اگر زنده ماندی،
اگر مقاومت کردی:
آواز بخوان، رؤیا ببین، مست کن!
زمانهی زمهریر است:
عاشق شو، شتاب کن!
بادِ ساعات
خیابانها را جارو میکند،
معبرها را.
درختان منتظرند:
تو منتظر نباش،
موعدِ زندگیست،
یگانه فرصتات!
If you survive, if you persist, sing,
dream, get drunk.
It’s the time of cold: love,
rush. The hours’ wind
sweeps the streets, the roads.
The trees wait: don’t you wait,
this is the time to live, the only one.
#خایمه_سابینس [ Jaime Sabines / مکزیک، ۱۹۹۹–۱۹۲۶ ]
@asheghanehaye_fatima
اگر مقاومت کردی:
آواز بخوان، رؤیا ببین، مست کن!
زمانهی زمهریر است:
عاشق شو، شتاب کن!
بادِ ساعات
خیابانها را جارو میکند،
معبرها را.
درختان منتظرند:
تو منتظر نباش،
موعدِ زندگیست،
یگانه فرصتات!
If you survive, if you persist, sing,
dream, get drunk.
It’s the time of cold: love,
rush. The hours’ wind
sweeps the streets, the roads.
The trees wait: don’t you wait,
this is the time to live, the only one.
#خایمه_سابینس [ Jaime Sabines / مکزیک، ۱۹۹۹–۱۹۲۶ ]
@asheghanehaye_fatima
جنونِ محض است زنی اجازه بدهد عشقی در
دلاش جرقه بزند که اگر پاسخی نگیرد کل
زندگیاش را میبلعد. اگر هم علنی شود و پاسخ بگیرد از باتلاقی سر درمیآورد که راه خروج ندارد.
■✍: #شارلوت_برونته [ Charlotte Brontë / انگلستان، ۱۸۵۵-۱۸۱۶ ]
📕●از رمان «جین ایر» / ترجمهی #محمدتقی_حران / نشر #جامی
@asheghanehaye_fatima
دلاش جرقه بزند که اگر پاسخی نگیرد کل
زندگیاش را میبلعد. اگر هم علنی شود و پاسخ بگیرد از باتلاقی سر درمیآورد که راه خروج ندارد.
■✍: #شارلوت_برونته [ Charlotte Brontë / انگلستان، ۱۸۵۵-۱۸۱۶ ]
📕●از رمان «جین ایر» / ترجمهی #محمدتقی_حران / نشر #جامی
@asheghanehaye_fatima
قصهی ما که تمام شد،
پس چرا این احساس نمیمیرد؟!
#دیوار_نوشته_عربی
#جداریات
#دیوار_نوشت
@asheghanehaye_fatima
پس چرا این احساس نمیمیرد؟!
#دیوار_نوشته_عربی
#جداریات
#دیوار_نوشت
@asheghanehaye_fatima
از تو گسستهام دیگر
و آتشِ درونام را آرامشی است اینک.
دشمنِ جاودانیام! اکنون باید یاد بگیری
چگونه با تمامی قلبِ عاشق باشی.
من اینک رها شدهام، با زندگی آسوده
خوابی سنگین خواهم کرد
تا شهرت با هیابانگِ کَرکنندهی خود
سپیدهدمان برایم شادی آورد.
نه نیاز به دعایت دارم
نه انتظارِ نگاهی به وداع.
بادهای نرم التهابِ دل را فرومینشانند
و برگهای پاییزی آن را میپوشاند.
جدایی از تو هدیهیی است،
فراموشی تو نعمتی.
اما عزیزِ من، آیا زنی دیگر
صلیبی را که من بر زمین نهادم بر دوش خواهد کشید؟
#آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]
■برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
و آتشِ درونام را آرامشی است اینک.
دشمنِ جاودانیام! اکنون باید یاد بگیری
چگونه با تمامی قلبِ عاشق باشی.
من اینک رها شدهام، با زندگی آسوده
خوابی سنگین خواهم کرد
تا شهرت با هیابانگِ کَرکنندهی خود
سپیدهدمان برایم شادی آورد.
نه نیاز به دعایت دارم
نه انتظارِ نگاهی به وداع.
بادهای نرم التهابِ دل را فرومینشانند
و برگهای پاییزی آن را میپوشاند.
جدایی از تو هدیهیی است،
فراموشی تو نعمتی.
اما عزیزِ من، آیا زنی دیگر
صلیبی را که من بر زمین نهادم بر دوش خواهد کشید؟
#آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]
■برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
امروز کارهای بسیار دارم
باید خاطراتام را قربانی کنم
روح زندهام را سنگ کنم
سپس،
به خودم بیاموزم
که دوباره زندگی کنم.
■شاعر: #آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]
@asheghanehaye_fatima
باید خاطراتام را قربانی کنم
روح زندهام را سنگ کنم
سپس،
به خودم بیاموزم
که دوباره زندگی کنم.
■شاعر: #آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]
@asheghanehaye_fatima
دردهایی هست
که مال همه است و من آن دردها را هرگز پنهان نمیکنم.
اما دردِ قلب، مال هیچکس نیست؛
به جز صاحب قلب..
#نادر_ابراهیمی
📕آتش بدون دود
@asheghanehaye_fatima
که مال همه است و من آن دردها را هرگز پنهان نمیکنم.
اما دردِ قلب، مال هیچکس نیست؛
به جز صاحب قلب..
#نادر_ابراهیمی
📕آتش بدون دود
@asheghanehaye_fatima
سلطان منی سلطان منی
و اندر دل و جان ایمان منی
در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی
نان بیتو مرا زهرست نه نان
هم آب منی هم نان منی
زهر از تو مرا پازهر شود
قند و شکر ارزان منی
باغ و چمن و فردوس منی
سرو و سمن خندان منی
هم شاه منی هم ماه منی
هم لعل منی هم کان منی
خاموش شدم شرحش تو بگو
زیرا به سخن برهان منی
#مولوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
و اندر دل و جان ایمان منی
در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی
نان بیتو مرا زهرست نه نان
هم آب منی هم نان منی
زهر از تو مرا پازهر شود
قند و شکر ارزان منی
باغ و چمن و فردوس منی
سرو و سمن خندان منی
هم شاه منی هم ماه منی
هم لعل منی هم کان منی
خاموش شدم شرحش تو بگو
زیرا به سخن برهان منی
#مولوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
از دوری خود جانا حال دل من بشنو
اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو
زان موی بناگوشت هر کس گلهای دارد
آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو
نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد
غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو
از باد هوایت دل صد جان بدید این خود
به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو
تو جان منی و من دور از تو همی میرم
ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو
بشکست می لعلت چون توبهٔ خسرو را
اکنون صفت مستی زان تو به شکن بشنو
#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو
زان موی بناگوشت هر کس گلهای دارد
آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو
نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد
غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو
از باد هوایت دل صد جان بدید این خود
به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو
تو جان منی و من دور از تو همی میرم
ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو
بشکست می لعلت چون توبهٔ خسرو را
اکنون صفت مستی زان تو به شکن بشنو
#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم
زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت
عارض او تا بدر آورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت
دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت
بی مه رخسار و شب زلف او
خاطرم از شمع شبستان گرفت
خسرو بیدل ز دو عالم برست
وز دو جهان دامن جانان گرفت
#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم
زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت
عارض او تا بدر آورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت
دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت
بی مه رخسار و شب زلف او
خاطرم از شمع شبستان گرفت
خسرو بیدل ز دو عالم برست
وز دو جهان دامن جانان گرفت
#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
قاصدی کو تا فرستم سوی تو
غیرتم آید که بیند روی تو
مرده بودم زنده گشتم بامداد
کامد از باد سحرگه بوی تو
کاش میمردم نمیدیدم به چشم
این دل افتد دور از پهلوی تو
دل شده از جفت ابروی تو طاق
زان پریشان گشته چون گیسوی تو
می کشد پیوسته بر روی تو تیغ
سخت بیشرمست این ابروی تو
قبلهٔ جان منی پس کافرم
گر نمایم روی دل جز سوی تو
من اگر ترسم ز چشمت باک نیست
شیر نر میترسد از آهوی تو
گر بدانم در بهشتم میبرند
کافرم گر پا کشم از کوی تو
پای قاآنی رسد بر ساق عرش
گر نهد سر بر سر زانوی تو
#قاآنی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
غیرتم آید که بیند روی تو
مرده بودم زنده گشتم بامداد
کامد از باد سحرگه بوی تو
کاش میمردم نمیدیدم به چشم
این دل افتد دور از پهلوی تو
دل شده از جفت ابروی تو طاق
زان پریشان گشته چون گیسوی تو
می کشد پیوسته بر روی تو تیغ
سخت بیشرمست این ابروی تو
قبلهٔ جان منی پس کافرم
گر نمایم روی دل جز سوی تو
من اگر ترسم ز چشمت باک نیست
شیر نر میترسد از آهوی تو
گر بدانم در بهشتم میبرند
کافرم گر پا کشم از کوی تو
پای قاآنی رسد بر ساق عرش
گر نهد سر بر سر زانوی تو
#قاآنی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای بوی دوست! شب همه شب در بر منی
یادِ مدامِ حافظهِٔ بسترِ منی
ای دوست! ای خیال خوش! ای خواب خوشترین!
تا زندهام، تو زندهترین در سر منی
افلاک را به خاک، تو آموختی ز عشق
پرواز من تویی که تو بال و پر منی
آفاق جانم از تو سحر در سحر شدهست
ای مشرقِ من! ای که سحر گستر منی
بینام تو مباد مرا نامهای که تو
شعر مکرّر همهٔ دفتر منی
***
اردیبهشت خوش، شب و شعر و شراب خوش
امّا نه بی تو، کز همگان خوش تر منی
بیتو بهار و هر چه در او، نیست باورم
ای سبزه رو! که سبزترین باور منی
خاک از بهار اگر، تن خاکیم از تو یافت،
این جان تازه، ای که بهار آور منی
مینوشمت به شادی آنکس که جز تو نیست
ای بادهٔ همیشه که سکر آور منی
هر جرعهای که میخورم از تو مُعطّر است
برگ گلی، رها شده در ساغر منی.
#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
یادِ مدامِ حافظهِٔ بسترِ منی
ای دوست! ای خیال خوش! ای خواب خوشترین!
تا زندهام، تو زندهترین در سر منی
افلاک را به خاک، تو آموختی ز عشق
پرواز من تویی که تو بال و پر منی
آفاق جانم از تو سحر در سحر شدهست
ای مشرقِ من! ای که سحر گستر منی
بینام تو مباد مرا نامهای که تو
شعر مکرّر همهٔ دفتر منی
***
اردیبهشت خوش، شب و شعر و شراب خوش
امّا نه بی تو، کز همگان خوش تر منی
بیتو بهار و هر چه در او، نیست باورم
ای سبزه رو! که سبزترین باور منی
خاک از بهار اگر، تن خاکیم از تو یافت،
این جان تازه، ای که بهار آور منی
مینوشمت به شادی آنکس که جز تو نیست
ای بادهٔ همیشه که سکر آور منی
هر جرعهای که میخورم از تو مُعطّر است
برگ گلی، رها شده در ساغر منی.
#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
وقتی تو در میزنی، من دلم پر میزند
میگوید: آه، بگشا! عشق است در میزند
میآیی، مینشینی، روبرویِ من، آنگاه
بهار، گُل میدهد، خورشید، سر میزند
تا دیگران بجنبند، نگاهِ تشنهِٔ من
در میخانهٔ چشمت، دو، سه ساغر میزند
شوقِ تو دارد، اما، رخصتِ پروازش نیست
پشتِ دهانِ عشقم، بوسه پرپر میزند
در طیفِ پیراهنت، به چه میماند تنت؟
گُلِ یاسی که گاهی، به نیلوفر میزند
چه رمز و رازی دارد، سازت؟ که مایهای را
صد بار، اگر میزند، نامکرّر میزند
همنوازی میکند، چشمت با چشمم، امّا
هر راهی را نگاهت، دلنشینتر میزند
***
دهانت حرفی دارد، با دیگران و چشمت
با من و تنها با من، حرفی دیگر میزند
حرفی که معنیاش را، تنها جفتت میفهمد
مانندِ بقبقویی، که کبوتر میزند
از تو میسوزم، امّا، نمیمیرم که قُقنوس
نبضِ دوباره زاییش، در خاکستر میزند.
#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
میگوید: آه، بگشا! عشق است در میزند
میآیی، مینشینی، روبرویِ من، آنگاه
بهار، گُل میدهد، خورشید، سر میزند
تا دیگران بجنبند، نگاهِ تشنهِٔ من
در میخانهٔ چشمت، دو، سه ساغر میزند
شوقِ تو دارد، اما، رخصتِ پروازش نیست
پشتِ دهانِ عشقم، بوسه پرپر میزند
در طیفِ پیراهنت، به چه میماند تنت؟
گُلِ یاسی که گاهی، به نیلوفر میزند
چه رمز و رازی دارد، سازت؟ که مایهای را
صد بار، اگر میزند، نامکرّر میزند
همنوازی میکند، چشمت با چشمم، امّا
هر راهی را نگاهت، دلنشینتر میزند
***
دهانت حرفی دارد، با دیگران و چشمت
با من و تنها با من، حرفی دیگر میزند
حرفی که معنیاش را، تنها جفتت میفهمد
مانندِ بقبقویی، که کبوتر میزند
از تو میسوزم، امّا، نمیمیرم که قُقنوس
نبضِ دوباره زاییش، در خاکستر میزند.
#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دلبرم گر به تبسّم لب خود باز کند
کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟
دین و دل، هر دو به یکبار به تاراج برد
در صف سیمبران گر سخن آغاز کند!
رونق مهر و قمر افکند از اوج فلک
زلف شبگون، رخ مه رو، اگر ابراز کند
ببرد صبر و شکیبم اگر آن لُعبت ناز
بهر صید دل من، حمله چنان باز کند!
به یکی جو نخرم سلطنت ملک جهان
بت غارتگر من، گر هوس ناز کند
#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟
دین و دل، هر دو به یکبار به تاراج برد
در صف سیمبران گر سخن آغاز کند!
رونق مهر و قمر افکند از اوج فلک
زلف شبگون، رخ مه رو، اگر ابراز کند
ببرد صبر و شکیبم اگر آن لُعبت ناز
بهر صید دل من، حمله چنان باز کند!
به یکی جو نخرم سلطنت ملک جهان
بت غارتگر من، گر هوس ناز کند
#شاطرعباس_صبوحی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
شبی که میگذرد با تو بیکران خوشتر
که پایبند تو، وارسته از زمان خوشتر
برای مستی و دیوانگی، می و افیون
خوش اند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش تر
ز گونه و لب تو، بوسه بر کدام زنم؟
که خوش تر است از آن این و این از آن خوش تر
ستاره و گل و آیینه و تو، جمله خوشید
ولی تو از همگان در میانشان خوش تر
درآ، به چشم من ای شوکت زمینی تو
به جلوه ازهمه خوبان آسمان خوش تر
مرا صدا بزن آه! ای مرا صدا زدنت
هم از ترنّم بال فرشتگان خوش تر
زِ عشقهای جوانی عزیزتر دارم
ترا، که گرمیِ خورشید درخزان خوشتر.
#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
که پایبند تو، وارسته از زمان خوشتر
برای مستی و دیوانگی، می و افیون
خوش اند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش تر
ز گونه و لب تو، بوسه بر کدام زنم؟
که خوش تر است از آن این و این از آن خوش تر
ستاره و گل و آیینه و تو، جمله خوشید
ولی تو از همگان در میانشان خوش تر
درآ، به چشم من ای شوکت زمینی تو
به جلوه ازهمه خوبان آسمان خوش تر
مرا صدا بزن آه! ای مرا صدا زدنت
هم از ترنّم بال فرشتگان خوش تر
زِ عشقهای جوانی عزیزتر دارم
ترا، که گرمیِ خورشید درخزان خوشتر.
#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
یاد لب و دندانش بر خاطر من بگذشت
چشمم گهرافشان شد، طبعم شکرستانی
جان خواستم افشاندن پیش رخ او دل گفت:
خاری چه محل دارد در پیش گلستانی؟
گر خاک رهش گردم هم پا ننهد بر من
کی پای نهد، حاشا، بر مور سلیمانی؟
#عراقی
#عزیز_روزهام
.@asheghanehaye_fatima
چشمم گهرافشان شد، طبعم شکرستانی
جان خواستم افشاندن پیش رخ او دل گفت:
خاری چه محل دارد در پیش گلستانی؟
گر خاک رهش گردم هم پا ننهد بر من
کی پای نهد، حاشا، بر مور سلیمانی؟
#عراقی
#عزیز_روزهام
.@asheghanehaye_fatima
چه رنجی کشیدهیی از عادتات به من،
به روحِ تنها و وحشیام،
و به نامام که میرماند همه را.
■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
به روحِ تنها و وحشیام،
و به نامام که میرماند همه را.
■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima