عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
بی‌خوابی‌ام را
یک شب
در آغوش تو
چاره می‌کنم

عشق من!
بی‌تابی‌ام را چه کنم...؟
.
.
#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
.


آخرِ شب
اگر آهنگى برايتان
بيخود و بى جهت
ارسال ميشود،
به خودتان بگيريد...
تك تكِ كلمه هايش را...
يك نفر،
ساعتها،
جان كَنده
تا هم غرورش را نگه دارد
هم حرفِ دلش را بزند...🎧

#علي_قاضي_نظام


@asheghanehaye_fatima


#سارا_ناىٔینی
#خالی_بی_پایان


خالی بی پایان
صورت تازه ی توست
هر شب و روز اینجاست
فکر آغازی از نوست
لحظه ا ی بی تکرار
که ولی رفته از دست
از سر بی خوابی
دل به انکار خود بست..


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



اگر با تو بودم
شب های وحشی را
هوسرانی می کردیم

بیهوده بادها
تا قلبی در بندر
بدون نقشه
بدون قطب نما

قایقرانی در عدن
آه دریا
ممکن است امشب را
در تو لنگر اندازم؟


#امیلی_دیکنسون
@asheghanehaye_fatima



با هم به خواب رفتیم

در پی رعشه ی دو تن...
بوسه های ما از ارتفاع آمیزش افتادند..
به شریعت خویش،
بر دوش عریان یک درخت
انار شدند...
هولناک...
هوسناک...
وح زده



_خیره به بوسه هایی
که...
براندام درخت ها
می جنبیدند

و کسی سایه ی
دست های ما را
از صحفه ی آبی این خواب
جرر می داد...
و انار های لعنتی لب هایت
هنوز در باد
می رقصیدند

#سیده_فرانک_طاهریان_قهفرخی
شب ها به کنار
یک روزهایی
وسطِ خیره شدن ها
شلوغی
وحواس پرتی ها
دلم میخواد کسی آنقدر مال من باشد
آنقدر مال او باشم
که یهو بغلم کند...
همین!

#آناهیتا_محلفی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح است دلارامم، ای حضرتِ مستانه
مضمونِ دو بیتی‌ها، دردانه‌ی این خانه

امروزچه خوش‌یُمن است‌صبحانه کنارتو
لبخند حلالت باد، خوشمزه‌ی دیوانه!


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




«رویا و آزادی»


هی... آسمان آجر قرمز
که ملاط کبود را
بندکشی می کنی
بر سقف ایستگاه!
آن زیرها
درشگه تک اسب
فنجان واژگونه ی مجنون است
که نصف چای خود را باقی گذاشت

پیش از سحر
درخت مسافرخانه
می نوشد آفتاب را
با قاشقی طلایی
(هر نصفه نریخته، هر سهم واژگون
شاید نصیب ماست ولی سهمی که در طبیعت آزاد می شود
شاید گرانبهاست... البته ما هر روز می توانیم آن را قیمت کنیم:
نرخ پرندگان جزایر، نرخ مسافرت با اسب های اخرایی رنگ
نرخ پشیزهای خوشاهنگ، باران بخت و ثروت در شاه راه ما...!)

هی... اسب اخرایی رنگ
با چشم های جاسیگاری
دندانِ پره چرخ
با مالبند و یوغ بخار الود
با نازنین پرده نشین
و سورچی که پرده به یک سو زد...!
رویای ما
همواره رایگان است
زیر سبیل قرمز جلادخواب ها


#محمدعلی_سپانلو
پاییز در بزرگ راه
@asheghanehaye_fatima
...


همیشه چشمانت
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه.
عشق تو آفتاب است؛
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت.
آن هنگام هم که می‌روی، نمی‌بینمت.
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پا به پایم راه می‌افتی و
همراهم می‌شوی.

#شیرکو_بی_کس
:
امروز تو صبح من باش؛
برای تمام خستگی هایم
برای تمام این تاریکی ها
صبحی باش که پایان میدهد
تمام شب های دلواپسی را!


#محسن_د‌عاوی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


رهایت می کنم
"به امان خدا"
رهایت می کنم عزیزم
تا با آخرین گله ی گوزن ها
به رستگاریِ دشت برسی!

راستی...؟
تا کنون به قاصدک ها فکر کرده ای
پیام آور خوشبختی اند گویی
و هر بار که یکی شان را می بینیم
برای خبر خوشی که سالهاست منتظریم
می گرییم...

رهایت می کنم عزیزم
چون کبوتری که جَلد نبود
و خوب میدانم که بوسه های روی سر
تضمینی برای ماندگاری نیست

نگاه کن!
به قاصدکی که پشت شیشه است... نگاه کن!
"کاش پنجره را باز می گذاشتم!"


#حمید_جدیدی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima



و میان شنیدن آتش
و سوزش سرب بر تن
فرصت کردم بیندیشم به لحظه ای
سنجاق سرت را میان لب هات گرفتی
موهایت را پشت سرت جمع کردی
و همچون خاطره ای در آب های آینه
دور شدی

#سعدی_گلبیانی
از کتاب #مدارک_جعلی
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima



زمان آن رسیده است/که دوست داشتن/صدای نغز ِ عاشقانه ای شود
که از گلوی گرم ِ تو طلوع می کند


مرا به خواب ِ عشق ِاوّل ِجوانی ام رجوع داده ای
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه راز ِعاشقان عیان شود
عطش برای دیدن ِ تو سوخته زبان ِ من
به من بگو، عطش
چگونه بی زبان، بیان شود
تو مهربان ِ من، بیا کنار ِ پنجره
و پیش از آن که قد ِنیمه تیرسان ِ من کمان شود
بهار را به من نشان بده

#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima



بیرون این خانه
این سنگ‌هایی که به پایم می گیرند و
رفتن را درد آورتر می کنند
همان هایی اند
که سرت به آن ها خواهد خورد...

#مهدیه_لطیفی
@asheghanehaye_fatima




شاهرگ های زمین از داغ باران پُر شده است
آسمانا! کاسه ی صبر درختان پُر شده است

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پُر شده است

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پُر شده است

بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پُر شده است

دوک نخ ریسی بیاور، یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده است

شهر گفتم؟! شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پُر شده است


#فاضل_نظری
#گریه_های_امپراتور
@asheghanehaye_fatima




قلب ها بال دارند
اگر دوست داشته شوند
پرواز
اگر عشق را از آنها بگيرند
كوچ مى كنند...

#جاهد_ظريف
@asheghanehaye_fatima




کنار ما
همیشه احتمال خیانت هست
همیشه پلی برای فروریختن
و مرگی
برای بی خبر از راه رسیدن .
مهم نیست زیر کدام سقف پناه گرفته باشی
دنیا
مکان امنی برای عاشق شدن نیست




📖 #عاشقی_با_زبان_دیپلماتیک
#راضیه_بهرامی_خشنود
درکجای این جهان گم شده ای
که هیچ راهی
تورا بمن نمی رساند
در کجای جهان گم شده ام
که هرچه می روم
به تو نمیرسم


#نیلوفر_ثانی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




باید تو را ذره ذره جمع کنم
از
درون آینه ی قدی
که درونش نگاهم کردی
از
جالباسی
که پالتویت را
روی دوشش انداختی.
از
قفسه ی کتابهام
از
روی مبل.
حتی
از درون فنجان چای
که طعم لبهایت را
زیر رگهای خود گرفته است.
از پنجره
که رفتنت را قاب گرفت....چقدر درهمه جا
ذره ذره جامانده ای.
چه پاییزها
که تمام شد
و تو را
از دلم
جمع نکرده ام.

#سیمین_برودفن
@asheghanehaye_fatima



مرا كه اين همه دور از شروع پنجره ام
بگو چگونه از اينجا به خانه خواهي برد
و در ضيافت ساكت ترين نگاه دلت
به شرح راز كدامين ترانه خواهي برد ؟

چگونه مي شود از رخوت عميق سكوت
به اشتياقي پر از يك صداي نو برسم
در اين هراس مكرر كه شكل گم شدن است
چگونه مي شود آخر ، كه من به تو برسم ؟

هنوز ، دلهره ي غربت از شبم پيداست
اگرچه ، اين همه از تو سراغ مي گيرم
ببين كه از آغاز صبح بدعت چشمت
چقدر فاصله دارم ، چقدر مي ميرم ....

#جلال_پراذران