عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
■رؤیای پاریسی

نقشی از آن منظره‌ی رعب‌انگیز
که چشم هیچ آفریده مانندش ندیده‌است
باز سحرگاه امروز
دور و مبهم، دل از من ربود.

خواب سراسر عجایب است!
از روی هوسی غریب
من، رستنی بی‌اندام را
از این منظره رانده‌بودم.

و چون نقاشی مغرور به ‌هنر خویش،
در پرده‌ای که می‌کشیدم
از یک‌نواختی دل‌کش فلز و مرمر و آب لذّت می‌بردم.

قصری بی‌کران ساخته‌بودم
که پله و تاق‌اش رقیب قصر بابل بود
حوض‌ها و جوی‌بارهای آن
بر طلای بی‌برق یا قهوه‌ای فرومی‌ریخت.

و آب‌شارهای گران
چون پرده‌های بلور،
درخشان، بر دیوارهای فلزی
آویخته بود.

گرد آب‌دان‌های آرام
که پریان درشت‌پیکر، مانند زنان،
عکس خود را در آن می‌دیدند
نه درخت، بل‌که صفی از ستون قرار داشت

بساط کبود آب‌ها
میان کناره‌های سرخ و سبز گسترده‌بود
و به پهنای هزاران منزل
تا کرانه‌ی جهان می‌رفت.

تخته‌سنگ‌های ناشنیده بود
و موج‌های جاودانه
و یخ‌های جسیم که از رخشندگی خود
گویی خیره مانده‌بودند!

در فضای لاجوردی
شط‌های ملول و لاابالی
گنج منابع خود را
در گودال‌های الماسین می‌ریختند.

من که معمار این پری‌خانه بودم
به‌ دل‌خواه خود، در آن‌جا
زیر دالانی از جواهر
دریای افسون‌شده‌ای روان می‌کردم.

و همه‌چیز، تاریک سیاه،
درخشان و زدوده و رنگارنگ می‌نمود.
آب روان در نور بلورین
رونق و آبرو می‌یافت.

ستاره‌ای در آن‌جا دیده نمی‌شد؛
و برای روشن کردن این عجایب
که به شراره‌ای ذاتی می‌درخشیدند
در دامن آسمان هم نشان خورشید نبود.

و بر سر این شگفتی‌های جنبنده
(بدایع هراس‌انگیز خاص‌ چشم نه گوش)
خاموشی جاودان
بال و پر گسترده‌بود.

چون چشم پرشرار گشودم
وحشت بیغوله‌ی خود را دیدم
و چون به عالم خود بازگشتم
نیش غم‌های ملعون را چشیدم

ساعت با نغمه‌های شوم
خشک و خشن زنگ ظهر می‌زد
و بر جهان غم‌گین کرخت
آسمان، تیرگی می‌بارید.



#شارل_بودلر
برگردان: #پرویز_ناتل‌_خانلری