عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


.........
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردها كه ميروند
واقعا ميروند
شوخي ندارند
منت كشي و زنگ و خواهش و نگاه حاليشان نيست
چنان ميروند كه انگار هيچ وقت نبوده اند
حتي ردپايشان راهم روي برف جا نميگذارند، محض دلخوشی.

اما...
اما هيچ زنی،
قسم ميخورم هيچ زنی
واقعا نميرود ...
اصلا زنها پای رفتن و دل جا گذاشتن ندارند.
هيچ زنی واقعا نميرود
فقط تركت ميكند تا دنبالش بروی .





#فاطمه_حيدری
@asheghanehaye_fatima




طوری دوستت خواهم داشت
که خدا شک کند،به من چند تا دل داده!
طوری نگاهت میکنم
که تعجب کند با دوچشم،
مگر می شود این همه دید!
طوری دستت را میگیرم
فکر کند دستش را دزدیده ام!
طوری می پرستمت
که خدا بگوید نکند خدای دیگری هم خلق شده!
طوری دنبالت می گردم
پاهایم را بشمرد و تعجب کند!
تو فقط...
طوری در آغوشم بگیر
که خدا با چشم های گرد از خود بپرسد
چطور به این یکی،دو تا روح داده ام!
من و تو...
میتوانیم خدا را وسط شک،بنشانیم و...
عاشقی کنیم!
نه؟

#حامد_نیازی
#نامه_هایی_برای_فروغ
@asheghanehaye_fatima



چقدر باور باران مرا نباریده است !
چقدر دور شدم از اشاره ی خورشید
چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است

من از کدام جهت رو به نیستی رفتم
کجا تمام شدم از عبور نیلوفر !؟
کجا شکفتن دل
آخرین نفس را زد ...

چراغ در کف من بود
چگونه سرعت ماشین
مرا زِ من دزدید !؟
چگونه هیچ نگفتم !؟
چگونه تن دادم !؟
چقدر شیوه ی خواهش
مچاله ام کرده است
چقدر فاصله دارم من از شکوه درخت
و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست ....

همیشه عاطفه می ترسید
چقدر سفره ی تزویر
رنگ در رنگ است !

چقدر خالیم از سبز
پرنده با من نیست
چقدر خالیم از امتداد زیبایی
چقدر خالیم از دردِ اهلِ آبادی

مجال سبز صنوبر
مرا زِ خاطر برد
چقدر اهل طراوت مرا نمی خواهند !
چقدر پشتِ دلم خالی است

پدر کجاست !؟
که باران دوباره برگردد ....

#محمدرضا_عبدالملکیان
💟
باور کنی یا نه همین روزا
حقم رو از آینده میگیرم

من جرأت دلبستگی هامو
از اونی که دل کنده میگیرم...

#احسان_افشاری



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




ساده نیست اما می توانی حساب کنی که تا امروز چند ساعت زندگی کرده ای. روزهایی که هیچ کدام شبیه هم نیستند. یک روز صدای باران می آید و یک روز باد زوزه می کشید، یک شب آرام است و حتی ز برگی هم نمی آید صدا و شب بعد، فانوس های رنگی وجرقه های آتش تمام آسمان را نقاشی می کنند. همه ساعت ها هم شبیه هم نیستند، آفتابی است یک لحظه و ساعتی بعد ابر است و مه و بغض... بغض سبکت می کند تا خاطره آفتاب از پا نیندازدت. اصلا چرا باید شبیه هم باشند؟ ... هر لحظه هزار اتفاق می افتد و بال زدن یک پروانه می تواند باعث طوفان شود. اما عجیب است که این ماییم که تغییرنکرده ایم و قصد تغییر هم نداریم... در تاریکی اتاق های بیهوده مان، نه ساعتی داریم و نه تقویم و نه پنجره ای که به ما بفهماند همه چیز در گذر است.

پنجره ها را _اگر ببینیمشان_ می بندیم تا بوی بهاری که دارد از کوچه رد می شود به یادمان نیاورد که همه چیز یک روز تمام می شود و ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار. ذهنمان پر شده از بوی ناخوش نفتالین و نم و خانه بی هوا، پرده های اتاق را نمی کشیم که مبادا چشممان توی چشم پرنده های در حال کوچ بیفتد، با گربه کوچکی که تازه بچه دار شده، قسمتی از غذایمان را تقسیم نمی کنیم که مبادا صدای ریز و تیز بچه هایش یادمان بیندازد بهار هم گذشت. همان حرف ها ، همان نگاه ها ،همان بهانه گیری ها، همان ها، همان قصه های بی مزه، همان قرص های قبل از خواب، همان خواب های نیمه کاره، همان چشم های منتظر، همان ساعت های بی عقربه، همان تلفن های بی زنگ، همان حیاط های بی گلدان، بی درخت، بی پرنده..

گلایه می کنیم که روزهامان شبیه هم شده اند، که هیچ اتفاقی نمی افتد که قدیم ها روزهایمان زیباتر بوده و حالا نیست، و نمی دانیم روزها و ساعت ها و دقیقه ها شبیه هم نیستند، این تویی که تکراری شده ای. امروز روز قشنگی است، صدای باد می آید و پرنده ها دوباره عاشق پریدن شده اند و گربه های رنگ رنگی بچه های کوچکشان را توی انباری خانه مادر بزرگ قایم می کنند و حتی کلاغ ها هم عاشقانه قار قار می کنند. دل بده ... نفس بکش ... عاشق شو ... پلک که به هم بزنی بهار سال بعد از راه رسیده.



#نیلوفر_لاری_پور
@asheghanehaye_fatima




در زندگی من کسی است
که روحم را با مداد رنگی هایش رنگ کرده
آسمانم را سبز
زمینم را آبی
دریای بیکرانم را سرخ
خورشید زیر پاهایم
و گل های اقاقیا بالای سرم
حضورش همه چیز را تغییر داده
تابستان برف می بارد
و زمستان خورشید
همواره می تابد
او
پیامبری است که هر لحظه مرا با معجزاتش مؤمن تر می کند


#مریم_گودرزی
@asheghanehaye_fatima



چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟!
در را که باز کنم
دو فنجان کنار هم نشانده ای
و عطر چای
مرا می برد
به دست های تو
به ساعت چهار
به آن فکر کوچک
که برخیزی و
دلتنگی را در قوری گل سرخ دم کنی

در را باز میکنم
عطرها مرده اند
بر میز کاغذی است که بر آن نوشته ای :
چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟


#گروس_عبدالملکیان



.
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت


که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور...

#علیرضا_بدیع

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




حسودی ام می شود به تو...
به تو که یک من داری...
که اینگونه به پایِ دوست داشتنت نشسته...
که می رنجد اما عاشق تر می شود...
که خسته می شود اما باز می ایستد به راهِ تو...
حسودی ام می شود به عشق...
که می تواند من را نشان بدهد و بگوید...
می بینید؟او مرا معنا می کند...
به سراغش بروید...
تا بگوید هر سه حرفِ من چه معنایی دارد...
حسودی ام می شود باز هم به تو...
که هرروز برایت یک شاخه گل کنار می گذارم...
تا یادم نرود چند روز است که دیوانه ی تو شده ام...
حسود شده ام...
به زمین و زمان...
حتی به خدا که تو را می بینند هرروز و هرشب...
حسودی ام می شود به تو که دلم نمی آید هیچگاه...
به زبان بی آورم حتی از رویِ دلتنگی...
که دوست داشتنت را...
که خواستنت را...
نمی خواهم...!

#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima



اينكه نمی فهمی چقدر دوست ات دارم
كاملن مشكل توست
مجبور نيستم برای اثبات حرف هايم
بهترين كلمات و لغات را كنار هم بچينم
مشكلِ توست اينكه قيافه می گيری
اخم می كنی
و تا نزديک ات می شوم
به پاره آجر نگاه می كنی!
عشق تو را ذليل كرده است
نه اينكه عاشقی و يا دلبسته
نه!
عشق،فهم اش را از تو دريغ كرده است
مزه اش را از لبانت پاک كرده است
تو ذليلی و كاملن بی احساس
محبت كردن به تو
درست شبيه اين است
انگار گربه ای كه دست اش لای سيم خاردار گير كرده است
بخواهی نجات اش دهی!
نزديک اش می شوی
چنگ می اندازد،جيغ می زند
تا مجبور می شوی به زور
نجات اش دهی!
و تو
كه سرت گيرِ زندگی ست
گيرِ چه كنم های هميشگی
گيرِ قبض آب و برق
و بوقِ ممتدِ راننده های عوضی
اعصاب ات را خراب كرده است
نگاهِ هيز مردانِ مرد نما
نمی فهمی
دوست ات دارم چند هجا دارد
بعضی وقت ها
بعضی زنان را
بايد به زور حالی شان كرد
كه دوست شان داری!



#بهرنگ_قاسمی
@asheghanehaye_fatima




با بعضی‌ها حال آدم یک جوری می‌شود... یک جورِخوب...!
از آن خوب‌هایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است...
یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمی‌زند...
شبیه قدم زدن در زیر باران...!
می‌دانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت است...
راحت از آن‌که خوبیشان هیچ‌وقت ته‌نشین نمی‌شود...
این جور آدم‌ها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی‌شوند،شبیه باران می‌مانند...
همین قدر لطیف،همین قدر آرام،همانقدر دلنشین...


#مهدیه_صالحی
از خـاک مرا بُرد وُ
بـه افلاک رسانید...

ایـن است که مَن معتقدم
"عشق" زمینی ست...

.
#فاضل_نظری

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هر خاطره تاوان خودش را دارد
هر پنجره زندان خودش را دارد
گیرم که بهار هم بیاید... اینجا،
هر فصل زمستان خودش را دارد

#الهه_ملک_محمدی
@asheghanehaye_fatima




عشق در قطار طولانی تر است
به خاطر واگن‌ها
به خاطر کوپه‌ها
به خاطر راهرو
و به خاطر تو
که قطار را بیشتر دوست داری.

#غلامرضا_بروسان
@asheghanehaye_fatima



بعضی آدمها ، بودنشان ، خواستن شان و دوست داشتن شان تمامی ندارد
جوری در دل نشسته اند که انگار جزوی از درونمان شده اند
ریشه دوانده اند تا عمیق ترین جایی که میشود حضوری باشد
نه آنکه بخاطر لطفی مدیون شان باشیم ، نه آنکه شبیه شان را ندیده باشیم، نه آنکه عشق جنون واری از آنها دیده باشیم
نه !حتی ممکن ست فقط یک محبت ساده باشد اماهرچه هست ناب و زلال و ماندنی ست
بعضی از آدمها چه مدام باشند چه نه ، چه محبت کنند چه نه ،در دلمان هستند ...
پیوندی ست که میدانیم به راحتی گسسته نمیشود همان مقداری که بودند و هستند ، خالصانه و صادقانه بوده ...
"کمیت ارتباط ها گاهی چندان اهمیت ندارد این کیفیت آشنایی هاست که باعث ماندگاری میشود ..و عمق محبتی که گویی پایانی ندارد.."



#نیلوفر_ثانی
@asheghanehaye_fatima



يك لحظه خواستم
چون كودكى كه ناشيانه دست در آتش فرو بَرَد
خواستم تو را
چ
آن سطرها گذشت وُ
حالا
اين پيرىِ مدام
مرگ را زيبا كرده است
آنقدر
كه كوه كنار خانه ام
حتى اگر آتشفشان كند
از ايوان و غروب و قهوه اى كه تازه ريخته ام
نخواهم گذشت

من كه با ماه
از پنجره ات مى آمدم
روزهاست
پشتِ پيغامگير
گير كرده ام

دردى ست
دردى ست
دردى ست
خونَت جوان بماند وُ
پايت پير شود

#گروس_عبدالملکیان
به یاد بهترینِ زندگیم #سپیده
و خدا
دستهایت را آفرید
تا دستهای مرا محکم بگیری .
تنهایی دست ها را
خدا
خوب می فهمد ...

.
#معصومه_صابر


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




سکوت دم نزده توی قوری و کتری
سکوت بغض در این خانه ی نود متری
سکوت می کنم و پیر می شوم آرام
سکوت می کنم و ریز می شود دنیام
قرار بود که از آرزوم دم نزنم
و از هر آنچه که بود و نبود دل بکنم
قرار بود که محتاج بوسه ها نشوم
قرار بود که ساکت شوم.. صدا نشوم
قرار بود که زن توی زندگی باشم
قرار بود که سرگرم بندگی باشم
قرار بود که آغوش از او طلب نکنم
از انجماد دل... از غصه هام تب نکنم
قرار بود که قانع به هست ها باشم
قرار بود که ساکت تر از خدا باشم

قسم به عشق گذشته.. به غصه ی فردا
قسم به مرده ی لبخند و مرگ احساسم
قسم به هر چه محال است توی زندگی ام
که من زنی که در آیینه است بشناسم

به من که برده ام از یاد، توی سینه دل است
به حلقه ای که به این دست و گوش متصل است
به ظرفشویی پر.. یا به قلب خالی من
به اجتماع قناسی م توی پیراهن
به دخترانگی ام توی عکس های قدیم
که رقص تانگوی موهام بود دست نسیم
که خواب عشق می دید تخت خوشبختم
و مادری که دو دستش به گیسوی لختم


از امن خانه به بیرون قدم نهاده دلم
و بغض هایم را توی سینه کاشته ام
زنی که کاسه ی غم زیر نیم کاسه اش است
مدام خیره به آینده ی نداشته ام
به عشق فکر کردم که زنده تر باشم
کلاه بر سر این روزها گذاشته ام
¤
¤
نه شوق حال و نه در آرزوی پایانم
برای حجم غریبی م شعر می خوانم
برای من چیزی از گذشته باقی نیست
به جز همینکه هنوز عشق باد و بارانم
سکوت می کنم و راضی ام علی الظاهر
و بعد میشمرم میله های زندانم
میان آینه پیشانی چروکم را
نگاه می کنم و اوج بغض انسانم
کنار پنجره می ایستم تمامی روز
به دختران پر از خنده خیره می مانم....

#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima





دنیا
با چهره ی مورب
و دست های کج و کوله ی خود
به انگشتان تو
روی پوست نازک من احتیاج دارد

پوست مرا بکش
با نوازشی که در عضلاتت دگرگونم می کند
و ماهیچه هایت مرا هدایت
به عمق زن بود
زن بودن در شعر/زن بودن درتنم /
چقدر تنت به تنم می آید

نگاه کن
جهان در سینه زنی که دوستش داری به شکل اناری بزرگ شده !

انارها می ترکند /در هانت
انارها بزرگ می شوند
در پیراهن چهارخانه ات
در پیراهن چهار خانه ات/ زنی با تکه های اندامش
در باد گیر کرده!

زنان زیادی در باد گیر کرده اند
خیابان ها آنها را نمی شناسد
و در خانه گیر کرده اند

بگو خط های مورب کدام خیابان
مرا به تو می رسانند
اینجا
پشت همه ی چراغ ها/ قرمز که می شوند
به آخرین انار در پیراهن زنانی فکر می کنم
که شبیه من ترک برداشته اند
بیا و چهره ی جهان را در هم بریز
دست های تو /اگر برسد
به تنی که در پیراهنم گیر کرده
می بینی
دانه دانه بغض سرخ
نترکیده دارم!



#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima
...


سرد یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم ...

گرم یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعدها ،
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم ...

آب یعنی تو
که بر سرم می ریزی ... پاک ؛
از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی !
به جای هر بارانی !

خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی که
ما مال هم نیستیم ..!

خلاصه ،
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه؛
همه شان تویی !
به تنهایی !

تنهایی یعنی تو
که نمی دانی
بی من
چقدر تنهایی ...!





#مهدیه_لطیفی