@asheghanehaye_fatima
باورت بشود یا نه،
روزی میرسد
که دلت برای هیچکس
به اندازهی من
تنگ نخواهد شد...
برای نگاه کردنم،
خندیدنم
و حتی اذیت کردنم
برای تمام لحظاتى
که در کنارم داشتی...
روزی خواهد رسید
که در حسرتِ تکرارِ دوبارهی من
خواهی بود...
میدانم روزی که نباشم
هیچکس
تکرار منِ نخواهد شد...
بهومیل هرابال | شاعر چک
برگردان: پرویز دوایی
#بهومیل_هرابال
#پرویز_دوایی
باورت بشود یا نه،
روزی میرسد
که دلت برای هیچکس
به اندازهی من
تنگ نخواهد شد...
برای نگاه کردنم،
خندیدنم
و حتی اذیت کردنم
برای تمام لحظاتى
که در کنارم داشتی...
روزی خواهد رسید
که در حسرتِ تکرارِ دوبارهی من
خواهی بود...
میدانم روزی که نباشم
هیچکس
تکرار منِ نخواهد شد...
بهومیل هرابال | شاعر چک
برگردان: پرویز دوایی
#بهومیل_هرابال
#پرویز_دوایی
هر حال تو میبایست انتخاب میکردی میان سبزهیی که
میشکفت و زردهیی که در میانت بود گل آخر را هم برای
کسی میگذاشتی که از تو بیشتر شهامت داشت
تا ببویدش تا در میان زهر منتشر در ساقهاش بیارمد
تو به هر حال باید عبرت میگرفتی
تا در میانِ یک سطح سادهی دل
شراب را به آن تعارف کنی
که بیشتر مکث میکند و نه آن که
بیشتر مینوشد
تکیه دارم به آنجایی که گفتی
می شود در شراب آب ریخت
آن تنگ سبز اینجا ترک برداشت
از بس به جای شراب و یا حتا آب
پر شد از گفتنِ ما
و براستی که گفتن آن تنگِ سبز را ترک انداخت
چرا که عادت کردهیی
راهت را نه از دلت بپرسی
و رد مار را در خاک ندیده گیری
این فتنه است در آنجا که دلت میگوید بنشین
و تو همچنان مینشینی که انگار
ننشستهیی
تو به خاب میروی
چرا که دیگر دلت در این لحظه
راه خواب را به تو
تلقین می کند
بگذار جانور بترسد از تو
و تو از جانور بترسی
تا در بافتِ کسل
معنای هراس معادل هوشیاری نباشد
بگذار همهاش بگوید بدود و بمیرد
بگذار که آرایشی دقیق داشته باشد
پس وقتی میگوید آری
تعبیری نیکو خواهم داشت از میوههای زرد
که وقتی پخته شوند
دلپذیرترند
و آنجا همهاش آنچه بود که دویدن بود
و همهاش جانوری بود که هراسنده نبود هراسناک بود
و فریادی بود در پیِ سنگی
که بَرش مصریانِ قدیم مینوشتند
و خونی که در قدیم نوشته میشد
و اینک فقط و فقط هم نوشته میشود باز
و آنجا همهاش بیماریِ پوستیی بیماریِ پوستی بود
که نشسته بود و آهنگدار بود
آهنگِ مرگ را نمیگویم آهنگِ دستش را میگویم
که میانگاشت
میانِ دو لنگهی در همیشه شکسته میشود
#پرویز_اسلام_پور
@asheghanehaye_fatima
میشکفت و زردهیی که در میانت بود گل آخر را هم برای
کسی میگذاشتی که از تو بیشتر شهامت داشت
تا ببویدش تا در میان زهر منتشر در ساقهاش بیارمد
تو به هر حال باید عبرت میگرفتی
تا در میانِ یک سطح سادهی دل
شراب را به آن تعارف کنی
که بیشتر مکث میکند و نه آن که
بیشتر مینوشد
تکیه دارم به آنجایی که گفتی
می شود در شراب آب ریخت
آن تنگ سبز اینجا ترک برداشت
از بس به جای شراب و یا حتا آب
پر شد از گفتنِ ما
و براستی که گفتن آن تنگِ سبز را ترک انداخت
چرا که عادت کردهیی
راهت را نه از دلت بپرسی
و رد مار را در خاک ندیده گیری
این فتنه است در آنجا که دلت میگوید بنشین
و تو همچنان مینشینی که انگار
ننشستهیی
تو به خاب میروی
چرا که دیگر دلت در این لحظه
راه خواب را به تو
تلقین می کند
بگذار جانور بترسد از تو
و تو از جانور بترسی
تا در بافتِ کسل
معنای هراس معادل هوشیاری نباشد
بگذار همهاش بگوید بدود و بمیرد
بگذار که آرایشی دقیق داشته باشد
پس وقتی میگوید آری
تعبیری نیکو خواهم داشت از میوههای زرد
که وقتی پخته شوند
دلپذیرترند
و آنجا همهاش آنچه بود که دویدن بود
و همهاش جانوری بود که هراسنده نبود هراسناک بود
و فریادی بود در پیِ سنگی
که بَرش مصریانِ قدیم مینوشتند
و خونی که در قدیم نوشته میشد
و اینک فقط و فقط هم نوشته میشود باز
و آنجا همهاش بیماریِ پوستیی بیماریِ پوستی بود
که نشسته بود و آهنگدار بود
آهنگِ مرگ را نمیگویم آهنگِ دستش را میگویم
که میانگاشت
میانِ دو لنگهی در همیشه شکسته میشود
#پرویز_اسلام_پور
@asheghanehaye_fatima
Tasnife Jane Jahan
Mohammadreza Shajarian
🎼●تصنیف: «جان جهان»
🎙●آواز: #محمدرضا_شجریان
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
«بی من بیچاره چرا بودهای؟!»
○●شاعر: #مولانا
○●آهنگساز: #پرویز_مشکاتیان (زادهی ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۴ در نیشابور – درگذشتهی ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ در تهران)
@asheghanehaye_fatima
هرگاه عشق آنچه میدهیست
یادگاریست که
به جهان هم میگذاری
هرگاه عشق چیزیست برای گرفتن
پلیست هم برای گذشتن
برای ما اما
عشق چیزیست
مثل بام خانهیی به آن
که تکیه میدهد
آسمان
مثل هر چیزی که به چیز دیگر
#پرویز_اسلامپور
@asheghanehaye_fatima
یادگاریست که
به جهان هم میگذاری
هرگاه عشق چیزیست برای گرفتن
پلیست هم برای گذشتن
برای ما اما
عشق چیزیست
مثل بام خانهیی به آن
که تکیه میدهد
آسمان
مثل هر چیزی که به چیز دیگر
#پرویز_اسلامپور
@asheghanehaye_fatima
«قبیلهی لیلی»
🎙●خواننده و آهنگساز: #عباس_مهرپویا [۶ تیر ۱۳۰۶ تهران - ۴ خرداد ۱۳۷۱ تهران]
●●ترانهسرا: #پرویز_وکیلی
تو از قبیلهی لیلی، من از قبیلهی مجنون
تو از سپیده و نوری، من از شقایقِ پُر خون
تو از قبیلهی دریایی، من از نژادِ کویرم
همیشه تشنه و غمگین، همیشه بیتو اسیرم...
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده و آهنگساز: #عباس_مهرپویا [۶ تیر ۱۳۰۶ تهران - ۴ خرداد ۱۳۷۱ تهران]
●●ترانهسرا: #پرویز_وکیلی
تو از قبیلهی لیلی، من از قبیلهی مجنون
تو از سپیده و نوری، من از شقایقِ پُر خون
تو از قبیلهی دریایی، من از نژادِ کویرم
همیشه تشنه و غمگین، همیشه بیتو اسیرم...
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
■رؤیای پاریسی
نقشی از آن منظرهی رعبانگیز
که چشم هیچ آفریده مانندش ندیدهاست
باز سحرگاه امروز
دور و مبهم، دل از من ربود.
خواب سراسر عجایب است!
از روی هوسی غریب
من، رستنی بیاندام را
از این منظره راندهبودم.
و چون نقاشی مغرور به هنر خویش،
در پردهای که میکشیدم
از یکنواختی دلکش فلز و مرمر و آب لذّت میبردم.
قصری بیکران ساختهبودم
که پله و تاقاش رقیب قصر بابل بود
حوضها و جویبارهای آن
بر طلای بیبرق یا قهوهای فرومیریخت.
و آبشارهای گران
چون پردههای بلور،
درخشان، بر دیوارهای فلزی
آویخته بود.
گرد آبدانهای آرام
که پریان درشتپیکر، مانند زنان،
عکس خود را در آن میدیدند
نه درخت، بلکه صفی از ستون قرار داشت
بساط کبود آبها
میان کنارههای سرخ و سبز گستردهبود
و به پهنای هزاران منزل
تا کرانهی جهان میرفت.
تختهسنگهای ناشنیده بود
و موجهای جاودانه
و یخهای جسیم که از رخشندگی خود
گویی خیره ماندهبودند!
در فضای لاجوردی
شطهای ملول و لاابالی
گنج منابع خود را
در گودالهای الماسین میریختند.
من که معمار این پریخانه بودم
به دلخواه خود، در آنجا
زیر دالانی از جواهر
دریای افسونشدهای روان میکردم.
و همهچیز، تاریک سیاه،
درخشان و زدوده و رنگارنگ مینمود.
آب روان در نور بلورین
رونق و آبرو مییافت.
ستارهای در آنجا دیده نمیشد؛
و برای روشن کردن این عجایب
که به شرارهای ذاتی میدرخشیدند
در دامن آسمان هم نشان خورشید نبود.
و بر سر این شگفتیهای جنبنده
(بدایع هراسانگیز خاص چشم نه گوش)
خاموشی جاودان
بال و پر گستردهبود.
چون چشم پرشرار گشودم
وحشت بیغولهی خود را دیدم
و چون به عالم خود بازگشتم
نیش غمهای ملعون را چشیدم
ساعت با نغمههای شوم
خشک و خشن زنگ ظهر میزد
و بر جهان غمگین کرخت
آسمان، تیرگی میبارید.
#شارل_بودلر
برگردان: #پرویز_ناتل_خانلری
■رؤیای پاریسی
نقشی از آن منظرهی رعبانگیز
که چشم هیچ آفریده مانندش ندیدهاست
باز سحرگاه امروز
دور و مبهم، دل از من ربود.
خواب سراسر عجایب است!
از روی هوسی غریب
من، رستنی بیاندام را
از این منظره راندهبودم.
و چون نقاشی مغرور به هنر خویش،
در پردهای که میکشیدم
از یکنواختی دلکش فلز و مرمر و آب لذّت میبردم.
قصری بیکران ساختهبودم
که پله و تاقاش رقیب قصر بابل بود
حوضها و جویبارهای آن
بر طلای بیبرق یا قهوهای فرومیریخت.
و آبشارهای گران
چون پردههای بلور،
درخشان، بر دیوارهای فلزی
آویخته بود.
گرد آبدانهای آرام
که پریان درشتپیکر، مانند زنان،
عکس خود را در آن میدیدند
نه درخت، بلکه صفی از ستون قرار داشت
بساط کبود آبها
میان کنارههای سرخ و سبز گستردهبود
و به پهنای هزاران منزل
تا کرانهی جهان میرفت.
تختهسنگهای ناشنیده بود
و موجهای جاودانه
و یخهای جسیم که از رخشندگی خود
گویی خیره ماندهبودند!
در فضای لاجوردی
شطهای ملول و لاابالی
گنج منابع خود را
در گودالهای الماسین میریختند.
من که معمار این پریخانه بودم
به دلخواه خود، در آنجا
زیر دالانی از جواهر
دریای افسونشدهای روان میکردم.
و همهچیز، تاریک سیاه،
درخشان و زدوده و رنگارنگ مینمود.
آب روان در نور بلورین
رونق و آبرو مییافت.
ستارهای در آنجا دیده نمیشد؛
و برای روشن کردن این عجایب
که به شرارهای ذاتی میدرخشیدند
در دامن آسمان هم نشان خورشید نبود.
و بر سر این شگفتیهای جنبنده
(بدایع هراسانگیز خاص چشم نه گوش)
خاموشی جاودان
بال و پر گستردهبود.
چون چشم پرشرار گشودم
وحشت بیغولهی خود را دیدم
و چون به عالم خود بازگشتم
نیش غمهای ملعون را چشیدم
ساعت با نغمههای شوم
خشک و خشن زنگ ظهر میزد
و بر جهان غمگین کرخت
آسمان، تیرگی میبارید.
#شارل_بودلر
برگردان: #پرویز_ناتل_خانلری
Ghabilehye Leyli
Abbas Mehrpouya
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه...
*با این آهنگ بریم تو حال و هوای کافه نادری....
"قبیله لیلی" با شعری از :#پرویز_وکیلی
آهنگساز و خواننده: #عباس_مهرپویا
منتشر شده در سال ۱۳۵۵📼
#عزیز_روزهام 💝
@asheghanehaye_fatima
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه...
*با این آهنگ بریم تو حال و هوای کافه نادری....
"قبیله لیلی" با شعری از :#پرویز_وکیلی
آهنگساز و خواننده: #عباس_مهرپویا
منتشر شده در سال ۱۳۵۵📼
#عزیز_روزهام 💝
@asheghanehaye_fatima
گاهیاوقات از خودم میپرسم که برای چه زندهام. زندگی وقتی خالی از عشق و نوازش بود، وقتی چشمهای مردی با محبتی سرشار پیوسته نگران انسان نبود، وقتی انسان احساس کرد که تنهاست به چه درد میخورد؟!
از #نامههای #فروغ فرخزاد به #پرویز شاپور
@asheghanehaye_fatima
از #نامههای #فروغ فرخزاد به #پرویز شاپور
@asheghanehaye_fatima
امروز در باغ عجیب کنار خانهام، من علف کوچکی را برای آن که بوی تو را میداد بوسیدم. من تو را میبویم و کنار اشیای زیبایم میگذارم.
#پرویز_اسلامپور
از #نامهها
@asheghanehaye_fatima
#پرویز_اسلامپور
از #نامهها
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی شگفت انگیز با ضربان قلب
ساخته ی #پرویز_مشکاتیان
ابتکاری از دکتر #شایان_شکرآبی
پزشک عمومی و موسیقیدان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
ساخته ی #پرویز_مشکاتیان
ابتکاری از دکتر #شایان_شکرآبی
پزشک عمومی و موسیقیدان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
🔸ساعت ۱۰ شب است همه خوابیدهاند و من تنهای تنها توی اتاقم نشستهام و به تو فکر میکنم اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفتهام چون سرگردانی روح من درمان پذیر نیست و من میدانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید .در من نیرویی هست. نیروی گریز از ابتذال و من به خوبی ابتذال زندگی و وجود را احساس میکنم و میبینم که در این زندان پایبند شدهام .من اگر تلاش میکنم برای این که از اینجا بروم تو نباید فکر کنی که براى من دیدن دنیاهای دیگر و سرزمین های دیگر جالب و قابل توجه است نه ! من معتقدم که زیر آسمان کبود انسان با هیچ چیز تازه ای برخورد نمی کند و هسته زندگی را ابتذال و تکرار مکررات تشکیل داده و مطمئن هستم که برای روح عاصی و سرگردان من در هیچ گوشه دنیا پناهگاه و آرامشی وجود ندارد.
از #نامه های #فروغ_فرخزاد
به #پرویز_شاپور
@asheghanehaye_fatima
از #نامه های #فروغ_فرخزاد
به #پرویز_شاپور
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه جایی تو نامه #فروغ_فرخزاد
برای همسرش #پرویز_شاپور
نوشته بود:
«تو دیگر رفتی
و زندگیِ من از نوازش های تو
تهی شده ...»
@asheghanehaye_fatima
برای همسرش #پرویز_شاپور
نوشته بود:
«تو دیگر رفتی
و زندگیِ من از نوازش های تو
تهی شده ...»
@asheghanehaye_fatima
گیتی پاشایی
تعبیر
🎼●آهنگ: «تعبیر»
🎙●خواننده: #گیتی_پاشایی [ ۲۳ خرداد ۱۳۱۹ – ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۴ ]
●ترانه: #آذر_صرافپور
●آهنگ: #پرویز_مقصدی
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «تعبیر»
🎙●خواننده: #گیتی_پاشایی [ ۲۳ خرداد ۱۳۱۹ – ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۴ ]
●ترانه: #آذر_صرافپور
●آهنگ: #پرویز_مقصدی
@asheghanehaye_fatima
Negah
Ida Khalili
🎼●آهنگ: «نگاه» (هوای تو)
🎙●خواننده: #آیدا_خلیلی
●ترانه: #پرویز_صیاد
●آهنگ: #واروژان
نگاه میکنم نمیبینم
چشم مرا هوای تو پر کرده
گوش میکنم نمیشنوم
گوش مرا صدای تو پر کرده
ای چشمِ من بدونِ تو نابینا
ای گوشِ من بدونِ تو ناشنوا
با من بمان همیشه بمان با من
با من بمان همیشه بمان با من
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده: #آیدا_خلیلی
●ترانه: #پرویز_صیاد
●آهنگ: #واروژان
نگاه میکنم نمیبینم
چشم مرا هوای تو پر کرده
گوش میکنم نمیشنوم
گوش مرا صدای تو پر کرده
ای چشمِ من بدونِ تو نابینا
ای گوشِ من بدونِ تو ناشنوا
با من بمان همیشه بمان با من
با من بمان همیشه بمان با من
@asheghanehaye_fatima
Nefrin
Hooshmand Aghili
`
🎼●آهنگ: «نفرین» (آسمانِ چشمِ او آیینهی کیست)
🎙●خواننده: #هوشمند_عقیلی
●شاعر: #پرویز_وکیلی
●آهنگساز: #پرویز_مقصدی
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «نفرین» (آسمانِ چشمِ او آیینهی کیست)
🎙●خواننده: #هوشمند_عقیلی
●شاعر: #پرویز_وکیلی
●آهنگساز: #پرویز_مقصدی
@asheghanehaye_fatima
از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور
تو نمیدانی من چقدر دوست دارم برخلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلافِ قانون و افکار و عقایدِ مردم، رفتار کنم.
پیوسته فکر میکنم که هرطور شده باید یک قدم از سطح عادیات بالاتر بگذارم.
من این زندگیِ خستهکننده و پر از قید و بند را دوست ندارم...
من نمیدانم تو در اینباره چه فکر میکنی، ولی من همیشه دوستدارِ یک زندگیِ عجیب و پر از حادثه بودهام!
شاید خندهات بگیرد اگر بگویم من دلم میخواهد پیاده دورِ دنیا را بگردم...
من دلم میخواهد توی خیابانها مثل بچهها برقصم، بخندم، فریاد بزنم.
من دلم میخواهد کاری کنم که نقض قانون باشد...!
#فروغ_فرخزاد
- اولین تپشهای عاشقانهء قلبم
@asheghanehaye_fatima
تو نمیدانی من چقدر دوست دارم برخلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلافِ قانون و افکار و عقایدِ مردم، رفتار کنم.
پیوسته فکر میکنم که هرطور شده باید یک قدم از سطح عادیات بالاتر بگذارم.
من این زندگیِ خستهکننده و پر از قید و بند را دوست ندارم...
من نمیدانم تو در اینباره چه فکر میکنی، ولی من همیشه دوستدارِ یک زندگیِ عجیب و پر از حادثه بودهام!
شاید خندهات بگیرد اگر بگویم من دلم میخواهد پیاده دورِ دنیا را بگردم...
من دلم میخواهد توی خیابانها مثل بچهها برقصم، بخندم، فریاد بزنم.
من دلم میخواهد کاری کنم که نقض قانون باشد...!
#فروغ_فرخزاد
- اولین تپشهای عاشقانهء قلبم
@asheghanehaye_fatima
.
یکبار حساب نیست، یکبار چون هیچ است. فقط یکبار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است.
از کتاب #بار_هستی
#میلان_کوندرا
ترجمه: #پرویز_همایون_پور
@asheghanehaye_fatima
یکبار حساب نیست، یکبار چون هیچ است. فقط یکبار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است.
از کتاب #بار_هستی
#میلان_کوندرا
ترجمه: #پرویز_همایون_پور
@asheghanehaye_fatima
تو لحظههایی هستی از ساعتها، ساعتهایی هستی از روزها، روزهایی هستی از ماهها و ماههایی از سال. تو سالهایی از یک قرن هستی، یک قرن که در شبی از من میگذرد. وقتی به تو فکر میکنم در فکر تو تبدیل به طبیعت میشوم، طبیعتی ظالم که نمیگذارد آدمی طبیعی باشم. حالا در این دهکدهی کوچک شمال انگلیس، همهی چیزها بوی خاکستر میدهد. خاکسترهایی از خاطرههای من به جا مانده است. میدانی من تکههای بیشمار در جاهای مختلف گذشتهام. تکههایی که حالا خاکستر شده. در هرجایی من عاشق بودهام. در هر جایی حالا خاکستر عشقهای من هست. من در هرجایی شعرهایی نوشتهام. توی خانهی تو هم شعر نوشتهام پس توی خانهی تو هم من عاشق بودهام. عاشق تو بودهام. یکروزی من باید اینها را بگویم تا راحت شوم، تا شاید خودم هم خاکستر شوم.
#پرویز_اسلامپور
#نامه به #یدالله_رؤیایی
@asheghanehaye_fatima
#پرویز_اسلامپور
#نامه به #یدالله_رؤیایی
@asheghanehaye_fatima
خوشبختم که تکهای بزرگ از من کنار تو، همیشه سالم و راضی است وقتی تکههای دیگرم، اینجا و آنجا، بیمار و رنجورند...
قسمتی از #نامهی #پرویز_اسلام_پور به #یدالله_رویایی
@asheghanehaye_fatima
قسمتی از #نامهی #پرویز_اسلام_پور به #یدالله_رویایی
@asheghanehaye_fatima