To kafardel
Shajarian & Olafur Arnalds
مرا چشمیست خون افشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم
که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و
مشکین سایبان ابرو
#حافظ
#باکلام
🎧
@Moosighie_khodayan
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم
که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و
مشکین سایبان ابرو
#حافظ
#باکلام
🎧
@Moosighie_khodayan
__
« عشق »
.
.
.
همه از تنهایی می گریزند ، مانند یک زخم آزار دهنده است.
تنها راه فرار از تنهایی، اینکه بخشی از جامعه باشی با دوستانت باشی یا زن بگیری یا شوهر اختیار کنی.
تنهابودن را با تنهایی سوتفاهم نکنید.
تنهایی به یقین بیمارگونه است و تنها بودن سلامت کامل است.
زمانی که تنها بودنت را با تنهایی سوتفاهم کردی
تمام فضا تغییر می کند.
و اینگونه به آغوش دیگری پناه میبری تا خلا تو را پر کند
این رابطه از همان ابتدا یک جهنم است ، تو عاشق زن خودت نیستی بلکه از او استفاده میکنی تا تنها نباشی و او هم عاشق تو نیست ،
او هم در این وحشت است.طبیعی است که به نام عشق
هر اتفاقی ممکن است رخ بدهد _ به جز عشق !!!!
.
.
.
عشق...
در پایین ترین سطح،نوعی سیاست است.سیاست قدرت!
هرگاه عشق توسط مفهوم سلطه جویی آلوده باشد،
یک بازی سیاسی است. عشقی که بین یک زن و شوهر _
دوست پسر،دوست دختر وجود دارد ، عشق نیست تنها یک بازی سیاسی است که تو می خواهی بر دیگری تسلط داشته باشی.
تو از چیره بودن لذت میبری تو از عشق حرف میزنی ولی در عمل می خواهی از دیگری بهره کشی کنی.برای همین است که
احساس مالکیت زیاد،حسادت فراوان
بخش ذاتی و طبیعی از عشق تو می شود.
این عشق بیش از آنکه شادی بیافریند، تولید رنج می کند،
و این نوعی بیماریست.
.
.
.
تو اگر بدنبال تملک و چیره شدن هستی...
بهتره که یک سگ را دوست داشته باشی،
یک گربه را ، یک طوطی را ، یک شی را ...
زیرا می توانی به خوبی بر آنها تسلط داشته باشی.
.
.
.
عشق نیاز به تملک ندارد ، عشق نفس کشیدن است
وقتی به او می گویی من فقط برای تو نفس می کشم
و زندگی می کنم ، وقتی او نباشد تو چطور میتوانی نفس بکشی !؟
عشق می تواند از دوست داشتن یک فرد آغاز شود
و در نهایت به دوست داشتن خداوند ختم شود ،
آن شخص مانند یک پنجره عمل می کند،
پنجره ای به سوی آسمان بی پایان.
عشق یعنی بدون انگیزه سمت چیزی رفتن...
آنگاه آن گل نیلوفر آبی تماما باز می شود
و عطری عظیم رها می گردد.
عشق باید یک کیفیت در وجود تو باشد _
هرکجا که باشی، با هرکه باشی،
حتی اگر تنها باشی ،عشق باید در تو جاری باشد ،
موضوع این نیست که عاشق یکشخص باشی
مخاطب داشتن عشق مهم نیست ، مهم ( عاشق بودن ) است.
.
.
.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
( حافظ )
#کتاب_زن
#اوشو
#حافظ
« عشق »
.
.
.
همه از تنهایی می گریزند ، مانند یک زخم آزار دهنده است.
تنها راه فرار از تنهایی، اینکه بخشی از جامعه باشی با دوستانت باشی یا زن بگیری یا شوهر اختیار کنی.
تنهابودن را با تنهایی سوتفاهم نکنید.
تنهایی به یقین بیمارگونه است و تنها بودن سلامت کامل است.
زمانی که تنها بودنت را با تنهایی سوتفاهم کردی
تمام فضا تغییر می کند.
و اینگونه به آغوش دیگری پناه میبری تا خلا تو را پر کند
این رابطه از همان ابتدا یک جهنم است ، تو عاشق زن خودت نیستی بلکه از او استفاده میکنی تا تنها نباشی و او هم عاشق تو نیست ،
او هم در این وحشت است.طبیعی است که به نام عشق
هر اتفاقی ممکن است رخ بدهد _ به جز عشق !!!!
.
.
.
عشق...
در پایین ترین سطح،نوعی سیاست است.سیاست قدرت!
هرگاه عشق توسط مفهوم سلطه جویی آلوده باشد،
یک بازی سیاسی است. عشقی که بین یک زن و شوهر _
دوست پسر،دوست دختر وجود دارد ، عشق نیست تنها یک بازی سیاسی است که تو می خواهی بر دیگری تسلط داشته باشی.
تو از چیره بودن لذت میبری تو از عشق حرف میزنی ولی در عمل می خواهی از دیگری بهره کشی کنی.برای همین است که
احساس مالکیت زیاد،حسادت فراوان
بخش ذاتی و طبیعی از عشق تو می شود.
این عشق بیش از آنکه شادی بیافریند، تولید رنج می کند،
و این نوعی بیماریست.
.
.
.
تو اگر بدنبال تملک و چیره شدن هستی...
بهتره که یک سگ را دوست داشته باشی،
یک گربه را ، یک طوطی را ، یک شی را ...
زیرا می توانی به خوبی بر آنها تسلط داشته باشی.
.
.
.
عشق نیاز به تملک ندارد ، عشق نفس کشیدن است
وقتی به او می گویی من فقط برای تو نفس می کشم
و زندگی می کنم ، وقتی او نباشد تو چطور میتوانی نفس بکشی !؟
عشق می تواند از دوست داشتن یک فرد آغاز شود
و در نهایت به دوست داشتن خداوند ختم شود ،
آن شخص مانند یک پنجره عمل می کند،
پنجره ای به سوی آسمان بی پایان.
عشق یعنی بدون انگیزه سمت چیزی رفتن...
آنگاه آن گل نیلوفر آبی تماما باز می شود
و عطری عظیم رها می گردد.
عشق باید یک کیفیت در وجود تو باشد _
هرکجا که باشی، با هرکه باشی،
حتی اگر تنها باشی ،عشق باید در تو جاری باشد ،
موضوع این نیست که عاشق یکشخص باشی
مخاطب داشتن عشق مهم نیست ، مهم ( عاشق بودن ) است.
.
.
.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
( حافظ )
#کتاب_زن
#اوشو
#حافظ
.
.
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنـمیْ، لاله رُخی خنـدان خور
بسیار مخور و رد مکن، فاش مسـاز
اندک خور و گهگاه خور و پنهانخور
.
#حکیم_عمر_خیام
.
دیگه از این جامعتر و کاملتر هم میشد آدابِ مستیکردن را تلخیص کرد و در نظم پیچید؟ فقط یک #آپولو است که میتواند تا به این ژرفا #دیونیسوس را فهم کند!
.
آپولو،در اساطیر یونان، ایزدِ آفتاب بود و نمادِ عقل و منطق و اخلاق و حد و اندازه. #دیونیسوس را باید خلاف او دانست، ایزد مهتاب، خدای شراب و شعر و شور و وجد عارفانه. این یکی را با حساب و کتاب کاری نیست.
.
هر کدام از این دو اصل که به افراط درآیند کارِ فرد و جامعه را میسازند. درست همانطور که اگر خورشید یکسره بتابد بیابان میکند خاک را، منطق هم خشک میکند زندگی را. و اگر مستی هم از حد بگذرد به سیاهی و به جنون میانجامد. یک نوار زرین تعادل میان این دو وجود دارد که جانانه زیستن همان است. آنجا که #یونگ میگوید: خرد همانجاست، همانجا که دیگر عقل و دل در ستیز با هم نیستند.
در اساطیر یونان وقتی آئینِ دیونیسوس به شکل کارنوالی از شعر و شراب با پایکوبی از راه رسید، آپولو جایی برای او در معبد خویش باز کرد و سه ماه زمستان را به برادر کوچکش سپرد و خود به شمالِگان رفت، همانجا که رازی است که خورشید میرود. و چه زیبا #حافظ این نُهماه حضور آپولو در #معبد_دلفی و سه ماه غیابش را به نظم درآورده و راز معرفتِ دیونیسوسی میداند:
.
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سهماه می خور و نُهماه پارسا میباش
.
.
دکتر #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچنیستیوهیچنیستکهنباشی
.
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنـمیْ، لاله رُخی خنـدان خور
بسیار مخور و رد مکن، فاش مسـاز
اندک خور و گهگاه خور و پنهانخور
.
#حکیم_عمر_خیام
.
دیگه از این جامعتر و کاملتر هم میشد آدابِ مستیکردن را تلخیص کرد و در نظم پیچید؟ فقط یک #آپولو است که میتواند تا به این ژرفا #دیونیسوس را فهم کند!
.
آپولو،در اساطیر یونان، ایزدِ آفتاب بود و نمادِ عقل و منطق و اخلاق و حد و اندازه. #دیونیسوس را باید خلاف او دانست، ایزد مهتاب، خدای شراب و شعر و شور و وجد عارفانه. این یکی را با حساب و کتاب کاری نیست.
.
هر کدام از این دو اصل که به افراط درآیند کارِ فرد و جامعه را میسازند. درست همانطور که اگر خورشید یکسره بتابد بیابان میکند خاک را، منطق هم خشک میکند زندگی را. و اگر مستی هم از حد بگذرد به سیاهی و به جنون میانجامد. یک نوار زرین تعادل میان این دو وجود دارد که جانانه زیستن همان است. آنجا که #یونگ میگوید: خرد همانجاست، همانجا که دیگر عقل و دل در ستیز با هم نیستند.
در اساطیر یونان وقتی آئینِ دیونیسوس به شکل کارنوالی از شعر و شراب با پایکوبی از راه رسید، آپولو جایی برای او در معبد خویش باز کرد و سه ماه زمستان را به برادر کوچکش سپرد و خود به شمالِگان رفت، همانجا که رازی است که خورشید میرود. و چه زیبا #حافظ این نُهماه حضور آپولو در #معبد_دلفی و سه ماه غیابش را به نظم درآورده و راز معرفتِ دیونیسوسی میداند:
.
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سهماه می خور و نُهماه پارسا میباش
.
.
دکتر #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچنیستیوهیچنیستکهنباشی
👍3
Nmidani Magar Dardam ~ UpMusic
Behroz Mahdavi~ UpMusic
جوانه از خاک بیرون آمد .
خورشید او رادید و او هم خورشید را
برگ هایش نور را لمس کرد
بیقرار شد. درد بزرگی درونش جوشید......
ریشه هایش کوچک بودند و جوانه آسیب پذیر بود.
اما کار از کار گذشته بود او نور را لمس کرده بود
دلش می خواست هزاران دست(برگ) داشت و نور را بیشتر در آغوش میگرفت.
برای درخت شدن چاره ای نداشت بجز تقلا در تاریکی، بیشتر به عمق خاک رفتن .ریشه گسترانیدن حتی اگر به سنگ برمی خورد
دست خودش نبود او اینگونه کد نویسی شده بود !
#کندالینی #حافظ
@kundalini_iran
📅 #شنبه #روز۲۳ #دی #سال۱۴۰۲
خورشید او رادید و او هم خورشید را
برگ هایش نور را لمس کرد
بیقرار شد. درد بزرگی درونش جوشید......
ریشه هایش کوچک بودند و جوانه آسیب پذیر بود.
اما کار از کار گذشته بود او نور را لمس کرده بود
دلش می خواست هزاران دست(برگ) داشت و نور را بیشتر در آغوش میگرفت.
برای درخت شدن چاره ای نداشت بجز تقلا در تاریکی، بیشتر به عمق خاک رفتن .ریشه گسترانیدن حتی اگر به سنگ برمی خورد
دست خودش نبود او اینگونه کد نویسی شده بود !
#کندالینی #حافظ
@kundalini_iran
📅 #شنبه #روز۲۳ #دی #سال۱۴۰۲
❤13👍1