درود
بامداد خوش
میفشان جعد عنبر فام خود را
ببین دلهای بی آرام خود را
سپردم جان و بوسیدم دهانت
به هیچ آخر گرفتم کام خود را
به دشنامی توان آلوده کردن
لب شیرین درد آشام خود را
دلم در عهد آن زلف و بناگوش
مبارک دید صبح و شام خود را
در آغاز محبت کشته گشتم
بنازم بخت نیک انجام خود را
زبان از پند من ای خواجه بر بند
که بستم گوش استفهام خود را
ز سودای سر زلف رسایش
بدل کردم به کفر اسلام خود را
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را
به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
فروغی سوختم اما نکردم
ز سر بیرون خیال خام خود را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
میفشان جعد عنبر فام خود را
ببین دلهای بی آرام خود را
سپردم جان و بوسیدم دهانت
به هیچ آخر گرفتم کام خود را
به دشنامی توان آلوده کردن
لب شیرین درد آشام خود را
دلم در عهد آن زلف و بناگوش
مبارک دید صبح و شام خود را
در آغاز محبت کشته گشتم
بنازم بخت نیک انجام خود را
زبان از پند من ای خواجه بر بند
که بستم گوش استفهام خود را
ز سودای سر زلف رسایش
بدل کردم به کفر اسلام خود را
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را
به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
فروغی سوختم اما نکردم
ز سر بیرون خیال خام خود را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست.
*
همه چلچله هابرگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
*
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
*
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه ء گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
*
حالیا معجزه ء باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ء تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!
*
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن
📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - بهار را باور کن
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست.
*
همه چلچله هابرگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
*
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
*
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه ء گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
*
حالیا معجزه ء باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ء تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!
*
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن
📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - بهار را باور کن
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
تن را بگذار تا شوم من جانت
جان در باز تا شوم جانانت
از پای درآی تا بگیرم دستت
با درد بساز تا شوم در مانت
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تن را بگذار تا شوم من جانت
جان در باز تا شوم جانانت
از پای درآی تا بگیرم دستت
با درد بساز تا شوم در مانت
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
باز از کنار شهر با نرمی گذر کرد
آن پیک مروارید بار نوبهاران
با پنجه های نرم خود باران شبگیر
شست از رخ ناژوی پیر سالخورده
رنگ درنگ روزگاران
آن یاس پیر خانه ی همسایه گل داد
در کوچه ها فریاد زد آن کولی پیر
ای پیوند دارم
بوی بهاران
قزاقی و بابونه دارم
بوی بهاران
وان چرخ ریسک پیک و پیغام بهاران
در آن سکوت منتظر آواز برداشت
باغ از نفس های گل و از بوی باران
بیدار شد چشمان ز خواب ناز برداشت
خورشید صبح نرمتاب ماه اسفند
تابید بر رویای دشت و کوهساران
می پرسم اینک زان ستک ترد بادام
وز تک برگ نورس این باغ بیدار
کان سوی روزان سیاه مرگ ما نیز
نقش امیدی از حیات دیگیر هست ؟
یا همچنان این خواب جاوید است و جاوید
تا بی کران روزگاران ؟
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - تردید
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
باز از کنار شهر با نرمی گذر کرد
آن پیک مروارید بار نوبهاران
با پنجه های نرم خود باران شبگیر
شست از رخ ناژوی پیر سالخورده
رنگ درنگ روزگاران
آن یاس پیر خانه ی همسایه گل داد
در کوچه ها فریاد زد آن کولی پیر
ای پیوند دارم
بوی بهاران
قزاقی و بابونه دارم
بوی بهاران
وان چرخ ریسک پیک و پیغام بهاران
در آن سکوت منتظر آواز برداشت
باغ از نفس های گل و از بوی باران
بیدار شد چشمان ز خواب ناز برداشت
خورشید صبح نرمتاب ماه اسفند
تابید بر رویای دشت و کوهساران
می پرسم اینک زان ستک ترد بادام
وز تک برگ نورس این باغ بیدار
کان سوی روزان سیاه مرگ ما نیز
نقش امیدی از حیات دیگیر هست ؟
یا همچنان این خواب جاوید است و جاوید
تا بی کران روزگاران ؟
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - تردید
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
سردست هوایم باز، در لحظه ی بیداری
پاییز شدم بی تو من منتظرم ای مهر
یک معجزه با من باش تا فصل سبک باری
ای عشق اساطیری در من غزلی بنواز
با شعبده ی خواهش این بازی تکراری
در حجم نیاز من ادراک تو روییده
تو معنی خورشیدی در حوصله ام جاری!
لبریز تمنایم ای خوب مرا دریاب
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - لبریزم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
سردست هوایم باز، در لحظه ی بیداری
پاییز شدم بی تو من منتظرم ای مهر
یک معجزه با من باش تا فصل سبک باری
ای عشق اساطیری در من غزلی بنواز
با شعبده ی خواهش این بازی تکراری
در حجم نیاز من ادراک تو روییده
تو معنی خورشیدی در حوصله ام جاری!
لبریز تمنایم ای خوب مرا دریاب
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - لبریزم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
دل با رخ تو سر تعشق دارد
چون سوختگان داغ تشوش دارد
در وجه رخ تو جان نهادیم نه دل
کان وجه به نازکی تعلق دارد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دل با رخ تو سر تعشق دارد
چون سوختگان داغ تشوش دارد
در وجه رخ تو جان نهادیم نه دل
کان وجه به نازکی تعلق دارد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
یک شب ار پرده ز رخساره دلدار کشیم
رقم فیصله بر دفتر پندار کشیم
منکران را که ملامتگر عشاق شدند
بر در محکمه عشق به اقرار کشیم
آب در خوابگه خفته دلان اندازیم
خاک در دیده ناباور اغیار کشیم
غلغل چنگ درین گنبد مینا فکنیم
باده وصل به خلوتگه اسرار کشیم
می رسد آنکه نقاب از رخ او برگیریم
می رود آنکه دگر حسرت دیدار کشیم
با قضا گر چه همه عمر کشاکش کردیم
بخت ما یار نشد طره دلدار کشیم
حاصل مزرعه عمر به خرمن نرسید
ما در اندیشه که محصول به خروار کشیم
گل که شد همنفس خار ، ازو چشم بدار
بر چنان گل نسزد دردسر خار کشیم
توبه کن « سالک » ازین زهد ریایی ورنه
قصه فسق تو را بر سر بازار کشیم
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۸ - دفتر پندار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یک شب ار پرده ز رخساره دلدار کشیم
رقم فیصله بر دفتر پندار کشیم
منکران را که ملامتگر عشاق شدند
بر در محکمه عشق به اقرار کشیم
آب در خوابگه خفته دلان اندازیم
خاک در دیده ناباور اغیار کشیم
غلغل چنگ درین گنبد مینا فکنیم
باده وصل به خلوتگه اسرار کشیم
می رسد آنکه نقاب از رخ او برگیریم
می رود آنکه دگر حسرت دیدار کشیم
با قضا گر چه همه عمر کشاکش کردیم
بخت ما یار نشد طره دلدار کشیم
حاصل مزرعه عمر به خرمن نرسید
ما در اندیشه که محصول به خروار کشیم
گل که شد همنفس خار ، ازو چشم بدار
بر چنان گل نسزد دردسر خار کشیم
توبه کن « سالک » ازین زهد ریایی ورنه
قصه فسق تو را بر سر بازار کشیم
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۸ - دفتر پندار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
عمری بادت کزو به رشک آید نوح
راحی به کفت کزو خجل گردد روح
شام همه شبهات به صبح آبستن
صبح همه روزهات ضامن به صبوح
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۰۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عمری بادت کزو به رشک آید نوح
راحی به کفت کزو خجل گردد روح
شام همه شبهات به صبح آبستن
صبح همه روزهات ضامن به صبوح
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۰۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست
وان کت کلهی نهاد طرار تو اوست
آنکس که ترا بار دهد بار تو اوست
وآنکس که ترا بی تو کند یار تو اوست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست
وان کت کلهی نهاد طرار تو اوست
آنکس که ترا بار دهد بار تو اوست
وآنکس که ترا بی تو کند یار تو اوست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤2
درود
بامداد خوش
تا کی همه مدح خویش گوییم؟
تا چند مراد خویش جوییم؟
بر خیره قصیده چند خوانیم؟
بیهوده فسانه چند گوییم؟
ای دیده بیا، که خون بگرییم
وی بخت، بیا، که خوش بموییم
ما را چو به کام دشمنان کرد
آن یار که دوستدار اوییم
نگذاشت که با سگان کویش
گرد سر کوی او بپوییم
دانم که روا ندارد آن خود
کز باغ رخش گلی ببوییم
زین به نبود، کز آب دیده
خیزیم و گلیم خود بشوییم؟
گردی است به راه در، عراقی
آن گرد ز راه خود بروبیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا کی همه مدح خویش گوییم؟
تا چند مراد خویش جوییم؟
بر خیره قصیده چند خوانیم؟
بیهوده فسانه چند گوییم؟
ای دیده بیا، که خون بگرییم
وی بخت، بیا، که خوش بموییم
ما را چو به کام دشمنان کرد
آن یار که دوستدار اوییم
نگذاشت که با سگان کویش
گرد سر کوی او بپوییم
دانم که روا ندارد آن خود
کز باغ رخش گلی ببوییم
زین به نبود، کز آب دیده
خیزیم و گلیم خود بشوییم؟
گردی است به راه در، عراقی
آن گرد ز راه خود بروبیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
رهروان را عشق بس باشد دلیل
آب چشم اندر رهش کردم سبیل
موج اشک ما کی آرد در حساب
آن که کشتی راند بر خون قتیل
بی می و مطرب به فردوسم مخوان
راحتی فی الراح لا فی السلسبیل
اختیاری نیست بدنامی من
ضلنی فی العشق من یهدی السبیل
آتش روی بتان در خود مزن
ور نه در آتش گذر کن چون خلیل
یا بنه بر خود که مقصد گم کنی
یا منه پای اندرین ره بی دلیل
با رسوم پیلبانان یاد گیر
یا مده هندوستان با یاد پیل
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامه تقوی به نیل
حافظا گر معنیی داری بیار
ورنه دعوی نیست غیر از قال و قیل
📚 #حافظ - شماره ۱۶ - رهروان را عشق بس باشد دلیل...
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
رهروان را عشق بس باشد دلیل
آب چشم اندر رهش کردم سبیل
موج اشک ما کی آرد در حساب
آن که کشتی راند بر خون قتیل
بی می و مطرب به فردوسم مخوان
راحتی فی الراح لا فی السلسبیل
اختیاری نیست بدنامی من
ضلنی فی العشق من یهدی السبیل
آتش روی بتان در خود مزن
ور نه در آتش گذر کن چون خلیل
یا بنه بر خود که مقصد گم کنی
یا منه پای اندرین ره بی دلیل
با رسوم پیلبانان یاد گیر
یا مده هندوستان با یاد پیل
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامه تقوی به نیل
حافظا گر معنیی داری بیار
ورنه دعوی نیست غیر از قال و قیل
📚 #حافظ - شماره ۱۶ - رهروان را عشق بس باشد دلیل...
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
بلبل نگر که جانب گلزار میرود
گلگونه بین که بر رخ گلنار میرود
میوه تمام گشته و بیرون شده ز خویش
منصوروار خوش به سر دار میرود
اشکوفه برگ ساخته نهر نثار شاه
کاندر بهار شاه به ایثار میرود
آن لالهای چو راهب دل سوخته بدرد
در خون دیده غرق به کهسار میرود
نه ماه خار کرد فغان در وفای گل
گل آن وفا چو دید سوی خار میرود
ماندست چشم نرگس حیران به گرد باغ
کاین جا حدیث دیده و دیدار میرود
آب حیات گشته روان در بن درخت
چون آتشی که در دل احرار میرود
هر گلرخی که بود ز سرما اسیر خاک
بر عشق گرمدار به بازار میرود
اندر بهار وحی خدا درس عام گفت
بنوشت باغ و مرغ به تکرار میرود
این طالبان علم که تحصیل کردهاند
هر یک گرفته خلعت و ادرار میرود
گویی بهار گفت که الله مشتریست
گل جندره زده به خریدار میرود
گل از درون دل دم رحمان فزون شنید
زودتر ز جمله بیدل و دستار میرود
دل در بهار بیند هر شاخ جفت یار
یاد آورد ز وصل و سوی یار میرود
ای دل تو مفلسی و خریدار گوهری
آن جا حدیث زر به خروار میرود
نی نی حدیث زر به خروار کی کنند
کان جا حدیث جان به انبار میرود
این نفس مطمئنه خموشی غذای اوست
وین نفس ناطقه سوی گفتار میرود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بلبل نگر که جانب گلزار میرود
گلگونه بین که بر رخ گلنار میرود
میوه تمام گشته و بیرون شده ز خویش
منصوروار خوش به سر دار میرود
اشکوفه برگ ساخته نهر نثار شاه
کاندر بهار شاه به ایثار میرود
آن لالهای چو راهب دل سوخته بدرد
در خون دیده غرق به کهسار میرود
نه ماه خار کرد فغان در وفای گل
گل آن وفا چو دید سوی خار میرود
ماندست چشم نرگس حیران به گرد باغ
کاین جا حدیث دیده و دیدار میرود
آب حیات گشته روان در بن درخت
چون آتشی که در دل احرار میرود
هر گلرخی که بود ز سرما اسیر خاک
بر عشق گرمدار به بازار میرود
اندر بهار وحی خدا درس عام گفت
بنوشت باغ و مرغ به تکرار میرود
این طالبان علم که تحصیل کردهاند
هر یک گرفته خلعت و ادرار میرود
گویی بهار گفت که الله مشتریست
گل جندره زده به خریدار میرود
گل از درون دل دم رحمان فزون شنید
زودتر ز جمله بیدل و دستار میرود
دل در بهار بیند هر شاخ جفت یار
یاد آورد ز وصل و سوی یار میرود
ای دل تو مفلسی و خریدار گوهری
آن جا حدیث زر به خروار میرود
نی نی حدیث زر به خروار کی کنند
کان جا حدیث جان به انبار میرود
این نفس مطمئنه خموشی غذای اوست
وین نفس ناطقه سوی گفتار میرود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود
چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم
که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود
نثار آه سخر می کنم سرشک نیاز
که دامن توام ای گل ز دسترس نرود
دلا بسوز و به جان بر فروز آتش عشق
کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود
فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
که کار دلبری گل ز خار و خس نرود
دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید
چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر
که هر که پیش تو ره یافت باز پس نرود
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - سرشک نیاز
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود
چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم
که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود
نثار آه سخر می کنم سرشک نیاز
که دامن توام ای گل ز دسترس نرود
دلا بسوز و به جان بر فروز آتش عشق
کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود
فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
که کار دلبری گل ز خار و خس نرود
دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید
چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر
که هر که پیش تو ره یافت باز پس نرود
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - سرشک نیاز
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
انتظار من اگر از تو وفا ديدن نيست
ديگر اينقدر ترا با رقبا ديدن نيست
اثري از تو كند جان من آرام ولي
ديدن كعبه به معناي خدا ديدن نيست
مثل خورشيدي و نورت همه جا هست ولي
زنده با نور تو بودن كه ترا ديدن نيست
بارها يافتمت در دل بيمار افسوس
كه شفا يافتنم عين شفا ديدن نيست
خط قرمز بكشي دور لبت يعني چه؟
آه فهميدم عزيزم كه روا ديدن نيست
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
انتظار من اگر از تو وفا ديدن نيست
ديگر اينقدر ترا با رقبا ديدن نيست
اثري از تو كند جان من آرام ولي
ديدن كعبه به معناي خدا ديدن نيست
مثل خورشيدي و نورت همه جا هست ولي
زنده با نور تو بودن كه ترا ديدن نيست
بارها يافتمت در دل بيمار افسوس
كه شفا يافتنم عين شفا ديدن نيست
خط قرمز بكشي دور لبت يعني چه؟
آه فهميدم عزيزم كه روا ديدن نيست
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
بی زحمت تو با تو وصالی است مرا
فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا
در پیش خیال تو خیال است تنم
پیوند خیال با خیالی است مرا
📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا
در پیش خیال تو خیال است تنم
پیوند خیال با خیالی است مرا
📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم
هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم
تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم
هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم
گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمیرسانم
آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم
من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم
من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم
مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم
شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم
شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم
ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم
دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم
هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم
هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم
تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم
هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم
گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمیرسانم
آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم
من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم
من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم
مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم
شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم
شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم
ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم
دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم
هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
از سنبل تر سلسله برنسترن افتد
دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد
کام دل شوریده ز لعل تو برآرم
گر چین سر زلف تو در دست من افتد
چون وقت سحر گل بشکر خنده درآید
از بلبل شوریده فغان در چمن افتد
طوطی که شکر میشکند در شکرستان
نادر فتد ار همچو تو شیرین سخن افتد
لعل لب در پوش تو چون در سخن آید
خون در جگر ریش عقیق یمن افتد
هر کو چو من از عشق تو بی خویشتن افتاد
در دام غم از درد دل خویشتن افتد
خواجو چو برد سوز غم هجر تو در خاک
آتش ز دل سوختهاش در کفن افتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
از سنبل تر سلسله برنسترن افتد
دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد
کام دل شوریده ز لعل تو برآرم
گر چین سر زلف تو در دست من افتد
چون وقت سحر گل بشکر خنده درآید
از بلبل شوریده فغان در چمن افتد
طوطی که شکر میشکند در شکرستان
نادر فتد ار همچو تو شیرین سخن افتد
لعل لب در پوش تو چون در سخن آید
خون در جگر ریش عقیق یمن افتد
هر کو چو من از عشق تو بی خویشتن افتاد
در دام غم از درد دل خویشتن افتد
خواجو چو برد سوز غم هجر تو در خاک
آتش ز دل سوختهاش در کفن افتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بی قرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بی قرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
یک چند، میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان به وفا، نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم
چون آب در آبگینه، آتش در سنگ
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یک چند، میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان به وفا، نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم
چون آب در آبگینه، آتش در سنگ
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤3