مدافعان حرم بی بی زینب (س)
34 subscribers
6.96K photos
1.23K videos
42 files
611 links
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

در عشق اگر چه منزل آخر شهادت است،

تڪلیف اول است #شهیدانه❤️ زیستن...

آن ڪس ڪه شود #شهید❤️ او را لیاقت است،
اهل عمل و صدق و امانت است.

کانالے براے شهدا🌹

به نیت شهدا🌹

با شهدا🌹
Download Telegram
مــرا میهمان ِسفـره ی مهربانی ِخود کنید !

دلـم گرفته از آشــوب #شهر ...

اینجا ،
#آدمها غریبه اند با
#اخلاص و
#صفا و
#گذشت ..

دلم یک جـُــرعه #سادگی میخواهد

@modafeharam_zeynab 🌷
فدایی ولایت منتظر شهادت:
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!

اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🔹🔹
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
🔹🔹
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🔹🔹
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🔹🔹
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🔹🔹
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم..
🔹🔹
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🔹🔹
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب...
🔹🔹
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
..
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...

#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید🙏


@modafeharam_zeynab
تازه مخفف اسمت میشود👇
#ماه 🌙

#اخلاص یعنی این ...
غیر از خود و #خدا کسی را ندیدن
#محمد_ابراهیم_همت
یعنی 👈 #ماه👇
👈محمد
👈ابراهیم
👈همت
سردار بی سر خیبر
یادش با #صلوات
@modafeharam_zeynab
#حتما_مطالعه_شود
🕊🕊🕊حسین بہ خوابم اومد. تا دیدمش شروع ڪردم سؤال ڪردن

گفتم: ڪجایے
در محضر #سید_الشهدا

یہ ڪم ساڪت شد
گفت: جز #شهادت هیچے بہ دردم نخورد.

پرسیدم: #نماز_شب ؟
براے #رضاے_خدا نبود... میدونے فقط چیزے پذیرفتہ میشہ ڪہ فقط و فقط براے رضاے خدا باشہ

گفتم: #هیئت رفتن هات؟
ڪامل براے رضاے خدا نبود.

دیگہ نگذاشت چیزے بپرسم، خودش ادامہ داد ڪه:
🔸شهادت من رو برد بالا
🔸اگہ شهید نمیشدم، دست خالے بودم
🔸خیلے ڪار دارم، اگہ میمردم بدبخت میشدم
🔸 نفس ڪشیدن هم باید براے رضاے خدا باشہ

بہ سختے صحبت میڪرد، انگار اجازہ صحبت ڪردن نداشت. دوبارہ تأڪید ڪرد:

🔸 جز شهادتم هیچے بہ دردم نخورد، اعمال دیگم براے دل خودم بود

آخرش هم گفت:

🔶خیلے زود دیر میشہ

بهش گفتم حسین جان سفارش منم بڪن.

خندید
هیچے نگفت
رفت

راوی: همسر شهید مدافع حرم #حسین_محرابے
☑️تاریخ شهادت ۱۰ آذر ماہ ۱۳۹۵

#اگر_شهید_نشویم_میمیریم
#اخلاص_ملاڪ_قبولے_اعمال


@Modafeharam_zeynab
🕊🌷🕊
در مکتب شهادت
در محضر شهدای مدافع حرم
#شهید_محمد_رضا_دهقان

#اخلاص

محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیات برود .

در تماس هایی که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد.

یکی از شب های محرم به هیات میثاق باشهدا رفتیم.

استاد پناهیان آن شب از #اخلاص میگفت و چند خاطره از شهدای مدافع حرم .

بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی بیادت بودیم.

انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم.
به او گفتم:

🔹 "محمدرضا ،اگر میخواهی شهید بشی، باید #خالص بشی"🔹


آخرین تماسش با خانواده دوشنبه هجدهم آبان بود .
آن شب به مادرش سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید #اخلاص داشته باشی .

محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود:

"این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"


تخففوا تلحقوا...
سبکبار شوید، تا برسید...

شرط #شهادت، خلاصه شده
در همین جمله امیرالمومنین علی علیه السلام،
سبکبار شدن...
خالص شدن...
و شهدا این را خوب فهمیدند و عمل کردند ...

کجایند مردان خوب خدا
یاد یاران سفر کرده بخیر
🌷🕊@Modafeharam_zeynab
همیشه سعی کنید "اطرافتان"
پر از نشانه های "اهدافتان" باشد!

عکس #شهیدانی که با آنها رفیق شده اید و راه آنهارا میروید در اتاق و گوشی هایتان باشد!
وظایفی که #حضرت‌آقا از جوانان انتظار دارند را بنویسید و همیشه همراه داشته باشید!
قلب و ذهنتان را همیشه پر از یاد #امام‌زمان کنید!
زندگی‌نامه #ائمه(ع) را مطالعه کنید و سعی کنید رفتار و گفتارتان در طول روز همانند آنها باشد!
هر روز به خودتان #یادآور شوید که دارید برای #خدا کار میکنید!
و #هدف‌اصلی قطعا خود اوست!
در هرکاری که دیدید #اخلاص حضور ندارد از آن صرف نظر کنید حتی اگر کار خیری باشد!
به ظواهر اهمیت ندهید و درگیر تیپ و مد و... نباشید!
ولی همیشه #تمیز ، #مرتب و #خوشبو باشید!
از افرادی که شمارا غافل از یاد #خدا میکنند دوری کنید!
برای #ثانیه‌هایتان #برنامه داشته باشید و با #دعای‌برکت‌زمان از عمرتان بهره بیشتری ببرید🥀
@modafeharam_zeynab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عباس و نجف اومدن دنبالم گفتن بیا بریم پیش حیدر بهش بگو طرحتو
منم گفتم الان که شبه و دیر وقت بزارید صبح میام
اونا هم اصرار کردن بیا بریم
اون موقع #حیدر مسئول قرارگاه #حیدریون حلب بود
رفتیم تو اتاقش و شروع کردم به توضیح دادن
تیر ماه بود و ماه رمضان هوا هم بشدت گرم بود
بهش گفتم حاجی کولر گازیتو روشن نمیکنی ؟
گفتن نه
گفتم آخه چرا
با همون روحیه مشتی گریش گفت مگه بچه های خط کولر دارن که منم روشن کنم
توفیق نشد تو رکابت باشم حاج حیدر اما تو همون چند مرتبه ایی که دیدمت عاشق منش و رفتارت شدم
دستگیر ما باش شیر حیدریون و زینبیون
#حاج_حیدر
#شهید_محمد_جنتی
#حیدریون
#زینبیون
#اخلاص
#فرمانده_واقعی
#جاماندم_از_قافله

💔
⭕️ #خیابان_شهدا ⭕️

از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!

🌸اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...

🌸دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...

🌸به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...

🌸به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...

🌸به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...

🌸ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم..

🌸هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...

🌸هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...

🌸پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...

🌸دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام

🔴از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...

🌹 #شهدا گاهی،نگاهی😔...🌹