⭕️ پنجم دی زادروز #بهرام_بیضایی
🔶 «میگويند انسان که به درجات بالا رسيد نامهای متعدد به خود میگيرد پس او، هم آرش است هم #بهرام، هم سياوش است هم سهراب، هم تهمينه است و هم تهمتن و هم گردآفريد و هر آنکه هست و هر آنچه هست جام جم در دست دارد و نگران ميراث نياکان خويش است.»
نام دیگرش شرزین است. شیخ شرزین، او تمام عمرش را به #جدال_با_جهل پرداخته و خود را با دانش پرورده. تا بدانجا رسیده که میگوید: «آری آدمیان به #آینه ها شبیهاند. آینهی زنگار بسته ترا کدر نشان میدهد، و آینهی ترک خورده ترا شکسته، و آینهی صیقلی یا مواج ترا صاف یا معوج. و این جز آنست که تو صاف باشی یا شکسته یا کدر یا زنگار بسته. من گاهی آینهی دق بودهام، و گاهی به تلنگری ترک برداشتهام. من گاهی به کلی خرد شدهام، و در هزار تکهی من هزار #تصویر خود شما پیدا بود.»
امروز من در این آینه مینگرم. خود را میبینم هزار تکه و هرتکه بخشی از وجودم. من در این آینه ها به دنبال خود میگردم. عکسی واضح از سالهای کودکیام، تصویری معوج از امروز و تصاویری زنگار گرفته از نیاکانم. باید از آینه گذشتگان زنگار گرفت، تا تصویر معوج امروزم صاف شود.
به #آرش مینگرم در پای #دماوند. که از خود میگریزد. آرشی که میترسد، دستانش میلرزد و سزاوار تیراندازی نیست. آرشی آشفته و ناتوان. آرش #بیزار و #ناامید. که ناامیدی و بیزاری در رگهایش میدود او را به پیش میراند. بیزاری آرش را به آرش باز میگرداند. بازوانش قوت مییابد و قلبش را در تیر میگذارد.
———————————
🔷 همه ی آن #سرگردانی که در اکثر آثار #بیضایی هست جستوجو در راه یافتن #هویت است. آنچه آرش در راه بالا رفتن از دماوند و پرتاب تیر با قلبش آن را یافت. همان چیزی که #تارا را از زندگی سرخوشانه و بی دغدغهیاش خارج میکند و در مسیری پر پیچ و خم با آگاهی از گذشته به سوی شناخت خود حرکت میکند. تمام سرگردانیای که در فیلم #کلاغ موج میزند. گروهی در جستوجوی گمشدهای هستند. #گمشده عکسی است از جوانی «#مادر» فیلم.
🔷 «مادر» در این سرگردانیها و پریشانیها نقش مهمی دارد. در شاهکار «باشو غریبه کوچک» این جایگاه به حد اعلی دیده میشود. غریبهای کوچک به سرزمینی ناشناس وارد میشود و مهر مادری «ناهید» او را در بر میگیرد و به باشو میفهماند که هنوز در دامان وطن است. این پیوند میان مهر مادری و جستوجوی هویت، در نمایش #سهراب_کشی سوزناکترین سوگواری را میآفریند، آنجا که #تهمینه بر نعش #سهراب زاری میکند، و میغرد که: «تو #فرزند من بودی و بیهوده گرد جهان میگشتی، تا بدانی فرزند کئی! تو فرزند من بودی نه پدرت. من بودم که تو را خواستم و خود را چون «#ناهید» آسمان آراستم. من بودم که به شبستان او شدم و گفتم دوستدار آن سهرابم که در توست.»
🔷 عنصر دیگری که در این جستوجو اهمیت بالایی دارد «#تاریخ» است. توجه به گذشتگان و #نیاکان. این پیوند با تاریخ در #چریکه_تارا به روشنی روز است. تمام آنچه برای تارا اتفاق میافتد و بازی سرخوشانه او در آب دریا را به نبرد سهمگینش با امواج تبدیل میکند، آگاهی از تاریخ است. آگاهی از آنچه در قلعهی چهل تن برای قبیلهای جنگاور و دلاور رخ داده. این آگاهی در کمال زیبایی به صورت رابطهی #عاشقانه میان تارا و #مرد_تاریخی نشان داده میشود. مرد تاریخی در میان عشق ورزیدن به تارا از زخمها و نبردهایش میگوید: «دشمنان به تیرم ببند، #کلمات رجز بیهوده است! در تمام ساحل #کلماتی است که من در وصف تو گفتهام.» تارا عاشق بدبختی او و دلبستهی زخمهایش میشود. او با گذشتهاش پیوند برقرار میکند و در پی این ارتباط و اجرا تمام دیدگاهش به زندگی تغییر میکند.
🔷 «نام» دیگر عنصری است که در ارتباط تنگاتنگ با هویت است. در نمایش #خاطرات_مطبوعاتی_آقای_اسراری، تمام تلاش و مبارزهی شیرزاد در راه باز پس گیری نامش است. در این نمایش جهانگیر اسراری داستانهایی را از محمود شیرزاد میدزدد، به نام خود چاپ میکند و به شهرت میرسد. از آنجا که شیرزاد در سلسله مراتب اداری زیر دست اسراری است مجبور میشود به خواست او تن دهد و برایش داستان بنویسد. اما نمیتواند با این وضع کنار بیاید. او هویت خود را مخدوش و آسیب دیده میبیند. چراکه نمیتواند به کسی ثابت کند نویسندهی واقعی داستانها آقای اسراری نیست، تا آنجا که حتی توان #تفکیک خودش با آقای اسراری را نیز از دست میدهد. اما زمانی میرسد، متوجه میشود که «شیرزاد» است و تصمیم به #مبارزه برای پس گرفتن نامش میکند. ما آن چیزی هستیم که میسازیم و او میخواهد صاحب آنچه واقعا ساخته بشود.
#بهرام_بیضایی
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
📷 http://ytre.ir/eEH
🆔@AnjomanPolytechnic
🔶 «میگويند انسان که به درجات بالا رسيد نامهای متعدد به خود میگيرد پس او، هم آرش است هم #بهرام، هم سياوش است هم سهراب، هم تهمينه است و هم تهمتن و هم گردآفريد و هر آنکه هست و هر آنچه هست جام جم در دست دارد و نگران ميراث نياکان خويش است.»
نام دیگرش شرزین است. شیخ شرزین، او تمام عمرش را به #جدال_با_جهل پرداخته و خود را با دانش پرورده. تا بدانجا رسیده که میگوید: «آری آدمیان به #آینه ها شبیهاند. آینهی زنگار بسته ترا کدر نشان میدهد، و آینهی ترک خورده ترا شکسته، و آینهی صیقلی یا مواج ترا صاف یا معوج. و این جز آنست که تو صاف باشی یا شکسته یا کدر یا زنگار بسته. من گاهی آینهی دق بودهام، و گاهی به تلنگری ترک برداشتهام. من گاهی به کلی خرد شدهام، و در هزار تکهی من هزار #تصویر خود شما پیدا بود.»
امروز من در این آینه مینگرم. خود را میبینم هزار تکه و هرتکه بخشی از وجودم. من در این آینه ها به دنبال خود میگردم. عکسی واضح از سالهای کودکیام، تصویری معوج از امروز و تصاویری زنگار گرفته از نیاکانم. باید از آینه گذشتگان زنگار گرفت، تا تصویر معوج امروزم صاف شود.
به #آرش مینگرم در پای #دماوند. که از خود میگریزد. آرشی که میترسد، دستانش میلرزد و سزاوار تیراندازی نیست. آرشی آشفته و ناتوان. آرش #بیزار و #ناامید. که ناامیدی و بیزاری در رگهایش میدود او را به پیش میراند. بیزاری آرش را به آرش باز میگرداند. بازوانش قوت مییابد و قلبش را در تیر میگذارد.
———————————
🔷 همه ی آن #سرگردانی که در اکثر آثار #بیضایی هست جستوجو در راه یافتن #هویت است. آنچه آرش در راه بالا رفتن از دماوند و پرتاب تیر با قلبش آن را یافت. همان چیزی که #تارا را از زندگی سرخوشانه و بی دغدغهیاش خارج میکند و در مسیری پر پیچ و خم با آگاهی از گذشته به سوی شناخت خود حرکت میکند. تمام سرگردانیای که در فیلم #کلاغ موج میزند. گروهی در جستوجوی گمشدهای هستند. #گمشده عکسی است از جوانی «#مادر» فیلم.
🔷 «مادر» در این سرگردانیها و پریشانیها نقش مهمی دارد. در شاهکار «باشو غریبه کوچک» این جایگاه به حد اعلی دیده میشود. غریبهای کوچک به سرزمینی ناشناس وارد میشود و مهر مادری «ناهید» او را در بر میگیرد و به باشو میفهماند که هنوز در دامان وطن است. این پیوند میان مهر مادری و جستوجوی هویت، در نمایش #سهراب_کشی سوزناکترین سوگواری را میآفریند، آنجا که #تهمینه بر نعش #سهراب زاری میکند، و میغرد که: «تو #فرزند من بودی و بیهوده گرد جهان میگشتی، تا بدانی فرزند کئی! تو فرزند من بودی نه پدرت. من بودم که تو را خواستم و خود را چون «#ناهید» آسمان آراستم. من بودم که به شبستان او شدم و گفتم دوستدار آن سهرابم که در توست.»
🔷 عنصر دیگری که در این جستوجو اهمیت بالایی دارد «#تاریخ» است. توجه به گذشتگان و #نیاکان. این پیوند با تاریخ در #چریکه_تارا به روشنی روز است. تمام آنچه برای تارا اتفاق میافتد و بازی سرخوشانه او در آب دریا را به نبرد سهمگینش با امواج تبدیل میکند، آگاهی از تاریخ است. آگاهی از آنچه در قلعهی چهل تن برای قبیلهای جنگاور و دلاور رخ داده. این آگاهی در کمال زیبایی به صورت رابطهی #عاشقانه میان تارا و #مرد_تاریخی نشان داده میشود. مرد تاریخی در میان عشق ورزیدن به تارا از زخمها و نبردهایش میگوید: «دشمنان به تیرم ببند، #کلمات رجز بیهوده است! در تمام ساحل #کلماتی است که من در وصف تو گفتهام.» تارا عاشق بدبختی او و دلبستهی زخمهایش میشود. او با گذشتهاش پیوند برقرار میکند و در پی این ارتباط و اجرا تمام دیدگاهش به زندگی تغییر میکند.
🔷 «نام» دیگر عنصری است که در ارتباط تنگاتنگ با هویت است. در نمایش #خاطرات_مطبوعاتی_آقای_اسراری، تمام تلاش و مبارزهی شیرزاد در راه باز پس گیری نامش است. در این نمایش جهانگیر اسراری داستانهایی را از محمود شیرزاد میدزدد، به نام خود چاپ میکند و به شهرت میرسد. از آنجا که شیرزاد در سلسله مراتب اداری زیر دست اسراری است مجبور میشود به خواست او تن دهد و برایش داستان بنویسد. اما نمیتواند با این وضع کنار بیاید. او هویت خود را مخدوش و آسیب دیده میبیند. چراکه نمیتواند به کسی ثابت کند نویسندهی واقعی داستانها آقای اسراری نیست، تا آنجا که حتی توان #تفکیک خودش با آقای اسراری را نیز از دست میدهد. اما زمانی میرسد، متوجه میشود که «شیرزاد» است و تصمیم به #مبارزه برای پس گرفتن نامش میکند. ما آن چیزی هستیم که میسازیم و او میخواهد صاحب آنچه واقعا ساخته بشود.
#بهرام_بیضایی
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
📷 http://ytre.ir/eEH
🆔@AnjomanPolytechnic
انجمن اسلامی دانشجویان ترقیخواه پلیتکنیک
♦️ #معرفي_كتاب: «جامعه شناسي جنسيت ، نگاه جامعه شناسانه به بلوغ» نوشته #منصوره_مرتضوی #کمیته_زنان 🆔 @AnjomanPolytechnic
♦️ #بدن به عنوان شاخهاى پژوهشى در اواخر سالهاى دهه ى ١٩٦٠ گام به عرصه ى مطالعات علوم اجتماعى گذاشت و با افزايش مفهوم خود و مفهوم بدن به عنوان بخشى از #خود و حامل خود، اين موضوع در ميان موضوعات عمده ى جامعه شناسى جاى گرفت. در اين شاخه گفته ميشود كه بدن #نماد جامعه است. به عبارتى بدن با موقعيت اجتماعى و فرهنگى جامعهى خود تعريف ميشود و شكل ميگيرد.
♦️ بحث بر سر بدن قدمتى طولانى دارد، از نظريات فيلسوفان يونان تا آموزههاى مسيحيت كه وجود انسان را قائل به دو بخش روح (جايگاه خدا ) و جسم (جايگاه شيطان ) ميداند و همينطور #زن را نماد جسمانيت و شهوت و #مرد را نماد ذهن و روح تلقى ميكند. در ديگر اديان الهى نيز جسم مظهر لذات دنيوى و پست و روح مظهر كمال قلمداد ميشد اما با پيدايش گسترش #مدرنيسم و تاكيد بر مركزيت #انسان و ترجيح #خرد بر باورهاى سنتى، نگرش نسبت به بدن دچار تحولاتى گشت. اگرچه باورهاى امروزى در مورد بدن در آن دوران جايى نداشت اما طرح نظريات محوريت انسان در جهان، زمينهساز فرهنگ انتقادى در هر دوره نسبت به اين موضوع شد.
♦️ در بخش بعدى، كتاب بلوغ و #بحران_بلوغ و تفاوت شدت بحرانى بودن بلوغ براى دختران در جوامع مختلف را مورد بررسى قرار ميدهد و ميبينيم كه در جوامع با سنن، عقايد و فرهنگهاى متفاوت، چگونگى و شدت اين بحران نيز متغير است.
♦️ در #جوامع_مردسلار اين بحران همراه با القاى الزام آمادگى دختران براى نقش همسرى و مادرى و #كليشه_هاى_جنسيتى و محدوديت ها و #تابوهاى_رفتارى همراه است و اين در حالي است كه در برخى جوامع دختران با آزادى در روابط جنسى و تصميم گيرى در مورد آن، عملا در دوران بلوغ با بحران جدىاى روبرو نيستند.
♦️ بخش بعدى در مورد #جامعه_شناسى_جنسيت، تاثير مستقيمى است كه فرهنگ يك جامعه بر تمام رفتارها و حركات و همينطور زمينه هاى ذهنى افراد در مورد #جنسيت و نقشهاى جنسيتى و بايدها و نبايدهاى جنسيتىشان دارد. نتیجه این میشود که در #جامعهاى_سنتى_و_مردسالار چون #ايران طبيعتا آنچه افراد به باورش ميرسند، برترى مردان بر زنان است.
♦️ همچنین چنين جوامعى، بدن افراد متعلق به خودشان نيست و جامعه براى آن تصميم ميگيرد. به طور ویژه در مورد دخترها كه در برخى جوامع براى به #انزوا كشاندن و كنترل دختران، بدن آنها را نشانهگذارى ميكنند و در واقع جسم انان را به #سلطهى خود ميگيرند.
♦️ در بخش بعدي ميخوانيم كه مهمترين محيطى كه به افراد شرايط و ويژگيها و فرهنگ يک جامعه را القا ميكند، #خانواده است. يكى از بحران هايي كه دختران خصوصا در سنين بلوغ با آن مواجه هستند #محدوديتهايى ست كه به سبب سنن رايج در جامعه، توسط خانواده و خصوصا مردان یک خانواده براي دختران گذاشته ميشود و اين كنترل و محدوديت تا جايى ادامه پيدا ميكند كه خود فرد هم يک #كنترل_کننده_دروني پيدا كرده و خود را #محدود ميكند؛ چرا كه تمايل به پذيرفته شدن توسط اجتماع و ترس از طرد شدن از گروههاى اجتماعى، او را وادار به پذيرش و اجراي #قوانين_اجتماعى ميكند. اجتماع، #فرهنگ، #قوانين و حتى خود فرد به افراد خانواده و جامعه اين اجازه را ميدهد كه دختران و زنان خاطى را به هر شكل مورد #خشونت قرار دهند.
♦️ در بخش بعدي، كتاب در مورد #از_خود_بيگانگى_شخصى_و_جنسيتى صحبت ميكند. از خود بيگانگى شخصى زمانى در يك فرد رخ ميدهد كه فرد احساس #ناتوانى، ضعف، پوچى و ناكارآمدى داشته باشد. دختران در سنين بلوغ اگر در جامعهاى همراه با #محدوديتهاي_جنسيتى زندگي كنند، از آنجايى كه نقشهاى كليدى در اجتماع و نه در خانه، با ارزشهاى جامعه در تناقص است، نوعى ترس و نگراني از تناقضات ايجاد شده به آنها دست داده و دچار خود بيگانگى جنسيتى ميشوند، تا جايي كه ممكن است #هنجارهاى_جامعه آنها را به #كنج_خانه سوق داده و به مرور زمان آنها را با اهداف و ارزشهايشان #بيگانه و از خود جدا كند و به آنها احساس پوچ و ناكارآمدى دهد.
#کمیته_زنان
#معرفی_کتاب
#جامعه_شناسی_جنسیت
#جامعه_مردسالار
#کلیشههای_جنسیتی
🆔 @AnjomanPolytechnic
♦️ بحث بر سر بدن قدمتى طولانى دارد، از نظريات فيلسوفان يونان تا آموزههاى مسيحيت كه وجود انسان را قائل به دو بخش روح (جايگاه خدا ) و جسم (جايگاه شيطان ) ميداند و همينطور #زن را نماد جسمانيت و شهوت و #مرد را نماد ذهن و روح تلقى ميكند. در ديگر اديان الهى نيز جسم مظهر لذات دنيوى و پست و روح مظهر كمال قلمداد ميشد اما با پيدايش گسترش #مدرنيسم و تاكيد بر مركزيت #انسان و ترجيح #خرد بر باورهاى سنتى، نگرش نسبت به بدن دچار تحولاتى گشت. اگرچه باورهاى امروزى در مورد بدن در آن دوران جايى نداشت اما طرح نظريات محوريت انسان در جهان، زمينهساز فرهنگ انتقادى در هر دوره نسبت به اين موضوع شد.
♦️ در بخش بعدى، كتاب بلوغ و #بحران_بلوغ و تفاوت شدت بحرانى بودن بلوغ براى دختران در جوامع مختلف را مورد بررسى قرار ميدهد و ميبينيم كه در جوامع با سنن، عقايد و فرهنگهاى متفاوت، چگونگى و شدت اين بحران نيز متغير است.
♦️ در #جوامع_مردسلار اين بحران همراه با القاى الزام آمادگى دختران براى نقش همسرى و مادرى و #كليشه_هاى_جنسيتى و محدوديت ها و #تابوهاى_رفتارى همراه است و اين در حالي است كه در برخى جوامع دختران با آزادى در روابط جنسى و تصميم گيرى در مورد آن، عملا در دوران بلوغ با بحران جدىاى روبرو نيستند.
♦️ بخش بعدى در مورد #جامعه_شناسى_جنسيت، تاثير مستقيمى است كه فرهنگ يك جامعه بر تمام رفتارها و حركات و همينطور زمينه هاى ذهنى افراد در مورد #جنسيت و نقشهاى جنسيتى و بايدها و نبايدهاى جنسيتىشان دارد. نتیجه این میشود که در #جامعهاى_سنتى_و_مردسالار چون #ايران طبيعتا آنچه افراد به باورش ميرسند، برترى مردان بر زنان است.
♦️ همچنین چنين جوامعى، بدن افراد متعلق به خودشان نيست و جامعه براى آن تصميم ميگيرد. به طور ویژه در مورد دخترها كه در برخى جوامع براى به #انزوا كشاندن و كنترل دختران، بدن آنها را نشانهگذارى ميكنند و در واقع جسم انان را به #سلطهى خود ميگيرند.
♦️ در بخش بعدي ميخوانيم كه مهمترين محيطى كه به افراد شرايط و ويژگيها و فرهنگ يک جامعه را القا ميكند، #خانواده است. يكى از بحران هايي كه دختران خصوصا در سنين بلوغ با آن مواجه هستند #محدوديتهايى ست كه به سبب سنن رايج در جامعه، توسط خانواده و خصوصا مردان یک خانواده براي دختران گذاشته ميشود و اين كنترل و محدوديت تا جايى ادامه پيدا ميكند كه خود فرد هم يک #كنترل_کننده_دروني پيدا كرده و خود را #محدود ميكند؛ چرا كه تمايل به پذيرفته شدن توسط اجتماع و ترس از طرد شدن از گروههاى اجتماعى، او را وادار به پذيرش و اجراي #قوانين_اجتماعى ميكند. اجتماع، #فرهنگ، #قوانين و حتى خود فرد به افراد خانواده و جامعه اين اجازه را ميدهد كه دختران و زنان خاطى را به هر شكل مورد #خشونت قرار دهند.
♦️ در بخش بعدي، كتاب در مورد #از_خود_بيگانگى_شخصى_و_جنسيتى صحبت ميكند. از خود بيگانگى شخصى زمانى در يك فرد رخ ميدهد كه فرد احساس #ناتوانى، ضعف، پوچى و ناكارآمدى داشته باشد. دختران در سنين بلوغ اگر در جامعهاى همراه با #محدوديتهاي_جنسيتى زندگي كنند، از آنجايى كه نقشهاى كليدى در اجتماع و نه در خانه، با ارزشهاى جامعه در تناقص است، نوعى ترس و نگراني از تناقضات ايجاد شده به آنها دست داده و دچار خود بيگانگى جنسيتى ميشوند، تا جايي كه ممكن است #هنجارهاى_جامعه آنها را به #كنج_خانه سوق داده و به مرور زمان آنها را با اهداف و ارزشهايشان #بيگانه و از خود جدا كند و به آنها احساس پوچ و ناكارآمدى دهد.
#کمیته_زنان
#معرفی_کتاب
#جامعه_شناسی_جنسیت
#جامعه_مردسالار
#کلیشههای_جنسیتی
🆔 @AnjomanPolytechnic