بعضی آدما میدونید چجوری ان ؟
خب فقط کسیو دوس دارن ک ردشون میکنه..
بعضی آدما طرد شدنو دوس دارن!
بعضی آدما فقط سمت کسی کشیده میشن که اونو نخواد !
یکی میگفت این همش یجور مرضه !
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
خب فقط کسیو دوس دارن ک ردشون میکنه..
بعضی آدما طرد شدنو دوس دارن!
بعضی آدما فقط سمت کسی کشیده میشن که اونو نخواد !
یکی میگفت این همش یجور مرضه !
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «هوای روی تو دارم»
🎙●آواز: #سالار_عقیلی | ○●شعر: #هوشنگ_ابتهاج
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم...
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
ماجرای عشق #رهی_معیری به #مریم_فیروز
آری مریم فیروز است یکی از زیباترین زنان تهران و منحصر بفردترین زن اشراف زاده یکصد سال اخیر،کسی که بین #رهی و #کیانوری دومی را انتخاب و تقریبا سی سال بعد از مرگ رهی زندگی کرد.
مریم فیروز کیست و بر او چه گذشت و چه نقشی در شعر رهی دارد؟
رهی معیری عاشق این اشراف زاده قجری شده بود زنی پرشور و سرخ زبان و همدرد کارگران کوره پز خانه های تهران و زنان آواره و خیابانی
همان کسی که رهی وقتی لاله میدید روی زیبای او را به یاد می آورد و نیز شعله، یادآور سرکشی های او بود
لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن سای توام آمد بیاد
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای توام آمد بیاد
از بر صید افکن آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد
پای سروی،جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه در پای توام آمد بیاد
شهر پر هنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد
.................
نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت پیش از مرگ فرمانفرما و در دوره ی تلاش برای جدائی از همسر اجباری اش در یک مهمانی در خانه مصطفی فاتح صورت میگیرد و همین ملاقات است که پایه یکی از شورانگیزترین و عجیب ترین حکایت های عاشقانه معاصر قرار میگیرد از آن به بعد شورانگیزترین ترانه ها و غرلیات رهی معیری که به گفته برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود مایه از این عشق میگیرد.
مریم فیروز در آن وقت دختری بود29 ساله،زیبا، فتان و دل فریب که انصافا در حسن و دلبری آیتی بود اضافه بر طراوت و جوانی و تناسب اندام بسیار جذاب و با هوش و زرنگ و مطلع بود سواد مدرسه ای خوب داشت فرانسه میدانست و بسیار اهل مطالعه هم بود
ارتباط عاشقانه مریم و رهی ادامه پیدا میکند و بعد از مرگ پدر از سرتیپ اسفندیاری جدا میشود بعد از آن رفت و آمد به خانه رهی را آغاز میکند و پس از مدتی او را به خانه شمیران خود می آورد و به او قول میدهد به مذهب و سنت عشق زن او شود از اینجا مریم سر دو راهی زندگی قرار میگیرد او در کار احداث خانه ای در باغ شمیران بود که از سوی برادرش، مهندس کیانوری که در آلمان معماری خوانده بود و افکار چپ گرایانه داشت به عنوان مهندس طراح به وی معرفی میگردد این آشنائی برای مریم که خود را در مبارزات اجتماعی غرق کرده بود فرصت های تازه ای را بوجود آورد حالا او با یکی از سران حزب تازه تاسیس توده آشنا شده بود و او میتوانست در تحقق رویاهای بلند پروازانه او را یاری نماید.
روزگار سیاه ترانه سرای عاشق فرا میرسد مریم سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور دومی را انتخاب میکند و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد همراه با معمار چپگرای خانه باغ شمیران پای در راهی میگذارد که جز سختی و دربدری و آوارگی و زندان و شکنجه از آن ثمری نبرد.
اما فصل پربار ترانه ها و غزلیات معیری از همین دوره آغاز میشود و با یاد و نام مریم فیرور زیباترین و به یادماندنی ترین ترانه های زبان فارسی را از خود بجای میگذارد
--------------------
مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را
پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم
پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
-------------------
بعد از کودتای 28 مرداد مریم فیروز یکسال در ایران به صورت مخفی زندگی کرد و جالب اینجاست که یکی مشهرترین شعرهای رهی در روز کودتا در رورنامه اطلاعات به چاپ میرسد دکتر باستانی پاریزی در مورد این غزل میگوید:محفل گرم مریم فیروز اگر هیچ کاری نکرده باشد در تاریخ ادب ایران جای پای محکمی برای خود باز کرده است و بعد از ششصد سال شاعری به دنیای ادب ما تقدیم کرده است که تاپانصد سال دیگر هم شاید مثل او نیاید این مجمع حق خود را به جامعه ما ادا کرده است و چنان مینماید که همه مراحل آن در گرو زیبائی مریم بوده است
--
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
کیم من؟آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی،نه امیدی،نه همدردی نه همراهی
اما آیا مریم که عشق رهی را به شور و هیجان سیاسی و ازدواج با مردی پردردسر و به تبع آن از دست دادن موقعیت اقتصادی خوب و زندگی مخفیانه و پر اضطراب فرار و تعقیب و گریز 36 سال دوری از وطن و تبعید و بعدهم زندان انفرادی ترجیح میدهد حتی هشت سال بعد از مرگ ''کیا'' هم احساس ندامت نمیکند
#بانوی_سرخ تا پایان عمر به #کیا وفادار ماند و عشق بد فرجام #رهی به اوراق تاریخ پیوست.
#شما_فرستادید
#علی
@asheghanehaye_fatima
آری مریم فیروز است یکی از زیباترین زنان تهران و منحصر بفردترین زن اشراف زاده یکصد سال اخیر،کسی که بین #رهی و #کیانوری دومی را انتخاب و تقریبا سی سال بعد از مرگ رهی زندگی کرد.
مریم فیروز کیست و بر او چه گذشت و چه نقشی در شعر رهی دارد؟
رهی معیری عاشق این اشراف زاده قجری شده بود زنی پرشور و سرخ زبان و همدرد کارگران کوره پز خانه های تهران و زنان آواره و خیابانی
همان کسی که رهی وقتی لاله میدید روی زیبای او را به یاد می آورد و نیز شعله، یادآور سرکشی های او بود
لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن سای توام آمد بیاد
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای توام آمد بیاد
از بر صید افکن آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد
پای سروی،جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه در پای توام آمد بیاد
شهر پر هنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد
.................
نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت پیش از مرگ فرمانفرما و در دوره ی تلاش برای جدائی از همسر اجباری اش در یک مهمانی در خانه مصطفی فاتح صورت میگیرد و همین ملاقات است که پایه یکی از شورانگیزترین و عجیب ترین حکایت های عاشقانه معاصر قرار میگیرد از آن به بعد شورانگیزترین ترانه ها و غرلیات رهی معیری که به گفته برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود مایه از این عشق میگیرد.
مریم فیروز در آن وقت دختری بود29 ساله،زیبا، فتان و دل فریب که انصافا در حسن و دلبری آیتی بود اضافه بر طراوت و جوانی و تناسب اندام بسیار جذاب و با هوش و زرنگ و مطلع بود سواد مدرسه ای خوب داشت فرانسه میدانست و بسیار اهل مطالعه هم بود
ارتباط عاشقانه مریم و رهی ادامه پیدا میکند و بعد از مرگ پدر از سرتیپ اسفندیاری جدا میشود بعد از آن رفت و آمد به خانه رهی را آغاز میکند و پس از مدتی او را به خانه شمیران خود می آورد و به او قول میدهد به مذهب و سنت عشق زن او شود از اینجا مریم سر دو راهی زندگی قرار میگیرد او در کار احداث خانه ای در باغ شمیران بود که از سوی برادرش، مهندس کیانوری که در آلمان معماری خوانده بود و افکار چپ گرایانه داشت به عنوان مهندس طراح به وی معرفی میگردد این آشنائی برای مریم که خود را در مبارزات اجتماعی غرق کرده بود فرصت های تازه ای را بوجود آورد حالا او با یکی از سران حزب تازه تاسیس توده آشنا شده بود و او میتوانست در تحقق رویاهای بلند پروازانه او را یاری نماید.
روزگار سیاه ترانه سرای عاشق فرا میرسد مریم سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور دومی را انتخاب میکند و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد همراه با معمار چپگرای خانه باغ شمیران پای در راهی میگذارد که جز سختی و دربدری و آوارگی و زندان و شکنجه از آن ثمری نبرد.
اما فصل پربار ترانه ها و غزلیات معیری از همین دوره آغاز میشود و با یاد و نام مریم فیرور زیباترین و به یادماندنی ترین ترانه های زبان فارسی را از خود بجای میگذارد
--------------------
مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را
پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم
پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
-------------------
بعد از کودتای 28 مرداد مریم فیروز یکسال در ایران به صورت مخفی زندگی کرد و جالب اینجاست که یکی مشهرترین شعرهای رهی در روز کودتا در رورنامه اطلاعات به چاپ میرسد دکتر باستانی پاریزی در مورد این غزل میگوید:محفل گرم مریم فیروز اگر هیچ کاری نکرده باشد در تاریخ ادب ایران جای پای محکمی برای خود باز کرده است و بعد از ششصد سال شاعری به دنیای ادب ما تقدیم کرده است که تاپانصد سال دیگر هم شاید مثل او نیاید این مجمع حق خود را به جامعه ما ادا کرده است و چنان مینماید که همه مراحل آن در گرو زیبائی مریم بوده است
--
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
کیم من؟آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی،نه امیدی،نه همدردی نه همراهی
اما آیا مریم که عشق رهی را به شور و هیجان سیاسی و ازدواج با مردی پردردسر و به تبع آن از دست دادن موقعیت اقتصادی خوب و زندگی مخفیانه و پر اضطراب فرار و تعقیب و گریز 36 سال دوری از وطن و تبعید و بعدهم زندان انفرادی ترجیح میدهد حتی هشت سال بعد از مرگ ''کیا'' هم احساس ندامت نمیکند
#بانوی_سرخ تا پایان عمر به #کیا وفادار ماند و عشق بد فرجام #رهی به اوراق تاریخ پیوست.
#شما_فرستادید
#علی
@asheghanehaye_fatima
جار می زنم
عشق ت را
بر گستره ی این شهر
تا بدانند
که تو
تکرار نمی شوی
تکرار نمی شوی . . . ♥️
#باران_قیصری
@asheghanehaye_fatima
عشق ت را
بر گستره ی این شهر
تا بدانند
که تو
تکرار نمی شوی
تکرار نمی شوی . . . ♥️
#باران_قیصری
@asheghanehaye_fatima
زیبا هستم ای مردم
همچون رویایی به سختی سنگ
و سینهام جاییست
که هرکس در نوبت خویش زخم میخورد
تا عشقی را در جان شاعر بدمد
گنگ و ابدی
مثل ذات
من بر مسند لاجوردی آسمان مینشینم
همچون افسانهای که در ادراک نمیگنجد
من قلبی از برف را به سپیدی قوها پیوند میزنم
بیزارم از تحرکی که خطوط را جابجا میکند
هرگز نمیگریم و هرگز نمیخندم
شاعران دربرابر منشهای والایم
که گویی از مفتخرترین یادبودها وام گرفتهام
روزگارشان را به ریاضت تحصیل گذراندند
در عوض
من برای افسون کردن این عاشقان سربراه
در آینههای زلالی که همه چیز را زیباتر نشان میدهند
چشمانم را دارم
چشمان درشتم را
با درخشش جاوید
#شارل_بودلر
@asheghanehaye_fatima
همچون رویایی به سختی سنگ
و سینهام جاییست
که هرکس در نوبت خویش زخم میخورد
تا عشقی را در جان شاعر بدمد
گنگ و ابدی
مثل ذات
من بر مسند لاجوردی آسمان مینشینم
همچون افسانهای که در ادراک نمیگنجد
من قلبی از برف را به سپیدی قوها پیوند میزنم
بیزارم از تحرکی که خطوط را جابجا میکند
هرگز نمیگریم و هرگز نمیخندم
شاعران دربرابر منشهای والایم
که گویی از مفتخرترین یادبودها وام گرفتهام
روزگارشان را به ریاضت تحصیل گذراندند
در عوض
من برای افسون کردن این عاشقان سربراه
در آینههای زلالی که همه چیز را زیباتر نشان میدهند
چشمانم را دارم
چشمان درشتم را
با درخشش جاوید
#شارل_بودلر
@asheghanehaye_fatima
No Ordinary Love
Sade
Title: #No_Ordinary_Love
Artist: #Sade
Album: Love Deluxe
Genre: #R&B
Year: 1992
🔝➖➖➖➖➖➖
@asheghanehaye_fatima
Artist: #Sade
Album: Love Deluxe
Genre: #R&B
Year: 1992
🔝➖➖➖➖➖➖
@asheghanehaye_fatima
پس پشتِ مردمکانَت
فریادِ کدام زندانی ست
که آزادی را به لبانِ برآماسیده
گلِ سرخی پرتاب می کند؟
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
فریادِ کدام زندانی ست
که آزادی را به لبانِ برآماسیده
گلِ سرخی پرتاب می کند؟
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
اگر گلها
گلهای زیبا میدانستند
که چه زخمی بر دلام نشسته
همراه من میگریستند
تا دردم را درمان کنند
اگر بلبلها میدانستند
که دلام چه بار غمی دارد
نغمهای مستانه سر می دادند،
تا رنجام را
تسکین بخشند
اگر اختران کوچک میدانستند
که چه اندازه افسردهام
از آسمان
به زیر می آمدند
تا اندکی امیدوارم سازند
ولی اینها
هیچکدام
از هیچچیزی خبر ندارند
تنها یک تن است
که بر راز دلام آگاه است
او هم همان کسی است
که این دل را پاره
پاره کرده است...
○■○شاعر: #هاینریش_هاینه | آلمان| Christian Johann Heinrich Heine | زادهی ۱۳ دسامبر ۱۷۹۷ در دوسلدورف؛ درگذشتهی ۱۷ فوریه ۱۸۵۶ در پاریس |
○■○برگردان: #شجاع_الدین_شفا
اگر گلها
گلهای زیبا میدانستند
که چه زخمی بر دلام نشسته
همراه من میگریستند
تا دردم را درمان کنند
اگر بلبلها میدانستند
که دلام چه بار غمی دارد
نغمهای مستانه سر می دادند،
تا رنجام را
تسکین بخشند
اگر اختران کوچک میدانستند
که چه اندازه افسردهام
از آسمان
به زیر می آمدند
تا اندکی امیدوارم سازند
ولی اینها
هیچکدام
از هیچچیزی خبر ندارند
تنها یک تن است
که بر راز دلام آگاه است
او هم همان کسی است
که این دل را پاره
پاره کرده است...
○■○شاعر: #هاینریش_هاینه | آلمان| Christian Johann Heinrich Heine | زادهی ۱۳ دسامبر ۱۷۹۷ در دوسلدورف؛ درگذشتهی ۱۷ فوریه ۱۸۵۶ در پاریس |
○■○برگردان: #شجاع_الدین_شفا
@asheghanehaye_fatima
یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعات من خوشش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم هم بدم نمیآمد که او این قدر شیفتهی یک آدم فراواقعی و به قول خودش عجیب و غریب شده
ما با هم ازدواج کردیم. سال اول را پشت سر گذاشتیم و مثل همهی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جداییمان، چراغ راه آیندهی رفتاریام شده! او گفت: من رو باش که خیال میکردم تو چه آدم بزرگ و خاصی هستی! ولی میبینم الآن هیچچی نیستی!... یه آدم معمولی!
امروز که دقت میکنم، میبینم تقریبا همهی ما در طول زندگی، به لحظهای میرسیم که آدمهای خاص و افسانهایمان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی میشوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرز دهشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوشمان میآید، بُت درست کنیم و از آنها «اَبَر انسان» بسازیم. و وقتی آن شخصیت ابرانسانی تبدیل به یک انسان عادی شد، از او متنفر شویم. به یک دلدادهی شیفته باید گفت: کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه میبینی، در خلوتش، یک شامپانزهی تمامعیار میشود! تو با یک آدم معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمان سوپراستار!
همهی ما آدمیم، آدمهای خیلی معمولی.
نقل قول از #دالتون_ترومبو
فیلمنامهنویس و نویسنده
یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعات من خوشش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم هم بدم نمیآمد که او این قدر شیفتهی یک آدم فراواقعی و به قول خودش عجیب و غریب شده
ما با هم ازدواج کردیم. سال اول را پشت سر گذاشتیم و مثل همهی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جداییمان، چراغ راه آیندهی رفتاریام شده! او گفت: من رو باش که خیال میکردم تو چه آدم بزرگ و خاصی هستی! ولی میبینم الآن هیچچی نیستی!... یه آدم معمولی!
امروز که دقت میکنم، میبینم تقریبا همهی ما در طول زندگی، به لحظهای میرسیم که آدمهای خاص و افسانهایمان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی میشوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرز دهشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوشمان میآید، بُت درست کنیم و از آنها «اَبَر انسان» بسازیم. و وقتی آن شخصیت ابرانسانی تبدیل به یک انسان عادی شد، از او متنفر شویم. به یک دلدادهی شیفته باید گفت: کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه میبینی، در خلوتش، یک شامپانزهی تمامعیار میشود! تو با یک آدم معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمان سوپراستار!
همهی ما آدمیم، آدمهای خیلی معمولی.
نقل قول از #دالتون_ترومبو
فیلمنامهنویس و نویسنده
@asheghanehaye_fatima
سوخت...
نصفِ حرفهایم
در گلو اما تو را
هرچه میسوزَد گلویم
دوست دارم بیشتر...!
#محمدحسین_ملکیان
سوخت...
نصفِ حرفهایم
در گلو اما تو را
هرچه میسوزَد گلویم
دوست دارم بیشتر...!
#محمدحسین_ملکیان
@asheghanehaye_fatima
در برابرِ این همه ستارهی عریان
این همه بارانِ بیسوال،
یا چند آسمان بلند وُ
چند ترانه از خوابِ کودکی،
تو حاضری باز آوازی از همان پسینِ پُر بوسه بخوانی!؟
«من دلم گرفته، خوابم خراب
گهوارهام شکسته است،
حالا چه وقتِ گفتن از پرنده، از قفس،
از قفسهای دَربسته است!؟ »
پس بیا به خاطرِ یک گُل سرخ،
یک لحظهی دُرُست،
یک یادِ ساده از همان سالِ بوسهها،
برویم بالای بالایِ آسمان،
پشتِ پیراهنِ بیالفبای نور،
دست بر پردهی خاطراتی از ماهِ مانوسِ دلنشین بپرسیم:
تو حاضری باز آوازی از همان شبِ پُر گریه بخوانی!؟
« ماه هم دلش گرفته، خوابش خراب
گهوارهاش شکسته است.
دیگر چه وقت گفتن از رودِ گریه وُ
آن رازِ سربسته است؟! »
#سیدعلی_صالحی
در برابرِ این همه ستارهی عریان
این همه بارانِ بیسوال،
یا چند آسمان بلند وُ
چند ترانه از خوابِ کودکی،
تو حاضری باز آوازی از همان پسینِ پُر بوسه بخوانی!؟
«من دلم گرفته، خوابم خراب
گهوارهام شکسته است،
حالا چه وقتِ گفتن از پرنده، از قفس،
از قفسهای دَربسته است!؟ »
پس بیا به خاطرِ یک گُل سرخ،
یک لحظهی دُرُست،
یک یادِ ساده از همان سالِ بوسهها،
برویم بالای بالایِ آسمان،
پشتِ پیراهنِ بیالفبای نور،
دست بر پردهی خاطراتی از ماهِ مانوسِ دلنشین بپرسیم:
تو حاضری باز آوازی از همان شبِ پُر گریه بخوانی!؟
« ماه هم دلش گرفته، خوابش خراب
گهوارهاش شکسته است.
دیگر چه وقت گفتن از رودِ گریه وُ
آن رازِ سربسته است؟! »
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
تو را بسيار دوست دارم
و مي دانم که شيوه عشق من
کهنه شده است
شريان هاي قلبم
کهنه شده است
آمدن نامه بر من به پيش تو
و بردن گل هاي زيبا به خانه ات
همه آيين هايي کهنه شده است
تو را بسيار دوست دارم
و روياي من اين است که مرا
در پيراهني نو مبهوت کني
و با عطري تازه ، ديدگاهي تازه
و روياي من اين است
که باراني از شط بلند پرسش ها
بر من بباري
و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفي
تو را بسيار دوست دارم
و مي دانم که نمي داني
و مسئله اين است
#نزار_قبانی
تو را بسيار دوست دارم
و مي دانم که شيوه عشق من
کهنه شده است
شريان هاي قلبم
کهنه شده است
آمدن نامه بر من به پيش تو
و بردن گل هاي زيبا به خانه ات
همه آيين هايي کهنه شده است
تو را بسيار دوست دارم
و روياي من اين است که مرا
در پيراهني نو مبهوت کني
و با عطري تازه ، ديدگاهي تازه
و روياي من اين است
که باراني از شط بلند پرسش ها
بر من بباري
و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفي
تو را بسيار دوست دارم
و مي دانم که نمي داني
و مسئله اين است
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
.
من مدتیست ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها ، پر از هیجان تغزلم
چیزی به جز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو امروز ، حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمیشود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت ،
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهیام ، تو آب ! تو ماهی ، من آفتاب
یاری برای من ، تو و یارم ، برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ ، حوصله دارم برای تو...
#مهدی_فرجی
.
من مدتیست ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها ، پر از هیجان تغزلم
چیزی به جز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو امروز ، حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمیشود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت ،
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهیام ، تو آب ! تو ماهی ، من آفتاب
یاری برای من ، تو و یارم ، برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ ، حوصله دارم برای تو...
#مهدی_فرجی
@asheghanehaye_fatima
من تشنه صدای تو بودم که میسرود
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش میکنند
افسانههای کهنه لبریز راز را
آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت
بال بلور قوس قزحهای رنگ رنگ
در سینه قلب روشن محراب میتپید
من شعلهور در آتش آن لحظه درنگ
گفتم خموش آری و همچون نسیم صبح
لرزان و بیقرار وزیدم بسوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو
#فروغ_فرخزاد
من تشنه صدای تو بودم که میسرود
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش میکنند
افسانههای کهنه لبریز راز را
آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت
بال بلور قوس قزحهای رنگ رنگ
در سینه قلب روشن محراب میتپید
من شعلهور در آتش آن لحظه درنگ
گفتم خموش آری و همچون نسیم صبح
لرزان و بیقرار وزیدم بسوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو
#فروغ_فرخزاد
✅👈 مسائل را به موقع حل کنید. اجازه ندهید وجودتان انباشته از خشم شود.
👈 تقریبا هر اشتباه یا مشکلی که در روابط زناشویی روی میدهد میتواند به احساسات دو طرف آسیب برساند، آنها را رودرروی هم قرار دهد و در نتیجه آنها را از هم دور و یا حتی دشمن کند.
#همسرانه
@asheghanehaye_fatima
👈 تقریبا هر اشتباه یا مشکلی که در روابط زناشویی روی میدهد میتواند به احساسات دو طرف آسیب برساند، آنها را رودرروی هم قرار دهد و در نتیجه آنها را از هم دور و یا حتی دشمن کند.
#همسرانه
@asheghanehaye_fatima