⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
این دختر دلتنگ را طی می کنم با تو
دلتنگم و دل می سپارم باز.. اما تو..
این روزها هر عابری شکل تو می خندد
هر جاده ای کج می کند راه مرا تا تو
حتا اگر دنیایمان خاکستری باشد
در من تمام شهر می میرند الا تو
انگار من گم می شوم در بودنت هر شب
دیروز تو.. امروز تو.. هر روز.. فردا: تو
من واژه را محکوم می کردم و جا می ماند
در دفترم تنها دو حرف از این الفبا: ت و
هر روز مسخم می کنی با برق چشمانت
هر گوشه ای یک خاطره یک زندگی با تو
دلگیرم از این آرزوهای بلاتکلیف
یا مرگ را بر می گزینم عاقبت یا تو..
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
این دختر دلتنگ را طی می کنم با تو
دلتنگم و دل می سپارم باز.. اما تو..
این روزها هر عابری شکل تو می خندد
هر جاده ای کج می کند راه مرا تا تو
حتا اگر دنیایمان خاکستری باشد
در من تمام شهر می میرند الا تو
انگار من گم می شوم در بودنت هر شب
دیروز تو.. امروز تو.. هر روز.. فردا: تو
من واژه را محکوم می کردم و جا می ماند
در دفترم تنها دو حرف از این الفبا: ت و
هر روز مسخم می کنی با برق چشمانت
هر گوشه ای یک خاطره یک زندگی با تو
دلگیرم از این آرزوهای بلاتکلیف
یا مرگ را بر می گزینم عاقبت یا تو..
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
@asheghanehaye_fatima
.
.
.
رسمی نباش پیش من ... اینجا اداره نیست
قلبم سند به نام تو خورده ، اجاره نیست
.
شاید گناه می شود این بوسه ها ولی
آنجا که عشق امر کند ، هیچ چاره نیست
.
عشق نهفته در دلِ " من دوست دارمت "
ما بین صد هزار نهاد و گزاره نیست
.
تا نور آسمان منی در کنار تو
یک ذره احتیاج به ماه و ستاره نیست
.
در چشم هات عشق نفس می کشد ولی
ابراز دوستی که به ایما اشاره نیست
.
با بوسه هات کار دلم را تمام کن...
" در کار نیک حاجت هیچ استخاره نیست "
.
.
.
#حانیه_دری
.
.
.
.
رسمی نباش پیش من ... اینجا اداره نیست
قلبم سند به نام تو خورده ، اجاره نیست
.
شاید گناه می شود این بوسه ها ولی
آنجا که عشق امر کند ، هیچ چاره نیست
.
عشق نهفته در دلِ " من دوست دارمت "
ما بین صد هزار نهاد و گزاره نیست
.
تا نور آسمان منی در کنار تو
یک ذره احتیاج به ماه و ستاره نیست
.
در چشم هات عشق نفس می کشد ولی
ابراز دوستی که به ایما اشاره نیست
.
با بوسه هات کار دلم را تمام کن...
" در کار نیک حاجت هیچ استخاره نیست "
.
.
.
#حانیه_دری
.
@asheghanehaye_fatima
پدرم فکر می کند با زور، می شود عشق را بخشکاند!
ذکر توبه... گناه و استغفار... زیر گوشم مدام می خواند!
.
از زمانی که کشف کرده تو را... در خیالم مدام در خانه
با خودش فکر می کند که چطور... عشق را در دلم بمیراند...
.
عادتم داده بنده بودن را... بسته پای مرا به سجاده
لای قرآن نوشته بختم را... حال و روز مرا نمی داند...
.
دوست دارد که کور و کر باشم... مثل مادر، همیشه بازیچه!
که فقط از گناه می ترسد، صبح تا شب نماز می خواند...
.
به خیالش که کافرم دیگر... عشق تو آبروی من را برد
لکۀ ننگ عشق را با آب... از وجودم به زور می راند
.
دزدکی شعر می نویسم و بعد... صورتم سرخ سیلی باباست
عاقبت از خیال من تنها... شعرهایم برات می ماند
.
#حانیه_دری
پدرم فکر می کند با زور، می شود عشق را بخشکاند!
ذکر توبه... گناه و استغفار... زیر گوشم مدام می خواند!
.
از زمانی که کشف کرده تو را... در خیالم مدام در خانه
با خودش فکر می کند که چطور... عشق را در دلم بمیراند...
.
عادتم داده بنده بودن را... بسته پای مرا به سجاده
لای قرآن نوشته بختم را... حال و روز مرا نمی داند...
.
دوست دارد که کور و کر باشم... مثل مادر، همیشه بازیچه!
که فقط از گناه می ترسد، صبح تا شب نماز می خواند...
.
به خیالش که کافرم دیگر... عشق تو آبروی من را برد
لکۀ ننگ عشق را با آب... از وجودم به زور می راند
.
دزدکی شعر می نویسم و بعد... صورتم سرخ سیلی باباست
عاقبت از خیال من تنها... شعرهایم برات می ماند
.
#حانیه_دری
تو رفته ای و بعد غروب تو بودنم
پیچیده بین وحشت سیگار پاکتی
دیگر به انتهای تحمل رسیده ام
تف بر نفس کشیدن این شهر لعنتی...
.
.
.
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
پیچیده بین وحشت سیگار پاکتی
دیگر به انتهای تحمل رسیده ام
تف بر نفس کشیدن این شهر لعنتی...
.
.
.
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
غرق پاییزهای یک نفره ست
همه ی ابرهای اطرافم
رج به رج کنج آرزوهایم
می نشینم خیال می بافم..
.
.
سال ها بعد زندگی یعنی
من و لبخندهای تکراری
می شود میخکوب لبخندم
همه ی قاب های دیواری
.
.
بشود انفرادی آغوشت
وسط قصه هات بد باشم
بازوان تو میله ی سلول
کاش زندانی ابد باشم
.
.
سال ها بعد محض داشتنت
قدر یک انقلاب سرسختم
هیچ چیز از خدا نخواهم خواست
تو که باشی همیشه خوشبختم
.
.
سال ها بعد عشق یعنی ما
گریه ام نذر شانه های تو است
وقت باران اگر قدم بزنیم
همه ی این جهان پیاده رو است
.
.
سال ها بعد زیر چتر همیم
زندگی در خیال یعنی این
سال ها بعد مال من هستی
آرزوی محال یعنی این...
#حانیه_دری
غرق پاییزهای یک نفره ست
همه ی ابرهای اطرافم
رج به رج کنج آرزوهایم
می نشینم خیال می بافم..
.
.
سال ها بعد زندگی یعنی
من و لبخندهای تکراری
می شود میخکوب لبخندم
همه ی قاب های دیواری
.
.
بشود انفرادی آغوشت
وسط قصه هات بد باشم
بازوان تو میله ی سلول
کاش زندانی ابد باشم
.
.
سال ها بعد محض داشتنت
قدر یک انقلاب سرسختم
هیچ چیز از خدا نخواهم خواست
تو که باشی همیشه خوشبختم
.
.
سال ها بعد عشق یعنی ما
گریه ام نذر شانه های تو است
وقت باران اگر قدم بزنیم
همه ی این جهان پیاده رو است
.
.
سال ها بعد زیر چتر همیم
زندگی در خیال یعنی این
سال ها بعد مال من هستی
آرزوی محال یعنی این...
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
.
این روزها زخمی تر از دستان چاقوهام
همرنگ ابر چشمهای تر شده موهام
تو نیستی از راه دور این زندگی سخت است
جز من نمی داند کسی دنیا چه بدبخت است
دنیای بی دستان تو همدست طاعون است
سقط جنین خنده هایم غرق در خون است
از راه دور این عشق را باید نگه داریم
هم لذتیم و هم ضرر.. ما هر دو سیگاریم
ما هر دو سیگاریم بر روی لبان هم
با بوسه های وقت و بی وقتی به جان هم
من دارم از این گریه اقیانوس می سازم
از هر خوشی و هر بدی کابوس می سازم
کابوس از من رفتنت.. کابوس تنهایی
کابوس بغضی خانگی.. لبخند هر جایی
کابوس "باید مرد باشم" های طوطی وار
کابوس جای خالی عکس تو بر دیوار
کابوس می بینم نبودت را.. بد احوالم
با ترس جای خالی ات نو می شود سالم
من معنی تلخ جدایی را نمی دانم
از وحشت فال بدم... حافظ نمی خوانم
یک عمر را بی دست هایت مردگی کردم
بی بودنت من بیست و یک سال است سردردم
شاید هزاران زخم بر تن مانده در من هست
شاید هزاران بغض کهنه توی گردن هست
شاید برای اینهمه خوبی ت بد باشم
جمع هزاران عیب دائم تا ابد باشم
شاید بدم پایان تلخ راه بن بستم
من شرمسار زخم های مسری ام هستم
شاید بدی های زیادی با خودم دارم
نفرت از این ویرانه هایی که شدم دارم
شاید کم است این حجم شاید ها که می گویم
سرخ است با سیلی عشق تو ولی رویم
.
از اینهمه اما و شاید، سخت بیزارم
تنها همین را مطمئنم.. دوستت دارم
.
.
#حانیه_دری
.
این روزها زخمی تر از دستان چاقوهام
همرنگ ابر چشمهای تر شده موهام
تو نیستی از راه دور این زندگی سخت است
جز من نمی داند کسی دنیا چه بدبخت است
دنیای بی دستان تو همدست طاعون است
سقط جنین خنده هایم غرق در خون است
از راه دور این عشق را باید نگه داریم
هم لذتیم و هم ضرر.. ما هر دو سیگاریم
ما هر دو سیگاریم بر روی لبان هم
با بوسه های وقت و بی وقتی به جان هم
من دارم از این گریه اقیانوس می سازم
از هر خوشی و هر بدی کابوس می سازم
کابوس از من رفتنت.. کابوس تنهایی
کابوس بغضی خانگی.. لبخند هر جایی
کابوس "باید مرد باشم" های طوطی وار
کابوس جای خالی عکس تو بر دیوار
کابوس می بینم نبودت را.. بد احوالم
با ترس جای خالی ات نو می شود سالم
من معنی تلخ جدایی را نمی دانم
از وحشت فال بدم... حافظ نمی خوانم
یک عمر را بی دست هایت مردگی کردم
بی بودنت من بیست و یک سال است سردردم
شاید هزاران زخم بر تن مانده در من هست
شاید هزاران بغض کهنه توی گردن هست
شاید برای اینهمه خوبی ت بد باشم
جمع هزاران عیب دائم تا ابد باشم
شاید بدم پایان تلخ راه بن بستم
من شرمسار زخم های مسری ام هستم
شاید بدی های زیادی با خودم دارم
نفرت از این ویرانه هایی که شدم دارم
شاید کم است این حجم شاید ها که می گویم
سرخ است با سیلی عشق تو ولی رویم
.
از اینهمه اما و شاید، سخت بیزارم
تنها همین را مطمئنم.. دوستت دارم
.
.
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
دلم گرفته حواس کسی به بغضم نیست
میان هیچ دلی بیشتر از این غم نیست
به زخم کارد که تا استخوان رسیده، قسم
دلم گرفته فقط... ور نه طاقتم کم نیست
برای من که شبم انقلاب کابوس است
و درد خانگیام... قرص خواب کافی نیست
برای کی بنویسم؟ برای تنهایی؟
برای خیسی این چشمهای دریایی؟
برای کی بنویسم؟ که هیچ محرم نیست
که نامههای مرا بادهای هر جایی...
به جای حرف زدن گریه میشوم اما
به قصد حبس سخن، اجتناب کافی نیست
نگاه میشوم از پشت شیشهها تنها
شنود میشوم از خانه تا ته دنیا
غریبههای جهان پشت در به صف ماندند
که بشنوند صدای سقوط نعشم را
و فکر میکنم این چشمها نمیدانند
که بهر شستن سجاده آب کافی نیست
به جان زندگیام سیل حملهور شده است
سقوط سهم درختان پرثمر شده است
به دور گردنم است این طناب و میرقصم
و چشمهای خدا هم برام، تر شده است
سکونتی که گسل زیر دستها دارد
در اوج زلزلهاش اضطراب کافی نیست
درست پشت همین خنده، مادر غمهام
نخواستم که بدانید تا چه حد تنهام
هزار مرتبه در خود شکستهام اما
میان اینهمه غم تا همیشه پا بر جام
اگر چه بعد از یک عمر خشکسالی محض
به جای دیدن باران، سراب کافی نیست...
#حانیه_دری
دلم گرفته حواس کسی به بغضم نیست
میان هیچ دلی بیشتر از این غم نیست
به زخم کارد که تا استخوان رسیده، قسم
دلم گرفته فقط... ور نه طاقتم کم نیست
برای من که شبم انقلاب کابوس است
و درد خانگیام... قرص خواب کافی نیست
برای کی بنویسم؟ برای تنهایی؟
برای خیسی این چشمهای دریایی؟
برای کی بنویسم؟ که هیچ محرم نیست
که نامههای مرا بادهای هر جایی...
به جای حرف زدن گریه میشوم اما
به قصد حبس سخن، اجتناب کافی نیست
نگاه میشوم از پشت شیشهها تنها
شنود میشوم از خانه تا ته دنیا
غریبههای جهان پشت در به صف ماندند
که بشنوند صدای سقوط نعشم را
و فکر میکنم این چشمها نمیدانند
که بهر شستن سجاده آب کافی نیست
به جان زندگیام سیل حملهور شده است
سقوط سهم درختان پرثمر شده است
به دور گردنم است این طناب و میرقصم
و چشمهای خدا هم برام، تر شده است
سکونتی که گسل زیر دستها دارد
در اوج زلزلهاش اضطراب کافی نیست
درست پشت همین خنده، مادر غمهام
نخواستم که بدانید تا چه حد تنهام
هزار مرتبه در خود شکستهام اما
میان اینهمه غم تا همیشه پا بر جام
اگر چه بعد از یک عمر خشکسالی محض
به جای دیدن باران، سراب کافی نیست...
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
سکوت دم نزده توی قوری و کتری
سکوت بغض در این خانه ی نود متری
سکوت می کنم و پیر می شوم آرام
سکوت می کنم و ریز می شود دنیام
قرار بود که از آرزوم دم نزنم
و از هر آنچه که بود و نبود دل بکنم
قرار بود که محتاج بوسه ها نشوم
قرار بود که ساکت شوم.. صدا نشوم
قرار بود که زن توی زندگی باشم
قرار بود که سرگرم بندگی باشم
قرار بود که آغوش از او طلب نکنم
از انجماد دل... از غصه هام تب نکنم
قرار بود که قانع به هست ها باشم
قرار بود که ساکت تر از خدا باشم
قسم به عشق گذشته.. به غصه ی فردا
قسم به مرده ی لبخند و مرگ احساسم
قسم به هر چه محال است توی زندگی ام
که من زنی که در آیینه است بشناسم
به من که برده ام از یاد، توی سینه دل است
به حلقه ای که به این دست و گوش متصل است
به ظرفشویی پر.. یا به قلب خالی من
به اجتماع قناسی م توی پیراهن
به دخترانگی ام توی عکس های قدیم
که رقص تانگوی موهام بود دست نسیم
که خواب عشق می دید تخت خوشبختم
و مادری که دو دستش به گیسوی لختم
از امن خانه به بیرون قدم نهاده دلم
و بغض هایم را توی سینه کاشته ام
زنی که کاسه ی غم زیر نیم کاسه اش است
مدام خیره به آینده ی نداشته ام
به عشق فکر کردم که زنده تر باشم
کلاه بر سر این روزها گذاشته ام
¤
¤
نه شوق حال و نه در آرزوی پایانم
برای حجم غریبی م شعر می خوانم
برای من چیزی از گذشته باقی نیست
به جز همینکه هنوز عشق باد و بارانم
سکوت می کنم و راضی ام علی الظاهر
و بعد میشمرم میله های زندانم
میان آینه پیشانی چروکم را
نگاه می کنم و اوج بغض انسانم
کنار پنجره می ایستم تمامی روز
به دختران پر از خنده خیره می مانم....
#حانیه_دری
سکوت دم نزده توی قوری و کتری
سکوت بغض در این خانه ی نود متری
سکوت می کنم و پیر می شوم آرام
سکوت می کنم و ریز می شود دنیام
قرار بود که از آرزوم دم نزنم
و از هر آنچه که بود و نبود دل بکنم
قرار بود که محتاج بوسه ها نشوم
قرار بود که ساکت شوم.. صدا نشوم
قرار بود که زن توی زندگی باشم
قرار بود که سرگرم بندگی باشم
قرار بود که آغوش از او طلب نکنم
از انجماد دل... از غصه هام تب نکنم
قرار بود که قانع به هست ها باشم
قرار بود که ساکت تر از خدا باشم
قسم به عشق گذشته.. به غصه ی فردا
قسم به مرده ی لبخند و مرگ احساسم
قسم به هر چه محال است توی زندگی ام
که من زنی که در آیینه است بشناسم
به من که برده ام از یاد، توی سینه دل است
به حلقه ای که به این دست و گوش متصل است
به ظرفشویی پر.. یا به قلب خالی من
به اجتماع قناسی م توی پیراهن
به دخترانگی ام توی عکس های قدیم
که رقص تانگوی موهام بود دست نسیم
که خواب عشق می دید تخت خوشبختم
و مادری که دو دستش به گیسوی لختم
از امن خانه به بیرون قدم نهاده دلم
و بغض هایم را توی سینه کاشته ام
زنی که کاسه ی غم زیر نیم کاسه اش است
مدام خیره به آینده ی نداشته ام
به عشق فکر کردم که زنده تر باشم
کلاه بر سر این روزها گذاشته ام
¤
¤
نه شوق حال و نه در آرزوی پایانم
برای حجم غریبی م شعر می خوانم
برای من چیزی از گذشته باقی نیست
به جز همینکه هنوز عشق باد و بارانم
سکوت می کنم و راضی ام علی الظاهر
و بعد میشمرم میله های زندانم
میان آینه پیشانی چروکم را
نگاه می کنم و اوج بغض انسانم
کنار پنجره می ایستم تمامی روز
به دختران پر از خنده خیره می مانم....
#حانیه_دری
دنیای بیرحم تناقضهای بی حدم
من خوب هستم... صورتم سرخ است با سیلی
افسردگیهایم هنوز از شهر پنهان است
گم میشوم هر روز پشت اسم و فامیلی
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
من خوب هستم... صورتم سرخ است با سیلی
افسردگیهایم هنوز از شهر پنهان است
گم میشوم هر روز پشت اسم و فامیلی
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دلم گرفته حواس کسی به بغضم نیست
میان هیچ دلی بیشتر از این غم نیست
به زخم کارد که تا استخوان رسیده، قسم
دلم گرفته فقط... ور نه طاقتم کم نیست
برای من که شبم انقلاب کابوس است
و درد خانگی ام... قرص خواب کافی نیست
برای کی بنویسم ؟ برای تنهایی؟
برای خیسی این چشم های دریایی؟
برای کی بنویسم؟ که هیچ محرم نیست
که نامه های مرا بادهای هر جایی...
به جای حرف زدن گریه می شوم اما
به قصد حبس سخن، اجتناب کافی نیست
نگاه می شوم از پشت شیشه ها تنها
شنود می شوم از خانه تا ته دنیا
غریبه های جهان پشت در به صف ماندند
که بشنوند صدای سقوط نعشم را
و فکر می کنم این چشم ها نمی دانند
که بهر شستن سجاده آب کافی نیست
به جان زندگی ام سیل حمله ور شده است
سقوط سهم درختان پرثمر شده است
به دور گردنم است این طناب و می رقصم
و چشم های خدا هم برام، تر شده است
سکونتی که گسل زیر دست ها دارد
در اوج زلزله اش اضطراب کافی نیست
درست پشت همین خنده، مادر غم هام
نخواستم که بدانید تا چه حد تنهام
هزار مرتبه در خود شکسته ام اما
میان اینهمه غم تا همیشه پا بر جام
اگر چه بعد از یک عمر خشکسالی محض
به جای دیدن باران، سراب کافی نیست...
#حانیه_دری
دلم گرفته حواس کسی به بغضم نیست
میان هیچ دلی بیشتر از این غم نیست
به زخم کارد که تا استخوان رسیده، قسم
دلم گرفته فقط... ور نه طاقتم کم نیست
برای من که شبم انقلاب کابوس است
و درد خانگی ام... قرص خواب کافی نیست
برای کی بنویسم ؟ برای تنهایی؟
برای خیسی این چشم های دریایی؟
برای کی بنویسم؟ که هیچ محرم نیست
که نامه های مرا بادهای هر جایی...
به جای حرف زدن گریه می شوم اما
به قصد حبس سخن، اجتناب کافی نیست
نگاه می شوم از پشت شیشه ها تنها
شنود می شوم از خانه تا ته دنیا
غریبه های جهان پشت در به صف ماندند
که بشنوند صدای سقوط نعشم را
و فکر می کنم این چشم ها نمی دانند
که بهر شستن سجاده آب کافی نیست
به جان زندگی ام سیل حمله ور شده است
سقوط سهم درختان پرثمر شده است
به دور گردنم است این طناب و می رقصم
و چشم های خدا هم برام، تر شده است
سکونتی که گسل زیر دست ها دارد
در اوج زلزله اش اضطراب کافی نیست
درست پشت همین خنده، مادر غم هام
نخواستم که بدانید تا چه حد تنهام
هزار مرتبه در خود شکسته ام اما
میان اینهمه غم تا همیشه پا بر جام
اگر چه بعد از یک عمر خشکسالی محض
به جای دیدن باران، سراب کافی نیست...
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺎﺷﯽ
ﺩﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺳﻨﮕﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺣﺘﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯽ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ
ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﭼﺸﻢ " ﺯﻥ" ﺍﺑﺮﯼﺳﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮔﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﺕ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﺴﮑﻦ ﻫﺎ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ
ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﺍﺭﺕ
ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯾﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﺗﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺴﻮﺯﯼ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺖ
ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺖ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﺼﻪ ... ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ
ﺯﯾﺮ ﺣﺠﺎﺑﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﯽ
ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺁﯾﻨﺪﻩﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩﻩ
ﯾﮏ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺩﺍﺭﯼ
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺣﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ
ﭘﺲ ﻣﯽﺩﻫﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺭﻭﺯﻩ
ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻫﺎﺕ ﻃﺎﻗﺖ ﺭﺍ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﻡ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽﺳﺖ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻔﺲ ﺳﻬﻤﺖ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ
ﻋﺎﺩﺕ ﺑﮑﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺳﺖ
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﯽﻃﺎﻗﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻦ ﺳﻠﻮﻝ
ﺑﺎ ﺷﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﺳﻨﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ.....
#حانیه_دری
ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺎﺷﯽ
ﺩﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺳﻨﮕﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺣﺘﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯽ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ
ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﭼﺸﻢ " ﺯﻥ" ﺍﺑﺮﯼﺳﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮔﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﺕ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﺴﮑﻦ ﻫﺎ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ
ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﺍﺭﺕ
ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯾﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﺗﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺴﻮﺯﯼ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺖ
ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺖ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﺼﻪ ... ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ
ﺯﯾﺮ ﺣﺠﺎﺑﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﯽ
ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺁﯾﻨﺪﻩﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩﻩ
ﯾﮏ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺩﺍﺭﯼ
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺣﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ
ﭘﺲ ﻣﯽﺩﻫﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺭﻭﺯﻩ
ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻫﺎﺕ ﻃﺎﻗﺖ ﺭﺍ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﻡ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽﺳﺖ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻔﺲ ﺳﻬﻤﺖ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ
ﻋﺎﺩﺕ ﺑﮑﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺳﺖ
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﯽﻃﺎﻗﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻦ ﺳﻠﻮﻝ
ﺑﺎ ﺷﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﺳﻨﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ.....
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
از مسکن بپرس حالم را
روزهایی که بی تو می مانم
باز هذیان نشسته بر لب هام
رو به عکست ترانه می خوانم
زیر گوشم بخوان که خسته شدی
باز فریاد کن نگاهت را
خون این عشق را بریز و برو
پای من ثبت کن گناهت را
به سکوتم بگیر و هیچ نگو
دست از این حفظ ظاهرت بردار
نه! خجالت نکش.. خیالت تخت
بوسه ات را به دیگران بسپار
پرده ها را بزن کنار.. چقدر
دل من عشق جست و جو بکند؟
این خیانت چقدر می خواهد
پیش من حفظ آبرو بکند؟
چای این عشق تلخ خواهد بود
این حقیقت شکر نمی خواهد
دست برداشتی که پا بکشی
شانه ات.. حیف! سر نمی خواهد
می روم گرچه باز می گردد
گریه هایم به روی شانه ی تو
تاب می آورم که پنهانم
منم و عشق مخفیانه ی تو!
#حانیه_دری
از مسکن بپرس حالم را
روزهایی که بی تو می مانم
باز هذیان نشسته بر لب هام
رو به عکست ترانه می خوانم
زیر گوشم بخوان که خسته شدی
باز فریاد کن نگاهت را
خون این عشق را بریز و برو
پای من ثبت کن گناهت را
به سکوتم بگیر و هیچ نگو
دست از این حفظ ظاهرت بردار
نه! خجالت نکش.. خیالت تخت
بوسه ات را به دیگران بسپار
پرده ها را بزن کنار.. چقدر
دل من عشق جست و جو بکند؟
این خیانت چقدر می خواهد
پیش من حفظ آبرو بکند؟
چای این عشق تلخ خواهد بود
این حقیقت شکر نمی خواهد
دست برداشتی که پا بکشی
شانه ات.. حیف! سر نمی خواهد
می روم گرچه باز می گردد
گریه هایم به روی شانه ی تو
تاب می آورم که پنهانم
منم و عشق مخفیانه ی تو!
#حانیه_دری
ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺎﺷﯽ
ﺩﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺳﻨﮕﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺣﺘﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯽ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ
ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﭼﺸﻢ " ﺯﻥ" ﺍﺑﺮﯼﺳﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮔﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﺕ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﺴﮑﻦ ﻫﺎ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ
ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﺍﺭﺕ
ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯾﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﺗﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺴﻮﺯﯼ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺖ
ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺖ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﺼﻪ ... ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ
ﺯﯾﺮ ﺣﺠﺎﺑﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﯽ
ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺁﯾﻨﺪﻩﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩﻩ
ﯾﮏ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺩﺍﺭﯼ
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺣﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ
ﭘﺲ ﻣﯽﺩﻫﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺭﻭﺯﻩ
ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻫﺎﺕ ﻃﺎﻗﺖ ﺭﺍ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﻡ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽﺳﺖ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻔﺲ ﺳﻬﻤﺖ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ
ﻋﺎﺩﺕ ﺑﮑﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺳﺖ
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﯽﻃﺎﻗﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻦ ﺳﻠﻮﻝ
ﺑﺎ ﺷﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﺳﻨﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ.....
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima
ﺩﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺳﻨﮕﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺣﺘﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯽ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ
ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﭼﺸﻢ " ﺯﻥ" ﺍﺑﺮﯼﺳﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮔﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﺕ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﺴﮑﻦ ﻫﺎ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ
ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﺍﺭﺕ
ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯾﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﺗﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺴﻮﺯﯼ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺖ
ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺖ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﺼﻪ ... ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ
ﺯﯾﺮ ﺣﺠﺎﺑﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﯽ
ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺁﯾﻨﺪﻩﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩﻩ
ﯾﮏ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺩﺍﺭﯼ
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺣﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ
ﭘﺲ ﻣﯽﺩﻫﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺭﻭﺯﻩ
ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻫﺎﺕ ﻃﺎﻗﺖ ﺭﺍ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﻡ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽﺳﺖ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻔﺲ ﺳﻬﻤﺖ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ
ﻋﺎﺩﺕ ﺑﮑﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ
ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺳﺖ
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﯽﻃﺎﻗﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻦ ﺳﻠﻮﻝ
ﺑﺎ ﺷﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﺳﻨﺘﯽ ﻣﺮﺩﻥ.....
#حانیه_دری
@asheghanehaye_fatima