@asheghanehaye_fatima
وقتی به من خیانت کرد، دیگر نتوانستم به هیچ زنی اعتماد کنم. در چشم من تمام آنها خائنی بیش نبودند. از تمام آنها فراری بودم تا اینکه با زنی آشنا شدم. زنی که همدرد من بود.
ما واقعا عاشق هم شدیم و درد اینجا بود که هیچ کداممان در عین عشقی که به یکدیگر داشتیم، نمی توانستیم بهمدیگر اعتماد کنیم.
عشق همیشه کار ساز نیست. خصوصا مواقعی که زخمش، زخمت را همواره تازه نگه می داشت و درد اینجا بود که هیچ کداممان... کسی نبود که زخم زده باشد.
#حمید_جدیدی
#برشی_از_داستان
وقتی به من خیانت کرد، دیگر نتوانستم به هیچ زنی اعتماد کنم. در چشم من تمام آنها خائنی بیش نبودند. از تمام آنها فراری بودم تا اینکه با زنی آشنا شدم. زنی که همدرد من بود.
ما واقعا عاشق هم شدیم و درد اینجا بود که هیچ کداممان در عین عشقی که به یکدیگر داشتیم، نمی توانستیم بهمدیگر اعتماد کنیم.
عشق همیشه کار ساز نیست. خصوصا مواقعی که زخمش، زخمت را همواره تازه نگه می داشت و درد اینجا بود که هیچ کداممان... کسی نبود که زخم زده باشد.
#حمید_جدیدی
#برشی_از_داستان
@asheghanehaye_fatima
seuls les yeux peuvent crier
René Char
ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﻬﺎ هنوز ﻗﺎدرﻧﺪ ﻓﺮیادی
ﺑﮑﺸﻨﺪ .
رنه شار
ترجمه: فیروز ناجی
seuls les yeux peuvent crier
René Char
ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﻬﺎ هنوز ﻗﺎدرﻧﺪ ﻓﺮیادی
ﺑﮑﺸﻨﺪ .
رنه شار
ترجمه: فیروز ناجی
هنگامی که آدم چیزی برای "بوسیدن" نداشته باشد سیگار ضروری میشود.
#زیگموند_فروید
دانشنامه #فروید
مولف : شارون هلر
@asheghanehaye_fatima
#زیگموند_فروید
دانشنامه #فروید
مولف : شارون هلر
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ﻋﺸﻖ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﻭﺭ، ﯾﮏ ﻧﻐﻤﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺑﺪﻣﻨﻈﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ،ﭼﻮﻥ ﯾﺎﺩﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﯿﻒ ﺁﻭﺍﺯﺵ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ . ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪﺟﻠﻮﺗﺮ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ.
#صادق_هدایت
#آفرینگان
ﻋﺸﻖ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﻭﺭ، ﯾﮏ ﻧﻐﻤﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺑﺪﻣﻨﻈﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ،ﭼﻮﻥ ﯾﺎﺩﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﯿﻒ ﺁﻭﺍﺯﺵ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ . ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪﺟﻠﻮﺗﺮ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ.
#صادق_هدایت
#آفرینگان
دو سالم بود
هنوز
راه رفتن
نمیدانستم
که اولین کوه جهان را فتح کردم!
پدرم
مرا کول کرده بود!
#حمزه_کریم_تباح_فر
@asheghanehaye_fatima
هنوز
راه رفتن
نمیدانستم
که اولین کوه جهان را فتح کردم!
پدرم
مرا کول کرده بود!
#حمزه_کریم_تباح_فر
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
شما فکر میکنید تمام خیانتکاران با هدف خیانت به همسرشان وارد رابطه ای دیگر شده اند؟
نه ابدا.
خیانت معمولا از جایی شروع میشه که تصورش را هم نمیکنید از یک دردودل ساده با همکارتان، دوست دوران مدرسه ،همسر دوست صمیمی و ...
اول فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند،بعد فکر میکنید به عنوان یک انسان با او نزدیکی فکری دارید،به مرور دلتان می خواهد بیشتر با او صحبت کنید چون حرفهای او روی شما تاثیر دیگری داردو فقط وقتی با او صحبت میکنید برایتان همه چیز خوب است حتی گاهی هیچ گله و شکایتی از همسرتان ندارید ولی برای دردودل با او از همسرتان شکایت میسازید
(همسرم اصلا نمی فهمه من چی می گم،من و درک نمی کنه و...)بعد یواش یواش دلتان می خواهد اورا بیشتر ببینید و طولانی تر ببینید و بعد کم کم ذهنتان درگیر مقایسه او با همسرتان و در بیشتر اوقات همسرتان در این مقایسه بازنده است
همین باعث میشود روابطتان سرد و سرد تر شود، چون شما کسی را دارید که با او دردودل کنید و برایش ناز کنید دیگر حوصله همسرتان را نخواهید داشت و دیگر به آن راحتی که رابطه را آغاز کردید نمی توانید از آن خارج شوید
خیانت مثل جانوری خزنده و بی صدا،بی دعوت وارد زندگیتان میشود و همه آن را به خطر می اندازد
مراقب مرزهایتان باشید ، " این تصور واهی من با دیگران فرق دارم و در دام خیانت نمی افتم را دور بریزید " میلیونها نفر با همین تصور اشتباه در همین دام افتاده اند...
#روانشناسی
شما فکر میکنید تمام خیانتکاران با هدف خیانت به همسرشان وارد رابطه ای دیگر شده اند؟
نه ابدا.
خیانت معمولا از جایی شروع میشه که تصورش را هم نمیکنید از یک دردودل ساده با همکارتان، دوست دوران مدرسه ،همسر دوست صمیمی و ...
اول فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند،بعد فکر میکنید به عنوان یک انسان با او نزدیکی فکری دارید،به مرور دلتان می خواهد بیشتر با او صحبت کنید چون حرفهای او روی شما تاثیر دیگری داردو فقط وقتی با او صحبت میکنید برایتان همه چیز خوب است حتی گاهی هیچ گله و شکایتی از همسرتان ندارید ولی برای دردودل با او از همسرتان شکایت میسازید
(همسرم اصلا نمی فهمه من چی می گم،من و درک نمی کنه و...)بعد یواش یواش دلتان می خواهد اورا بیشتر ببینید و طولانی تر ببینید و بعد کم کم ذهنتان درگیر مقایسه او با همسرتان و در بیشتر اوقات همسرتان در این مقایسه بازنده است
همین باعث میشود روابطتان سرد و سرد تر شود، چون شما کسی را دارید که با او دردودل کنید و برایش ناز کنید دیگر حوصله همسرتان را نخواهید داشت و دیگر به آن راحتی که رابطه را آغاز کردید نمی توانید از آن خارج شوید
خیانت مثل جانوری خزنده و بی صدا،بی دعوت وارد زندگیتان میشود و همه آن را به خطر می اندازد
مراقب مرزهایتان باشید ، " این تصور واهی من با دیگران فرق دارم و در دام خیانت نمی افتم را دور بریزید " میلیونها نفر با همین تصور اشتباه در همین دام افتاده اند...
#روانشناسی
@asheghanehaye_fatima
سوال :ﺁﯾﺎ ﻫﻨﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﻨﺪ؟
شاملو: ﺑﻠﻪ، ﺣﺘﻤﺎ؛
ﻧﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻣﯽﻧﻮﺍﺧﺖ.
ﺷﺎﻩ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻏﺰﻝ ﻣﯽﮔﻔﺖ.
ﺑﺘﻬﻮﻭﻥ ﻋﻈﯿﻢﺗﺮﯾﻦ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺷﺎﺩﯼ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ تقدیم ناپلئون کرد.
ﻫﯿﺘﻠﺮ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺸﻮﺩ، ﻋﻈﯿﻢﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﺠﮕﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ، ﮐﺸﺘﺎﺭﮔﺎﻩ ﺯﺍﺧﺴﻦ ﻫﺎﻭﺯﻥ ﺭﺍ بنا کرد.
ﻧﺎﺻﺮﺍلدین ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺷﻌﺮ ﻣﯽﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﻫﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻘﺎﺵ ﻣﯽﭘﺮﻭﺭﺩ؛ ﺍﻣﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﻃﻼ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﺳﺎﺭﻕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﭘﻮﺳﺖ بکنند؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻣﺠﺎﻥ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ!
ﺧﺐ ﺑﻠﻪ، ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﻨﺪ: ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﻌﺶ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ!
ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ :
«ﮔﻔﺖ ﻭ ﺷﻨود #ﻧﺎﺻﺮ_ﺣﺮﯾﺮﯼ
ﺑﺎ #ﺍﺣﻤﺪ_ﺷﺎﻣﻠﻮ»
سوال :ﺁﯾﺎ ﻫﻨﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﻨﺪ؟
شاملو: ﺑﻠﻪ، ﺣﺘﻤﺎ؛
ﻧﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻣﯽﻧﻮﺍﺧﺖ.
ﺷﺎﻩ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻏﺰﻝ ﻣﯽﮔﻔﺖ.
ﺑﺘﻬﻮﻭﻥ ﻋﻈﯿﻢﺗﺮﯾﻦ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺷﺎﺩﯼ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ تقدیم ناپلئون کرد.
ﻫﯿﺘﻠﺮ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺸﻮﺩ، ﻋﻈﯿﻢﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﺠﮕﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ، ﮐﺸﺘﺎﺭﮔﺎﻩ ﺯﺍﺧﺴﻦ ﻫﺎﻭﺯﻥ ﺭﺍ بنا کرد.
ﻧﺎﺻﺮﺍلدین ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺷﻌﺮ ﻣﯽﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﻫﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻘﺎﺵ ﻣﯽﭘﺮﻭﺭﺩ؛ ﺍﻣﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﻃﻼ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﺳﺎﺭﻕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﭘﻮﺳﺖ بکنند؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻣﺠﺎﻥ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ!
ﺧﺐ ﺑﻠﻪ، ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﻨﺪ: ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﻌﺶ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ!
ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ :
«ﮔﻔﺖ ﻭ ﺷﻨود #ﻧﺎﺻﺮ_ﺣﺮﯾﺮﯼ
ﺑﺎ #ﺍﺣﻤﺪ_ﺷﺎﻣﻠﻮ»
@asheghanehaye_fatima
دوست داشتن یک نفر، مثل نقل مکان کردن به یه خونه
ست.
اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن.
هر روز صبح از اینکه می بینی این همه چیز بهت تعلق
داره حیرانی.
بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می شن. چوب ها از
بعضی قسمت ها پوسیده می شن و می فهمی که عشقت به
اون خونه به خاطر کمالش نیست؛ بلکه به خاطر عیب و
نقص هاشه.
تمام سوراخ سنبه هاش رو یاد می گیری. یاد می گیری
چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده، کلید توی قفل گیر
نکنه، یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه. اینا
رازهای کوچیکی هستن که خونه رو مال آدم می کنن.
مردی به نام اُوه
#فردریک_بکمن
دوست داشتن یک نفر، مثل نقل مکان کردن به یه خونه
ست.
اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن.
هر روز صبح از اینکه می بینی این همه چیز بهت تعلق
داره حیرانی.
بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می شن. چوب ها از
بعضی قسمت ها پوسیده می شن و می فهمی که عشقت به
اون خونه به خاطر کمالش نیست؛ بلکه به خاطر عیب و
نقص هاشه.
تمام سوراخ سنبه هاش رو یاد می گیری. یاد می گیری
چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده، کلید توی قفل گیر
نکنه، یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه. اینا
رازهای کوچیکی هستن که خونه رو مال آدم می کنن.
مردی به نام اُوه
#فردریک_بکمن
@asheghanehaye_fatima
داستان غم انگیزی ست
که هرکسی چیزی را
در زندگی از دست داده است
اما داستان من غم انگیز ترست
تو را نداشته ام
و از دست داده ام
#آریا_معصومی
مجموعه #مرگ_آدم_را_زیباتر_می_کند
داستان غم انگیزی ست
که هرکسی چیزی را
در زندگی از دست داده است
اما داستان من غم انگیز ترست
تو را نداشته ام
و از دست داده ام
#آریا_معصومی
مجموعه #مرگ_آدم_را_زیباتر_می_کند
قرار نبود
دستهایت در من بماند
موهایت گرداگردم بپیچد
قرار نبود
بارانی بیامان باشی
خیالت طغیان کند
به زیرم کشد
اصلاً قرار نبود
چنین مرگبار
دوستت بدارم
چهکس قرارمان را بر هم زد
من یا تو
#مهدی_تدینی
دستهایت در من بماند
موهایت گرداگردم بپیچد
قرار نبود
بارانی بیامان باشی
خیالت طغیان کند
به زیرم کشد
اصلاً قرار نبود
چنین مرگبار
دوستت بدارم
چهکس قرارمان را بر هم زد
من یا تو
#مهدی_تدینی
@asheghanehaye_fatima
خیلی زود عاشق هم شدیم. مثل بیشتر عشق ها ، تقریبا بی دلیل.
یعنی ، حتی اگر دلیلی داشته باشد ، من دلیلش را بخاطر نمی آورم. تنها دلیلی که به خاطر می رسد انگشتان افسانه است.
من به طرز احمقانه ای ناگهان عاشق دست ها و انگشتهای او شدم.
در واقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را.
دست راستش را گذاشته بود روی پیشخان کتاب خانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونه ی راستش افتاده بود زیر روسری اش می گذاشت.
همه ی این ها چند ثانیه بیشتر طول نکشید . حتی وقتی روسری اش را صاف کرد و دستش را پایین آورد و من می توانستم نیم رخش را ببینم، هنوز محو دست ها بودم.
داشتم فکر می کردم_ یعنی حس می کردم_ که این انگشت ها به خاطر ظرافت و زیبایی و انحنای نرم و معصومیت تا مرز تقدس شان شایسته ی دوست داشتن اند.
همان لحظه بود که عاشقش شدم.
#مصطفی_مستور
کتاب #من_گنجشک_نیستم
خیلی زود عاشق هم شدیم. مثل بیشتر عشق ها ، تقریبا بی دلیل.
یعنی ، حتی اگر دلیلی داشته باشد ، من دلیلش را بخاطر نمی آورم. تنها دلیلی که به خاطر می رسد انگشتان افسانه است.
من به طرز احمقانه ای ناگهان عاشق دست ها و انگشتهای او شدم.
در واقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را.
دست راستش را گذاشته بود روی پیشخان کتاب خانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونه ی راستش افتاده بود زیر روسری اش می گذاشت.
همه ی این ها چند ثانیه بیشتر طول نکشید . حتی وقتی روسری اش را صاف کرد و دستش را پایین آورد و من می توانستم نیم رخش را ببینم، هنوز محو دست ها بودم.
داشتم فکر می کردم_ یعنی حس می کردم_ که این انگشت ها به خاطر ظرافت و زیبایی و انحنای نرم و معصومیت تا مرز تقدس شان شایسته ی دوست داشتن اند.
همان لحظه بود که عاشقش شدم.
#مصطفی_مستور
کتاب #من_گنجشک_نیستم
@asheghanehaye_fatima
به همه آن چيزها که حس می کنی
کمترين اهميتی نده
به هر آن چه که احساس می کنی.
گفته است بدون تو نمي تواند زندگی کند
تو اما بينديش که او در ديدار دوباره
تو را به جا خواهد آورد.
لطفی در حقم کن و زياد دوستم نداشته باش
از آخرين باری که زياد دوستم داشتند به بعد
کم ترين محبتی نديدم..
«برتولت برشت»
#برتولت_برشت
#شعر
به همه آن چيزها که حس می کنی
کمترين اهميتی نده
به هر آن چه که احساس می کنی.
گفته است بدون تو نمي تواند زندگی کند
تو اما بينديش که او در ديدار دوباره
تو را به جا خواهد آورد.
لطفی در حقم کن و زياد دوستم نداشته باش
از آخرين باری که زياد دوستم داشتند به بعد
کم ترين محبتی نديدم..
«برتولت برشت»
#برتولت_برشت
#شعر
@asheghanehaye_fatima
عشق تو
یک ساعت دیگر به شبانه روز افزود
ساعت بیست و پنج.
عشق تو
یک روزِ دیگر به ایام هفته افزود
روزِ هشتم .
عشق تو
یک ماهِ دیگر به سال افزود
ماه سیزدهم.
عشق تو
یک فصلِ دیگر به فصل ها افزود
فصل پنجم.
عشق تو اینگونه
زندگی دیگری به من بخشیده است
که یک ساعت
یک روز
یک ماه و یک فصل
از همه عاشقان بیشتر دارد...
«شیرکو بیکس»
عشق تو
یک ساعت دیگر به شبانه روز افزود
ساعت بیست و پنج.
عشق تو
یک روزِ دیگر به ایام هفته افزود
روزِ هشتم .
عشق تو
یک ماهِ دیگر به سال افزود
ماه سیزدهم.
عشق تو
یک فصلِ دیگر به فصل ها افزود
فصل پنجم.
عشق تو اینگونه
زندگی دیگری به من بخشیده است
که یک ساعت
یک روز
یک ماه و یک فصل
از همه عاشقان بیشتر دارد...
«شیرکو بیکس»
@asheghanehsye_fatima
تو از شکوفه پری، از بهار لبريزی
تو سروِ سبز تنی، با خزان نمی ريزی
تو آفتاب بلندی، ز عشق سرشاری
تو در حوالی اين شب ستاره می ريزی
تمام خانه پر از نور ناب خواهد شد
اگر به صبحدم ای آفتاب، برخيزی
شبي که مرگ می آيد به قصد کوچه ی عشق
چو بال شوق ز بالای ما می آويزی
بهار با تو درختی ست بی نهايت سبز
دريغ و درد از اين بادهای پاييزی
شبی چو ابر بيا تا به باغ خاطر من
چنان که با همه ی جان من در آميزی
#سلمان_هراتی
تو از شکوفه پری، از بهار لبريزی
تو سروِ سبز تنی، با خزان نمی ريزی
تو آفتاب بلندی، ز عشق سرشاری
تو در حوالی اين شب ستاره می ريزی
تمام خانه پر از نور ناب خواهد شد
اگر به صبحدم ای آفتاب، برخيزی
شبي که مرگ می آيد به قصد کوچه ی عشق
چو بال شوق ز بالای ما می آويزی
بهار با تو درختی ست بی نهايت سبز
دريغ و درد از اين بادهای پاييزی
شبی چو ابر بيا تا به باغ خاطر من
چنان که با همه ی جان من در آميزی
#سلمان_هراتی
@asheghanehaye_fatima
گاهی زود میرسم
مثل وقتی که به دنیا آمدم،
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال.
من همیشه برای شادی ها دیر میرسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود،
وآن وقت یا همه چیز به پایان رسیده است
و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است.
من در گامی از زندگی هستم
که بسیار زود است برای مردن،
وبسیار دیر است برای عاشق شدن،
من بازهم دیر کرده ام...
مرا ببخش محبوب من
من بر لبه ی عشق هستم
اما مرگ به من نزدیکتراست...
#عزیز_نسین /ترکیه
گاهی زود میرسم
مثل وقتی که به دنیا آمدم،
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال.
من همیشه برای شادی ها دیر میرسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود،
وآن وقت یا همه چیز به پایان رسیده است
و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است.
من در گامی از زندگی هستم
که بسیار زود است برای مردن،
وبسیار دیر است برای عاشق شدن،
من بازهم دیر کرده ام...
مرا ببخش محبوب من
من بر لبه ی عشق هستم
اما مرگ به من نزدیکتراست...
#عزیز_نسین /ترکیه
@asheghanehaye_fatima
تو را شناختم آری و بهترین بودی
به حق که ماده ترین ماده ی زمین بودی
نشستن تو به قدر هزار خوابیدن
زنانه بود و تو زن نه! که زن ترین بودی
تو خوش تر از همه بودی، همیشه و هرگز
نه در ترازوی سنجش به آن و این بودی
عجب که مثل زنان تمام،بی پروا
و مثل باکره ای پاک،شرمگین بودی
#حسین_منزوی
تو را شناختم آری و بهترین بودی
به حق که ماده ترین ماده ی زمین بودی
نشستن تو به قدر هزار خوابیدن
زنانه بود و تو زن نه! که زن ترین بودی
تو خوش تر از همه بودی، همیشه و هرگز
نه در ترازوی سنجش به آن و این بودی
عجب که مثل زنان تمام،بی پروا
و مثل باکره ای پاک،شرمگین بودی
#حسین_منزوی
تو در کوچه های بن بست
به دنبال زنی میگردی
که روزی چشمهایم شبیه او بود
من در اتوبوسی پیر
دور میشوم
و عشق نامه ای بود
که قبل فرستادن،برگشت خورده بود!
#گفتگودرتهران
#سیدمهدی_موسوی
PDF
در پستهای قبل
به دنبال زنی میگردی
که روزی چشمهایم شبیه او بود
من در اتوبوسی پیر
دور میشوم
و عشق نامه ای بود
که قبل فرستادن،برگشت خورده بود!
#گفتگودرتهران
#سیدمهدی_موسوی
در پستهای قبل
@asheghanehaye_fatima
بحث یک روز, دو روز نیست
عزیزم!
من به اندازه ی یک عمر
دوست داشتن هایم را
باغذای دلخواهت ،
پخته ام!
سلیقه ام را
با رنگ تیم محبوبت ،
جورکرده ام!
عشقم را
بادیدن مستند مورد علاقه ات ،
نثارت کرده ام!
تمام آهنگ های "ابی"را
باشوق از بر کرده ام!
"فیلم های هیچکاک"را
باذوق هزار بار دیده ام!
می بینی
بحث یک روز ,دو روز نیست
عزیزجان!
من به اندازه ی یک عمر
دوست داشتن هایت را
زندگی کرده ام!
اما برای بغض های فروخورده ات
نگاه نگران و پر دلهره ات
دست های خسته و پینه بسته ات
آرزوهای محال در سینه ات
گریه های پنهان بی وقفه ات
هنوز
به اندازه ی یک روز
درخور مهربانیت حتی
مشق عاشقی ات را
از بر نکرده ام...
ببخش مهربان🙏❤️
#آرزويزدانى_ر_ه_ا
بحث یک روز, دو روز نیست
عزیزم!
من به اندازه ی یک عمر
دوست داشتن هایم را
باغذای دلخواهت ،
پخته ام!
سلیقه ام را
با رنگ تیم محبوبت ،
جورکرده ام!
عشقم را
بادیدن مستند مورد علاقه ات ،
نثارت کرده ام!
تمام آهنگ های "ابی"را
باشوق از بر کرده ام!
"فیلم های هیچکاک"را
باذوق هزار بار دیده ام!
می بینی
بحث یک روز ,دو روز نیست
عزیزجان!
من به اندازه ی یک عمر
دوست داشتن هایت را
زندگی کرده ام!
اما برای بغض های فروخورده ات
نگاه نگران و پر دلهره ات
دست های خسته و پینه بسته ات
آرزوهای محال در سینه ات
گریه های پنهان بی وقفه ات
هنوز
به اندازه ی یک روز
درخور مهربانیت حتی
مشق عاشقی ات را
از بر نکرده ام...
ببخش مهربان🙏❤️
#آرزويزدانى_ر_ه_ا