Hassan kashavarz
66 subscribers
2.95K photos
91 videos
3.64K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

میفشان جعد عنبر فام خود را
ببین دلهای بی آرام خود را
سپردم جان و بوسیدم دهانت
به هیچ آخر گرفتم کام خود را

به دشنامی توان آلوده کردن
لب شیرین درد آشام خود را
دلم در عهد آن زلف و بناگوش
مبارک دید صبح و شام خود را

در آغاز محبت کشته گشتم
بنازم بخت نیک انجام خود را
زبان از پند من ای خواجه بر بند
که بستم گوش استفهام خود را

ز سودای سر زلف رسایش
بدل کردم به کفر اسلام خود را
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را

به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
فروغی سوختم اما نکردم
ز سر بیرون خیال خام خود را

📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست.
*
همه چلچله هابرگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
*
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
*
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه ء گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
*
حالیا معجزه ء باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ء تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!
*
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن

📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - بهار را باور کن

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

تن را بگذار تا شوم من جانت
جان در باز تا شوم جانانت

از پای درآی تا بگیرم دستت
با درد بساز تا شوم در مانت

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

باز از کنار شهر با نرمی گذر کرد
آن پیک مروارید بار نوبهاران
با پنجه های نرم خود باران شبگیر
شست از رخ ناژوی پیر سالخورده
رنگ درنگ روزگاران

آن یاس پیر خانه ی همسایه گل داد
در کوچه ها فریاد زد آن کولی پیر
ای پیوند دارم
بوی بهاران
قزاقی و بابونه دارم
بوی بهاران

وان چرخ ریسک پیک و پیغام بهاران
در آن سکوت منتظر آواز برداشت
باغ از نفس های گل و از بوی باران
بیدار شد چشمان ز خواب ناز برداشت
خورشید صبح نرمتاب ماه اسفند
تابید بر رویای دشت و کوهساران

می پرسم اینک زان ستک ترد بادام
وز تک برگ نورس این باغ بیدار
کان سوی روزان سیاه مرگ ما نیز
نقش امیدی از حیات دیگیر هست ؟
یا همچنان این خواب جاوید است و جاوید
تا بی کران روزگاران ؟

📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - تردید

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
سردست هوایم باز، در لحظه ی بیداری

پاییز شدم بی تو من منتظرم ای مهر
یک معجزه با من باش تا فصل سبک باری

ای عشق اساطیری در من غزلی بنواز
با شعبده ی خواهش این بازی تکراری

در حجم نیاز من ادراک تو روییده
تو معنی خورشیدی در حوصله ام جاری!

لبریز تمنایم ای خوب مرا دریاب
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری

📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - لبریزم

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

دل با رخ تو سر تعشق دارد
چون سوختگان داغ تشوش دارد

در وجه رخ تو جان نهادیم نه دل
کان وجه به نازکی تعلق دارد

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

یک شب ار پرده ز رخساره دلدار کشیم
رقم فیصله بر دفتر پندار کشیم
منکران را که ملامتگر عشاق شدند
بر در محکمه عشق به اقرار کشیم

آب در خوابگه خفته دلان اندازیم
خاک در دیده ناباور اغیار کشیم
غلغل چنگ درین گنبد مینا فکنیم
باده وصل به خلوتگه اسرار کشیم

می رسد آنکه نقاب از رخ او برگیریم
می رود آنکه دگر حسرت دیدار کشیم
با قضا گر چه همه عمر کشاکش کردیم
بخت ما یار نشد طره دلدار کشیم

حاصل مزرعه عمر به خرمن نرسید
ما در اندیشه که محصول به خروار کشیم
گل که شد همنفس خار ، ازو چشم بدار
بر چنان گل نسزد دردسر خار کشیم
توبه کن « سالک » ازین زهد ریایی ورنه
قصه فسق تو را بر سر بازار کشیم

📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۸ - دفتر پندار

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

عمری بادت کزو به رشک آید نوح
راحی به کفت کزو خجل گردد روح

شام همه شبهات به صبح آبستن
صبح همه روزهات ضامن به صبوح

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۰۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست
وان کت کلهی نهاد طرار تو اوست

آنکس که ترا بار دهد بار تو اوست
وآنکس که ترا بی تو کند یار تو اوست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
2
درود

بامداد خوش

تا کی همه مدح خویش گوییم؟
تا چند مراد خویش جوییم؟
بر خیره قصیده چند خوانیم؟
بیهوده فسانه چند گوییم؟

ای دیده بیا، که خون بگرییم
وی بخت، بیا، که خوش بموییم
ما را چو به کام دشمنان کرد
آن یار که دوستدار اوییم

نگذاشت که با سگان کویش
گرد سر کوی او بپوییم
دانم که روا ندارد آن خود
کز باغ رخش گلی ببوییم

زین به نبود، کز آب دیده
خیزیم و گلیم خود بشوییم؟
گردی است به راه در، عراقی
آن گرد ز راه خود بروبیم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

رهروان را عشق بس باشد دلیل
آب چشم اندر رهش کردم سبیل
موج اشک ما کی آرد در حساب
آن که کشتی راند بر خون قتیل
بی می و مطرب به فردوسم مخوان
راحتی فی الراح لا فی السلسبیل

اختیاری نیست بدنامی من
ضلنی فی العشق من یهدی السبیل
آتش روی بتان در خود مزن
ور نه در آتش گذر کن چون خلیل
یا بنه بر خود که مقصد گم کنی
یا منه پای اندرین ره بی دلیل

با رسوم پیلبانان یاد گیر
یا مده هندوستان با یاد پیل
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامه تقوی به نیل
حافظا گر معنیی داری بیار
ورنه دعوی نیست غیر از قال و قیل

📚 #حافظ - شماره ۱۶ - رهروان را عشق بس باشد دلیل...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

بلبل نگر که جانب گلزار می‌رود
گلگونه بین که بر رخ گلنار می‌رود
میوه تمام گشته و بیرون شده ز خویش
منصوروار خوش به سر دار می‌رود
اشکوفه برگ ساخته نهر نثار شاه
کاندر بهار شاه به ایثار می‌رود

آن لاله‌ای چو راهب دل سوخته بدرد
در خون دیده غرق به کهسار می‌رود
نه ماه خار کرد فغان در وفای گل
گل آن وفا چو دید سوی خار می‌رود
ماندست چشم نرگس حیران به گرد باغ
کاین جا حدیث دیده و دیدار می‌رود

آب حیات گشته روان در بن درخت
چون آتشی که در دل احرار می‌رود
هر گلرخی که بود ز سرما اسیر خاک
بر عشق گرمدار به بازار می‌رود
اندر بهار وحی خدا درس عام گفت
بنوشت باغ و مرغ به تکرار می‌رود

این طالبان علم که تحصیل کرده‌اند
هر یک گرفته خلعت و ادرار می‌رود
گویی بهار گفت که الله مشتریست
گل جندره زده به خریدار می‌رود
گل از درون دل دم رحمان فزون شنید
زودتر ز جمله بی‌دل و دستار می‌رود

دل در بهار بیند هر شاخ جفت یار
یاد آورد ز وصل و سوی یار می‌رود
ای دل تو مفلسی و خریدار گوهری
آن جا حدیث زر به خروار می‌رود
نی نی حدیث زر به خروار کی کنند
کان جا حدیث جان به انبار می‌رود
این نفس مطمئنه خموشی غذای اوست
وین نفس ناطقه سوی گفتار می‌رود

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود

چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم
که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود
نثار آه سخر می کنم سرشک نیاز
که دامن توام ای گل ز دسترس نرود

دلا بسوز و به جان بر فروز آتش عشق
کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود
فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
که کار دلبری گل ز خار و خس نرود

دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید
چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر
که هر که پیش تو ره یافت باز پس نرود

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - سرشک نیاز

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

انتظار من اگر از تو وفا ديدن نيست
ديگر اينقدر ترا با رقبا ديدن نيست

اثري از تو كند جان من آرام ولي
ديدن كعبه به معناي خدا ديدن نيست

مثل خورشيدي و نورت همه جا هست ولي
زنده با نور تو بودن كه ترا ديدن نيست

بارها يافتمت در دل بيمار افسوس
كه شفا يافتنم عين شفا ديدن نيست

خط قرمز بكشي دور لبت يعني چه؟
آه فهميدم عزيزم كه روا ديدن نيست

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی

تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
بی زحمت تو با تو وصالی است مرا
فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا

در پیش خیال تو خیال است تنم
پیوند خیال با خیالی است مرا

📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم
هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم

تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم
هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم
گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم

گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمی‌رسانم
آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم

من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم
من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم
مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم

شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم
شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم
ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم

دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم
هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
از سنبل تر سلسله برنسترن افتد
دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد
کام دل شوریده ز لعل تو برآرم
گر چین سر زلف تو در دست من افتد

چون وقت سحر گل بشکر خنده درآید
از بلبل شوریده فغان در چمن افتد
طوطی که شکر می‌شکند در شکرستان
نادر فتد ار همچو تو شیرین سخن افتد
لعل لب در پوش تو چون در سخن آید
خون در جگر ریش عقیق یمن افتد

هر کو چو من از عشق تو بی خویشتن افتاد
در دام غم از درد دل خویشتن افتد
خواجو چو برد سوز غم هجر تو در خاک
آتش ز دل سوخته‌اش در کفن افتد

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بی قرینم کردی

بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

یک چند، میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان به وفا، نه بوی دیدیم نه رنگ

آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم
چون آب در آبگینه، آتش در سنگ

📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
3