اینجا کسی برای کسی
بی قرار نیست!
من در کنار پنجره ام
او کنار کیست؟!

#احسان_افشاری



@asheghanehaye_fatima

با پرسشی بزرگ ولی مضحک
چشم از تمام از منظره ها بستم

او سایه ی من است در این بازی؟
یا این منم که سایه ی او هستم؟



#احسان_افشاری 🖊
#او #Her 📽


@asheghanehaye_fatima

من چه خاکی
سرِ آن خاطره‌ها بگذارم ؟

تو اگر سایه
به دیوارِ کسی بگذاری ؟


#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

از قرنطینه به تبعید بِبَر، مُختاری
تو که نمرود ترین آتش این بازاری!!

تو فقط خاطره ای باش و به من فکر نکن
من خوشم بر لب این پنجره با سیگاری...


#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

.
ماهیِ حوضِ دلم! وسوسه ی تور نشو..!

#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

من اگر پشتِ خنده می گریم
من اگر رو به گریه می خندم
به خدا تا زمان ِ آمدنت
در ِ تابوت را نمی بندم...
آسمان برف میزند با من
برف هایش چقدر غمگین است
متولد شدن،بزرگ شدن
زیر ِ بهمن چقدر سنگین است...
صورتم را به باد بخشیدم
ساعتم را به خواهرم دادم
رفته بودم ستاره صید کنم
نردبان لیز خورد افتادم...
هیچکس هیچ چیز یادش نیست
اینکه از کِی کجا بزرگ شدیم
ما که دلسوز ِ بره ها بودیم
خودمان رفته رفته گرگ شدیم...

#احسان_افشاری


@asheghanehaye_fatima

آی بی کلاه

شعر و دکلمه #احسان_افشاری
موسیقی #وحید_اختری

باز در این شب شکنجه‌پرست
می‌شود تازیانه دست به دست...

@asheghanehaye_fatima

گفتی که : بگو حدیث دلبستن چیست؟
پیش تو چرا قهر من و لطف یکیست؟
گفتم :نه یکی! که آزمودم صدبار
در قهر تو لطفی است که در لطف تو نیست

#احسان_افشاری
#رباعی

هفده سال از تاریخ این رباعی می‌گذرد

@asheghanehaye_fatima

تا چشم وا کردم به طوفان رفته بودی
در غربت سرد خیابان رفته بودی
با اولین‌ باران پاییزی رسیدی
با آخرین‌ برف زمستان رفته بودی

کوچ تو بر دیوار بن‌بستم دری ساخت
کوچ تو در من کوچه‌های دیگری ساخت
تنها شدن آغاز دلسردی‌ست اما،
تنهایی از من آدم عاشق‌تری ساخت

چیزی به جز چشم انتظاری در سرم نیست
آتش گرفتم‌، سوختم، خاکسترم‌ نیست
گفتم :«تو را از یاد خواهم برد» اما،
این آخرین‌ حرف است و حرف آخرم‌ نیست

#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

خواستم گریه کنم،قلب صبورم نگذاشت
وقت زانو زدنم بود،غرورم نگذاشت

#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

مطمئنم بار اوّل نیست که
در همین بن‌بست ترکم می‌کنی
شرط می‌بندم نمی‌دانی خودت
چندمین‌بار است ترکم می‌کنی...



شعر و صدای #احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

با پرسشی بزرگ، ولی مضحک
چشم از تمام منظره‌ها بستم
او سایۀ من است در این بازی،
یا این منم که سایۀ او هستم؟


#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

.

وقتی همه عمر با تو می‌جوشيدم
از عشق ، چگونه چشم می‌پوشيدم ؟

تاثير تو بيشتر به من ثابت شد
در نفی تو هر چه بيشتر کوشیدم ...

#احسان_افشاری
@asheghanehaye_fatima

اینجا کسی برای کسی بیقرار نیست
من درکنار پنجره‌ام
                   او کنار کیست؟


#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

تو فقط خاطره ای باش
و به من فکر نکن
من خوشم بر لب این پنجره با سیگاری

#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

روزگاری قهر بودی، روزگاری آشتی
ماجرای عشق ما را ساده می‌انگاشتی

وقت برگشتن اگر راحت نمی‌بخشیدمت
این‌قَدَرها هم مرا احمق نمی‌پنداشتی!

من زمین کوچکی بودم که از ترس کلاغ
جای گندم، دور تا دورم مترسک کاشتی

نامه دادی: جان من هستی و فهمیدم چرا
از به لب آوردنم احساس خوبی داشتی!

گفته بودم ساعت دوری عذابم می‌دهد
مشتی از شن‌های ساحل با خودت برداشتی

تا که خود را نردبان سازم برای دیدنت
استخوان‌های مرا پهلوی هم انباشتی

ماه پنهان شد، نمایان شد، پلنگی نعره زد:
داشتم از یاد می‌بردم تو را، نگذاشتی

#احسان_افشاری


@asheghanehaye_fatima

چون می‌نگرم به کار عالم بهتر
هر مسأله چند وجه دارد در بر:

از منظر شعر: آه بیچاره درخت!
از منظر جبر: آه بیچاره تبر!


#احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

با پرسشی بزرگ، ولی مضحک
چشم از تمام منظره‌ها بستم
او سایۀ من است در این بازی،
یا این منم که سایۀ او هستم؟


شعر و صدای #احسان_افشاری

@asheghanehaye_fatima

مطمئنم بار اوّل نیست که
در همین بن‌بست ترکم می‌کنی
شرط می‌بندم نمی‌دانی خودت
چندمین‌بار است ترکم می‌کنی...



شعر و صدای #احسان_افشاری


@asheghanehaye_fatima

چند رباعی از مجموعۀ «سراسیمه در مکث» #احسان_افشاری


چشــم تو ادامۀ شبی غمگین اسـت
ابروی تو ردِّ خــوشۀ پرویــن اسـت
پیوسته دو ابروی تو، بالای دو چشم
نایاب‌ترین شکلِ رباعی، این اسـت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای خـونِ دویـده در رگِ اشعـارم،
ای نبضِ دقیــــقه‌های بی‌تکرارم،
تو جـانِ منی و اعترافم این است:
از جانِ خودم دوست‌ترت می‌دارم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هم‌صحبتِ این جهانِ مبهم نشدیم
بازیــچۀ شـاعـران عالـــم نشدیم
مـانند دو تـا واژۀ بـاران و درخــت
ما هیــچ زمان، قافیۀ هم نشدیم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این گوش به آن گوش روایت کرده،
دیــوار بـه دیــوار حکــایت کرده،
مــانند دو تا اتـاق در تـاریکـــی،
تنهـاییِ مـا بـه‌هــم سـرایت کـرده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این خانه صدای پای خش‌خش دارد
در خود دوهــــزار روحِ سرکش دارد
آرام‌تر از همیـشه ترکـم کـن، عشـق!
ایـن خـاطره احتـــمالِ ریـزش دارد


@asheghanehaye_fatima