Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢جملات شنیدنی دکتر #علی_بابایی_زاد
در مورد مبارزه و امیدوار بودن در شرایط
سخت زندگی ...
ما همه شرقیانی غمگینیم،
شرقیانی رنجور که قرن هاست در
تاریکی برای قطره ای نور جنگیده ایم.
ما خسته ایم، ما زخمی شده ایم.
ما همه این قرن ها در
جستجوی خورشید بوده ایم و
خورشید مگر چیست جر دانایی، جز عشق،
جز شفقت جز گرما و روشنی و زندگی.
ما میان این همه شب
فقط کمی صبح می خواهیم.
ما میان این همه تاریکی
فقط کمی آفتاب می خواهیم و
میان این همه مرگ فقط کمی زندگی.
ای شرقی غمگین،
غمگین نباش و نگذار که آفتاب در تو بمیرد.
آفتاب تنها دارایی ماست،
پس نگذار هیچکس آن را از تو بگیرد.
#عرفان_نظرآهاری
@asheghanehaye_fatima
در مورد مبارزه و امیدوار بودن در شرایط
سخت زندگی ...
ما همه شرقیانی غمگینیم،
شرقیانی رنجور که قرن هاست در
تاریکی برای قطره ای نور جنگیده ایم.
ما خسته ایم، ما زخمی شده ایم.
ما همه این قرن ها در
جستجوی خورشید بوده ایم و
خورشید مگر چیست جر دانایی، جز عشق،
جز شفقت جز گرما و روشنی و زندگی.
ما میان این همه شب
فقط کمی صبح می خواهیم.
ما میان این همه تاریکی
فقط کمی آفتاب می خواهیم و
میان این همه مرگ فقط کمی زندگی.
ای شرقی غمگین،
غمگین نباش و نگذار که آفتاب در تو بمیرد.
آفتاب تنها دارایی ماست،
پس نگذار هیچکس آن را از تو بگیرد.
#عرفان_نظرآهاری
@asheghanehaye_fatima
.
من گریستهام، آری مدتی است که با هر ضربه کوچکی، با هر بهانه اندکی به گریه می افتم.
دوست من، دلم زخم دارد، همین!
-نامه #سیمین_بهبهانی به منصور اوجی-
#نامه
@asheghanehaye_fatima
من گریستهام، آری مدتی است که با هر ضربه کوچکی، با هر بهانه اندکی به گریه می افتم.
دوست من، دلم زخم دارد، همین!
-نامه #سیمین_بهبهانی به منصور اوجی-
#نامه
@asheghanehaye_fatima
"هزار شیطانکِ معصوم
میان پلکهات
گندمهای بافته را تعارف میکنند؛
گونههایت پیامبرانِ گناهند.."
#الیاس_علوی
@asheghanehaye_fatima
میان پلکهات
گندمهای بافته را تعارف میکنند؛
گونههایت پیامبرانِ گناهند.."
#الیاس_علوی
@asheghanehaye_fatima
ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
#حافظ
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
#حافظ
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آیا عشق را
به نقطهٔ بازگشت رساندهایم؟
رجوع
وارد دایرهٔ اندوههای من نشدهاست
رفتن با تو
به سوی تو آمدن
و در آمیختن با تو
اصلِ دلمشغولی من است
رفتنی که در آن پشیمانی نیست
سفری که بلیط بازگشت ندارد
من تو را دوست دارم ...
و از تو
تضمینی برای زنده بودنِ عشق نمیخواهم
بلکه از تو میخواهم
که مرا یاری کنی
تا همچون بودائیان
در آتش بمیرم ...
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
به نقطهٔ بازگشت رساندهایم؟
رجوع
وارد دایرهٔ اندوههای من نشدهاست
رفتن با تو
به سوی تو آمدن
و در آمیختن با تو
اصلِ دلمشغولی من است
رفتنی که در آن پشیمانی نیست
سفری که بلیط بازگشت ندارد
من تو را دوست دارم ...
و از تو
تضمینی برای زنده بودنِ عشق نمیخواهم
بلکه از تو میخواهم
که مرا یاری کنی
تا همچون بودائیان
در آتش بمیرم ...
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
درودهای جاوید
پگاه آبانی تان جانکوک نغمه های آرامش افزا و شادی انجام؛
اقلیم لبخندتان نم خورده و عطرناک مستانگی کاهگل و باران و پروانگی خاطره ها باد...
سپاسهایم شاخه گلی به پاسداشت مهرتان پیشکش...
درس امروز
روزتان را با تکه شکسته های دیروز آغاز نکنید، هر روزی که بیدار می شویم اولین روز از باقی عمرمان است.
@asheghanehaye_fatima
پگاه آبانی تان جانکوک نغمه های آرامش افزا و شادی انجام؛
اقلیم لبخندتان نم خورده و عطرناک مستانگی کاهگل و باران و پروانگی خاطره ها باد...
سپاسهایم شاخه گلی به پاسداشت مهرتان پیشکش...
درس امروز
روزتان را با تکه شکسته های دیروز آغاز نکنید، هر روزی که بیدار می شویم اولین روز از باقی عمرمان است.
@asheghanehaye_fatima
تو با کدام زبان سکوت میکنی
تو با کدام زبان صدایم میزنی
سکوتِ تو را لمس میکنم
به من که نگاه میکنی
به لکنت میافتم
زبانِ عشق سکوت میخواهد
زبانِ عشق واژهیی ندارد
غربت ندارد
حضورِ تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همهی زمانهها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت میکنی
میخواهم زبانِ تو را بیاموزم
■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]
■برگردان: #بابک_شاکر
@asheghanehaye_fatima
تو با کدام زبان صدایم میزنی
سکوتِ تو را لمس میکنم
به من که نگاه میکنی
به لکنت میافتم
زبانِ عشق سکوت میخواهد
زبانِ عشق واژهیی ندارد
غربت ندارد
حضورِ تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همهی زمانهها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت میکنی
میخواهم زبانِ تو را بیاموزم
■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]
■برگردان: #بابک_شاکر
@asheghanehaye_fatima
دانستنِ زیاد واقعا بیماری است، یک مرض حقیقی و تمامعیار. برای گذران زندگی، فقط اندکی دانش بشری کفایت میکند؛ یعنی نصف یا حدوداً یکچهارم آگاهی یک انسان مترقی.
- یادداشتهای زیرزمینی
#فئودور_داستایفسکی
@asheghanehaye_fatima
- یادداشتهای زیرزمینی
#فئودور_داستایفسکی
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی گذشت
و به یاد نیاوردم، بگویمت
صبحت شکرین باد
و همچون کودکی سراغ دفتر رفتم
و سخنی عجیب را روی آن نگاشتم
از پریشانحالی و سکوتم غمگین مشو
و مپندار چیزی بین من و تو تغییر کرده است
آنگاه که نمیگویم دوستت دارم
یعنی دوستتر میدارمت..
صبحت شکرین باد..
نزار_قبانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
و به یاد نیاوردم، بگویمت
صبحت شکرین باد
و همچون کودکی سراغ دفتر رفتم
و سخنی عجیب را روی آن نگاشتم
از پریشانحالی و سکوتم غمگین مشو
و مپندار چیزی بین من و تو تغییر کرده است
آنگاه که نمیگویم دوستت دارم
یعنی دوستتر میدارمت..
صبحت شکرین باد..
نزار_قبانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
من نیامدهام با تو باشم؛
من آمدهام تو باشم!
هیزم آتش نمیگیرد؛
آتش میشود...!!
#علیرضا_روشن
@asheghanehaye_fatima
من نیامدهام با تو باشم؛
من آمدهام تو باشم!
هیزم آتش نمیگیرد؛
آتش میشود...!!
#علیرضا_روشن
@asheghanehaye_fatima
گفتم: سلام!
آمدهام تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا.
گفتم: میخواهم بدانم نونِ نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد
و امروز نبضم
چه انفجاری خواهد داشت
وقتی بگویم دوستت دارم ...
#منوچهر_آتشی
@asheghanehaye_fatima
آمدهام تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا.
گفتم: میخواهم بدانم نونِ نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد
و امروز نبضم
چه انفجاری خواهد داشت
وقتی بگویم دوستت دارم ...
#منوچهر_آتشی
@asheghanehaye_fatima
در سینه هامان
نه عشق مرده بود
نه آرزوی پرواز
نه طپش های موقرانه ی قلبی بی شتاب
در سینه هامان ، یک پرنده
در هوای جنون جان داده بود
یک پرنده ، كه آواز را
به پنجه های پلنگ درونش باخته بود
یک پرنده كه در مجمر پر آشوب روزگار
بی تابانه ، تاخته بود
یک پرنده كه بی هیچ جراحتى
جان داده بود...
#نیکی_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
نه عشق مرده بود
نه آرزوی پرواز
نه طپش های موقرانه ی قلبی بی شتاب
در سینه هامان ، یک پرنده
در هوای جنون جان داده بود
یک پرنده ، كه آواز را
به پنجه های پلنگ درونش باخته بود
یک پرنده كه در مجمر پر آشوب روزگار
بی تابانه ، تاخته بود
یک پرنده كه بی هیچ جراحتى
جان داده بود...
#نیکی_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
با تو حرف میزدم
دلتنگی به دوردستها میرفت
با تو راه میرفتم
غم دوری میجست
با تو میخندیدم
تنهایی فاصله میگرفت...
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
دلتنگی به دوردستها میرفت
با تو راه میرفتم
غم دوری میجست
با تو میخندیدم
تنهایی فاصله میگرفت...
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
از عشق سخن باید گفت؛
همیشه از عشق سخن باید گفت.
بی عشق،
روزگارت را زندگی سیاه خواهد کرد.
بی عشق،
مصیبت است برخاستن،
کار کردن،
خُفتن،
نگاه کردن،
راه رفتن،
نفس کشیدن.
بی عشق،
هیچ سلامی طعمِ سلام ندارد.
و هیچ نگاهی عطرِ نگاه...
#نادر_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
همیشه از عشق سخن باید گفت.
بی عشق،
روزگارت را زندگی سیاه خواهد کرد.
بی عشق،
مصیبت است برخاستن،
کار کردن،
خُفتن،
نگاه کردن،
راه رفتن،
نفس کشیدن.
بی عشق،
هیچ سلامی طعمِ سلام ندارد.
و هیچ نگاهی عطرِ نگاه...
#نادر_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima