحِ مطلقِ حصار هایش
از آغوشم که میرفت
دیگر هیچکسی نبودم
من سربازی بی سرزمین
او قلعهای مشکوک
از آغوش سیر شده ای
که دنیایش ...
جای برای یک نفر، بیشتر نداشت .
#نيكى_فيروزكوهي
هم بستر که میشدیم
قلبش قلعهای بود بی دفاع
و من فاتحِ مطلقِ حصار هایش
از آغوشم که میرفت
دیگر هیچکسی نبودم
من سربازی بی سرزمین
او قلعهای مشکوک
از آغوش سیر شده ای
که دنیایش ...
جای برای یک نفر، بیشتر نداشت .
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
محبوبم!
به خاطر بسپار، هرگز نباید دچار شرم و تردید شوی اگر نتوانی احساس واقعی ات را به همسرت تفسیر کنی. باور کن سالها زندگی با یک نفر، ریشه یابی احساس را سخت تر میکند.
به خاطر بسپار، بین عادت، غریزه، نیاز، تحمل و عشق تفاوتی هست ژرف.
به خاطر بسپار، عشق قبل از ازدواج هیچ تضمینی برای عشق بعد از ازدواج نیست و برعکس کسانی هستند که عشق را از بی عشقی آغاز کرده اند.
به خاطر بسپار، گاهی به دلیلِ حفظِ سنتها یا شرایط اجتماعی و اقتصادی مجبور به ادامه ی یک زندگی بی عشق هستی ، ولی میتوانی با خودت صادق باشی. میتوانی انگشت بگذاری روی دلیل ماندنت، میتوانی برای بودنت و برای خودِ خودت بودن، وجودت را بیشتر از پیش دوست داشته باشی و بگذاری عشق ورزیدن از شناخت خودت شروع شود.
به خاطر بسپار، زبانِ عشق بسیار گسترده است و متفاوت ، گاهی تپش قلب، گاهی سرخی گونه ، گاهی مهربانی و ملاطفت، گاهی صبوری و گذشت. کافیست بدانی هر کسی با چه زبانی از عشق سخن میگوید. ... و باور کن خوشبختی را خواهی یافت اگر بدانی کجای زندگیایستاده ای
#نيكى_فيروزكوهي
📚📚در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت/نشر ماه باران
محبوبم!
به خاطر بسپار، هرگز نباید دچار شرم و تردید شوی اگر نتوانی احساس واقعی ات را به همسرت تفسیر کنی. باور کن سالها زندگی با یک نفر، ریشه یابی احساس را سخت تر میکند.
به خاطر بسپار، بین عادت، غریزه، نیاز، تحمل و عشق تفاوتی هست ژرف.
به خاطر بسپار، عشق قبل از ازدواج هیچ تضمینی برای عشق بعد از ازدواج نیست و برعکس کسانی هستند که عشق را از بی عشقی آغاز کرده اند.
به خاطر بسپار، گاهی به دلیلِ حفظِ سنتها یا شرایط اجتماعی و اقتصادی مجبور به ادامه ی یک زندگی بی عشق هستی ، ولی میتوانی با خودت صادق باشی. میتوانی انگشت بگذاری روی دلیل ماندنت، میتوانی برای بودنت و برای خودِ خودت بودن، وجودت را بیشتر از پیش دوست داشته باشی و بگذاری عشق ورزیدن از شناخت خودت شروع شود.
به خاطر بسپار، زبانِ عشق بسیار گسترده است و متفاوت ، گاهی تپش قلب، گاهی سرخی گونه ، گاهی مهربانی و ملاطفت، گاهی صبوری و گذشت. کافیست بدانی هر کسی با چه زبانی از عشق سخن میگوید. ... و باور کن خوشبختی را خواهی یافت اگر بدانی کجای زندگیایستاده ای
#نيكى_فيروزكوهي
📚📚در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت/نشر ماه باران
@asheghanehaye_fatima
این تابستان هم به پایان میرسد
گرما که تمام شد
غروبهایِ پاییز
مردانِ خسته
پناه میبرند به آغوشِ زنانِ فداکار
و زنانِ دلگرفته
سر میگذارند بر شانهِ مردانِ مهربان
و اینطور میشود
که پاییز میگرید
آدمها چشم در چشم هم میدوزند
یک شهر میگرید
یک شهر باور میکند
که رستاخیز
بیداری دلِ آدمها ست
#نيكى_فيروزكوهي
📚پاييز صد ساله شد/ نشر ماه باران
این تابستان هم به پایان میرسد
گرما که تمام شد
غروبهایِ پاییز
مردانِ خسته
پناه میبرند به آغوشِ زنانِ فداکار
و زنانِ دلگرفته
سر میگذارند بر شانهِ مردانِ مهربان
و اینطور میشود
که پاییز میگرید
آدمها چشم در چشم هم میدوزند
یک شهر میگرید
یک شهر باور میکند
که رستاخیز
بیداری دلِ آدمها ست
#نيكى_فيروزكوهي
📚پاييز صد ساله شد/ نشر ماه باران
ضرورت بود
به دیدارت بیایم
در آغوشت عریان شوم
و بگویم دیشب خوابِ باغهای بهار نارنجِ وطنم را دیده ام
از لبهای سرخِ من
شکوفهای بچین
#نيكى_فيروزكوهي
📚پرنده اي كه از بام شما پريد
@asheghanehaye_fatim
به دیدارت بیایم
در آغوشت عریان شوم
و بگویم دیشب خوابِ باغهای بهار نارنجِ وطنم را دیده ام
از لبهای سرخِ من
شکوفهای بچین
#نيكى_فيروزكوهي
📚پرنده اي كه از بام شما پريد
@asheghanehaye_fatim
@asheghanehaye_fatima
.
برای چه باید میگریستم ؟
برای از دست دادن یک زندگی که هرگز نداشتم؟
برای ترکِ مردی که نه دوستم داشت نه دوست داشتنِ مرا میفهمید ؟
یا برای آرزوهایی که سالیانِ قبل به عشقِ رسیدن به او زیر پا گذاشته بودم، بی آنکه به عشقی رسیده باشم؟
در حقیقت، باید میخندیدم. باید از اعماقِ قلبم خوشحال میبودم و شادی میکردم. ولی زخمهای مکرّر، آنچنان مرا دچارِ بی وزنی کرده بود که مانند گمشدهای در بیابانی مه گرفته، بی اختیار، به خیالِ سردِ مرگ چنگ میزدم و در سوگِ خودم میگریستم.
می گریستم در سوگِ زنی که لاینقطع آفتاب را دوست داشت، و بهار را دوست داشت، و شکوفه را و باران را و مردی که عطرِ بهار و باران و شکوفه داشت. مردی که در دشتِ بیکرانِ بازوانش، عشق را و آفتاب را دریغ میکرد.
ما، عاشقانی بودیم که راهِ دیگری را جز راهِ عشق رفته بودیم و هیچ کدامِ ما نمیدانست، کجا، در کدامین لحظه، کدام دستِ بی رحم، قلبهای ما را به سلاخی برده بود.
گم شده بودم. گم شده بود. گم شده بودیم .... .
#نيكى_فيروزكوهي
.
برای چه باید میگریستم ؟
برای از دست دادن یک زندگی که هرگز نداشتم؟
برای ترکِ مردی که نه دوستم داشت نه دوست داشتنِ مرا میفهمید ؟
یا برای آرزوهایی که سالیانِ قبل به عشقِ رسیدن به او زیر پا گذاشته بودم، بی آنکه به عشقی رسیده باشم؟
در حقیقت، باید میخندیدم. باید از اعماقِ قلبم خوشحال میبودم و شادی میکردم. ولی زخمهای مکرّر، آنچنان مرا دچارِ بی وزنی کرده بود که مانند گمشدهای در بیابانی مه گرفته، بی اختیار، به خیالِ سردِ مرگ چنگ میزدم و در سوگِ خودم میگریستم.
می گریستم در سوگِ زنی که لاینقطع آفتاب را دوست داشت، و بهار را دوست داشت، و شکوفه را و باران را و مردی که عطرِ بهار و باران و شکوفه داشت. مردی که در دشتِ بیکرانِ بازوانش، عشق را و آفتاب را دریغ میکرد.
ما، عاشقانی بودیم که راهِ دیگری را جز راهِ عشق رفته بودیم و هیچ کدامِ ما نمیدانست، کجا، در کدامین لحظه، کدام دستِ بی رحم، قلبهای ما را به سلاخی برده بود.
گم شده بودم. گم شده بود. گم شده بودیم .... .
#نيكى_فيروزكوهي
هفتههای خالی از لحظههای تو
روزهایِ بارانی که جای هیچکس خالی نیست جز خودت
غروبهایی که بی جهت دلم میگیرد
حرفهایی که هرگز به هم نگفته ایم
شعرهایی ، پر از واژههای غمگین
نگاههایِ غریبه، نگاههایی که دیگر مال من نیست
تنهایی
بی آغوشی
امیدهای واهی
شبهای طولانی
تمام اینها به من میگوید که تو چیزی جز یک خواب نبودی
یک رویا
یک آرزو
یک خیالِ خوب که هنوز گرمم میکند
یک صدایِ آشنا که با عشق صدایم میزند
خوابِ من پر از مهربانی است
پر از نوازش
پر از حرفهای خوب
دیوانه نیستم
دوستت دارم
باورم کن
زیباست ، لحظههای خوشِ دوست داشتن کسی که حتی نیست
#نيكى_فيروزكوهي
📚📚پاييز صد ساله شد/نشر ماه باران
@asheghanehaye_fatima
روزهایِ بارانی که جای هیچکس خالی نیست جز خودت
غروبهایی که بی جهت دلم میگیرد
حرفهایی که هرگز به هم نگفته ایم
شعرهایی ، پر از واژههای غمگین
نگاههایِ غریبه، نگاههایی که دیگر مال من نیست
تنهایی
بی آغوشی
امیدهای واهی
شبهای طولانی
تمام اینها به من میگوید که تو چیزی جز یک خواب نبودی
یک رویا
یک آرزو
یک خیالِ خوب که هنوز گرمم میکند
یک صدایِ آشنا که با عشق صدایم میزند
خوابِ من پر از مهربانی است
پر از نوازش
پر از حرفهای خوب
دیوانه نیستم
دوستت دارم
باورم کن
زیباست ، لحظههای خوشِ دوست داشتن کسی که حتی نیست
#نيكى_فيروزكوهي
📚📚پاييز صد ساله شد/نشر ماه باران
@asheghanehaye_fatima
قبول دارم ؛
یک لحظه ، یک بوسه ، یک حرف ، یک شب ، میتواند آغاز یا پایانِ یک احساس باشد
در عین حال اعتقاد دارم جاودانگی اتفاقی ست که باید در آغوشِ معشوق بیفتد ، حتی اگر به قیمتِ سراسیمگی و جنونِ در جا زدن در یک لحظه ، یک شب یا یک بوسه باشد.
در حقیقت معادله ی یک رابطه ، وقتی ساده تر میشود ، که در خلوتِ خود صادقانه اعتراف کنیم ، از یک هم آغوشی همانقدر لذت برده ایم و همانقدر مالکِ غریزه ی طبیعی خود هستیم که طرف مقابل.
و یک روز باور میکنیم این ما هستیم که به یک تجربه ابدیت میبخشیم و میتوانیم آن را در ذهن خودمان زیبا و دلنشین ثبت کنیم
باور میکنیم این ما هستیم که خاطرهها را میسازیم ... قدرتِ لحظهها را نباید دستِ کم گرفت
#نيكى_فيروزكوهي
📚در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت
@asheghanehaye_fatima
یک لحظه ، یک بوسه ، یک حرف ، یک شب ، میتواند آغاز یا پایانِ یک احساس باشد
در عین حال اعتقاد دارم جاودانگی اتفاقی ست که باید در آغوشِ معشوق بیفتد ، حتی اگر به قیمتِ سراسیمگی و جنونِ در جا زدن در یک لحظه ، یک شب یا یک بوسه باشد.
در حقیقت معادله ی یک رابطه ، وقتی ساده تر میشود ، که در خلوتِ خود صادقانه اعتراف کنیم ، از یک هم آغوشی همانقدر لذت برده ایم و همانقدر مالکِ غریزه ی طبیعی خود هستیم که طرف مقابل.
و یک روز باور میکنیم این ما هستیم که به یک تجربه ابدیت میبخشیم و میتوانیم آن را در ذهن خودمان زیبا و دلنشین ثبت کنیم
باور میکنیم این ما هستیم که خاطرهها را میسازیم ... قدرتِ لحظهها را نباید دستِ کم گرفت
#نيكى_فيروزكوهي
📚در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سردی ولی دوست دارمت
آه محبوبِ مغرورِ من!
بر تابستانِ آغوشم بیاویز
بر شعلههای این عشق
بر اتفاقی که چنین بی بهانه در نگاهم رخ میدهد
بر تکلمِ ساده ی من از احساسم
بر صداقتِ واژه ها
بر زایشِ گل و شکوفه و بهار
بر دستهایی که رازِ قلبم را چنین عریان مینویسند
بر شانههای بی دریغِ من ، بیاویز
#نيكى_فيروزكوهي
📚خداحافظ اگر باز نگشتم/نشر مایا
@asheghanehaye_fatima
آه محبوبِ مغرورِ من!
بر تابستانِ آغوشم بیاویز
بر شعلههای این عشق
بر اتفاقی که چنین بی بهانه در نگاهم رخ میدهد
بر تکلمِ ساده ی من از احساسم
بر صداقتِ واژه ها
بر زایشِ گل و شکوفه و بهار
بر دستهایی که رازِ قلبم را چنین عریان مینویسند
بر شانههای بی دریغِ من ، بیاویز
#نيكى_فيروزكوهي
📚خداحافظ اگر باز نگشتم/نشر مایا
@asheghanehaye_fatima
اگر فکر میکنی روزهایت ، روزهایمان آرام خواهد گذشت و بی تلاطم ، اشتباه کرده ای.
آسمان عشق آبی است ولی آفتابی نیست . عادت به کویر که داشته باشی میدانی شبهایش سرد است ولی پر ستاره.
و اگر فکر میکنی عاشق ، عشقش را که داشته باشد دنیایی را دارد ، اشتباه کرده ای.
آدم عاشق ، تنهاترین است . چه در کنار یار ، چه در خیال یار ...
و اگر فکر میکنی از ظرافت گل که گفته باشی ، از لطافت عشق گفتهای ، اشتباه کرده ای
دستهای عاشق خار را عزیزتر دارد تا عطر خوشِ باغچه ، که گاهی درد تنها یاد آور بودن است.
و اگر فکر میکنی عشق جوان میآید و پیر میرود ، اشتباه کرده ای
که عاشق زود میمیرد و جوان که عشقهای آرام ، دیر بلوغند و کشنده . چه بسیارند پیرهای عاشق و چه اندک عاشقانِ پیر
و اگر فکر میکنی برایِ عشق حدی نیست ، اشتباه کرده ای
که عشق را مرزها میسازند و مرزها را عشق . هنوز ندیدهام عاشقی را آزاد و آزادی را عاشق
و اگر فکر میکنی این واژهها برای صلح آمده اند ، باز اشتباه کرده ای
که من ... با این عشق ... آتش به خانه ات آورده ام
#نيكى_فيروزكوهي
📚در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت
@asheghanehaye_fatima
آسمان عشق آبی است ولی آفتابی نیست . عادت به کویر که داشته باشی میدانی شبهایش سرد است ولی پر ستاره.
و اگر فکر میکنی عاشق ، عشقش را که داشته باشد دنیایی را دارد ، اشتباه کرده ای.
آدم عاشق ، تنهاترین است . چه در کنار یار ، چه در خیال یار ...
و اگر فکر میکنی از ظرافت گل که گفته باشی ، از لطافت عشق گفتهای ، اشتباه کرده ای
دستهای عاشق خار را عزیزتر دارد تا عطر خوشِ باغچه ، که گاهی درد تنها یاد آور بودن است.
و اگر فکر میکنی عشق جوان میآید و پیر میرود ، اشتباه کرده ای
که عاشق زود میمیرد و جوان که عشقهای آرام ، دیر بلوغند و کشنده . چه بسیارند پیرهای عاشق و چه اندک عاشقانِ پیر
و اگر فکر میکنی برایِ عشق حدی نیست ، اشتباه کرده ای
که عشق را مرزها میسازند و مرزها را عشق . هنوز ندیدهام عاشقی را آزاد و آزادی را عاشق
و اگر فکر میکنی این واژهها برای صلح آمده اند ، باز اشتباه کرده ای
که من ... با این عشق ... آتش به خانه ات آورده ام
#نيكى_فيروزكوهي
📚در خانه ما عشق كجا ضيافت داشت
@asheghanehaye_fatima
و آیا موافقی که رنگِ سبزِ جنگلی قدیمی قادر است آدم را به خلسهای مقدس فرو ببرد؟ و آیا موافقی که فاصله ها، گرچه نفس گیرند ولی به ما میآموزند عشق را در هر چیزی و هر جایی جستجو کنیم؟
به من بگو، اگر جریانِ لطیفِ رودخانه ی پشتِ این کلبه چوبی نشانی از تو ندارد و اگر مرغِ ماهیخوار که هر روزِ خدا سری به اینجا میزند خبری از تو نمیآورد و اگر پشت ابرهای بارانی دیشب پنهانی نگاهم نمیکردی و اگر با بازی کودکان همسایه، شادمانی برای من نمیفرستی، پس عشق را و تو را محبوبِ خوبِ خوبِ من، کجا بیابم؟
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
به من بگو، اگر جریانِ لطیفِ رودخانه ی پشتِ این کلبه چوبی نشانی از تو ندارد و اگر مرغِ ماهیخوار که هر روزِ خدا سری به اینجا میزند خبری از تو نمیآورد و اگر پشت ابرهای بارانی دیشب پنهانی نگاهم نمیکردی و اگر با بازی کودکان همسایه، شادمانی برای من نمیفرستی، پس عشق را و تو را محبوبِ خوبِ خوبِ من، کجا بیابم؟
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
گاهى بيش از آنكه دلتنگ كسي باشي كه براي هميشه رفته است،دلتنگ كسي هستى كه دلش آنهم هميشه و همواره و بي دريغ براي دلِ مشتاقِ تو بتپد.
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
بگذار قضاوتمان کنند
آلوده به ترس نباش.
بهتر است که سایهای از خودمان باشیم تا حضوری بی وجود شبیهِ افکارِ دیگران
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
آلوده به ترس نباش.
بهتر است که سایهای از خودمان باشیم تا حضوری بی وجود شبیهِ افکارِ دیگران
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
ولحظههایی که برای هزارمین بار بدیهای آدمها را فراموش میکنیم و برای دیداری دوباره، گپی ساده، حتی یک استکان چای در خلوتی دوستانه جان می دهیم
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
در خيالم عطر پرتقالُ
در سينه ام عشق شاليزار
در دستم قلمى
كه جنگلى سبز مى كشد
كه زير هر درخت
سفره اي كوچكُ
يك زنُ
يك مرد مى كشد
#نيكى_فيروزكوهي
📷alireza.d.o
@asheghanehaye_fatima
در سينه ام عشق شاليزار
در دستم قلمى
كه جنگلى سبز مى كشد
كه زير هر درخت
سفره اي كوچكُ
يك زنُ
يك مرد مى كشد
#نيكى_فيروزكوهي
📷alireza.d.o
@asheghanehaye_fatima
.
سازم را رها کردم
شالی بر دوش کشیدم
شمعی روشن کردم
چشمها را بستم
و فهمیدم ... عشق در سینهام جان میدهد
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
سازم را رها کردم
شالی بر دوش کشیدم
شمعی روشن کردم
چشمها را بستم
و فهمیدم ... عشق در سینهام جان میدهد
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
و کاش پشتِ انبوهِ خاکستری پنجره
زنی را میدید
ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد
که مثلِ فروغ
بوسه میطلبید
و باران
و آغوشی بی قرار
و کاش خاطره ی باغِ
از هجوم هیچ کلاغی نمیترسید
کاش هیچکس نمیترسید
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
زنی را میدید
ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد
که مثلِ فروغ
بوسه میطلبید
و باران
و آغوشی بی قرار
و کاش خاطره ی باغِ
از هجوم هیچ کلاغی نمیترسید
کاش هیچکس نمیترسید
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
در سینه هامان
نه عشق مرده بود
نه آرزوى پرواز
نه طپش های موقرانه ی قلبی بی شتاب
در سینه هامان
یك پرنده
در هوای جنون جان داده بود
یك پرنده
كه بی هیچ جراحتى
جان داده بود
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
نه عشق مرده بود
نه آرزوى پرواز
نه طپش های موقرانه ی قلبی بی شتاب
در سینه هامان
یك پرنده
در هوای جنون جان داده بود
یك پرنده
كه بی هیچ جراحتى
جان داده بود
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
آن لحظه که قلبم میایستد
به تو فکر میکنم
به لحظهای که خبردار میشوی
حلقههای اشک در چشمانت
دستی که بر سینه ات میفشاری
سری که بر شانه ی معشوقت میگذاری
چشمانم را میبندم
به چشمانِ تو فکر میکنم
چشمانت را میبندی
به آخرین بار
به آخرین نگاهِ من فکر میکنی
برای آخرین بار صدایت میزنم
میدانم
فرسنگها دور از من
سرت را بر میگردانی
می ایستی
و یک دقیقه سکوت
به احترام قلبی که بخاطرت میایستد
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima
به تو فکر میکنم
به لحظهای که خبردار میشوی
حلقههای اشک در چشمانت
دستی که بر سینه ات میفشاری
سری که بر شانه ی معشوقت میگذاری
چشمانم را میبندم
به چشمانِ تو فکر میکنم
چشمانت را میبندی
به آخرین بار
به آخرین نگاهِ من فکر میکنی
برای آخرین بار صدایت میزنم
میدانم
فرسنگها دور از من
سرت را بر میگردانی
می ایستی
و یک دقیقه سکوت
به احترام قلبی که بخاطرت میایستد
#نيكى_فيروزكوهي
@asheghanehaye_fatima