درود
بامداد خوش
با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟
بر من آن است که با فرقت او میسازم
وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟
جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر
تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟
خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟
یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟
چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟
بر من آن است که با فرقت او میسازم
وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟
جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر
تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟
خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟
یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟
چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم، نیست تمنی بجز اینم
آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود
از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم
از بهر عراقی، به درت آمدهام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم، نیست تمنی بجز اینم
آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود
از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم
از بهر عراقی، به درت آمدهام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم
به سوی من گذری کن، که سخت مشتاقم
به حال من نظری کن که، سخت مسکینم
ز بود من اثری در جهان نبودی، گر
امید وصل ندادی همیشه تسکینم
بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری
ازان سبب دو لب توست جان شیرینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم
به سوی من گذری کن، که سخت مشتاقم
به حال من نظری کن که، سخت مسکینم
ز بود من اثری در جهان نبودی، گر
امید وصل ندادی همیشه تسکینم
بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری
ازان سبب دو لب توست جان شیرینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
صبر از تو نکرد دل، والله
نیست پروای عقلم و دینم
سخنی، کز تو بشنود گوشم
خوشتر آید ز جان شیرینم
در جهان گر دل از تو بردارم
خود که بینم، که بر تو بگزینم؟
کرمی کن، گرم بخواهی کشت
هم بدان ساعدان سیمینم
با عراقی، که عاجز غم توست
خردهگیری مکن، که مسکینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
صبر از تو نکرد دل، والله
نیست پروای عقلم و دینم
سخنی، کز تو بشنود گوشم
خوشتر آید ز جان شیرینم
در جهان گر دل از تو بردارم
خود که بینم، که بر تو بگزینم؟
کرمی کن، گرم بخواهی کشت
هم بدان ساعدان سیمینم
با عراقی، که عاجز غم توست
خردهگیری مکن، که مسکینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب میروم
جذبهٔ حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب میروم
جذبهٔ حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من آن قلاش و رند بینوایم
که در رندی مغان را پیشوایم
گدای درد نوش می پرستم
حریف پاکباز کم دغایم
ز بند زهد و قرابی برستم
نه مرد زرق و سالوس و ریایم
ردا و طیلسان یکسو نهادم
همه زنار شد بند قبایم
مگر خاکم ز میخانه سرشتند
که هر دم سوی میخانه گرایم؟
کجایی، ساقیا، جامی به من ده
که یک دم با حریفان خوش برآیم
مرا برهان زخود، کز جان به جانم
درین وحشت سرا تا چند پایم؟
زمانی شادمان و خوش نبودم
از آنم کاندرین وحشت سرایم
مرا از درگه پاکان براندند
به صد خواری، که رند ناسزایم
برون کردندم از کعبه به خواری
درون بتکده کردند جایم
درین ره خواستم زد دست و پایی
بریدند، ای دریغا، دست و پایم
بماندم در بیابان تحیر
نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم
امید از هر که هست اکنون بریدم
فتاده بر در لطف خدایم
از آن است این همه بیداد بر من
که پیوسته ز یار خود جدایم
ز بیداد زمانه وارهم من
عراقی گر کند از کف رهایم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من آن قلاش و رند بینوایم
که در رندی مغان را پیشوایم
گدای درد نوش می پرستم
حریف پاکباز کم دغایم
ز بند زهد و قرابی برستم
نه مرد زرق و سالوس و ریایم
ردا و طیلسان یکسو نهادم
همه زنار شد بند قبایم
مگر خاکم ز میخانه سرشتند
که هر دم سوی میخانه گرایم؟
کجایی، ساقیا، جامی به من ده
که یک دم با حریفان خوش برآیم
مرا برهان زخود، کز جان به جانم
درین وحشت سرا تا چند پایم؟
زمانی شادمان و خوش نبودم
از آنم کاندرین وحشت سرایم
مرا از درگه پاکان براندند
به صد خواری، که رند ناسزایم
برون کردندم از کعبه به خواری
درون بتکده کردند جایم
درین ره خواستم زد دست و پایی
بریدند، ای دریغا، دست و پایم
بماندم در بیابان تحیر
نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم
امید از هر که هست اکنون بریدم
فتاده بر در لطف خدایم
از آن است این همه بیداد بر من
که پیوسته ز یار خود جدایم
ز بیداد زمانه وارهم من
عراقی گر کند از کف رهایم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما دگرباره توبه بشکستیم
وز غم نام و ننگ وارستیم
خرقهٔ صوفیانه بدریدیم
کمر عاشقانه بر بستیم
در خرابات با می و معشوق
نفسی عاشقانه بنشستیم
از می لعل یار سرمستیم
وز دو چشمش خمار بشکستیم
شاید ار شور در جهان فگنیم
کر می لعل یار سر مستیم
چون بدیدیم آفتاب رخش
از طرب، ذرهوار، بر جستیم
چنگ در دامن شعاع زدیم
تا بدان آفتاب پیوستیم
ذره بودیم، آفتاب شدیم
از عراقی چو مهر بگسستیم
این همه هست، خود نمیدانیم
کین زمان نیستیم یا هستیم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما دگرباره توبه بشکستیم
وز غم نام و ننگ وارستیم
خرقهٔ صوفیانه بدریدیم
کمر عاشقانه بر بستیم
در خرابات با می و معشوق
نفسی عاشقانه بنشستیم
از می لعل یار سرمستیم
وز دو چشمش خمار بشکستیم
شاید ار شور در جهان فگنیم
کر می لعل یار سر مستیم
چون بدیدیم آفتاب رخش
از طرب، ذرهوار، بر جستیم
چنگ در دامن شعاع زدیم
تا بدان آفتاب پیوستیم
ذره بودیم، آفتاب شدیم
از عراقی چو مهر بگسستیم
این همه هست، خود نمیدانیم
کین زمان نیستیم یا هستیم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبهای شماریم
خود با دو جهان چکار ما را؟
ما شیفتهٔ یکی نگاریم
کی صید جهان شویم؟ چون ما
در بند کمند زلف یاریم
در دل همه مهر او نویسیم
بر جان همه عشق او نگاریم
این خود همه هست، بر در او
از خاک بتر هزار باریم
ما خود خجلیم از رخ یار
با آنکه ز عشق زار زاریم
از کردهٔ خود سیاهروییم
وز گفتهٔ خویش شرمساریم
رویش به کدام چشم بینیم؟
وصلش به چه روی چشم داریم؟
ما در خور او نهایم، لیکن
با این همه هم امیدواریم
ای دوست، گناه ما همین است
کز دیده و جانت دوست داریم
باری، به نظارهای برون آی
بنگر که: چگونه جان سپاریم
بر بوی نظارهٔ جمالت
دیری است که ما در انتظاریم
یک ره بنگر سوی عراقی
بنگر که: چگونه جان سپاریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبهای شماریم
خود با دو جهان چکار ما را؟
ما شیفتهٔ یکی نگاریم
کی صید جهان شویم؟ چون ما
در بند کمند زلف یاریم
در دل همه مهر او نویسیم
بر جان همه عشق او نگاریم
این خود همه هست، بر در او
از خاک بتر هزار باریم
ما خود خجلیم از رخ یار
با آنکه ز عشق زار زاریم
از کردهٔ خود سیاهروییم
وز گفتهٔ خویش شرمساریم
رویش به کدام چشم بینیم؟
وصلش به چه روی چشم داریم؟
ما در خور او نهایم، لیکن
با این همه هم امیدواریم
ای دوست، گناه ما همین است
کز دیده و جانت دوست داریم
باری، به نظارهای برون آی
بنگر که: چگونه جان سپاریم
بر بوی نظارهٔ جمالت
دیری است که ما در انتظاریم
یک ره بنگر سوی عراقی
بنگر که: چگونه جان سپاریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما، کانده تو نیاز داریم
دست از تو چگونه باز داریم؟
شادان به غم تو چون نباشیم؟
کز سوز غم تو ساز داریم
با سوز تو از چه رو نسازیم؟
چون لطف تو چاره ساز داریم
تیمار تو گر چه جان بکاهد
از جانش، چو جان، نیاز داریم
سر بر قدمت نهیم روزی
چون همت سرفراز داریم
جانبازی ما عجب نباشد
چون ما دل عشقباز داریم
گر جان برود، چه باک ما را؟
جانا، چو تو دلنواز داریم
دریاب، کز آتش فراقت
اندیشهٔ جانگداز داریم
بنما، که در انتظار رویت
پیوسته دو چشم باز داریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما، کانده تو نیاز داریم
دست از تو چگونه باز داریم؟
شادان به غم تو چون نباشیم؟
کز سوز غم تو ساز داریم
با سوز تو از چه رو نسازیم؟
چون لطف تو چاره ساز داریم
تیمار تو گر چه جان بکاهد
از جانش، چو جان، نیاز داریم
سر بر قدمت نهیم روزی
چون همت سرفراز داریم
جانبازی ما عجب نباشد
چون ما دل عشقباز داریم
گر جان برود، چه باک ما را؟
جانا، چو تو دلنواز داریم
دریاب، کز آتش فراقت
اندیشهٔ جانگداز داریم
بنما، که در انتظار رویت
پیوسته دو چشم باز داریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من که هر لحظه زار میگریم
از غم روزگار میگریم
دلبری بود در کنار مرا
کرد از من کنار، میگریم
از غم غمگسار مینالم
وز فراق نگار میگریم
دوش با شمع گفتم از سر سوز
که: من از عشق یار میگریم
ماتم بخت خویش میدارم
زان چنین سوکوار میگریم
با چنین خنده گریهٔ تو ز چیست؟
کز تو بس دل فگار میگریم
داشتم، گفت: دلبری شیرین
زو شدم دور، زار میگریم
چون عراقی حدیث او بشنید
زارتر من ز پار میگریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من که هر لحظه زار میگریم
از غم روزگار میگریم
دلبری بود در کنار مرا
کرد از من کنار، میگریم
از غم غمگسار مینالم
وز فراق نگار میگریم
دوش با شمع گفتم از سر سوز
که: من از عشق یار میگریم
ماتم بخت خویش میدارم
زان چنین سوکوار میگریم
با چنین خنده گریهٔ تو ز چیست؟
کز تو بس دل فگار میگریم
داشتم، گفت: دلبری شیرین
زو شدم دور، زار میگریم
چون عراقی حدیث او بشنید
زارتر من ز پار میگریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم
در غمت دود آن به عرش رسد
آتشی، کز درون برافروزیم
آفتاب جمال بر ما تاب
زانکه ما بیرخت سیه روزیم
تا ببینیم روی خوبت را
از دو عالم دو دیده بردوزیم
مایهٔ جان و دل براندازیم
به ز عشقت چه مایه اندوزیم؟
همچو طفلان به مکتب حسنت
ابجد عشق را بیاموزیم
در غم عشق اگر رود سر ما
ای عراقی، برو، که بهروزیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم
در غمت دود آن به عرش رسد
آتشی، کز درون برافروزیم
آفتاب جمال بر ما تاب
زانکه ما بیرخت سیه روزیم
تا ببینیم روی خوبت را
از دو عالم دو دیده بردوزیم
مایهٔ جان و دل براندازیم
به ز عشقت چه مایه اندوزیم؟
همچو طفلان به مکتب حسنت
ابجد عشق را بیاموزیم
در غم عشق اگر رود سر ما
ای عراقی، برو، که بهروزیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم
نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم
مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه
از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟
هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی
همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم
بیم آن است که در خون جگر غرق شویم
بسکه بر خاک درت خون جگر میریزیم
تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم
همه شب تا به سحر خاک درت میبیزیم
نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار
با تو آمیختهایم، با دگری نامیزیم
راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم
بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم
نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم
مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه
از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟
هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی
همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم
بیم آن است که در خون جگر غرق شویم
بسکه بر خاک درت خون جگر میریزیم
تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم
همه شب تا به سحر خاک درت میبیزیم
نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار
با تو آمیختهایم، با دگری نامیزیم
راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم
بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم
از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم
وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم
در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم
خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم
نعره ز جان زنیم، همه روز تا به شب
ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم
تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟
تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟
آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز دل
زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم
زاری کنان به درگه دلدار خود رویم
نعرهزنان به پیش سرایش گذر کنیم
باشد که یک نفس نظری سوی ما کند
دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم
آن لحظه از عراقی، باشد که وارهیم
گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم
از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم
وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم
در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم
خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم
نعره ز جان زنیم، همه روز تا به شب
ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم
تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟
تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟
آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز دل
زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم
زاری کنان به درگه دلدار خود رویم
نعرهزنان به پیش سرایش گذر کنیم
باشد که یک نفس نظری سوی ما کند
دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم
آن لحظه از عراقی، باشد که وارهیم
گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش نالههای زار کنیم
به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم
حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم
زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم
عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش نالههای زار کنیم
به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم
حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم
زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم
عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
🔥1
درود
بامداد خوش
تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم
جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم
روی خوب تو که هر دم دگران میبینند
چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟
ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمدهایم
از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟
خورد زنگار غمت آینهٔ دل به فسوس
نیست ممکن که جمال تو در آنجا بینیم
گم شد آخر دل ما، بر در تو آمدهایم
تا بود کان دل گمکردهٔ خود وابینیم
گر بیابیم دلی، بر سر کویت یابیم
ور ببینیم رخی، در دل بینا بینیم
روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت
ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم!
روی زیبای تو، ای دوست، به کام دل خویش
تا عراقی بنمیرد نه همانا بینیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم
جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم
روی خوب تو که هر دم دگران میبینند
چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟
ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمدهایم
از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟
خورد زنگار غمت آینهٔ دل به فسوس
نیست ممکن که جمال تو در آنجا بینیم
گم شد آخر دل ما، بر در تو آمدهایم
تا بود کان دل گمکردهٔ خود وابینیم
گر بیابیم دلی، بر سر کویت یابیم
ور ببینیم رخی، در دل بینا بینیم
روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت
ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم!
روی زیبای تو، ای دوست، به کام دل خویش
تا عراقی بنمیرد نه همانا بینیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤2
درود
بامداد خوش
ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
رخ بازنمای، تا ببینیم
در بازگشای، تا درآییم
هر چند نهایم در خور تو
لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم
چون بیتو نهایم زنده یک دم
پیوسته چرا ز تو جداییم؟
چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفته چراییم؟
آن کس که ندیده روی خوبت
در حسرت تو بمرد، ماییم
ماییم کنون و نیم جانی
بپذیر ز ما، که بینواییم
تا دور شدیم از بر تو
دور از تو همیشه در بلاییم
بس لایق و در خوری تو ما را
هر چند که ما تو را نشاییم
آنچ از تو سزد به جای ما کن
نه آنچه که ما بدان سزاییم
هم زان توایم، هر چه هستیم
گر محتشمیم و گر گداییم
از عشق رخ تو چون عراقی
هر دم غزلی دگر سراییم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
رخ بازنمای، تا ببینیم
در بازگشای، تا درآییم
هر چند نهایم در خور تو
لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم
چون بیتو نهایم زنده یک دم
پیوسته چرا ز تو جداییم؟
چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفته چراییم؟
آن کس که ندیده روی خوبت
در حسرت تو بمرد، ماییم
ماییم کنون و نیم جانی
بپذیر ز ما، که بینواییم
تا دور شدیم از بر تو
دور از تو همیشه در بلاییم
بس لایق و در خوری تو ما را
هر چند که ما تو را نشاییم
آنچ از تو سزد به جای ما کن
نه آنچه که ما بدان سزاییم
هم زان توایم، هر چه هستیم
گر محتشمیم و گر گداییم
از عشق رخ تو چون عراقی
هر دم غزلی دگر سراییم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم
نیم چون خوشدل و خرم بگرییم
دمی بر جان پر حسرت بموییم
زمانی بر دل پر غم بگرییم
گهی از درد بیدرمان بنالیم
گهی از زخم بیمرهم بگرییم
دل ما مرد، بر تن خوش بموییم
چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم
چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما
ندارد هیچ سودی، هم بگرییم
خوشا آن دم که با ما یار خوش بود
کنون در حسرت آن دم بگرییم
نشد جان محرم اسرار جانان
بر آن محروم نامحرم بگرییم
تن بیمار ما درهم شد از غم
بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم
ز عمر ما دوسه دم ماند باقی
بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم
عراقی را کنون ماتم بداریم
بر آن مسکین درین ماتم بگرییم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم
نیم چون خوشدل و خرم بگرییم
دمی بر جان پر حسرت بموییم
زمانی بر دل پر غم بگرییم
گهی از درد بیدرمان بنالیم
گهی از زخم بیمرهم بگرییم
دل ما مرد، بر تن خوش بموییم
چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم
چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما
ندارد هیچ سودی، هم بگرییم
خوشا آن دم که با ما یار خوش بود
کنون در حسرت آن دم بگرییم
نشد جان محرم اسرار جانان
بر آن محروم نامحرم بگرییم
تن بیمار ما درهم شد از غم
بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم
ز عمر ما دوسه دم ماند باقی
بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم
عراقی را کنون ماتم بداریم
بر آن مسکین درین ماتم بگرییم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1