به دست آور دل من را
چه کارت با دلِ مردم
تو واجب را به جا آور
رها کن مستحبها را...
#نجمه_زارع
@asheghanehaye_fatima
چه کارت با دلِ مردم
تو واجب را به جا آور
رها کن مستحبها را...
#نجمه_زارع
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
طوفانِ مکرّر باش
که پیچیدنِ طومار را خوب بلد است
یا تپانچه ای که سالهاست
فقط زیبایی را نشانه گرفته است
دستها،
پاها،
لب ها،
چشم ها را حتی ...
از هر سمتی که بخوانی، همان اند
حالا تو
هرچقدر می خواهی شلیک کن
دوست داشتن ،
خون نیست که بند بیاید
#هانا_زارعی
طوفانِ مکرّر باش
که پیچیدنِ طومار را خوب بلد است
یا تپانچه ای که سالهاست
فقط زیبایی را نشانه گرفته است
دستها،
پاها،
لب ها،
چشم ها را حتی ...
از هر سمتی که بخوانی، همان اند
حالا تو
هرچقدر می خواهی شلیک کن
دوست داشتن ،
خون نیست که بند بیاید
#هانا_زارعی
@asheghanehaye_fatima
سرد یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم ..
گرم یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعدها ..
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم ..
آب یعنی تو
که بر سرم می ریزی ... پاک ؛
از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی !
به جای هر بارانی !
خاکف
یعنی خاک بر سر لحظه هایی که
ما مال هم نیستیم ..!
خلاصه ..
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه؛
همه شان تویی !
به تنهایی!
تنهایی یعنی تو
که نمی دانی
بی من
چقدر تنهایی ..!
#مهدیه_لطیفی
سرد یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم ..
گرم یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعدها ..
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم ..
آب یعنی تو
که بر سرم می ریزی ... پاک ؛
از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی !
به جای هر بارانی !
خاکف
یعنی خاک بر سر لحظه هایی که
ما مال هم نیستیم ..!
خلاصه ..
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه؛
همه شان تویی !
به تنهایی!
تنهایی یعنی تو
که نمی دانی
بی من
چقدر تنهایی ..!
#مهدیه_لطیفی
@asheghanehaye_fatima
من فهميده ام كه، يك دوست داشتن ساده و معمولی برای عمری زندگی كافی ست.
زيادی اش خوب نيست.
آدم را گول می زند.
يا به نوعی با كلی كلمه ی عاشقانه ی رنگ و لعاب دار سرِ كار می گذارد.
و درست در همان زمانی كه داری مزه مزه ش می كنی،
شخصِ به اصطلاح عاشق پيشه ی قصه می رود سراغ ديگران.
و نمی فهمی كه همان واژه های هماهنگِ عاشقانه كه مدت ها شنيده ای، باورِ خيانت را برايت سخت می كند.
و بعد از بارها و بارها تكرار خيانت، تازه باورت می شود كه دوست داشتن های زيادی هم می توانند صرفا نوعی توطئه باشند برای سرگرم كردنِ آن به اصطلاح معشوقِ فريب خورده ی بيچاره.
و همينطور نقابی مورد اطمينان برای در رفتنِ عاشقِ سينه چاك، از گيرِ بارِ تعهد رابطه.
يك دوست داشتن ساده و معمولی كه از جنس وفاداری باشد، برای عمری زندگی كافی ست.
#شیما_سبحانی
من فهميده ام كه، يك دوست داشتن ساده و معمولی برای عمری زندگی كافی ست.
زيادی اش خوب نيست.
آدم را گول می زند.
يا به نوعی با كلی كلمه ی عاشقانه ی رنگ و لعاب دار سرِ كار می گذارد.
و درست در همان زمانی كه داری مزه مزه ش می كنی،
شخصِ به اصطلاح عاشق پيشه ی قصه می رود سراغ ديگران.
و نمی فهمی كه همان واژه های هماهنگِ عاشقانه كه مدت ها شنيده ای، باورِ خيانت را برايت سخت می كند.
و بعد از بارها و بارها تكرار خيانت، تازه باورت می شود كه دوست داشتن های زيادی هم می توانند صرفا نوعی توطئه باشند برای سرگرم كردنِ آن به اصطلاح معشوقِ فريب خورده ی بيچاره.
و همينطور نقابی مورد اطمينان برای در رفتنِ عاشقِ سينه چاك، از گيرِ بارِ تعهد رابطه.
يك دوست داشتن ساده و معمولی كه از جنس وفاداری باشد، برای عمری زندگی كافی ست.
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
رابطه هايى هم هستند براى تمام نشدن. براى بى نشان ادامه داشتن.
بى اسم، بى قالب، بى برچسب.
آدمهايى هم هستند براى بودن، براى ماندن؛ اما نه مدام.
يعنى هستند، اما نه هميشه. ادامه دارند. تمام نمی شوند.
حتى اگر بخواهى هم تمام نمی شوند.
عجيبند. نميفهمى چرا، نميفهمى چگونه؛ فقط ميبينى هستند.
بوى عطرشان يكهو در جانت ميپيچد، شبيهشان را در خيابان ميبينى، خاطراتشان هى مرور می شوند. خودشان اما از آنچه در ذهنتان میبينيد دورترند؛ كه كاش نبودند.
اهلىِ هم می شويد انگار. هركجا برويد، وصله ی هم می مانيد. از يك گوشه دلتان بندِ باريك اما محكمى وصل ميشود به گوشه ی دلش و بريده نمی شود.
به خوابتان ميآيد. چشمهايش، دستهايش، فرمِ انگشتانش، آهنگ صدايش، كلماتش، سكوتش...
بلدش می شويد و هيچكس جز خودتان دو نفر نمی داند.
هيچكس جز خودتان نمی داند چقدر پاره اى از وجودتان شده است. جدا نشدنى، عزيز، ولى غايب از نظر.
اگر بخواهم صادق باشم، خسته هم می شويد گاهى از اين حجم از جا ماندگىِ بقاياى كسى كه نيست، ولى هست.
خسته می شويد و تصميم می گيريد به روى خودتان نياوريد اين بودن را. راه خودتان را میرويد، كار خودتان را می كنيد، او هم اما نشسته گوشه ی دلتان.
"او"
اين "او"ىِ تمام نشدنى. اين "او"ىِ پررنگِ بى نشان.
براى ماندنى ترين و دورترين "او"ىِ زندگى گاهى بايد نوشت.
بايد نوشت دوستى آن است سعديا كه بماند
عهد وفا هم بر اين قرار كه بستيم.
خواستم بگويم تمام نمی شود جانم.
تمام نمی شويم.
خواستم بگويم آنجا كه ما هستيم
"خواب هم هست، اما بلند
ديوار هم هست، اما كوتاه
فاصله هم هست، اما نزديك، نزديك
نزديكتر بيا
می خواهم ببوسمت."
#مارال_مشکل_گشا
رابطه هايى هم هستند براى تمام نشدن. براى بى نشان ادامه داشتن.
بى اسم، بى قالب، بى برچسب.
آدمهايى هم هستند براى بودن، براى ماندن؛ اما نه مدام.
يعنى هستند، اما نه هميشه. ادامه دارند. تمام نمی شوند.
حتى اگر بخواهى هم تمام نمی شوند.
عجيبند. نميفهمى چرا، نميفهمى چگونه؛ فقط ميبينى هستند.
بوى عطرشان يكهو در جانت ميپيچد، شبيهشان را در خيابان ميبينى، خاطراتشان هى مرور می شوند. خودشان اما از آنچه در ذهنتان میبينيد دورترند؛ كه كاش نبودند.
اهلىِ هم می شويد انگار. هركجا برويد، وصله ی هم می مانيد. از يك گوشه دلتان بندِ باريك اما محكمى وصل ميشود به گوشه ی دلش و بريده نمی شود.
به خوابتان ميآيد. چشمهايش، دستهايش، فرمِ انگشتانش، آهنگ صدايش، كلماتش، سكوتش...
بلدش می شويد و هيچكس جز خودتان دو نفر نمی داند.
هيچكس جز خودتان نمی داند چقدر پاره اى از وجودتان شده است. جدا نشدنى، عزيز، ولى غايب از نظر.
اگر بخواهم صادق باشم، خسته هم می شويد گاهى از اين حجم از جا ماندگىِ بقاياى كسى كه نيست، ولى هست.
خسته می شويد و تصميم می گيريد به روى خودتان نياوريد اين بودن را. راه خودتان را میرويد، كار خودتان را می كنيد، او هم اما نشسته گوشه ی دلتان.
"او"
اين "او"ىِ تمام نشدنى. اين "او"ىِ پررنگِ بى نشان.
براى ماندنى ترين و دورترين "او"ىِ زندگى گاهى بايد نوشت.
بايد نوشت دوستى آن است سعديا كه بماند
عهد وفا هم بر اين قرار كه بستيم.
خواستم بگويم تمام نمی شود جانم.
تمام نمی شويم.
خواستم بگويم آنجا كه ما هستيم
"خواب هم هست، اما بلند
ديوار هم هست، اما كوتاه
فاصله هم هست، اما نزديك، نزديك
نزديكتر بيا
می خواهم ببوسمت."
#مارال_مشکل_گشا
هیچ چیز زیباتر از لبخندِ #زنی نیست
که نمی خواهد اعتراف کند !
که شکست خورده است ...
#سیلویا_پلات
@asheghanehaye_fatima
که نمی خواهد اعتراف کند !
که شکست خورده است ...
#سیلویا_پلات
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
.
دوست داشتنِ تو
کشف یک قاره است، بی نقشه
سفر به آمازون است، بی اسلحه
رفتن به سیبری ست، بی پوست خرس.
دوست داشتن تو
عبور از رود نیل است بی قایق
نبرد در جنگ نُرماندی ست، بی سنگر
بودن در خط استواست، بی آب، بی غذا.
.
دوست داشتن تو
باز کردن شیر گاز است، به هنگام خواب
پریدن از پنجره ی طبقه ی پنجم یک خانه.
دوست داشتن تو
دوئل است، بی آنکه بدانی رقیبت زودتر برگشته.
.
دوست داشتن تو
تیغ است
گذشتن از میدان مین.
دوست داشتن تو
قوطیِ کبریت
بطری بنزین
یک بسته ی بزرگ قرص.
.
دوست داشتن تو
خطرناک است
کُشنده است
جان فرساست.
.
بگذار جور دیگری برایت بگویم؛
دوست داشتن تو
عبور یک اتوبوس از دره است، بی چراغ
بالا رفتن از صخره است، بی طناب.
دوست داشتن تو
گذشتن از مرز کشوری بیگانه است
بی آنکه حواسم به سرجوخه ها باشد
به برجک های دیدبانی
به تفنگ هایی که درست
پشت جمجمه ام را نشانه رفته اند
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
.
دوست داشتنِ تو
کشف یک قاره است، بی نقشه
سفر به آمازون است، بی اسلحه
رفتن به سیبری ست، بی پوست خرس.
دوست داشتن تو
عبور از رود نیل است بی قایق
نبرد در جنگ نُرماندی ست، بی سنگر
بودن در خط استواست، بی آب، بی غذا.
.
دوست داشتن تو
باز کردن شیر گاز است، به هنگام خواب
پریدن از پنجره ی طبقه ی پنجم یک خانه.
دوست داشتن تو
دوئل است، بی آنکه بدانی رقیبت زودتر برگشته.
.
دوست داشتن تو
تیغ است
گذشتن از میدان مین.
دوست داشتن تو
قوطیِ کبریت
بطری بنزین
یک بسته ی بزرگ قرص.
.
دوست داشتن تو
خطرناک است
کُشنده است
جان فرساست.
.
بگذار جور دیگری برایت بگویم؛
دوست داشتن تو
عبور یک اتوبوس از دره است، بی چراغ
بالا رفتن از صخره است، بی طناب.
دوست داشتن تو
گذشتن از مرز کشوری بیگانه است
بی آنکه حواسم به سرجوخه ها باشد
به برجک های دیدبانی
به تفنگ هایی که درست
پشت جمجمه ام را نشانه رفته اند
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
@asheghanehaye_fatima
مشت میکنم دستانم را
و همه بودنت
عطر پیراهنت
چشم های تیله ایت را
نگاه میدارم
در مشتی به اندازه قلبم
و خواهم رفت....
ر س و ل۱۶۶۲
مشت میکنم دستانم را
و همه بودنت
عطر پیراهنت
چشم های تیله ایت را
نگاه میدارم
در مشتی به اندازه قلبم
و خواهم رفت....
ر س و ل۱۶۶۲
@asheghanehaye_fatima
از کسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس و هرگز قلبت را در اختیار آنها نگذار ،
آنها حساب عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارند و روزی آن را با تو تسویه می کنند...
#آنا_گاوالدا
از کسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس و هرگز قلبت را در اختیار آنها نگذار ،
آنها حساب عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارند و روزی آن را با تو تسویه می کنند...
#آنا_گاوالدا
@asheghanehaye_fatima
چرا آن قدر روحیه تان ضعیف شده است؟ چرا؟ شما زنده اید، کار می کنید، امید و آرزو دارید، می نوشید. دیگر چه می خواهید؟ در مورد من مساله فرق می کند. من از خاک خود ریشه کن شده ام. زندگی ندارم، نمی نوشم. با این که خیلی دلم می خواهد این کار را بکنم. هیاهو و سرو صدا را دوست دارم که این جا از آن خبری نیست.
من مثل یک درخت پیوندی هستم با یک سوال: آیا ریشه خواهم داد یا خواهم خشکید؟
❑چخوف به اُلگا کنیپر
■ترجمه:احمد پوری
#چخوف
چرا آن قدر روحیه تان ضعیف شده است؟ چرا؟ شما زنده اید، کار می کنید، امید و آرزو دارید، می نوشید. دیگر چه می خواهید؟ در مورد من مساله فرق می کند. من از خاک خود ریشه کن شده ام. زندگی ندارم، نمی نوشم. با این که خیلی دلم می خواهد این کار را بکنم. هیاهو و سرو صدا را دوست دارم که این جا از آن خبری نیست.
من مثل یک درخت پیوندی هستم با یک سوال: آیا ریشه خواهم داد یا خواهم خشکید؟
❑چخوف به اُلگا کنیپر
■ترجمه:احمد پوری
#چخوف
@asheghanehaye_fatima
در برابر کساني که شرم و حيايي از احساساتِ خود دارند بايد شيوه پنهان کاري را دانست. اگر شما آنها را حين ارتکاب آشکار مهر و محبت، شور و هيجان يا سخاوت و نجابت غافلگير کنيد، چنان نفرت ناگهاني نسبت به شما پيدا خواهند کرد که گويي به حريم قبله گاه پنهان آنان تجاوز کردهايد.
#فریدریش_نیچه
حکمت_شادان / ص78
در برابر کساني که شرم و حيايي از احساساتِ خود دارند بايد شيوه پنهان کاري را دانست. اگر شما آنها را حين ارتکاب آشکار مهر و محبت، شور و هيجان يا سخاوت و نجابت غافلگير کنيد، چنان نفرت ناگهاني نسبت به شما پيدا خواهند کرد که گويي به حريم قبله گاه پنهان آنان تجاوز کردهايد.
#فریدریش_نیچه
حکمت_شادان / ص78
@asheghanehaye_fatima
ما دیوانه بودیم
که از همان ابتدا دستمان را به خون هم نیالودیم
ما که تلاش میکردیم
پرواز کنیم
کنار هم،
آنجا که تو دلت با شکارچیان بود
و من با تو !
کنار هم نشستنمان از ابتدا اشتباه بود
تو نمیتوانستی فراتر از غریزه ات بی اندیشی
و من هم جدای از غریزه ات نبودم
تو را نمیتوانم دوست بدارم
که جفا به دوست داشتن است
اینگونه که تویی
چون تویی را می طلبد
که من تنها نیمه ی حیوانی ام را به شکارچیان دادم نه تمامم را
و دوست دارم با نیمی از خودم
پرواز کنم
و دوست بدارم
آنهایی را که در خور دوست داشتنند
#جواد_باقری
96/3/6
ما دیوانه بودیم
که از همان ابتدا دستمان را به خون هم نیالودیم
ما که تلاش میکردیم
پرواز کنیم
کنار هم،
آنجا که تو دلت با شکارچیان بود
و من با تو !
کنار هم نشستنمان از ابتدا اشتباه بود
تو نمیتوانستی فراتر از غریزه ات بی اندیشی
و من هم جدای از غریزه ات نبودم
تو را نمیتوانم دوست بدارم
که جفا به دوست داشتن است
اینگونه که تویی
چون تویی را می طلبد
که من تنها نیمه ی حیوانی ام را به شکارچیان دادم نه تمامم را
و دوست دارم با نیمی از خودم
پرواز کنم
و دوست بدارم
آنهایی را که در خور دوست داشتنند
#جواد_باقری
96/3/6
@asheghanehaye_fatima
گاهی خودم را شبیهِ حیوانی بزرگ و درنده میبینم
که به نوازش نسیمی رام میشود
افسوس ..
در جنگلِ پر از وحش آدم ها
کسی چیزی از محبت نمیداند
#نيكى_فيروزكوهي
📗پرنده اي كه از بام شما پريد/نشر مايا
گاهی خودم را شبیهِ حیوانی بزرگ و درنده میبینم
که به نوازش نسیمی رام میشود
افسوس ..
در جنگلِ پر از وحش آدم ها
کسی چیزی از محبت نمیداند
#نيكى_فيروزكوهي
📗پرنده اي كه از بام شما پريد/نشر مايا
هوا که سَرد میشد
میگفت:
لباسِ گرم بپوش
حالم که بَد میشد
آغوشش را میگشود
غُر که میزدم
بی هیچ حَرفی میبوسید ..
مگر میشد
دوستَش نداشت .. ؟
@asheghanehaye_fatima
میگفت:
لباسِ گرم بپوش
حالم که بَد میشد
آغوشش را میگشود
غُر که میزدم
بی هیچ حَرفی میبوسید ..
مگر میشد
دوستَش نداشت .. ؟
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﮏ ﭘﻼکارﺩ ﺑﺨﺮ،
ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪ،
ﺑﯿﺎﻭﯾﺰم ﺑﻪ ﮔﺮﺩنام...
ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺣﺮﻭﻑ ﺩﺭﺷﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎنام!
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎنام!
ﻣﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎنام!
#ﻏﺎﺩﻩ_ﺍﻟﺴﻤﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﮏ ﭘﻼکارﺩ ﺑﺨﺮ،
ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪ،
ﺑﯿﺎﻭﯾﺰم ﺑﻪ ﮔﺮﺩنام...
ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺣﺮﻭﻑ ﺩﺭﺷﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎنام!
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎنام!
ﻣﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎنام!
#ﻏﺎﺩﻩ_ﺍﻟﺴﻤﺎﻥ
@asheghanehaye_fatima
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
#احمد_شاملو
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
#احمد_شاملو