Hassan kashavarz
64 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح
که راح را بود آندم خواص جوهر روح

فکنده مرغ صراحی خروش در مجلس
چو بلبلان سحر در چمن بوقت صبوح

مباش بی لب یاقوت و جام یاقوتی
که نیست بی می و معشوق در زمانه فتوح

مرا چو توبه گنه بود توبه کردم از آن
که گر نکرد گناه از چه توبه کرد نصوح

نوشته‌اند بر اوراق کارنامهٔ عشق
که رند را نبود در صلاح و توبه صلوح

مرا که از درت امید فتح بابی نیست
در دو لختی چشمست بر رهت مفتوح

خیال نرگس مستت چو در دلم گذرد
شود ز خنجر خونریز او دلم مجروح

فشاند برجگر ریش من غم تو نمک
نبشت دفتر حسن ترا خط تو شروح

گر آب دیده ز سر برگذشت خواجو را
گمان مبر که بطوفان هلاک گردد نوح


📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشته زنار دو صد خرقه بسوخت

دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت

📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آزاده به ترک خود شتابی دارد
چون ذره هوای آفتابی دارد

تنها شدن دریچه بیهوده که نیست
این خانه حسابی و کتابی دارد

📚 #شیون فومنی - فارسی - دو بیتی ها - تنها شدن دریچه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما
چون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد
در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما

پس گفت تا کی زین هوس ماییم و درد یک نفس
دایم یکی گوییم وبس تا شد دو عالم رام ما
بس کم زنی استاد شد بی خانه و بنیاد شد
از نام و ننگ آزاد شد نیک است این بدنام را

پس شد چون مردان مرد او وز هر دو عالم فرد او
وز درد درد درد او شد مست هفت اندام ما
دل گشت چون دلداده ای جان شد ز کار افتاده ای
تا ریخت پر هر باده ای از جام دل در جام ما

جان را چون آن می نوش شد از بی خودی بیهوش شد
عقل از جهان خاموش شد و از دل برفت آرام ما
عطار در دیر مغان خون می کشید اندر نهان
فریاد برخاست از جهان کای رند درد آشام ما

📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند

شادم تصور می کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می گردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشته عشقت نظر کن
پروانه های مرده با هم فرق دارند

📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - تفاوت

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر

مجموعه عاشقان بود دفتر من
مجموعه عاشقان پریشان خوش تر

📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند

پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند

او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ

او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ

شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند

📚 #علیرضا_بدیع

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
 
درود

بامداد خوش

ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد
در آن صبحم صفای آرزویی
شب اندیشه را رنگ سحر زد

پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پر به سوی بام افلاک
ز چشم انداز بی پایان گردون
در آویزم به دنیایی طربناک

پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمه های شوق و مستی
سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و آزادی پرستی

پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی
بهاران را برم هر جا نویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی

تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا کنم بر من نگیری
که می ترسم زنی سنگی به بالم

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - پرستو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

با وصل تو دست در کمر نتوان کرد
با درد فراق هم بسر نتوان کرد

چون چاره کار غیر بی تابی نیست
جز ناله و آه بی اثر نتوان کرد

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ساعت دو شب است که با چشم بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق

چیزی که سالهاست تو آنرا نگفته ای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی...
هر وقت می نشستی به پیشانی ات عرق...

من با زبان شاعری حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اجق وجق

این بار از غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق

من رفتنی شده، تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!

📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

یک آسمان بودم مرا پیدانکردند
یک پنجره سمت نگاهم وا نکردند

می خواستند این جا بمیرم.. نا رفیقان!
این ظلم را در حق من حاشا نکردند!

ابری شدم.. باران شدم.. طوفانی و خیس!
این ابر ها هم خوب با من تا نکردند

فرصت نکردم عشق را لبخند باشم
وقتی که حتی از خدا پروا نکردند

دیری ست بر پای دلم زنجیر بستند
دیوانه ام می خوستند اما نکردند

پوسیده م در کنج این دیوار وحشت
یک آسما ن بودم مرا پیدا نکردند

📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - یک آسمان بودم

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گل بین که ز عندلیب بگریخته است
با دامن با قلی در آمیخته است

بگذشته ز سبحان سخنی چون بلبل
وز دامن باقلی در آویخته است

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت
آخر ز وفاش باز نتوانی داشت

هرچند ز تو بجز جفا حاصل نیست
من تخم وفاداری تو خواهم کاشت

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

لشکرگه عشق عارض خرم تست
زنجیر بلا زلف خم اندر خم تست

آسایش صدهزار جان یک دم تست
ای شادی آن دل که در آن دل غم تست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من آن قلاش و رند بی‌نوایم
که در رندی مغان را پیشوایم
گدای درد نوش می پرستم
حریف پاکباز کم دغایم

ز بند زهد و قرابی برستم
نه مرد زرق و سالوس و ریایم
ردا و طیلسان یکسو نهادم
همه زنار شد بند قبایم

مگر خاکم ز میخانه سرشتند
که هر دم سوی میخانه گرایم؟
کجایی، ساقیا، جامی به من ده
که یک دم با حریفان خوش برآیم

مرا برهان زخود، کز جان به جانم
درین وحشت سرا تا چند پایم؟
زمانی شادمان و خوش نبودم
از آنم کاندرین وحشت سرایم

مرا از درگه پاکان براندند
به صد خواری، که رند ناسزایم
برون کردندم از کعبه به خواری
درون بتکده کردند جایم

درین ره خواستم زد دست و پایی
بریدند، ای دریغا، دست و پایم
بماندم در بیابان تحیر
نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم

امید از هر که هست اکنون بریدم
فتاده بر در لطف خدایم
از آن است این همه بیداد بر من
که پیوسته ز یار خود جدایم

ز بیداد زمانه وارهم من
عراقی گر کند از کف رهایم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل
بر آب نقطه شرمش مدار بایستی

ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی

وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از این استوار بایستی

زمانه گر نه زر قلب داشتی کارش
به دست آصف صاحب عیار بایستی

چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت
به عمر مهلتی از روزگار بایستی

📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند
ای عاشقان شما را پیغام می‌رساند
سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری
خط خوان کیست این جا کاین سطر را بخواند

نقشش ز زعفران است وین سطر سر جانست
هر حرف آتشی نو در دل همی‌نشاند
کنجی و عشق و دلقی ما از کجا و خلقی
لیک او گرفته حلقی ما را همی‌کشاند

بی دست و پا چو گویی سوی وییم غلطان
چوگان زلف ما را این سو همی‌دواند
چون این طرف دویدم چوگانش حمله آرد
سوی خودم کشاند این سر بگو کی داند

هر سو که هست مستم چوگان او پرستم
در عین نیست هستم تا حکم خود براند
گر زانک تو ملولی با خفتگان بنه سر
زیرا فسردگان را هم خواب وارهاند

آن جا که شمس دینم پیدا شود به تبریز
والله که در دو عالم نی درد و درد ماند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من

مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من

شراب خون دلم می خوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا می زنی پیاله ی من

چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشکن
که نیست ساز تو را زهره سوز ناله ی من

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - ناله

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih