عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است
دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرم من! محرمی و کار تمام است

#رهی_معیری

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمیِ آغوشِ یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

به سردمهری باد خزان نباید و هست
به فیض‌بخشی ابر بهار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

#رهی_معیری

💢10 اردیبهشت ماه زادروزِ "محمد حسن بیوک معیری" مشهور به "رهی_معیری" غزلسرا و ترانه سرا ی نامی

@asheghanehaye_fatima
به مهرو ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟
سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید

کجا به نرمی اندام او بود مهتاب؟
کجا به گرمی آغوش او بود خورشید؟

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر

دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم
در سرای دل بهشت آرزویی یافتم

عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار
تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم

خاطر از آیینه صبح است روشن تر مرا
این صفا از صحبت پاکیزه رویی یافتم

گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرم خویی یافتم

بی تلاش من غم عشق تو ام در دل نشست
گنج را در زیر پا بی جستجویی یافتم

ننگ رسوایی رهی نامم بلند آوازه کرد
خاک راه عشق گشتم آبرویی یافتم

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم

در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم

در عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلم

چون اشک می‌لرزد دلم از موج گیسویی رهی
با آن که در طوفان غم دریادلم دریادلم

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ز شب سیه چه نالم؟ که فروغ صبح رویت
به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند

نفس حیات بخشت به هوای بامدادی
لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند

نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما
که بر آسمان نبینی اثر از شهاب ماند

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست

پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست
آتشکده را گرمی آغوش تو نیست

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
به مهرو ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟
سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید

کجا به نرمی اندام او بود مهتاب؟
کجا به گرمی آغوش او بود خورشید؟

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی

من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی

به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس‌افروزی تو ماه مجلس‌آرایی

منم ابر و تویی گلبن که می‌خندی چو می‌گریم
تویی مهر و منم اختر که می‌میرم چو می‌آیی

مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند
میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی

کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
ز شب سیه چه نالم؟ که فروغ صبح رویت
به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند

نفس حیات بخشت به هوای بامدادی
لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
-2047664382_1866977653.mp4
819.5 KB
رشک می‌آید مرا از جامه بر اندام تو
با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آتشکده را گرمیِ آغوشِ تو نیست ..

#رهی_معیری

@asheghanehaye_fatima
داشتم
آرام ؛
تا آرام جانی داشتـــــــــــــم...



#رهی_معیری

@asheghanehaye_fatima
.


مرغِ شب با سایه‌ی مهتاب اگر سرخوش بُوَد
من خوشم با سایه‌ی زلفِ خیال ‌انگیزِ او...

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
مرا ز بادهٔ نوشین، نمی‌گشاید دل
که می به گرمیِ آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل، در کنار باید و نیست

#رهی_معیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima