@asheghanehaye_fatima
به روزهای سالخوردگی مان
به استخوان هایی که
دیر جوش خواهد خورد
چگونه فکر کنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغض های هر هشت ساعت یک بار
و شب های گَسِ بی کسی را ؟
_ شناسنامه هایمان را دَمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی از ما بیشتر فکر خواهد کرد _
من اما به این فکر می کنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است؟
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است؟
و اینکه کداممان هر هشت ساعت
هزار بار
با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بسته های قرص
و یک جلد شناسنامه ی تنها
گریه خواهد کرد؟
گریه خواهد کرد
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
🍀🍀
به روزهای سالخوردگی مان
به استخوان هایی که
دیر جوش خواهد خورد
چگونه فکر کنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغض های هر هشت ساعت یک بار
و شب های گَسِ بی کسی را ؟
_ شناسنامه هایمان را دَمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی از ما بیشتر فکر خواهد کرد _
من اما به این فکر می کنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است؟
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است؟
و اینکه کداممان هر هشت ساعت
هزار بار
با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بسته های قرص
و یک جلد شناسنامه ی تنها
گریه خواهد کرد؟
گریه خواهد کرد
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
#داود_سوران
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
ما
از یتیم خانه ها آموختیم
تنهایی
شکل های غمگین تری هم
می تواند داشته باشد.
غمگین
مثل جیرجیرکی که از شر بی کسی
پناه می برد به صدای زمختِ لولای در !
#داود_سوران
🍀🍀
ما
از یتیم خانه ها آموختیم
تنهایی
شکل های غمگین تری هم
می تواند داشته باشد.
غمگین
مثل جیرجیرکی که از شر بی کسی
پناه می برد به صدای زمختِ لولای در !
#داود_سوران
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
چرا گریه نکردیم ؟
گریه نکردیم چرا
به حال کسی که
چشمش پراز خاک بود
و هِی توی آینه ها فوت می کرد
فوت می کرد و نمی دانست
مرگ
شکل های دیگری هم
می تواند داشته باشد.
ما تنها نگاه کردیم
و احمقانه خندیدیم
بی آنکه فهمیده باشیم
آدم
تنها که باشد
دست به دامان خیلی چیزها می شود
خیلی چیزها ...
#داود_سوران
🍀🍀
چرا گریه نکردیم ؟
گریه نکردیم چرا
به حال کسی که
چشمش پراز خاک بود
و هِی توی آینه ها فوت می کرد
فوت می کرد و نمی دانست
مرگ
شکل های دیگری هم
می تواند داشته باشد.
ما تنها نگاه کردیم
و احمقانه خندیدیم
بی آنکه فهمیده باشیم
آدم
تنها که باشد
دست به دامان خیلی چیزها می شود
خیلی چیزها ...
#داود_سوران
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
#داود_سوران
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغِ خاموش, روشن می کند.
وقتی تنها چراغِ روشنِ شهر ،
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست.
و هرشب
با پیراهنِ قرمز, بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرِ حرف راباز کند،
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود.
وقتی یکی یکی چراغها را خاموش می کنی،
یکی یکی لباسهایت را می پوشی،
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
.
#داود_سوران
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغِ خاموش, روشن می کند.
وقتی تنها چراغِ روشنِ شهر ،
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست.
و هرشب
با پیراهنِ قرمز, بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرِ حرف راباز کند،
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود.
وقتی یکی یکی چراغها را خاموش می کنی،
یکی یکی لباسهایت را می پوشی،
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغ خاموش,روشن می کند
وقتی تنها چراغ روشن شهر
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست
وهرشب
با پیراهن قرمز,بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرحرف راباز کند.
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود
وقتی یکی یکی چراغهارا خاموش می کنی
یکی یکی لباسهایت را می پوشی
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
#داود_سوران
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغ خاموش,روشن می کند
وقتی تنها چراغ روشن شهر
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست
وهرشب
با پیراهن قرمز,بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرحرف راباز کند.
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود
وقتی یکی یکی چراغهارا خاموش می کنی
یکی یکی لباسهایت را می پوشی
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
دلم به دست های تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباس هایم می تکانی
به اینکه خط به خط دستم
پراز دست خط تو باشد
به اینکه قول دست هایت را
ده بار تمام
به انگشت هایم داده ام
دلم به چیزهای سادهای خوش بود
به بوییدن گلهای سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری ات
با سرحرف من باز شود
چقدر داشتن چیزهای ساده
سخت است
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ وقت نتوانست
برای معشوقه اش نامه ای بنویسد
یا دست کم برایش دستی تکان دهد
به دور خودم می پیچم
می پیچم به دور خودم
و دلم برای دلم می سوزد
و دلم
برای دلم می سوزد
#داود_سوران
دلم به دست های تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباس هایم می تکانی
به اینکه خط به خط دستم
پراز دست خط تو باشد
به اینکه قول دست هایت را
ده بار تمام
به انگشت هایم داده ام
دلم به چیزهای سادهای خوش بود
به بوییدن گلهای سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری ات
با سرحرف من باز شود
چقدر داشتن چیزهای ساده
سخت است
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ وقت نتوانست
برای معشوقه اش نامه ای بنویسد
یا دست کم برایش دستی تکان دهد
به دور خودم می پیچم
می پیچم به دور خودم
و دلم برای دلم می سوزد
و دلم
برای دلم می سوزد
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
زندگی
مثل عصرهای غمگین یک پیاده رو
همیشه از جای خالی کسی پُر است.
مثل انبوهِ اندوه در زیر چتر
که از هر طرف
به هر طرف نگاه می کنی
تنهایی
از هزار و شش جهت
در حال چکه کردن است.
#داود_سوران
زندگی
مثل عصرهای غمگین یک پیاده رو
همیشه از جای خالی کسی پُر است.
مثل انبوهِ اندوه در زیر چتر
که از هر طرف
به هر طرف نگاه می کنی
تنهایی
از هزار و شش جهت
در حال چکه کردن است.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
دلم به دست هاي تو خوش بود
به اينکه اين بهار
پاييز را از لباس هايم مي تکاني.
به اينکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اينکه قول دست هايت را
ـ ده بار تمام ـ
به انگشت هايم داده ام.
دلم به چيزهاي ساده اي خوش بود
به بوييدن گل هاي سرت
بافتن موهات
به اينکه براي حتي يک بار
گره روسري ات
با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چيزهاي ساده سخت است.
مثل يک مار بي دست و پا
که هيچ وقت نتوانست براي معشوقه اش
نامه اي بنويسد
يا دست کم يک بار برايش دستي تکان بدهد
مي پيچم به دور خودم
به دور خودم مي پيچم
و دلم براي دلم مي سوزد.
#داود_سوران
دلم به دست هاي تو خوش بود
به اينکه اين بهار
پاييز را از لباس هايم مي تکاني.
به اينکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اينکه قول دست هايت را
ـ ده بار تمام ـ
به انگشت هايم داده ام.
دلم به چيزهاي ساده اي خوش بود
به بوييدن گل هاي سرت
بافتن موهات
به اينکه براي حتي يک بار
گره روسري ات
با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چيزهاي ساده سخت است.
مثل يک مار بي دست و پا
که هيچ وقت نتوانست براي معشوقه اش
نامه اي بنويسد
يا دست کم يک بار برايش دستي تکان بدهد
مي پيچم به دور خودم
به دور خودم مي پيچم
و دلم براي دلم مي سوزد.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
به روزهای سالخوردگیمان
به استخوانهایی که
دیر جوش خواهدخورد
چگونه فکرکنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
شناسنامههایمان را
دمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی ازما بیشتر فکر خواهد کرد.
من اما به این فکر میکنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است
و اینکه کداممان
هر هشت ساعت
هزار بار با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بستههای قرص
و یک جلد شناسنامهی تنها
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
به روزهای سالخوردگیمان
به استخوانهایی که
دیر جوش خواهدخورد
چگونه فکرکنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
شناسنامههایمان را
دمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی ازما بیشتر فکر خواهد کرد.
من اما به این فکر میکنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است
و اینکه کداممان
هر هشت ساعت
هزار بار با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بستههای قرص
و یک جلد شناسنامهی تنها
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
یک جلد شناسنامهی تنها
شعروصدا:#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
یک جلد شناسنامهی تنها
شعروصدا:#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغ خاموش,روشن می کند
وقتی تنها چراغ روشن شهر
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست
وهرشب
با پیراهن قرمز,بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرحرف راباز کند.
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود
وقتی یکی یکی چراغهارا خاموش می کنی
یکی یکی لباسهایت را می پوشی
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
#داود_سوران
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغ خاموش,روشن می کند
وقتی تنها چراغ روشن شهر
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست
وهرشب
با پیراهن قرمز,بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرحرف راباز کند.
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود
وقتی یکی یکی چراغهارا خاموش می کنی
یکی یکی لباسهایت را می پوشی
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
به روزهای سالخوردگیمان
به استخوانهایی که
دیر جوش خواهدخورد
چگونه فکرکنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
شناسنامههایمان را
دمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی ازما بیشتر فکر خواهد کرد.
من اما به این فکر میکنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است
و اینکه کداممان
هر هشت ساعت
هزار بار با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بستههای قرص
و یک جلد شناسنامهی تنها
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
به روزهای سالخوردگیمان
به استخوانهایی که
دیر جوش خواهدخورد
چگونه فکرکنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
شناسنامههایمان را
دمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی ازما بیشتر فکر خواهد کرد.
من اما به این فکر میکنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است
و اینکه کداممان
هر هشت ساعت
هزار بار با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بستههای قرص
و یک جلد شناسنامهی تنها
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
به روزهای سالخوردگیمان
به استخوانهایی که
دیر جوش خواهدخورد
چگونه فکرکنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
شناسنامههایمان را
دمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی ازما بیشتر فکر خواهد کرد.
من اما به این فکر میکنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است
و اینکه کداممان
هر هشت ساعت
هزار بار با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بستههای قرص
و یک جلد شناسنامهی تنها
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
به روزهای سالخوردگیمان
به استخوانهایی که
دیر جوش خواهدخورد
چگونه فکرکنیم
که دست و پایمان نلرزد؟
چگونه فراموش کنیم فراموشی را؟
بغضهای هر هشت ساعت یک بار
و شبهای گَسِ بیکسی را...
شناسنامههایمان را
دمِ دست بگذار
مرگ
بی شک
به یکی ازما بیشتر فکر خواهد کرد.
من اما به این فکر میکنم
آنکه گورستان را
به تنهایی ترک خواهد کرد
کداممان است
آنکه میهمانان را
به تنهایی بدرقه خواهد کرد
کداممان است
و اینکه کداممان
هر هشت ساعت
هزار بار با یک لیوان ترک خورده
با خالیِ بستههای قرص
و یک جلد شناسنامهی تنها
گریه خواهد کرد...
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغ خاموش,روشن می کند
وقتی تنها چراغ روشن شهر
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست
وهرشب
با پیراهن قرمز,بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرحرف راباز کند.
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود
وقتی یکی یکی چراغهارا خاموش می کنی
یکی یکی لباسهایت را می پوشی
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
#داود_سوران
تکلیف موهای مرا
تنها
یک چراغ خاموش,روشن می کند
وقتی تنها چراغ روشن شهر
پنجره ی اتاق خواب شماست.
وقتی دست دیگری لای موهای توست
وهرشب
با پیراهن قرمز,بیشتر دوستت دارد
تا دکمه دکمه سرحرف راباز کند.
تکلیف موهای تارم
یکی یکی روشن می شود
وقتی یکی یکی چراغهارا خاموش می کنی
یکی یکی لباسهایت را می پوشی
و به همین سادگی
یکی یکی به چینهای پیشانی ام
اضافه می شود.
#داود_سوران
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
مانده ام دوستت داشته باشم
یا مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
«سوف تقبيل
أنت تضع ركنًا آمنًا
كم كنت أتوق أن أكون الفتات في طريقك.»
بر میداشتی!
میبوسیدی!
میگذاشتی گوشه ای امن؛
چقدر دوست داشتم خُرده نان های سرِ راهت باشم.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
أنت تضع ركنًا آمنًا
كم كنت أتوق أن أكون الفتات في طريقك.»
بر میداشتی!
میبوسیدی!
میگذاشتی گوشه ای امن؛
چقدر دوست داشتم خُرده نان های سرِ راهت باشم.
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
باید برگردم
برای موهای مادرم شعر ببافم
برای بغض هایم
دستمالی کنار بگذارم
سیگارم را روی دستم خاموش کنم
و بگویم :
" دنیا همین طور نمی ماند "
باید برگردم
دست های مادربزرگ را حنا بگیرم
گنجه اش را مرتب کنم
و بگویم:
بیماری ات آنقدرها هم بیماری بی رحمی نیست،عزیز!
اینکه فراموش کنی فراموش شدنت را
فراموش کنی پدربزرگ
چه " خیانت " بزرگی کرده بود
و به یاد نیاوری هیچ وقت
نوار مشکی گوشه ی قاب برای چیست.
باید برگردم
میان دستهای پدرم
پینه های ترک نخورده ای هنوز هست
برای بوسیدن
برای مردن
برای خیلی چیزهای دیگر.
باید برگردم
و زندگی ام را
با روسری خواهرم سر کنم
دستش را بگیرم
بخندم و بگویم :
نگران جهازت نباش
با یک " کلیه " هم می توانم زندگی کنم !
و بعد
در را آهسته ببندم
چراغ را خاموش کنم
و ساعت ها
به ریش تمام خنده ها
گریه کنم
گریه کنم
گریه کنم.
🥃🚬
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
برای موهای مادرم شعر ببافم
برای بغض هایم
دستمالی کنار بگذارم
سیگارم را روی دستم خاموش کنم
و بگویم :
" دنیا همین طور نمی ماند "
باید برگردم
دست های مادربزرگ را حنا بگیرم
گنجه اش را مرتب کنم
و بگویم:
بیماری ات آنقدرها هم بیماری بی رحمی نیست،عزیز!
اینکه فراموش کنی فراموش شدنت را
فراموش کنی پدربزرگ
چه " خیانت " بزرگی کرده بود
و به یاد نیاوری هیچ وقت
نوار مشکی گوشه ی قاب برای چیست.
باید برگردم
میان دستهای پدرم
پینه های ترک نخورده ای هنوز هست
برای بوسیدن
برای مردن
برای خیلی چیزهای دیگر.
باید برگردم
و زندگی ام را
با روسری خواهرم سر کنم
دستش را بگیرم
بخندم و بگویم :
نگران جهازت نباش
با یک " کلیه " هم می توانم زندگی کنم !
و بعد
در را آهسته ببندم
چراغ را خاموش کنم
و ساعت ها
به ریش تمام خنده ها
گریه کنم
گریه کنم
گریه کنم.
🥃🚬
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا..
مثل صدای کلید
درگوش یک اعدامی
که نمی داند
بایدبه مرگ فکرکند
یاآزادی؟
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima
مانده ام دوستت داشته باشم
یا..
مثل صدای کلید
درگوش یک اعدامی
که نمی داند
بایدبه مرگ فکرکند
یاآزادی؟
#داود_سوران
@asheghanehaye_fatima