کینه هایم را فراموش کرده ام عشقهایم را! دشمنانم را بخشوده ام دوست تازه ای برنمی گزینم...!
#عباس_کیارستمی
@asheghanehaye_fatima
#عباس_کیارستمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چقدر دلم می خواست
پدر در جزیره ای کشف نشده
نطفه ام را با پرونده ی مرگم می بست
یا مادر مرا از اقیانوس / آرام به دنیا می آورد
گاهی برای روستایی دورافتاده نقشه می کشم
نقشه می کشم و
تمام جزیره ها
پرونده های بسته ی کشف شده اند
نقشه می کشم و
اقیانوس به تهوع می افتد
نقشه می کشم اما
ازشلوغی این شهر سر در می آورم
خسته ام
از گودال های هرمسیرکه با دلهره ای خالی ام می کنند
خسته ام
و تاریکی درمن
تکلیف سایه هایی را که دنبالم کشیده می شوند
روشن نمی کند
_تنهایی چرا یکبار سنگ تمام نمی گذاردو
پیش پایم نمی افتد _
باید به زیرزمین خانه ام پناه ببرم
تا شاید مرا
با نفس های سرد این شهر مسموم
زنده
زنده به گور فراموشی بکشد
ازمجموعه ی عاشقانه های جنجالی
#منیره_حسینی
چقدر دلم می خواست
پدر در جزیره ای کشف نشده
نطفه ام را با پرونده ی مرگم می بست
یا مادر مرا از اقیانوس / آرام به دنیا می آورد
گاهی برای روستایی دورافتاده نقشه می کشم
نقشه می کشم و
تمام جزیره ها
پرونده های بسته ی کشف شده اند
نقشه می کشم و
اقیانوس به تهوع می افتد
نقشه می کشم اما
ازشلوغی این شهر سر در می آورم
خسته ام
از گودال های هرمسیرکه با دلهره ای خالی ام می کنند
خسته ام
و تاریکی درمن
تکلیف سایه هایی را که دنبالم کشیده می شوند
روشن نمی کند
_تنهایی چرا یکبار سنگ تمام نمی گذاردو
پیش پایم نمی افتد _
باید به زیرزمین خانه ام پناه ببرم
تا شاید مرا
با نفس های سرد این شهر مسموم
زنده
زنده به گور فراموشی بکشد
ازمجموعه ی عاشقانه های جنجالی
#منیره_حسینی
@asheghanehaye_fatima
به این راحتی نیست
به همین راحتی نیست یحیا
چند خانه باید خراب شود
چند زندگی بمیرد
و حساب کن
پشت سرت
دیگر چند پل را نمی بینی
حتا حال من خراب می شود
فکر کن یحیا
چندبار
با چه شدت هیجانی
درخواب
از قله ی آغوشت پریده ام
و هربار
مرا مه گرفته است/در دست هایش
خنده های مرا می شنوی
زمستان دارد می آید
جیب های تو را از دست هایم پر کرده ام
و دست های من
دست های برفی من
باید عادت کنند
قطره
قطره
بند
بند
انگشت هایم برای تو آب شود
ده ها رودخانه راه می افتد
همیشه پس از آب شدن برف هاست
که جریان زندگی را می شود دید
گوش کن
پرنده ها را
این آواز طبیعی نیست
یحیا
طبیعی نیست
هربار پشت پنجره می آیم
درخت ها
پرنده هارا سراغم بفرستند
_عشق تو
زندگی ام را زیبا کرده است_
.
از روی پل ها برمی گردی
من دست هایم را تکان می دهم /از برف
و تو
برای آدم برفی غمگینم
با انگشت نشانه ات به من
لبخند می کشی
منیره حسینی
به این راحتی نیست
به همین راحتی نیست یحیا
چند خانه باید خراب شود
چند زندگی بمیرد
و حساب کن
پشت سرت
دیگر چند پل را نمی بینی
حتا حال من خراب می شود
فکر کن یحیا
چندبار
با چه شدت هیجانی
درخواب
از قله ی آغوشت پریده ام
و هربار
مرا مه گرفته است/در دست هایش
خنده های مرا می شنوی
زمستان دارد می آید
جیب های تو را از دست هایم پر کرده ام
و دست های من
دست های برفی من
باید عادت کنند
قطره
قطره
بند
بند
انگشت هایم برای تو آب شود
ده ها رودخانه راه می افتد
همیشه پس از آب شدن برف هاست
که جریان زندگی را می شود دید
گوش کن
پرنده ها را
این آواز طبیعی نیست
یحیا
طبیعی نیست
هربار پشت پنجره می آیم
درخت ها
پرنده هارا سراغم بفرستند
_عشق تو
زندگی ام را زیبا کرده است_
.
از روی پل ها برمی گردی
من دست هایم را تکان می دهم /از برف
و تو
برای آدم برفی غمگینم
با انگشت نشانه ات به من
لبخند می کشی
منیره حسینی
@asheghanehaye_fatima
تو می آیی
چونان نسیمی که از دل کوه.
تو می آیی
چونان رودی که از بطن سطحی
برف آگین
و گیسوانت آرایش خورشید را
شرمگین می کنند
آنگاه که در من تکرار می شوی.
نور کوتاپوس
به تمامی
از میان بازوان تو سرریز می شود
بازوانی که رود، ناخنکش خواهد زد
با قطره هایی که به پیراهنت
خواهد پاشید.
چندان که قصدت می کنم
سرشانه هایت چونان یکی شمشیر
چه بی رحمانه می درخشند
به بستری که خواهی خفت
به مسلخی که خواهم مرد.
#پابلو_نرودا
تو می آیی
چونان نسیمی که از دل کوه.
تو می آیی
چونان رودی که از بطن سطحی
برف آگین
و گیسوانت آرایش خورشید را
شرمگین می کنند
آنگاه که در من تکرار می شوی.
نور کوتاپوس
به تمامی
از میان بازوان تو سرریز می شود
بازوانی که رود، ناخنکش خواهد زد
با قطره هایی که به پیراهنت
خواهد پاشید.
چندان که قصدت می کنم
سرشانه هایت چونان یکی شمشیر
چه بی رحمانه می درخشند
به بستری که خواهی خفت
به مسلخی که خواهم مرد.
#پابلو_نرودا
@asheghanehaye_fatima
عشق نجات دادنِ غریقی ست که دیگر هیچکس به نجاتش امیدی ندارد. عشق، رجعت به آغاز ِ آغاز است، به شروع، به همان لبخند، همان نگاه، همان طعم، اما نه خاطرهی آنها، خود ِ آنها.
#نادر_ابراهیمی
عشق نجات دادنِ غریقی ست که دیگر هیچکس به نجاتش امیدی ندارد. عشق، رجعت به آغاز ِ آغاز است، به شروع، به همان لبخند، همان نگاه، همان طعم، اما نه خاطرهی آنها، خود ِ آنها.
#نادر_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
اما تو را به جان تو سوگند
که مبادا یک دم
چشمانِ ملامتگرِ خویش
از من بگردانی
چرا که بر غلبه ی چشمانت
معترفم...
#احمد_شاملو
اما تو را به جان تو سوگند
که مبادا یک دم
چشمانِ ملامتگرِ خویش
از من بگردانی
چرا که بر غلبه ی چشمانت
معترفم...
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
چون کوه نشستم من
با تاب و تبِ پنهان
صد زلزله برخیزد
آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم
بند از دلِ پر آتش
وین سیلِ گدازان را
از سینه فرو ریزم
#هوشنگ_ابتهاج
چون کوه نشستم من
با تاب و تبِ پنهان
صد زلزله برخیزد
آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم
بند از دلِ پر آتش
وین سیلِ گدازان را
از سینه فرو ریزم
#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
و در سینه ام
پلنگی خوابیده است
که تو را
آهوانه می خواهد ..
نه برای شکار
که برای دوست داشتنت
زخمی
عاشق
منتظر ...
#آریو_همتی
و در سینه ام
پلنگی خوابیده است
که تو را
آهوانه می خواهد ..
نه برای شکار
که برای دوست داشتنت
زخمی
عاشق
منتظر ...
#آریو_همتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜
دستانم در تو گره میخورد
دستانت در من میكاود
و در اين تكاپوست
كه به هم بافته میشويم
آنسان كه چون صدايم میكنند تو سر بر میداری
#اسماعيل_نوری_علاء
@asheghanehaye_fatima
دستانم در تو گره میخورد
دستانت در من میكاود
و در اين تكاپوست
كه به هم بافته میشويم
آنسان كه چون صدايم میكنند تو سر بر میداری
#اسماعيل_نوری_علاء
@asheghanehaye_fatima
تعلمت لأجلك لغة الصمت
كي لا أعاتبك..
وأقول لك بمرارة
إنك: خذلتني!
بهخاطر تو زبانِ سکوت را آموختم
تا از تو گلایه نکنم..
و با تلخی نگویمت
که تو: تنهایم گذاشتی!
#غاده_السمان
#محمد_حمادی
كي لا أعاتبك..
وأقول لك بمرارة
إنك: خذلتني!
بهخاطر تو زبانِ سکوت را آموختم
تا از تو گلایه نکنم..
و با تلخی نگویمت
که تو: تنهایم گذاشتی!
#غاده_السمان
#محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima
.
تو دیشب گرم آغوشم شدے
در عمق افڪارم
و من
گاهی تو را
گرم خودم ڪردم
تنت بوے ڪمی از من
تنم بوے ڪمی از تو
و گاهی از عطش سیراب
وگاهی ناله اے بیتاب سرمستی
میان تخت تنهایی
تو دیشب در دل افکار من
عریان
چه ها ڪردے ..
#سعید_خاکسار
.
تو دیشب گرم آغوشم شدے
در عمق افڪارم
و من
گاهی تو را
گرم خودم ڪردم
تنت بوے ڪمی از من
تنم بوے ڪمی از تو
و گاهی از عطش سیراب
وگاهی ناله اے بیتاب سرمستی
میان تخت تنهایی
تو دیشب در دل افکار من
عریان
چه ها ڪردے ..
#سعید_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
آتشفشان خفته ای ست پستانم
با هزار کندوی عسل
در قلبش
که فرازش
بام ستارگان ست
و فرودش
باغ بهشت مینوی تو
آتشفشان خفته ای ست پستانم
که فتح قله اش
میسر نشد
کس را
فتح الفتوحت را بیاغاز
بوسه به بوسه
فتح کن اوج آسمان پر ستاره ی این آتشفشان خفته را
عسلها که جاری شود
از فوران این کندوها
نهر بهشت
تنت را خیس خواهد کرد
#محمدرضا_واقف
آتشفشان خفته ای ست پستانم
با هزار کندوی عسل
در قلبش
که فرازش
بام ستارگان ست
و فرودش
باغ بهشت مینوی تو
آتشفشان خفته ای ست پستانم
که فتح قله اش
میسر نشد
کس را
فتح الفتوحت را بیاغاز
بوسه به بوسه
فتح کن اوج آسمان پر ستاره ی این آتشفشان خفته را
عسلها که جاری شود
از فوران این کندوها
نهر بهشت
تنت را خیس خواهد کرد
#محمدرضا_واقف
@asheghanehaye_fatima
آتشی؟ دردی؟ غمی؟ داغی؟ ندانم چیستی
هرچه هستی در ضمیر خویشتن می جویمت
#ابوتراب_جلی
آتشی؟ دردی؟ غمی؟ داغی؟ ندانم چیستی
هرچه هستی در ضمیر خویشتن می جویمت
#ابوتراب_جلی
@asheghanehaye_fatima
آیتا میگه چرا گریه می کنی بابا. از خجالت سریع رومو میکنم اونورو با لبه ی تیشرت بلندم، صورتمو پاک میکنم. برمی گردم سمت آیتا. یه لبخند میزنم به صورتش تا خیالش راحت شه. ولی اونم یه زنه. به زن ها نمیشه کلک زد. اونا زود میفهمن و اگه چیزی به رومون نمیارن بخاطر صبر زیادیه که خدا بهشون داده.
میخنده. پشت به من، میشینه روی اوپن آشپزخونه و میگه: "یالا یالا... اگه حالت خوبه موهامو از دو طرف بباف"
بیشتر می خندم. بعد مثل یه آفتاب گردون پیر و سنگین... برگامو میبرم لابه لای موهای طلایی رنگش. مثل آفتاب گردونی که میدونه وقتش کمه و باید تا میتونه با خورشید طنازی کنه.
دیدید گلای آفتاب گردونو که از سنگینی سرشون دیگه بالا نمیاد؛ بخاطر دلسردی نیست. اونا وقتی میفهمن که به خورشید نمی رسن، خسته میشن. فکرای زیادِ تو کله شون همون تخمه هان. اونقدر بزرگ و سنگین که دیگه نمی تونن سرشونو از خستگی بالا نگه دارن...
#حمید_جدیدی
آیتا میگه چرا گریه می کنی بابا. از خجالت سریع رومو میکنم اونورو با لبه ی تیشرت بلندم، صورتمو پاک میکنم. برمی گردم سمت آیتا. یه لبخند میزنم به صورتش تا خیالش راحت شه. ولی اونم یه زنه. به زن ها نمیشه کلک زد. اونا زود میفهمن و اگه چیزی به رومون نمیارن بخاطر صبر زیادیه که خدا بهشون داده.
میخنده. پشت به من، میشینه روی اوپن آشپزخونه و میگه: "یالا یالا... اگه حالت خوبه موهامو از دو طرف بباف"
بیشتر می خندم. بعد مثل یه آفتاب گردون پیر و سنگین... برگامو میبرم لابه لای موهای طلایی رنگش. مثل آفتاب گردونی که میدونه وقتش کمه و باید تا میتونه با خورشید طنازی کنه.
دیدید گلای آفتاب گردونو که از سنگینی سرشون دیگه بالا نمیاد؛ بخاطر دلسردی نیست. اونا وقتی میفهمن که به خورشید نمی رسن، خسته میشن. فکرای زیادِ تو کله شون همون تخمه هان. اونقدر بزرگ و سنگین که دیگه نمی تونن سرشونو از خستگی بالا نگه دارن...
#حمید_جدیدی
دُ
رِ
می
الفبای موسیقی نیست
لکنت زبان
من ست
که
دوستت
میدارم را
بر ساز تنت کوک میکنم
#محمدرضا_واقف
@asheghanehaye_fatima
رِ
می
الفبای موسیقی نیست
لکنت زبان
من ست
که
دوستت
میدارم را
بر ساز تنت کوک میکنم
#محمدرضا_واقف
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
من ٬ در آن لحظه ٬ که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
بیش از این ٬ سوی نگاهت ٬ نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو ٬ تا عمق وجودم جاری ست...!
#فریدون_مشیری
من ٬ در آن لحظه ٬ که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
بیش از این ٬ سوی نگاهت ٬ نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو ٬ تا عمق وجودم جاری ست...!
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
درحال مرگ
همچنان که سرما در بَرَم می گرفت
دانستم که از تمام زندگی،
تنها تو را
تنها تو را پشت سر،جا گذاشته ام
دهانت روز و شبم.
و پوستت یک جمهوری
که دولتِ بوسه های من، بنیانش نهاد.
در حال مرگ، کتاب ها و قلم ها
چونان گنجینه هایی بودند که بی تابانه پایان می گرفتند
و آن خانه ای که ما
من و تو، دستادستِ هم ساخته بودیم
از میانه رفت و هر چیزی رنگ نابودی گرفت
مگر چشمانِ تو
تنها نگاه توست در برابر این همه پوچی
تنها تلألو توست در برابر این همه خاموشی
و تنها عشق توست که سایه ها را در پشت نگه می دارد.
#پابلو_نرودا
درحال مرگ
همچنان که سرما در بَرَم می گرفت
دانستم که از تمام زندگی،
تنها تو را
تنها تو را پشت سر،جا گذاشته ام
دهانت روز و شبم.
و پوستت یک جمهوری
که دولتِ بوسه های من، بنیانش نهاد.
در حال مرگ، کتاب ها و قلم ها
چونان گنجینه هایی بودند که بی تابانه پایان می گرفتند
و آن خانه ای که ما
من و تو، دستادستِ هم ساخته بودیم
از میانه رفت و هر چیزی رنگ نابودی گرفت
مگر چشمانِ تو
تنها نگاه توست در برابر این همه پوچی
تنها تلألو توست در برابر این همه خاموشی
و تنها عشق توست که سایه ها را در پشت نگه می دارد.
#پابلو_نرودا
@asheghanehaye_fatima
با این حال
كسی از راه میرسد
و در اتاق خوابی شگرف
خود را در حال باز كردن دكمههای زن مییابد
آنگاه
پاییز را حس میكند
كه برگهای ابریشمی و كتانیاش را در اطرف قوزك پای زن فرومیریزد.
اندام باشكوه پدیدار میشود
پیچان به خود
چون باد زمستانی...!
#کارلوس_ویلیامز
با این حال
كسی از راه میرسد
و در اتاق خوابی شگرف
خود را در حال باز كردن دكمههای زن مییابد
آنگاه
پاییز را حس میكند
كه برگهای ابریشمی و كتانیاش را در اطرف قوزك پای زن فرومیریزد.
اندام باشكوه پدیدار میشود
پیچان به خود
چون باد زمستانی...!
#کارلوس_ویلیامز
@asheghanehaye_fatima
اندیشه های من
زنبور های عسل سبکبالی هستند
که با رایحه ی گل
پیکرت را لمس میکنند
عشق من
میل های من
بنفشه هایی هستند
که بی سر و صدا پر پر میشوند
بی آن که تو بدانی
عشق منی ..
#لئائو_ده_واسکونسلوس
اندیشه های من
زنبور های عسل سبکبالی هستند
که با رایحه ی گل
پیکرت را لمس میکنند
عشق من
میل های من
بنفشه هایی هستند
که بی سر و صدا پر پر میشوند
بی آن که تو بدانی
عشق منی ..
#لئائو_ده_واسکونسلوس