عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
و مـــــــــن،
شعری میشوم عاشقانه،
و کلمات را به آغوش میکشم،
همچون تنِ شریفت،

و حرف به حرف را،
همچون تار به تار زلفت نوازش میکنم،

و هر هجا را غرق در بوسه میکنم،
همچون بند بندِ اندامت،

و تـــــــــــــو،
این شعر را با چشمانت بخوان،
و زمزمه کن مرا ... .

#عارف_اخوان


@asheghanehaye_fatima
لبانت صیقلِ بوسه
از چرکینه هایِ پلیدی،
همچنان که جلایِ شعر وُ
آرام بخشِ رمیده حروف است،
با آنکه مرا به تو راهی نیست
جز نهفته در رازِ واژگان،
آنگاه که لرزشِ نرمِ لبانت
بر کلماتِ نفس بریده
جانی دوباره می دمد،
پنهان از میانِ سطرها
به آرامی می بوسمت،
آنگونه که تنها من می دانم وُ چامه،
از اینسان است که کلمات
شتابان از پیِ عصیان
گریبانِ الفبا می درند

#عارف_اخوان


@asheghanehaye_fatima
هوایِ اطرافم
بویِ نفس هایِ تو را گرفته
و عشقِ تو آن حادثه یِ
بی وقفه ای ست که پیوسته
در من اتفاق میافتد
و در هر آه ،
دیگرباره تازه تر دچارش میشوم،
تو کیستی که خدایگونه لحظه به لحظه
دست به آفرینشی بدیع در من میزنی،
عاشقانه دوست دارم دستانِ تو مرا،
از هم فروپاشد و دیگرگونه بار
از دستانِ باکره یِ تو ، بکر زاده شوم...

#عارف_اخوان

@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما
افسوس! که باز از در تو دور بماندیم هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم گشتیم دگر باره به کام دل دشمن کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند بی روز رخت در شب دیجور…
من مفهومِ عشق را
از چشمانِ تو آموختم
که نگاهِ بی ریایِ تو
در آغوش می کشید
هر آنچه را هستم ،
آنگاه که اشک از چشمانم
شرم ناک فرو می افتاد
به زلالیِ دستانت بسانِ مادری
از گونه هایم پاک می کردی
و آهسته آهسته لالایی عشق را
نجوا می کردی

تو می دانی چه حرف ها
در دهانم فرو می برم
که کلام را شایسته ی از تو گفتن نیست
حالا لب دوخته ام
که چشمانم گویایِ هزار
ناگفته ی بی انتهاست
و چشمان تو بی گفتگو می داند وُ
می خواند آنچه را که باید داند

#عارف_اخوان

@asheghanehaye_fatima
تو کجا بودی؟
وقتی حلقه‌ی تنگ آهنین
تن می‌سایید بر مچ دستانم
و سرانگشتانم مدهوش جراحت
تنها نام تو را
بر بومِ پنهان هوا نقش می‌زد،

تو کجا بودی؟
وقتیِ دیوارِ سختِ اوین
هم نوا با دل
ذکرِ یادت را از دریچه‌ای باریک
بر شبانه‌های تاریک می‌سرود
تو کجا بودی؟

ملالی نیست
همیشه خاطره هماره عشق
با این همه درد هنوز هم
هستند بی‌شمار دقایق ناب
که آونگش را برای شادمانی‌ات
بوسیده‌ام

حیرت نکن پیوسته عزیز
گرچه فاصله بسیار وُ راه دور
اما باز هم ... هروقت ... هر آن
دلت یاد این خانه به دوش افتاد
کافی‌ست دق‌الباب عیاران کنی
در انتظارت سال هاست
هزار چلّه نشسته ام

#عارف_اخوان



@asheghanehaye_fatima
‍ صدایِ تو خورشیدی
که همه آفتاب گردان ها
سویِ آن سر خم می کنند در رکوع،
صدایِ تو قبله ای
که همه فرشتگان در کرنش
به سجِده افتند
که همان آوایِ ربّانی ست،
کنون نگاه کن
که در شکوهِ دلفریبِ تو
چنان به خون نشست
سینه ام از دلتنگی
که جز صدایِ تو مرا هیچ مرهم نیست...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.


سوگند
به تیغه یِ آفتاب
و قسم به غرابتِ چشمانت
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم
که آخرین کلامِ شب هایم
و اولین واژه در صبح هایم
نام توست
سَرِ عاشقی سلامت
باز هم "سلام ات" میکنم...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
می خواهمت
ای غمزه یِ ریحان
در سریرِ شبِ محبوب ،
اینگونه می خواهمت؛
که در رخساره یِ صبح
کرشمه یِ سپیده دمان با ناز
عشوه یِ خورشید می کشد
تا انتظارِ طلوع به طنازی،
افسونِ مهرسایِ تو
جادویِ شبِ کینه توز را
ویران می کند از کِلکِ خاطره ها
به سِحرِ چشمِ سیاهت،
حالا تو هستی
و من از شانه هایت غبارِ خستگی
با نوازش صد نگاه می روبم...


#عارف_اخوان
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
سرزمینِ من
مرزهایِ قوسدارِ اندام توست ..

به جغرافیایی
که با ظریفترین خطوطِ منحنی
کرانه ها یِ تنت را
نانوشته بر پیکرم ترسیم کرده ام ..

که آفرینشِ تندیسِ قامتت
طبیعتی ست وحشی و بکر
و من روزی
در وطنِ سرکِشِ خویش
کشته میشوم
و در عمقِ اقلیمِ پیکره ات
به خاک سپرده خواهم شد



#عارف_اخوان


@asheghanehaye_fatima
.

سوگند
به تیغه‌ ی
آفتاب و قسم
به غرابتِ چشمانت ،
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم
که آخرین کلامِ شب‌هایم
و اولین واژه در صبح‌هایم
نام توست.....
سَرِ عـاشقی سلامت
           باز هم "سلام ات" میکنم....!!


#عارف_اخوان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.

بسوزان
تمامی چکامه هایِ عاشقانه ام‌ را
و الفبایِ واژگان را
در دریایِ سکوت غرق کن،
اینک دوستت دارم
بی حرف...بی سخن...بی هیچ سطری،
اینک با موسیقیِ  بی کلامِ چشمانم
دوست میدارمت را
خواهم نواخت،
ای که بند بندِ تنت
نت به نت نغمه هایِ
زندگی ست...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.

هنوز خوابِ انار وُ غزل وُ
فالِ حافظ می بینیم
و شب ها از پیِ سپیده دم
منتظرِ تعبیرِ اینهمه استعاره یِ زیبا
که از پسِ رویایی ،حریرِ عریانِ
حقیقت بر تنِ نازکِ خویش برکشد،
صبوریم وُ باز هم
خوابِ یاس وُ بهار وُ تمشک می بینیم،
شاید فردا لبِ حوضچه یِ آبی
کنارِ یاری تفالِ حافظ زنیم وُ
تمشکِ بوسه بِچینیم،
خدا را چه دیدی
او با عاشقان عهدِ دیرینه دارد...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.

آغوش بگشا
تن وحشی گداخته ام را
در میانه ی بازوانت
رام کن ...
آرام کن ...
این روزها
بسان دوزخی شده ام
که راه میرود ...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
Neyaz-[TabTaraneh.Net]
Fereidoon Foroughi-[TabTaraneh.Net]
چه آشکارا 
تمنایِ نوازشِ تو را دارد !
و قلبم چه بی پرده
نیازِ تپیدنِ نامِ تو را دارد !
بیا !
نگذار این شبِ بی رحم
چشمانم به شبیخونِ خواب 
فرو بندد ،
بیا دمی مرهمِ به بیداری باش 
که خسته از دیدار توام در رویا . . .

#عارف_اخوان

@asheghanehaye_fatima


می خواهمت
ای غمزه یِ ریحان
در سریرِ شبِ محبوب ،
اینگونه می خواهمت ،
که در رخساره یِ صبح
کرشمه یِ سپیده دمان با ناز
عشوه یِ خورشید می کشد
تا انتظارِ طلوع به طنازی،
افسونِ مهرسایِ تو
جادویِ شبِ کینه توز را
ویران می کند از کِلکِ خاطره ها 
به سِحرِ چشمِ سیاهت،
حالا تو هستی
و من از شانه هایت غبارِ خستگی
با نوازش صد نگاه می روبم..!



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
‍ صدایِ تو خورشیدی
که همه آفتاب گردان ها
سویِ آن سر خم می کنند در رکوع،
صدایِ تو قبله ای
که همه فرشتگان در کرنش
به سجِده افتند
که همان آوایِ ربّانی ست،
کنون نگاه کن
که در شکوهِ دلفریبِ تو
چنان به خون نشست
سینه ام از دلتنگی
که جز صدایِ تو مرا هیچ مرهم نیست...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
سوگند
به تیغه یِ آفتاب...
و قسم به غرابتِ چشمانت..
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم...!

که آخرین کلامِ شب هایم
و اولین واژه در صبح هایم نام توست...

سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "میکنم.....

#عارف_اخوان
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
.


عاشقِ عطرِ توام
مثلِ بویِ هجرت در پرِ شاپرکان ،
مثلِ بویِ گندم
هنگامه یِ چیدن از خوشه یِ خواب،
مثلِ رایحه یِ باد
وقت وزیدن بر پیکرِ صبح،

عاشقِ رویِ توام
همچو دیدنِ مهتاب
به چشمِ ستاره ها،
همچو آمدنِ یارِ سفر کرده
به چشمانِ معشوقه یِ خویش،

همچو ساعت به تنِ ثانیه ها
من همه درگیرِ توام
تا زمان واپسین نفسش را بکشد
عاشقت می مانم



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.

هنوز خوابِ انار وُ غزل وُ
فالِ حافظ می بینیم
و شب ها از پیِ سپیده دم
منتظرِ تعبیرِ اینهمه استعاره یِ زیبا
که از پسِ رویایی ،حریرِ عریانِ
حقیقت بر تنِ نازکِ خویش برکشد،
صبوریم وُ باز هم
خوابِ یاس وُ بهار وُ تمشک می بینیم،
شاید فردا لبِ حوضچه یِ آبی
کنارِ یاری تفالِ حافظ زنیم وُ
تمشکِ بوسه بِچینیم،
خدا را چه دیدی
او با عاشقان عهدِ دیرینه دارد...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.


خوش آمدی
که آفتاب برآمد به سلام ات
گل شکفت به نامت
بوسه دوید به رویت
و من بال گشودم سویت،
از کجا دانستی
پیچکِ خیالم
بسِ که چنگ کشید بر پنجره ات
افتاد به حالِ پژمردن،
بنشین که بی تو
من وُ شب هایِ تنهایی
دمی نخفته ایم زِ یادت،
بمان که با تو درود بر بیداری...



#عارف_اخوان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima