درود
بامداد خوش
مزار دلی را که تو جانش باشی
معشوقهٔ پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دلازاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مزار دلی را که تو جانش باشی
معشوقهٔ پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دلازاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی ترم تا اینجا
📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی ترم تا اینجا
📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
حور خطا گفتم اگر خواندمت
ترک ادب رفت و قصور ای صنم
تا به کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم
روی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنهست و فتور ای صنم
این همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنم
گسروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنم
این همه طوفان به سرم میرود
از جگری همچو تنور ای صنم
سعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
حور خطا گفتم اگر خواندمت
ترک ادب رفت و قصور ای صنم
تا به کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم
روی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنهست و فتور ای صنم
این همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنم
گسروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنم
این همه طوفان به سرم میرود
از جگری همچو تنور ای صنم
سعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مه چنین دلستان نمیافتد
سرو از اینسان روان نمیافتد
زان دهان نکتهئی نمیشنوم
که یقین درگمان نمیافتد
هیچ از او در میان نمیآید
که کمر در میان نمیافتد
عجب از پادشه که سایهٔ او
بر سر پاسبان نمیافتد
نام دل در نشان نمیآید
تیر از او برنشان نمیافتد
عشق سریست کافرینش را
چشم فکرت برآن نمیافتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تختهئی بر کران نمیافتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمیافتد
چشم من تا نمیفتد پر اشک
دیده پر ناردان نمیافتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمیافتد
خامه چون شرح میدهد غم دل
کاتشش در زبان نمیافتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ برناتوان نمیافتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مه چنین دلستان نمیافتد
سرو از اینسان روان نمیافتد
زان دهان نکتهئی نمیشنوم
که یقین درگمان نمیافتد
هیچ از او در میان نمیآید
که کمر در میان نمیافتد
عجب از پادشه که سایهٔ او
بر سر پاسبان نمیافتد
نام دل در نشان نمیآید
تیر از او برنشان نمیافتد
عشق سریست کافرینش را
چشم فکرت برآن نمیافتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تختهئی بر کران نمیافتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمیافتد
چشم من تا نمیفتد پر اشک
دیده پر ناردان نمیافتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمیافتد
خامه چون شرح میدهد غم دل
کاتشش در زبان نمیافتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ برناتوان نمیافتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:
کز خم فراق نوش بادت جامی!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۸
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:
کز خم فراق نوش بادت جامی!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۸
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
یکچند، در این مدرسه ها گردیدم
از اهل کمال، نکته ها پرسیدم
یک مسله ای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۹
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
یکچند، در این مدرسه ها گردیدم
از اهل کمال، نکته ها پرسیدم
یک مسله ای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۹
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماه روی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می کرد
تا زین قفس فنا برون جست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵۱
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماه روی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می کرد
تا زین قفس فنا برون جست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵۱
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا
کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو
بدین بهانه سیه کرد روزگار مرا
فرشته بندگیش را به اختیار کند
پری رخی که ز کف برده اختیار مرا
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی
که چشم بد نرسد مست هوشیار مرا
چگونه کار من از کار نگذرد شب هجر
که طره اش به خود انداخت کار و بار مرا
نداده است کسی روز بی کسی جز غم
تسلی دل بی صبر و بی قرار مرا
گرفته ام به درستی شکنج زلف بتی
اگر سپهر نخواهد شکست کار مرا
عزیز هر دو جهان باشی از محبت دوست
که خواری تو فزون ساخت اعتبار مرا
فروغی آن که به من توبه می دهد از عشق
خدا کند که ببیند جمال یار مرا
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا
کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو
بدین بهانه سیه کرد روزگار مرا
فرشته بندگیش را به اختیار کند
پری رخی که ز کف برده اختیار مرا
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی
که چشم بد نرسد مست هوشیار مرا
چگونه کار من از کار نگذرد شب هجر
که طره اش به خود انداخت کار و بار مرا
نداده است کسی روز بی کسی جز غم
تسلی دل بی صبر و بی قرار مرا
گرفته ام به درستی شکنج زلف بتی
اگر سپهر نخواهد شکست کار مرا
عزیز هر دو جهان باشی از محبت دوست
که خواری تو فزون ساخت اعتبار مرا
فروغی آن که به من توبه می دهد از عشق
خدا کند که ببیند جمال یار مرا
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز همرهم
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - جادوی بی اثر
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز همرهم
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - جادوی بی اثر
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
شادم که غمت همره جان خواهد بود
عشقت با دل در آنجهان خواهد بود
هجران تو با کالبدم خواهد ماند
وصل تو حیات جاودان خواهد بود
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
شادم که غمت همره جان خواهد بود
عشقت با دل در آنجهان خواهد بود
هجران تو با کالبدم خواهد ماند
وصل تو حیات جاودان خواهد بود
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
رود با هلهله ای گرم و روان می گذرد
بر فرازش پل در خواب گران
رفته تا ساحل رویایی دور
دور از همهمه رهگذران
خواب می بیند در این صحرا
شیر مردانی تیغ آخته اند
وز خم دره دور
رزمجویانی در پرش تیر
قد برافراخته اند
بر فراز پل با ریزش تند
ابر می بارد ومی بارد
پل به رویایی ژرف
قطره ی باران را
ضربه های سم اسبان نبرد
پیش خود پندارد
شیون تند را
شیهه اسبان می انگارد
جاودان غرقه بماناد به خواب
زان که خوابش را تعبیری نیست
معبر روسپیان است آنجا سخن از نیزه و شمشیری نیست
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - پل
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بر فرازش پل در خواب گران
رفته تا ساحل رویایی دور
دور از همهمه رهگذران
خواب می بیند در این صحرا
شیر مردانی تیغ آخته اند
وز خم دره دور
رزمجویانی در پرش تیر
قد برافراخته اند
بر فراز پل با ریزش تند
ابر می بارد ومی بارد
پل به رویایی ژرف
قطره ی باران را
ضربه های سم اسبان نبرد
پیش خود پندارد
شیون تند را
شیهه اسبان می انگارد
جاودان غرقه بماناد به خواب
زان که خوابش را تعبیری نیست
معبر روسپیان است آنجا سخن از نیزه و شمشیری نیست
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - پل
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
تو کز زلال دو چشمم شبانه می باری
به من بگو که چرا بی بهانه می باری؟
ستاره ای که دمیدی از آسمان دلم
تو شبنمی که به روی جوانه می باری
زنغمه غم و اندوه هق هق ات ای اشک
به لحظه لحظه شعرم ترانه می باری
به روی گونه زردم غبار اندوه است
برای شستن آن عاشقانه می باری؟
تجسم همه درد روح من هستی
از ارغنون دلم جاودانه می باری
مجال گفتن شعرم نمانده اما تو
به طبع شعر دلم دانه دانه می باری....
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - اشک
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
تو کز زلال دو چشمم شبانه می باری
به من بگو که چرا بی بهانه می باری؟
ستاره ای که دمیدی از آسمان دلم
تو شبنمی که به روی جوانه می باری
زنغمه غم و اندوه هق هق ات ای اشک
به لحظه لحظه شعرم ترانه می باری
به روی گونه زردم غبار اندوه است
برای شستن آن عاشقانه می باری؟
تجسم همه درد روح من هستی
از ارغنون دلم جاودانه می باری
مجال گفتن شعرم نمانده اما تو
به طبع شعر دلم دانه دانه می باری....
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - اشک
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
آن یار که مشک بر قمر می ساید
از لعل لبش در و گهر می زاید
هر چند که خائیده سخن می گوید
شیرین دهنش ولی شکر می خاید
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
از لعل لبش در و گهر می زاید
هر چند که خائیده سخن می گوید
شیرین دهنش ولی شکر می خاید
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
نشد که عشق ، به هر گوشه ، ماجرا نکند
به اهل دل که رسد ، فتنه ای به پا نکند
به هر کجا که رود ، غم بود رهآوردش
عنان دل چو بگیرد ، دگر رها نکند
ز ملک دل نرود ، تا نکرده ویرانش
ز دیده پا نکشد تا که خون به پا نکند
اگر چه درد و دوا ، هر دو هست تحفه او
هزار درد ببخشد ، یکی دوا نکند
به هر که می نگرم ، داغ دل ازو دارد
چها نکرده به دل ، بعد ازین چها نکند
بسا که چشم تر و آه سینه ات از اوست
بسا که بر تو شبی ، خواب خوش روا نکند
اگر به خون کشدت ، خونبها به کس ندهد
اگر دلت شکند ، ذره ای صدا نکند
گمان کنم به دل « سالکی » نظر دارد
خدا کند که دگر ، تیر او خطا نکند
اگر چه عشق ، شراری به خانمانم زد
من و گلایه ازین موهبت؟ خدا نکند!
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۱۲ - دعا
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
نشد که عشق ، به هر گوشه ، ماجرا نکند
به اهل دل که رسد ، فتنه ای به پا نکند
به هر کجا که رود ، غم بود رهآوردش
عنان دل چو بگیرد ، دگر رها نکند
ز ملک دل نرود ، تا نکرده ویرانش
ز دیده پا نکشد تا که خون به پا نکند
اگر چه درد و دوا ، هر دو هست تحفه او
هزار درد ببخشد ، یکی دوا نکند
به هر که می نگرم ، داغ دل ازو دارد
چها نکرده به دل ، بعد ازین چها نکند
بسا که چشم تر و آه سینه ات از اوست
بسا که بر تو شبی ، خواب خوش روا نکند
اگر به خون کشدت ، خونبها به کس ندهد
اگر دلت شکند ، ذره ای صدا نکند
گمان کنم به دل « سالکی » نظر دارد
خدا کند که دگر ، تیر او خطا نکند
اگر چه عشق ، شراری به خانمانم زد
من و گلایه ازین موهبت؟ خدا نکند!
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۱۲ - دعا
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
حسن تو مرا ز نیکوان شاهی داد
عشق تو مرا به خیره گمراهی داد
از راستی ام نخواهی آگاهی داد
تا چند مرا پرده کژ خواهی داد
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۱۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
حسن تو مرا ز نیکوان شاهی داد
عشق تو مرا به خیره گمراهی داد
از راستی ام نخواهی آگاهی داد
تا چند مرا پرده کژ خواهی داد
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۱۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
چندان چشمم که در غم هجر گریست
هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
من خود ز ستم هیچ نمی دانم گفت
کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۹
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
چندان چشمم که در غم هجر گریست
هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
من خود ز ستم هیچ نمی دانم گفت
کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۹
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان
دست و پایی میزدم، تا بود جان
شد، دریغا! دل ز دست، اکنون تو دان
شد دل بیچاره از دست وفات
زیر پای هجر پست، اکنون تو دان
رفت عمری کآمدی کاری ز من
چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان
نیک نومیدم ز امید بهی
حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان
از گل شادی ندیدم رنگ و بوی
خار غم در جان شکست، اکنون تو دان
چون عراقی را ندادی ره به خود
گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۱
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان
دست و پایی میزدم، تا بود جان
شد، دریغا! دل ز دست، اکنون تو دان
شد دل بیچاره از دست وفات
زیر پای هجر پست، اکنون تو دان
رفت عمری کآمدی کاری ز من
چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان
نیک نومیدم ز امید بهی
حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان
از گل شادی ندیدم رنگ و بوی
خار غم در جان شکست، اکنون تو دان
چون عراقی را ندادی ره به خود
گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۱
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مطرب خوش نوا بگو تازه به تازه نو به نو
باده دلگشا بجو تازه به تازه نو به نو
با صنمی چو لعبتی خوش بنشین به خلوتی
بوسه ستان به آرزو تازه به تازه نو به نو
بر ز حیات کی خوری گر نه مدام می خوری
باده بخور به یاد او تازه به تازه نو به نو
شاهد دلربای من می کند از برای من
نقش و نگار و رنگ و بو تازه به تازه نو به نو
باد صبا چو بگذری بر سر کوی آن پری
قصه حافظش بگو تازه به تازه نو به نو
📚 #حافظ - شماره ۲۱ - مطرب خوش نوا بگو تازه به تازه نو به نو...
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مطرب خوش نوا بگو تازه به تازه نو به نو
باده دلگشا بجو تازه به تازه نو به نو
با صنمی چو لعبتی خوش بنشین به خلوتی
بوسه ستان به آرزو تازه به تازه نو به نو
بر ز حیات کی خوری گر نه مدام می خوری
باده بخور به یاد او تازه به تازه نو به نو
شاهد دلربای من می کند از برای من
نقش و نگار و رنگ و بو تازه به تازه نو به نو
باد صبا چو بگذری بر سر کوی آن پری
قصه حافظش بگو تازه به تازه نو به نو
📚 #حافظ - شماره ۲۱ - مطرب خوش نوا بگو تازه به تازه نو به نو...
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
Forwarded from Hassan kashavarz
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شاید اگه یه فصل دیگه ای بود
شاید اگه برگا صدا نمیداد
صدای قلبمو نمیشنیدی
عشق به ما اینجوری پا نمیداد
من که میگم درختا عاشق شدن
گردش فصلا وخزون بهانه است
فرقی نداره تو بهار یا پاییز
چتر یه اختراع احمقانه است
پاییز امسالو قدم میزنم
تموم شهر وکوچه هاشو با تو
خیابونا بلنده خسته میشی
از کمدت درآر کتونیاتو
قراره باز بخندی کورم کنه
برق سفید خنده مرمریت
قراره باز دوباره بعد بارون
عینکمو پاک کنی با روسریت
یکی باید باشه شبا نذاره
غصه وتنهایی مزاحمت شه
یکی باید باشه برات بیاره
مسکناتو اگه لازمت شه
یکی باید باشه که وقت خوابت
موهای نسکافه ایتو بو کنه
بلد باشه دست بکشه رو پلکات
بلد باشه چشماتو جادو کنه
گفتنیا رو گفتم و شنیدی
حالا خودت بشین حساب کتاب کن
اگه یه روزی غم اومد سراغت
رو قلب ساده منم حساب کن
این اولین پاییزه که دارمت
خیابونا قراره زیبا بشه
باید یه پالتو بخرم تو جیباش
دستای کوچک تو هم جا بشه
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشمت بیافرید به هر دم هزار چشم
زیرا خدا ز قدرت خود قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم تو
که صد هزار رحمت بر چشمهات باد
بر تخت سلطنت بنشستست چشم تو
هر جان که دید چشم تو را گفت داد داد
گفتم که چشم چرخ چنین چشم هیچ دید
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۷
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشمت بیافرید به هر دم هزار چشم
زیرا خدا ز قدرت خود قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم تو
که صد هزار رحمت بر چشمهات باد
بر تخت سلطنت بنشستست چشم تو
هر جان که دید چشم تو را گفت داد داد
گفتم که چشم چرخ چنین چشم هیچ دید
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۷
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤2