عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.

‏یه جا نوشته بود که:
میدونید چرا کودکی شیرینه؟
چون گذشته‌ای وجود نداره،... یادی وجود نداره آینده ای وجود نداره... این سنگینی بار گذشته‌ و آیندست که زندگی رو سخت میکنه؛

من‌ رو یاد این حرف جناب#نادر_ابراهیمی انداخت:
فراموشی را بستاییم....
یاد، انسان را بیمار میکند...


#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
شما جسورتر از من باشید
ستاره های جهان را میان زن ها قسمت کنید
که در زمانۀ من زن ها
نصیب سادۀ یک سوسوی ستاره نمی بردند
کلید هستی خضری را به دست بچه های جهان بسپارید
قفس نسازید
که مرغ عشق و قناری به بال خویش بیایند کنار پنجره تان
در آن زمان که جهان گل شد
دگردیسی شیوع یافت
شما هم شبانه بال در آوردید،
مرا به یاد بیارید
مرا که عاشق معراج های شرق کهن بودم.



#رضا_براهنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.

اگر غول از چراغ جادوی خویش
بیرون آمد
و به من گفت: لبیک
یک دقیقه زمان داری
هر آنچه بخواهی
میتوانی انتخاب کنی
از بین تکه های یاقوت و زمرد
چشمانَت را انتخاب میکردم
بدون تردید...



#نزار_قبانی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
و در پايان هر چيز،
خواهيم فهميد كه:
ما؛
دوست داشتيم
تا
دوست داشته شَويم
و بشكنيم



#محمود_درويش
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.


مردی اگر نبود تا زیبایی را ستايش كند،
و عشق را حرمت،
و دوست داشتن را ایجاد،
و بوسه را کشف،
و نوازش را تجربه.
دیگر
نه شعری خلق می شد،
نه سينمايی داشتيم،
نه سوژه ی جذابی برای خيال پردازی.
جهانی بی هیجان،
مملو از جمعیتی از زنان ساده،
که هیچ انگیزه ای برای بافتن موهایشان نداشتند.



#پژمان_رنجبر
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
اگرچه گفته‌اند
دهان تو را دوباره خواهیم بست
اما نگرانِ سکوتِ من نباش،
چشم‌های دلواپسِ من
باز با تو سخن خواهند گفت.

اگرچه خواسته‌اند
چشم‌های مرا دوباره ببندند
اما نگرانِ ندیدنِ دنیا نیستم
دست‌های خستهٔ من
باز با تو سخن خواهند گفت...



#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌گاه کسی
جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.
یتیمِ زیبایی خواهد بود
این جهان اگر آدم‌هایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند.
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند…



#رضا_براهنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
ما بايد روی تمامِ ديوارها
کلماتی روشن‌تر از نشانیِ‌ نور بنويسيم.
مادرانِ ما می‌گفتند
نمی‌شود از نور
سمتِ خاموشیِ خواب رفت و نترسيد.
اما از تاريکی که به درآيی
تمام درياها از دور پيداست.

برای همين برخاستن است
که گاهی بايد زمين بخوريم!



#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.


‍ تو از‌ آن‌ منی
و‌ از‌ اینجا‌ جز‌ زمزمه‌هایِ‌ عاشقانه
نوایی‌ شنیده‌ نمی‌شود
اگر چه‌ گه‌ گاه‌ انـدوه ‌بار
اگر ‌چه‌ گاهی‌ حزن‌ آلـود
ولی‌ صــدا
آوای‌ عشـق‌ است...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.

صبح تکرار آفرینش است
و تکرار واژه های یک طلوع
لبخند را بر لبت بنشان
زندگی شاید نواییست که تو را
به بودن‌های بی تکرار عادت دهد ..




#مریم_پورقلی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
مجنون را گفتند که از لیلی خوب‌ترانند بر تو بیاریم.
او می‌گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمی‌دارم و لیلی صورت نیست!
لیلی به دست من همچون جامی‌ست، من از آن جام شراب می‌نوشم.
پس من عاشق شرابم که از او می‌نوشم و شما را نظر بر قَدَح است.
از شراب آگاه نیستید!



#فیه_ما_فیه
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
امید گاهی به خانهء ما می‌آید
به خنده‌اش بیدار می‌شویم
دورش می‌نشینیم
و چای سبز می‌نوشیم
امید دستان لطیفش را روی سرمان می‌کشد
و دلداری می‌دهد
به‌خاطر مرگ پدر
سل مادر
سرمای بیرون دریچه
امید چون آهنگی آرام ما را آرام می‌کند
اما پریشان است هنگام رفتن
پاهایش ناتوان
نفسش می‌گیرد
دردهامان را با خود می‌برد
«به امید دیدار»
به رسم همیشه می‌گوید
در آستانهء در

امید گاهی به خانه‌ء ما می‌آید



#الیاس_علوی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
بسیار دوست دارمت
چندان که جان من از خویشتن خویش در عجب

در چشمهای تو  است که ماوا گرفته  شعر
بی چشمهای تو
محال است شعر و سرودنش

ــ-ــ-ــ-ــ

كم أنا أحبك
حتى ان، نفسي من نفسها تتعجب،
يسكنُ الشعر في حدائق عينيك
فلولا عيناك لا شعر يُكتب.



#نزار_قبانی
#حسین_برهمت
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم که می‌گفت :
"پاشو ببین چه برفی اومده"
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی‌هایش،
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،
برف هجده سالگی را درست یادم نیست در میان افکار یخ زده بود!
برف بیست سالگی را به خاطر قدم زدن‌های عاشقانه و رد پاهایم،
امّا برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد...



#صادق_هدایت
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
از من فرار نکن،
من مردِ سرنوشت توام
از من رها نمی‌شوی،
خدا مرا برای تو فرستاده
یک بار از گوش‌هایت ظاهر می‌شوم
یک بار دیگر از فیروزه انگشترت،
و هنگامی که تابستان بیاید
همانند ماهیان
در دریای چشمانت
شنا خواهم کرد...



#نزار_قبانی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان ساده‌ی بی‌نصیبِ من
هوای تازه می‌‌خواهند!
ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و
اندکی حقیقتِ نزدیک به زندگی.
یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز
همین گهواره‌ی بنفش
همین بوسه‌ی مایل به طعمِ ترانه است؟
ها ری‌را ...!
من به خانه برمی‌گردم،
هنوز هم یک دیدار ساده می‌تواند
سرآغازِ‌ پرسه‌ای غریب در کوچهْ‌باغِ باران باشد.
 


#سید‌علی_صالحی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود، های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند !
و او پرسید
اگر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز
یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود.
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم
یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست



#خسرو_گلسرخی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
«سلامٌ عَلی
مَن يعيشَ في أعماقِ قُلوبنا
مِن دونِ مُعترفوا...»

سلام بر کسانی که
در اعماق قلب ما زندگی میکنند
بی‌آنکه بدانند...

#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
یک شب
که از خروش هزاران رعد
گویی که سنگپاره فرو می‌ریخت
از لابلای تودهٔ تاریکی
دستی درون لانهٔ من لغزید
وز لرزه‌ای که در تن من افتاد
بنیاد آشیانهٔ من لرزید

یک دم، فشار گرم سرانگشتش
چون شعله، بال‌های مرا سوزاند
تا پنجه‌اش به روی تنم لغزید
قلب من از تلاش تپیدن ماند

غافل که در سپیده دم این دست
خورشید بود و گرمی آتش بود
با سرمه‌ای دو چشم مرا وا کرد
این دست را خیال نوازش بود
زان پس  شبان تیرهٔ بی مهتاب
منقار غم به خاک نمالیدم
چون نور آرزو به دلم تابید
در آرزوی صبح ، ننالیدم

این دست گرم ، دست تو بود ای عشق
دست تو بود و آتش جاویدت
من مرغ کور جنگل شب بودم
بینا شدم به سرمهٔ خورشیدت...



#نادر_نادرپور
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima