عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




در پاکتی درگشوده
برایت مشتی سلام و بوسه فرستادم
با اندکی هوای نیالوده
و چن قطعه عکس نان برای تبرک
که پشتشان نوشته ام
آیا دوباره می بینمت ؟
آیا هنوز
وقتی که می دوم
دلت هوای شانه های مرا دارد ؟
آیا هنوز بر این عقیده ای که
دو دو تا مساوی چار است ؟
و هیچ قصد توبه نداری ؟
ناچارم برایت دعا کنم
از فرط عشق بمیری


#رویا_زرین
Forwarded from اتچ بات
یه آرزو بکنیم واسه کسایی که تجربه شو نداشتن تا به حال...
البته اینطور عاشقانه و زیبا که تووی کلیپ میبینید.

#زندگی_زیباست


@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
.


اسلحه به دست نگرفته ام
با خودم اما
بسیار جنگیده ام
تلفات بسیاری هم داده ام
بوسه هایم
حرف هایم
ٱغوش هایم
و تو...

در شناسنامە ام
بە تاریخ هزار و سیصد و...
بدون لب
بدون دست
بدون خودم
در حال زیستنم!

#نسرین_شفیعی



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟

#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima




همه جا مي بينمت

به درخت و پرده و آينه

نمي دانم اما

تو مرا دنبال مي کني

يا من ترا

اي چشم شيرين زيبا

به گلها مي بينيم و مي بينمت

به گلها نشسته اي و مي بينيم

بر آب مي نگرم و مي بينمت

در آب مي لرزي و مي بينيم

تو مرا جست و جو مي کني يا من ترا اي چشم شيرين دلربا

همه روياهايم را نيلوفري کرده اي

و همه خيال هايم را به بوي شراب آغشته اي

همه جا

گرماي خانه و جان و جهان است حضورت

ولي چشم که باز مي کنم

نمي بينمت ديگر

با آن که مي دانم

تو مي بينيم همه جا

من شيداي توام

يا تو مرا گرفته اي به بازوي سودا

اي چشم شيرين بي پروا


#منوچهر_آتشي
@asheghanehaye_fatima

همسرم شاید
دختری شمالی بود
در حنجره اش ، دمنوش های سبز بهاره
در چشم هاش ، موج های پر تلاطم و آزاد
از خطه ی جنوب بود
با رگه هایی از حنا
و طرحی از گل های ارغوانی و کبود
که حک شده بود روی دست هاش ...

همسرم شاید
کُرد بود
چون سروها بلند و استوار
و قلبش که آهو بود
می رمید در کوه های اورومان تخت
کویر بود همسرم
در سرش خنکای بادیه ها
در موهاش نسیمِ بی وقت
در چشم هاش نجابت اصل ...

همسرم شاید
بلوچ بود ، سخت و ماندگار
تنش نحیف و درد
که جای زخم روی سینه اش
ستاره بود تا گمش نکنم !
یک لُر بود
با شانه های محکم
که می شد روی آنها اَمن گریست
می شد روی زیبایی اش سوگند خورد ...

همسرم وطنم بود ،
وطنی که دور شد ،
و هیچ کس نفهمید که گاه ناخواسته
بی آنکه تَرک کنی !
یک مهاجری ...

#حمید_جدیدی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima

چیزی مسخره
در دوستی ماست
از من می‌خواهی
جامه‌ی کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاه زاده‌ی موناکو
عطرآگین سازم
و فرهنگ لغات بریتانیکا را
حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز
گوش دهم
به شرط این‌که
همانند مادر بزرگم بیندیشم!!...
از من می‌خواهی که دانشمندی چون
مادام کوری باشم
و رقاصه‌ای دیوانه در شب سال نو چون مادونا
به این شرط که
حجابم را هم چون عمه‌ام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه‌ی عدویه...؟!
اما فراموش کردی به من بگویی چگونه...


#غاده_السمان
🍀🍀
:
سال‌ ها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره‌ ی عشق
چه‌ ها می‌ خواهی ؟

#قيصر_امين_پور


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

روز‌های عجیبی‌ را میگذرانم
روز‌هایی‌ که دلم می‌خواهد ساعت‌ها پشت پنجره بنشینم ، خیابان را نگاه کنم ، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی‌ را داشته باشم
دلم سکوت می‌خواهد ، سکوت محض ، مثل وقتی‌ که به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن ، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود ، ساکت و ساکت تر

دلم حتی نوشتن هم نمی‌خواهد ، وقتی‌ چیزی برای فکر کردن نداری، چیزی هم برای نوشتن نداری

نمیخواهم بخوابم. کابوس‌های شبانه ، جز ترس از شب ، ترس از خواب، ترس از بالشم ، چیزی برای من به همراه ندارند.پشت پلک‌های بیداری ، هیچ حادثه‌ای در کمین نیست

دلم آغوش نمی‌خواهد ، آغوش‌های دروغین ، آغوش‌های موقتی ، آغوش‌های خیالی.فکر کردن به آغوش کسی‌ که نیست ،یعنی‌ خیانت به احساس ، یعنی‌ دروغ گویی به غرایز انسانی‌

آیینه‌ها را نمی خواهم.درگیر خودت که باشی‌، هیچ چیزی تو را یادِ خودت نمی‌‌اندازد. غریبه‌ها دیدن ندارند

روزهای عجیبی‌ است
در حجمِ بی‌ انتهایِ تنهایی‌‌هایم ، می‌خواهم هنوز تنهاتر از این باشم . کسی‌ که در من رخنه کرده ، باید مرا ترک کند ، تا با خیال راحت بنشینم پشت پنجره و در سکوت خیابان را ببینم و به هیچ چیزی فکر نکنم. به هیچ چیز جز اتفاق‌هایی‌ که قرار نیست بیفتند

#نیکی‌_فیروزکوهی
🍀🍀
نمیدانم نهان از من،
چه نیکی کرده ای با "دل"....؟

که چون غافل شوم از او،
دوان سوی "تو" مي آيد.....



@asheghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
Poshte Shishehaye Donya
Fereydoun
#پشت_شیشه_های_دنیا
#فریدون_آسرایی

آدما همیشه بین شادی و غم میمونن
شادی و غم تنها جفتین که با هم میمونن...

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



خاطره ی ملموسِ انگشتانت
همچون آتش
بر گردنم رقصـــــان...

بوسه هایت اما
ردِ سپیده را
بر سیاهه ی دردهایم
قلم می زدند...

و شانه هایم
_ بی تو،
زیر سنگینیِ سری پُر سودا
مویه می کنند در تکررِ لرزش ها...

اینک کنجِ دیوارِ هراس
در خاکسترِ بندهایی نوازشگر!
جسورانه،
تکیـــــده اند!!!


#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima



من نیمه ی دوم زندگیم را
در شکستن سنگها
نفوذ در دیوارها
فروشکستن درها
و کنار زدن موانعی گذراندم
که در نیمه ی اول زندگی
به دست خود
میان خویش و نور نهاده ام...


#اکتاویو_پاز
@asheghanehaye_fatima



و من
به رستاخیز رنگ ها ایمان دارم
وقتی که چشمانت بوم...

وقتی ذهن تو
نقاش باشد...

آه سطح سپید رویایی من

با داشتن انگشتان تو
امپراطور سرزمین های ناشناخته ام

#آریو_همتی
@asheghanehaye_fatima









ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ
ﻭ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﺖ
ﺭﺍﻩ ﺩﻫﺸﺘﻨﺎﮎ ﺟﻨﻮﻥ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﺳﺪ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺗﻮ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺩﺍﺩﯼ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺭ ﻧﯿﮑﯽ ﻣﯽﭘﺎﺷﻨﺪ .
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﺁﻣﺪﯼ
ﺗﺎ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﺩﻫﯽ ﺗﺐ ﻭ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﻮﺩﻡ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺸﻦ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺖ
ﻣﯽﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻟﺐﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩﺍﻡ
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽﺷﻮﺩ..






#‌لویی_آراگون
@asheghanehaye_fatima


گاهي به سكوت من کمی گوش بده🎧 ...
سنگ
هم "عاشق" شود
گوهر صدایش میزنند...

#فریدون‌_مشیری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




❑رؤیای تاریک...

تو همواره اسرارآمیزی و غافلگیر کننده،
و با هر روزی که می‌گذرد مرا بیشتر اسیر می‌کنی،
اما ای دوست جّدی من، احساس من به تو
نبرد آتش و آهن است.
باز می‌داری مرا از سرودن و خندیدن،
از دعا کردن در کلیسا،
اما تنها ترس من
از دست دادن عشق توست.
و دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد.
نه آوازی نه ترانه‌ای،
و من روز از پس روز،
چون بیگانه‌ای در آسمان و زمین زندگی می‌کنم.
گوئی تو راه روحم را
به بهشت و دوزخ بسته‌ای...
■آنا آخماتووا
■ترجمه: احمد پوری

#آنا_آخماتووا
@asheghanehaye_fatima




از جنگ بی شکوه
احساسی اندک دارم
اما آنچه به تمامی در می یابم
عشقی ست که آرزوی همگان است

از کشمکش های دایمی
احساسی اندک دارم
اما آنچه به تمامی در می یابم
آرزوی با هم بودن است

از جنگ فقط برای آنکه جانی به در برم
احساسی اندک دارم
اما آنچه به تمامی در یافته ام
چیزی ست که در این بازی نهفته





■مارگوت بیکل
ترجمه: احمد شاملو؛محمد زرین بال

#مارگوت_بیکل
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima



منم که دوستت دارم
نه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفته
نه باران پشت پنجره
منم که دوستت دارم
و غم
بشکه‌های سنگینی را
در دلم جابه‌جا می‌کند




#غلامرضا_بروسان