Hassan kashavarz
65 subscribers
2.9K photos
88 videos
3.59K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

کنون فلک رقیب من جدال با که من کنم
توان و قامتم خم است جدال با که من کنم

پیاده در رهی روم که شرمگین شود فلک
چنین رهی همسفرم فقط که سایه با من است

مرا رها کن ای رفیق حرفیست قدر فلک
که غم در این جهان ، به ثان مرگ با من است

مرا ز روز بودنم نشد که خنده بر لبم
عجب ز کار خالقم که خود چرا چنین کند.

📚 #فریدون_صدیفی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

باور نداشتم که گل آرزوی من، با دست نازنین تو بر خاک اوفتد
با این همه، هنوز به جان می پرستم؛ بالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد
می بینمت هنوز به دیدار واپسین، گریان درآمدی که: «فریدون خدا نخواست!»
غافل که من به جز تو خدایی نداشتم، اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست!
بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست، گوید به من: «هر آن چه که او کرد، خوب کرد»
«فردای ما» نیامد و خورشید آرزو؛ تنها سپیده ای زد و آنگه ... غروب کرد
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم، دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم؟
تو صحبت محبت من باورت نبود، من ترک دوستی ز تو باور نمی کنم
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود، این واپسین ترانه تو را یادگار باد
ماند به سینه ام غم تو یادگار تو، هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد.
دیگر ز پا فتاده ام ای ساقی اجل، لب تشنه ام، بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من، آغوش باز کن؛ تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را.

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - شباهنگ

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دل از سنگ باید که از درد عشق، ننالد خدایا دلم سنگ نیست

مرا عشق او چنگ اندوه ساخت، که جز غم در این چنگ آهنگ نیست

به لب جز سرود امیدم نبود، مرا بانگ این چنگ خاموش کرد

چنان دل به آهنگ او خو گرفت، که آهنگ خود را فراموش کرد

نمی دانم این چنگی سرنوشت، چه می خواهد از جان فرسوده ام

کجا می کشانندم این نغمه ها، که یکدم نخواهند آسوده ام

دل از این جهان بر گرفتم دریغ، هنوزم به جان آتش عشق اوست

در این واپسین لحظه زندگی، هنوزم در این سینه یک آرزوست

دلم کرده امشب هوای شراب، شرابی که از جان برآرد خروش

شرابی که بینم در آن رقص مرگ، شرابی که هرگز نیابم بهوش

مگر وارهم از غم عشق او، مگر نشنوم بانگ این چنگ را

همه زندگی نغمه ماتم است، نمی خواهم این ناخوش آهنگ را

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - نغمه ها

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز

بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد

هر چه بر من زمانه می افزود
گل غم را از آن نصیبی بود

همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست

چون بهار جوانی ام پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد

یا دلم را چو روزگار شکست
گفتم او را چو من شکستی هست

می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه

گل غم، مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است

زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود

او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - سرگذشت گل غم

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم؛ عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی

گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - بعد از من


🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گرمی آتش خورشید فسرد، مهرگان زد به جهان رنگ دگر
پنجه خسته این چنگی پیر، ره دیگر زد و آهنگ دگر

زندگی مرده به بیراه زمان، کرده افسانه هستی کوتاه
جز به افسوس نمی خندد مهر، جز به اندوه نمی تابد ماه

باز در دیده غمگین سحر، روح بیمار طبیعت پیداست
باز در سردی لبخند غروب، رازها خفته ز ناکامی هاست

شاخه ها مضطرب از جنبش باد، در هم آویخته می پرهیزند
برگ ها سوخته از بوسه مرگ، تک تک از شاخه فرو می ریزند

می کند باد خزانی خاموش، شعله سرکش تابستان را
دست مرگ است و ز پا ننشیند، تا به یغما نبرد بستان را

دلم از نام خزان می لرزد، زان که من زاده تابستانم
شعر من آتش پنهان من است، روز و شب شعله کشد در جانم

می رسد سردی پاییز حیات، تاب این سیل بلاخیزم نیست
غنچه ام نشکفته به کام، طاقت سیلی پاییزم نیست

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - آتش پنهان

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد
در آن صبحم صفای آرزویی
شب اندیشه را رنگ سحر زد

پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پر به سوی بام افلاک
ز چشم انداز بی پایان گردون
در آویزم به دنیایی طربناک

پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمه های شوق و مستی
سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و آزادی پرستی

پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی
بهاران را برم هر جا نویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی

تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا کنم بر من نگیری
که می ترسم زنی سنگی به بالم

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - پرستو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دلا شب ها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری

بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت، ز دردی بر نیانگیزد نوایی

میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد

به فریادی سکوت جانگزا را، بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن

صفای خاطر دل ها ز درد است
دل بی درد همچون گور سرد است

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - سکوت

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق، که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری، به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.

تو زهری، زهر گرم سینه سوزی، تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را، نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

به آسانی، مرا از من ربودی، درون کوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت، نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: «دل از عشق برگیر! که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم، که این زهر است، اما! نوشداروست...!

چه غم دارم که این زهر تب آلود، تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد؛ غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد؛ مرا مهر تو در دل جاودانی است.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛ ترا دارم که؛ مرگم زندگانی است.

📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - زهر شیرین

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بهار می رسد، اما ز گل نشانش نیست
نسیم، رقص گل آویز گل فشانش نیست

دلم به گریه خونین ابر می سوزد
که باغ، خنده به گلبرگ ارغوانش نیست

چنین بهشت کلاغان وبلبلان خاموش!
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست.

چه دل گرفته هوایی، چه پا فشرده شبی
که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست!

کبوتری که در این آسمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست.

ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد
کسی که همنفسش هست و همزبانش نیست!

جهانبه جان من آنگونه سرد مهری کرد،
که در بهار و خزان، کار با جهانش نیست

ز یک ترانه به خود رنگ جاودان نزند
دلی که چون دل من رنج جاودانش نیست.

📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - بهار می رسد، اما

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا غم آویز آفاق خاموش
ابرها سینه بر هم فشرده ،
خنده روشنی های خورشید
در دل تبرگی های فسرده،
ساز افسانه پرداز باران
بانگ زاری به افلک برده ناودان ناله سر داده غمناک !
روز، در ابرها رو نهفته
کس نمی گیرد از او سراغی
گر نگاهی ،دود سوی خورشید
کور سو می زند شب چراغی
ور صدایی به گوش اید از دور
هوی باد است و های کلاغی چشم هر برگ از اشک لبریز
می برد باد تا سینه دشت،
عطر خاطر نو از بهاران.
می کشد کوه بر شانه خویش.
بار افسانه روزگاران،
من در این صبحگاه غم انگیز
دل سپرده به آهنگ باران. باغ چشم انتظار بهار است.
دیر گاهی است کاین ابر انبوه،
از کران تا کران تار بسته،
آسمان زلال از دم او
همچو ایینه ز نگار بسته
عنکبوتی است کز تار ظلمت ،
پیش خورشید دیوار بسته صبح، پژمرده تر از غروب است.
تا بشنویم ز دل ابر غم را
در سر من هوای شراب است
باده ام گر نه درمان درد است؛
مستی ام گر نه داروی خواب است؛
با دلم خنده جام گوید:
پشت این ابرها آفتاب است بادبان میکشد زورق صبح  
📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - ابر

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز، بنشینم و از عشق سرودی بسرایم.
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم

خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق، آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز
سیمرغ طلایی پرو بالی ست که چون من از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز

پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست، پرواز به آنجا که سرود است و سرورست.
آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح، رویای شرابی ست که در جام بلور است.

آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب، از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است،
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد، چشمم به تماشا و تمنای تو باز است!

من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است .راه دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید، چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم!

او ، روشنی و گرمی بازار وجود است .در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست.
او یک سرآسوده به بالین ننهادست، من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست.

ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری، از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت با دیده جان ، محو تماشای بهاریم.

ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم، ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ،
بگذار که - سرمست و غزل خوان - من و خورشید: بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - پرواز با خورشید

https://tttttt.me/manotanhaih
ای بینوا ، که فقر تو ، تنها گناه توست!
در گوشه ای بمیر! که این راه، راه توست

این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره، دشمن حال تباه توست

در کوچه های یخ زده، بیمار و دربدر
جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست

باور مکن که در دل شان می کند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه توست

اینجا لباس فاخر و پول کلان بیار
تا بنگری که چشم همه عذرخواه توست

در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه توست!

📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - فقیر

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چو از بنفشه بوی صبح برخیزد
هزار وسوسه در جان من برانگیزد

کبوتر دلم از شوق می گشاید بال
که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد

دلی که غنچه ی نشکفته ی ندامت هاست
بگو به دامن باد سحر نیاویزد

فدای دست نوازشگر نسیم شوم
که خوش به جام شرابم شکوفه می ریزد

تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن
در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد

لبی بزن به شراب من ای شکوفه بخت
که می خوش است که با بوی گل درآمیزد

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - شکوفه ای بر شراب

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن
بر آسمان بپاش
شراب نگاه را

بگذار از دریچه چشم تو بنگرم
لبخند ماه را...!

📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - دریچه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دلم سوزد به سرگردانی ماه
که شب تا روز پوید این همه راه

سحر خواهد درآمیزد به خورشید
نداند چون کند با بخت کوتاه

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - سرگردان

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد

دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - دریای درد

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست

ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه مژه ات خوابم آرزوست

دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست

تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده تو مهر جهانتابم آرزوست

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - سینه گرداب

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

چو آفتاب در آی از درم شراب بنوش
شراب شبنم جان را چو آفتاب بنوش

چراغ میکده دیوان حافظ است بیا
شبی به خلوت رندان و شعر ناب بنوش

زمانه جام گلاب تو را گل آب کند
بیا شراب بیامیز و با گلاب بنوش

چو گل به چشمه خورشید رو کن ای دریا
نه تلخ کاسه وارونه حباب بنوش

به گریه گفتمش از بوسه ای دریغ مدار
به خنده گفت که این باده را به خواب بنوش

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - چراغ میکده

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت
که هوش از سرم ربود

من جاودانی ام که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه می کنی
دل را که در بهشت خدا هم غریب بود...

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - غریبه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1