Hassan kashavarz
68 subscribers
2.84K photos
83 videos
3.52K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست

به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست

حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیه‌نویسی است که زندانی نیست

چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست

با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست

عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست

✍🏻 #حامد_عسکری

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد

دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد

📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - دریای درد

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای حسن تو مجموعه هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند

فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند

مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند

می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند

هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند

📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - آن عاشقان شرزه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش

مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش

و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش

و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش

بخند! خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش

برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش

ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم! مثل یک ستاره بکش!

📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - نقاش

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها
بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها


دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها


قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها


از عکس تو و بغض همینقدر بگویم ....
دردا که چه شب ها ... که چه شب ها...  که چه شب ها...


قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟


گفتم غزلی تا ننویسند محال است :
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها

✍🏻 #حامد_عسکری

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ترکم که مهش به پیش زانو می زد
با شاه فلک به حسن پهلو می زد

دل می طلبید و من بر ابرویش دل
می بستم و او گره به ابرو می زد

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن بت که به انصاف نکو بود برفت
حورا صفت و فرشته خو بود برفت

آسایش عمرم همه او داشت ببرد
آرایش جانم همه او بود برفت

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا این دل من همیشه عشق اندیش ست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست

عیبم مکنید اگر دل من ریش ست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست
لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست

هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست

موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانه‌ی شب بر سپیده هاست

من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست

از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست

✍🏻 #حامد_عسگری

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش ناله‌های زار کنیم

به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم

حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم

زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم

عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می آید

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای می شنوم کز قفسی می آید

یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید

📚 #حافظ - مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند

گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند

در کارگاه عشقت بی‌تو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند

تو جوی بی‌کرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند

عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند

پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی
تا فصل‌ها بسوزد جمله بهار ماند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۵۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
برو که کام دل از دور آسمان بستانی

گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی

تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی

کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی

تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی

چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - همیشه بهار

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

جان از غم دوري ات جهان را گم كرد
مثل تن خسته ام كه جان را گم كرد

خود را به خدا سپرد و دل را به شما
اين را به بلا كشيد و آن را گم كرد

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای شمع نمونه‌ای زسوزم داری
خاموشی و مردن رموزم داری

داری خبر از سوز شب هجرانم
آیا چه خبر ز سوز روزم داری

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من می‌بینم
همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب اینست که من واصل و سرگردانم
سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم
گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم

عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست
دیر سالست که من بلبل این بستانم
به سرت کز سر پیمان محبت نروم
گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم

باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این بازنیاید جانم
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم

عجب از طبع هوسناک منت می‌آید
من خود از مردم بی طبع عجب می‌مانم
گفته بودی که بود در همه عالم سعدی
من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم

گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih